< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

1402/10/20

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: أمارات /حجیة خبر واحد /نتیجه گیری از استدلال به آیه شریفه نفر ـ مقایسه استدلال به آیه شریفه نبأ وآیه شریفه نفر ـ استدلال به آیه شریفه کتمان

 

مقایسه استدلال به آیه شریفه نبأ وآیه شریفه نفر

بحث در آیه نفر تمام شد. این آیه عند العلماء و الاصولیین علی طرفی النقیض بود و عده‌ای گفتند اصلا دلالت ندارد و بعضی گفتند اتم دلالةً است. به نظر ما آیه نفر بر حجیت خبر واحد دلالت دارد و آن چهار مقدمه تمام است. گفتیم دلالت آیه نفر از دلالت آیه نبأ بهتر است. آیه نبأ مشکلات و تعارض داخلی داشت ولی آیه نفر این مشکلات را ندارد.

مضافاً که مفهوم آیه نبأ، عادل بود و شمولش نسبت به خبر موثق یعنی ثقه غیر عادل، مشکل داشت. گرچه ما ادعا کردیم که فاسق یعنی فاسق خبری و شامل موثق نیز می‌شد، ولی همین اشکال در آیه نفر نیست. مرحوم نائینی ادعا کرده که آیه نفر اطلاق دارد و باید اطلاق آن را نفی کنیم یعنی هر کسی نفر کرد ولو ثقه نباشد و کذاب باشد، اگر تفقه کرد و انذار کرد، قولش حجت است ولی از این ظاهر آیه، بما سیأتی رفع ید می‌کنیم و می‌گوییم وثاقت شرط است.

اما به نظر می‌رسد آیه نفر چنین اطلاقی ندارد که حتی شامل کذابین شود. درست است که ثقات را شامل است ولو عدل نباشند و از این جهت از آیه نبأ بهتر است ولی همین مقدار که تحذر بتواند بر انذار مترتب شود و عرفیت داشته باشد، کافی است. اما اینکه اطلاق داشته باشد و شامل کذاب شود، چنین چیزی صحیح نیست. ﴿ما کان المؤمنون لینفروا کافة﴾، مربوط به عنوان ایمان است و بعید است که بفرماید کذاب اگر نفر کرد و تفقه کرد و انذار کرد، ﴿لعلهم یحذرون﴾ بر آن بار شود، در حالیکه بر قول کذاب تحذر مترتب نمی‌شود. پس منذرین باید کذاب نباشند ولی عدالت در آنها شرط نیست. فقیهی که مسائل را یاد بگیرد و انذار کند و انذارش صلاحیت تحذر داشته باشد، قولش حجت است. بنابراین به دلیل این منبهات، آیه نفر از قول کذاب انصراف دارد چون مسئله مربوط به تبلیغ دین و امور مهمه است، و انسان کذاب را برای اینکه کار استخدام نمی‌کنند. بله در مورد مسائل اجتماعی مثل درمان یا ساختمان سازی، کذاب بودن و غیر عادل بودن، تاثیری ندارد و برای عرف تفاوتی ندارد.

در پایان این نکته را اضافه می‌کنیم که ظاهر کلام مرحوم نائینی[1] این است که یک مقدمه پنجمی را اضافه کرده و آن اینکه مراد از ﴿لعلهم یحذرون﴾، تحذر عملی است که اگر چنین باشد، عمل به قول آنها را لازم می‌کند پس قولشان حجت است. می‌گوییم این سخن صحیح است، یا از باب اینکه ﴿لعلهم یحذورن﴾ از ابتدا یعنی تجنب عملی دارند، یا ﴿لعلهم یحذرون﴾ یعنی تحذر قلبی ولی غرض خدا از اینکه فرموده انذار کنند تا قلبشان تکان بخورد، برای این است که مقدمه برای عملشان شود. در شریعت عمل مهم است و قلب پاک و ذهن صاف گرچه خوب است ولی ایمان و عمل صالح اهمیت دارد. لذا پیامبر معظم اسلام منذر است برای اینکه دیگران ترس پیدا کنند تا اینکه به عمل وادار شوند نه صرف ترس درونی.

