درس خارج اصول استاد مهدی گنجی
1402/10/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: أمارات /حجیة خبر واحد /استدلال به آیه شریفه نفر ـ بررسی کلام مرحوم صدر ـ مقدمه چهارم در استدلال به آیه شریفه
خلاصه بحث سابق
بحث در فرمایش مرحوم شهید صدر است. ایشان ادعا کرد این وجوب تحذر به وسیله انذار نیامده که کشف کند پس انذار حجت است. این وجوب تحذر با قطع نظر از انذار محقق بوده، به ملاحظه اینکه قبل از انذار، منذَرین یعنی اهل قری و بوادی، به طور طبیعی علم اجمالی داشتند و شبهه قبل از فحص بوده و وجوب تحذر در حق آنها بوده، پس این وجوب تحذر از ناحیه انذار نیست که کشف کنیم پس انذار منذر حجت است، چرا که لاحجة، وجوب تحذر به همراه ندارد.
در پاسخ گفتیم أوّلاً به مقتضای روایات، این آیه بر جایی تطبیق شده که قبل از نفر و قبل از انذار، معذور هستند و به وسیله انذار، عذر مرتفع میشود.
ادامه بررسی کلام صدر
ثانیاً اینکه ایشان میگوید در واقعیت خارجی، وجوب تحذر با قطع نظر از انذار محقق بوده، به نظر میرسد چنین نیست و خلاف آن احساس میشود. خصوصا در ابتدای شریعت که دین تازه ابلاغ شده و در میان مردم به ویژه در میان اهل قری و بوادی، وجوب تحذر معنا نداشت. همه آنها اباحه جاری میکردند و شبهه نداشتند. پس اینکه در میان مردمی که منتظر نافرین هستند تا انذار کنند، وجوب تحذر با قطع نظر از انذار، محقق بوده، قطع به خلاف آن داریم.
ثالثاً ایشان در قرینهای که مطرح کرد، فرمود ظاهر تعلیل آن است اگر چیزی برای چیزی علت آورده میشود مثل اینکه درس بخوان تا ملا بشی، یعنی درس خواندن علت وجود ملا شدن است. این سخن صحیح است. در نواهی نیز چنین است که علت باعث ترک شود.
اما اینکه ایشان بر این مسئله متفرع کرده که پس نمیشود معلل از مقدمات وجوبیه علت باشد، قبول نداریم. هرچند ظاهر این آیه و دیگر آیات همین است ﴿فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى﴾[1] برای این است که تذکر محقق شود یا در آیه نفر، تحذر محقق شود و کسی نگفته که وجود در این آیه معلق است بلکه خود فعل معلق است و انذار برای تحقق آن فعل است. اما اینکه ایشان گفته گرچه با او وجود پیدا میکند ولی نمیشود تحذر با انذار واجب شود، مقبول نیست. در پاسخ ایشان میگوییم اگر آن واجب، از مقولهای است که به جعل نیاز دارد یعنی اول باید جعل وجوب شود تا واجب شود، فرمایش شهید صدر صحیح است و علت جعل نمیتواند علت وجوب باشد مثل انذر لتفی نذرک باشد، وفای به نذر وقتی واجب است که برای آن جعل وجوب شده باشد، و نمیشود بگوییم نذر کن و نذر از مقدمات وجوبیه برای وفای به نذر معلق قرار دهد.
اما اگر از عللی است که وجوب به همراه آن هست و ذاتی است که مناسبت آن با وجوب است، مثل تشکر از منعم و یاریدهنده، که مقولهای است لازم ولو اخلاقی، این مقولهای است که مناسبتش با لزوم است. کسی میگوید اطعامت کردم پس تشکر کن، این عرفیت دارد. فعلیت وجوب تشکر به همین اطعام است عرفیت دارد اگر بگوید به تو غذا دادم پس تشکر کن. اگر ذات طوری است که با وجوب مناسبت دارد، تطبیق و فعلیت آن بر مصادیق یک امر عرفی است. خدمت کردن شرط فعلیت وجوب تشکر است ولی مشکلی ندارد بگوید خدمتت کردم پس تشکر کرد.
در اینجا نیز تحذر امری است که با وجوب مناسبت دارد و بیانات در اینجا متفاوت بود. صاحب معالم گفت اگر مقتضی دارد واجب است و اگر ندارد واجب نیست. ما گفتیم تحذر از عقوبت، مقولهای است که با وجوب مناسبت دارد. خداوند میفرماید اینها انذار کنند تا آن واجب محقق شود ولو فعلیت وجوبش، به همین انذار میآید. لذا مشکلی ندارد که انذار کردن، هم مقدمه وجود و هم مقدمه وجوب باشد. مثلا نماز خواندن واجب است ولی امر مولی باعث میشود که مکلف اهتمام بورزند. اما به نظر ما اینکه آیه فرموده باید تحذر کنند، به دلیل این است که آنها انذار کردند نه اینکه انذار آنها یکی از علل وجوب تحذر باشد و با قطع نظر از وجوب انذار، تحذر واجب بود.
همچنین میگوییم مشکلی ندارد که وجوب تحذر به یک دلیل دیگر ثابت شده باشد یعنی احتیاط واجب است قبل از اینکه آنها انذار کنند ولی این منافاتی ندارد که بر انذار مترتب شود چون وجوب تحذر یک وجوب کلی است و اطراف علم اجمالی و شبهه قبل از فحص را باید تحذر کند. اما در آیه شریفه، تحذر خاص است یعنی تحذر منذرٌ به است، و این تحذر خاص را بر انذار مترتب کرده است و مشکلی ندارد که این تحذر با انذار واجب شود و دلالت بر حجیت قول منذر دارد.
مقدمه چهارم
این آیه به یک مقدمه دیگر نیز نیاز دارد و آن اینکه بحث در حجیت قول راوی و محدّث و مخبر است. در حالیکه این آیه شریفه اگر بر حجیت دلالت داشته باشد، انذار منذر را حجت قرار میدهد و انذار به اخبار ربطی ندارد. چه بسا یک مخبر از روایتی خبر میدهد که ترخیصی است و انذار ندارد. در حقیقت این آیه میفرماید اگر یک فقیه انذار کرد به او اعتنا کن مثل واعظی که انذار میکند و چه بسا منذر به محتملات انذار میکند نه یقینیات. نهایت این است که بگوییم قول مجتهد یا فقیه بما هو منذر حجت است نه بما هو مفتی.
بعضی از این اشکال پاسخ دادند که راوی نیز منذر است ولو فی الجملة. راوی که نقل میکند و میگوید فلان چیز واجب است، این بالالتزام بر انذار دلالت دارد و با قول به عدم فصل میگوییم در جایی که واجب و حرام را میگوید قولش حجت است چون بالالتزام انذار است پس در جایی که ترخیصی را نقل میکند نیز قولش حجت است. لذا مخبرین نیز فی الجملة منذرین هستند.
اما به نظر میرسد مخبرین، منذرین نیستند حتی بالالتزام. چه بسا مخبری که از امام صادق علیهالسلام نقل قول میگوید ولی باز بگوید خدا عفو میکند و این قول را جدی نگیر. بعضی مخبران اصلا کاری به انذار ندارند و اطمینان میدهند که عقوبتی در میان نیست.
مرحوم آخوند[2] همین بیان را تکمیل میکند و میفرماید در صدر اول کسانی که انذار میکردند، انذارشان به همان نقل روایت بوده. فقه رایج امروزی که استخراج و بیان نظر خود فقیه باشد، نبوده بلکه خبر را از خاتم الانبیاء میشنیدند و نقلشان مصداق انذار بوده. در آن زمان چنین اجتهادی و وعظی مرسوم نبوده. این روش حتی تا ازمنه متأخره نیز ادامه داشت و متن روایت را فتوای خودشان قرار میدادند. پس این فقها همان راویان خبر بودند که البته گاهی همراه با انذار بوده و آن وقتی بود که حکم الزامی را بیان میکردند و در جایی که انذار هم نمیکردند قولشان قبول میشد. با توجه به قول به عدم فصل میگوییم بعید است که اگر انذار نباشد، قولشان حجت نباشد.
اما همچنان اشکال شهید صدر و دیگران باقی است. چون این آیه حیث انذار را میگوید یعنی حالا که انذار کرد قبول کنید نه صرف خبر را درست است که راویان سابق، خبر را بیان میکردند ولی آنچه که برای خداوند مهم است انذار مقارن با خبر است نه نقل خبر صرف. اگر گفتند به هشدارهای فلانی اعتنا کن به این معنا نیست که اگر خبر داد حجت است بلکه چون هشدار است، حجت است. لذا این آیه از این جهت نیز دلالت بر حجیت خبر ندارد.
بله می توان گفت اگر فقیهی از حضور پیامبر اسلام بازگشته وگفته اند به هشدارهایش توجه کنید، یعنی حتی خبرهای او را مورد توجه قرار دهید از باب اینکه عمده خبرهایش، هشدار است.
مستشکل هشدار را هشدار صرف قلمداد کرده در حالی که منظور آیه این نیست بلکه هشداری که منذر میدهد و باید اعتنا شود یعنی هشدارهای منذر از خبرهای مولی و باید به این جهت به حرفهای او اعتنا کرد.
افزون بر اینکه روایات زیادی در ذیل آیه، موافق این معناست. در این روایات، آیه را بر نقل مجرد خبر تطبیق کردند ولو اینکه هیچ هشداری نباشد. در بعضی از روایات از عنوان تعلم استفاده شده به جای انذار.
حتی میتوان گفت لینذر قومهم به معنای لیعلم قومهم، چون فقه در زمانهای قدیم، حسیات بوده نه حدسیات. لااقل میگوییم این آیه اطلاق دارد و هم حجیت قول فقیه که حدس زده را شامل است و هم حجیت قول منذر و مخبر را شامل است که در صدر اول فقط متن روایت را حفظ میکردند و برای دیگران نقل میکردند و بعید است که این آیه بر حجیت قول فقیه به نحو حدسی دلالت داشته باشد ولی قول راویان صدر اول را شامل نباشد.
وَ فِي مَعَانِي الْأَخْبَارِ وَ فِي الْعِلَلِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقِ عَنْ أَبِي الْحُسَيْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْأَسَدِيِّ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِي حَمَّادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ الْمُؤْمِنِ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام إِنَّ قَوْماً يَرْوُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم قَالَ اخْتِلَافُ أُمَّتِي رَحْمَةٌ فَقَالَ صَدَقُوا فَقُلْتُ إِنْ كَانَ اخْتِلَافُهُمْ رَحْمَةً فَاجْتِمَاعُهُمْ عَذَابٌ قَالَ لَيْسَ حَيْثُ تَذْهَبُ وَ ذَهَبُوا إِنَّمَا أَرَادَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾ فَأَمَرَهُمْ أَنْ يَنْفِرُوا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم فَيَتَعَلَّمُوا ثُمَّ يَرْجِعُوا إِلَى قَوْمِهِمْ فَيُعَلِّمُوهُمْ إِنَّمَا أَرَادَ اخْتِلَافَهُمْ مِنَ الْبُلْدَانِ لَا اخْتِلَافاً فِي دِينِ اللَّهِ إِنَّمَا الدِّينُ وَاحِدٌ إِنَّمَا الدِّينُ وَاحِدٌ.[3]
پس نتیجه این شد که آیه نفر به ضم روایات، بر حجیت خبر واحد دلالت دارد و شبهات این آیه کمتر از آیه نبأ است و اتم آیات دلالة همین آیه است.