خلاصه مباحث مربوط به آیه شریفه نفر

مرحوم شیخ انصاری و مرحوم آخوند در یک طرف و مرحوم نائینی و من تبعه در طرف دیگر قرار دارند. مرحوم شیخ و مرحوم آخوند دلالت آیه نفر بر حجیت خبر واحد را قبول نکردند و شهید صدر نیز از آنها تبعیت کرد. اما مرحوم نائینی و مرحوم خوئی دلالت این آیه را پذیرفتند.

با اینکه مرحوم شیخ ومرحوم آخوند وشهید صدر دلالت آیه را نپذیرفتند، ولی در مقدماتی که گفتیم، اختلاف دارند، مقدمه اول، وجوب تحذر است که مرحوم شیخ ومرحوم آخوند وجوب تحذر را قبول کردند و گفتند قابل انکار نیست. شهید صدر در این مقدمه اشکال داشت. مرحوم شیخ دلالت «لعلّ» و دلالت روایات را قبول کرد ولی مرحوم آخوند فقط غائیت را پذیرفت. مرحوم نائینی نیز وجوب تحذر را پذیرفت به همان بیان مرحوم آخوند که غائیت باشد.

مقدمه ثانیه اطلاق بود. استدلال به این آیه بر این توقف دارد که تحذر مطلقا واجب باشد چه علم آور باشد یا نباشد. در این مسئله مرحوم شیخ و مرحوم آخوند اتفاق داشتند که اطلاق ندارد. آنان دو وجه برای این نکته بیان کردند. مرحوم نائینی گفت اطلاق دارد. مرحوم خوئی اضافه کرد که اطلاقش واضح است و اگر گفتیم اطلاق ندارد، حمل بر فرد نادر خواهد شد.

مقدمه ثالثه آن بود که وجوب تحذر باید بر انذار مترتب باشد و انذار باعث وجوب شود نه اینکه وجوب با قطع از انذار باشد. ظاهر کلمات غیر شهید صدر این است که این نکته مفروغ عنه بوده و جای اشکال ندارد. ظاهر آیه این است که چون انذار کردند پس ﴿لعلهم یحذرون﴾. شهید صدر اشکال کرد که در ﴿لعلهم یحذرون﴾ قرینه داریم که وجوب تحذر، از جای دیگر آمده است. ایشان مقدمه ثالثه را قبول نکرده و گفته این آیه بر حجیت خبر واحد دلالت ندارد.

مقدمه چهارم این بود که آیه شریفه به اخبار مخبر و روایت راوی کاری ندارد بلکه انذار منذر را منظور دارد. انذار منذر نیز به خبر واحد ربطی ندارد. این اشکالی است که مرحوم شیخ انصاری آن را پذیرفته است. نهایت این است که آیه شامل قول مجتهدین می‌شود ولی قول راوی را حجت نمی‌کند. شهید صدر نیز این را پذیرفته است. اما مرحوم آخوند این اشکال را دفع کرده و گفته منذرین سابق، همان مخبرین بودند و خبرشان مصداق انذار است و چون خبرشان در فرض انذار حجت بود پس به عدم فصل، قولشان همه جا حجت است. مرحوم نائینی فرمود لینذروا شامل خبر نیز می‌شود چون مخبرین بالالتزام منذرین هستند. به نظر ما این مقدار جواب کافی نیست.

مرحوم نائینی و مرحوم خوئی این چهار مقدمه را پذیرفتند و گفتند این آیه اتم دلالة است برای حجیت خبر واحد.

تتمه مطلب

در استدلال به آیه شریفه در چندین نقطه، به سراغ روایات نیز رفتیم. کسی اشکال نکند که بحث در حجیت خبر است و نباید به روایات مراجعه کرد، چون در پاسخ می‌گوییم این روایات کثیره و متضافره است و نیاز به ادله حجیت ندارند مضافاً که این مراجعه برای تایید است.

در مراجعه به روایات، اولا گفتیم آیه نفر اطلاق دارد و نفر الی رسول الله را نیز شامل می‌شود و منحصر به نفر الی الجهاد نیست. همچنین گفتیم روایات نیز این آیه را بر مواردی منطبق کرده که نفر الی الجهاد نیست. شخصی را می‌فرستند تا از امام بعدی سوال کند. شخصی به حج می‌رود تا احکام دین را یاد بگیرد.

ثانیا در پاسخ به مرحوم صدر گفتیم آیه قرآن تحذر را بر انذار مترتب کرده و این احتمال به ذهن نمی‌رسد که وجوب تحذر قبل از انذار مفروغ عنه است. مراجعه به روایات نیز همین را تایید کرد که فرمود کسانی را بفرستید تا بداند امام بعدی کیست و تا وقتی او برگردد، ‌دیگران در عذر هستند و بازگشت او قاطع عذر می‌شود.

ثالثا، گفتیم ﴿لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم﴾ به انذار اختصاص ندارد. درست است که عنوان انذار را اخذ کرده ولی خصوصیت ندارد. چون ظاهر آیه همین است که فرموده عده‌ای برای تفقه سفر کنند و این تفقه، هم شامل انذار می‌شود و هم شامل بشارت می‌شود. هم شامل ترخیصیات و هم شامل الزامیات می‌شود. پس تفقه یک باب وسیع دارد ولی ﴿لینذروا﴾ از باب ذکر مصداق برای تفقه است نه اینکه مختص به آن باشد ولی در شریعت به انذار اهتمام بیشتری داده شده. عرفی نیست که آیه بفرماید همه مسائل دین را یاد بگیرید ولی بعد از بازگشت فقط انذار کنید. یساعدنا روایات که آیه نفر را بر مواردی تطبیق کرده که انذار نیست. مثل سفر به حج برای یادگیری احکام، و نافرین انذار نمی‌کردند بلکه از مشخصات امام بعدی سخن می‌گفتند.

رابعا مرحوم آقای خوئی فرمود ﴿لعلهم یحذرون﴾ اطلاق دارد و فرض عدم علم را شامل است بلکه فرض عدم علم، قدر متیقن از این آیه است. فرض علم، فرد نادر است. به نظر ما این آیه اطلاق دارد و هر دو فرد، کثرت دارد و مرجحی ندارند. وقتی به روایات مراجعه می‌کنیم مشخص می‌شود که در تطبیق موارد کثیره، این آیه به شناخت امام علیه‌السلام تطبیق شده که در آن، علم نیاز است.

البته اینکه بر موردی تطبیق شده که در آن علم نیاز است یا در احکام تطبیق شده تا یاد بگیرند و تعلیم دهند و از واژه علم استفاده شده، نهایت این است که غایت علم، از مصادیق آیه نفر است. ذهن عرفی می‌گوید این موارد علم، قلیل نیستند. ولی اختصاص از موارد تطبیق در روایات استفاده نمی‌شود گرچه می‌تواند مؤید باشد.

در نهایت می‌گوییم نسبت به مقدمه اولی گفتیم وجوب تحذر است نه از باب غایت که مرحوم آخوند گفت، بلکه سوق و سیاق آیه و مناسبت تحذر عن العقوبة با وجوب مناسبت دارد. مقدمه ثانیه را نیز قول کردیم و گفتیم اطلاق تمام است. مقدمه ثالثه که وجوب تحذر بر انذار ترتب دارد، نیز تمام است. مقدمه رابعه نیز با توجه به سوق و سیاق و روایات، خبر را حجت می‌کند، ‌پس تحذر مترتبة بر اخبار واجب است و هو کاشف عن حجیة الاخبار.

آیه کتمان

﴿إِنَّ الَّذينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدى‌ مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُون﴾[2]

کسانی که بینات را کتمان می‌کنند، لعن خدا بر آنان است. ولو لعن بر حرمت دلالت ندارد ولی این آیه دلالت دارد که کتمان حقیقت حرام است چون فرموده کتمان حق و بینات جایز نیست و این مناسبت با حرمت دارد. وقتی که کتمان حرام شد، با این ملازمه دارد که قولش حجت باشد و قبول قولش واجب است. نظیر کتمانی که در مورد نساء آمده:

﴿وَ الْمُطَلَّقاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ وَ لا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ ما خَلَقَ اللَّهُ في‌ أَرْحامِهِنَّ﴾[3]

به زنان گفته شده کتمان بر شما حلال نیست و این نکته بعد از عده طلاق بیان شده که اگر کتمان نکند، باید بعد از وضع حمل، ازدواج مجدد کند. حال اگر کتمان نکردند و گفتند حامله هستیم یا نیستیم، قولشان حجت است و گرنه اگر قولشان حجت نباشد،‌ لایحل در خطاب به زنان لغو می‌شود. پس حرمت کتمان با لزوم قبول قولشان ملازمه دارد و اگر اظهار کردند، قولشان حجت است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo