< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

1402/10/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: أمارات /حجیة خبر واحد /استدلال به آیه شریفه : نفر ـ اطلاق وجوت تحذر در کلام مرحوم نائینی

 

اطلاق وجوب تحذر

مدرسه مرحوم نائینی ادعا دارند که وجوب تحذر اطلاق دارد. برای اثبات اطلاق، دو یا سه بیان ذکر شده است. مضافاً که اصل این است که در مقام بیان است، اقامه قرینه کردند که لعلهم یحذرون اطلاق دارد.

قرینه اول

قبلا گفتیم وجوب انذار به دلیل تحذر منذرین است و به منزله مقدمه وجوب انذار است و وجوب انذار بلااشکال اطلاق دارد پس تحذر نیز اطلاق دارد. شبیه آنچه که در باب مقدمه و ذی المقدمه بیان شده. وجوب مقدمه تابع وجوب ذی المقدمه است اصلا اطلاقا اشتراطا.

اما ممکن است بگوییم وجوب انذار اطلاق دارد ولی غرض ضیق است. مشکلی ندارد که حکم اوسع از غرض باشد. و فی الحقیقة محل بحث، باب مقدمه و ذی المقدمة نیست. اینکه انذار را واجب کرده باشد، وجوب غیری نیست که از وجوب تحذر ترشح کرده باشد. انذار فعل یک نفر است و تحذر فعل یک نفر دیگر است. مقدمیت در افعال خود انسان و در فعل یک شخص است. لب مطلب آن است اینجا مقدمیت در میان نیست بلکه باب غرض و ذوالغرض است. غرض از انذار، تحذر است. ممکن است تحذر ضیق باشد ولی وجوب انذار اوسع باشد.پس این بیان نمی‌تواند وجوب تحذر را مطلقا ثابت کند.

قرینه ثانیه

در مصباح الاصول[1] فرموده اگر وجوب تحذر به فرض علم مقید باشد، اخذ عنوان انذار لغو می‌باشد. در حالیکه آیه ﴿لعلهم یحذرون﴾ را بر انذار مترتب کرده و بر آن موضوعیت قائل شده. اگر وجوب تحذر را به فرض علم مقید کنیم، الغاء عنوان انذار لازم می‌آید و این الغاء، عرفی نیست. ظاهر از اخذ هر عنوانی آن است که او دخالت دارد. ظاهر از اخذ عنوان انذار، آن است که در وجوب تحذر دخالت دارد و اگر وجوب تحذر در فرض علم باشد، انذار از عنوان بودن ساقط می‌شود پس کشف می‌شود که وجوب تحذر مطلق است.

قرینه ثالثه

مضافاً[2] اگر بگوییم تحذر عند العلم مطلقا واجب است، حمل بر فرد نادر لازم می‌آید چون کم هستند افرادی که از قول یک نفر، علم پیدا کنند و غالبا ظن ایجاد می‌شود. پس وجوب تحذر، اطلاق دارد.

اما هیچ احساس لغویت نداریم. به فقهاء تصریح فرموده انذار کنید شاید آنها علم پیدا کنند و تحذر پیدا کنند و این باعث لغویت نیست. اگر ملاک علم باشد، چرا عنوان انذار را اخذ کرد؟ پاسخ می‌دهیم شاید خود انذار نیز یک نکته‌ای داشته و مطلوبیت نفسی دارد یعنی انذار منذر در خود منذر تاثیر می‌آورد، یا اینکه انذار باعث سرعت در ایجاد علم می‌شود و برای اینکه تذکر پیدا کنند، بیان انذار و هشدارهای مربوط به عقاب، سریعتر قانع می‌شوند و تاثیر بیشتری دارد.

شاید به همین دلیل است که در مورد خاتم الانبیاء، تعبیر به مبشر به تنهایی نیامده ولی تعبیر به منذر به تنهایی بدون مبشر استفاده شده است. پس ولو غرض، تحذر عند العلم است ولی باید ماده انذار را استخدام کند که مردم از انذار، تحذر پیدا کنند. پس اگر ﴿لعلهم یحذرون﴾ را به علم مقید کنیم، لغویت در عنوان انذار لازم نمی‌آید.

اما اینکه فرمود حمل بر فرد نادر لازم می‌آید، می‌گوییم علم در اینجا منظور علم عرفی است نه علم منطقی، اطمینان نیز علم عرفی است. کثیری از مردم بعد از انذار منذر که از ثقات است، علم عرفی پیدا می‌کنند. در خیلی از روایات این آیه، بر تعیین امام بعدی تطبیق شده و این یک امر اعتقادی است یعنی یک نفر سفر کند به مرکز اسلام تا متوجه شود چه کسی امام بعدی است.

در زمان‌های قدیم اینطور بود که اگر آخوندی منبر می‌رفت برای مردم اطمینان ایجاد می‌شد، اما امروزه با توجه به شبهات و کشف‌ خلاف‌ها کمتر اطمینان ایجاد می‌شود. در زمان‌های قدیم واسطه‌ها کم بوده و مردم بسیط بودند، وقتی که منذر زحمت می‌کشید و به سفر برای تفقه دین می‌رفت، وقتی باز می‌گشت و مطالب دینی را که غیر سیاسی بود، برای مردم بازگو می‌کرد، زود باور می‌کردند و اطمینان برای آنان ایجاد می‌شد.

الی الان مقدمه ثانیه یعنی اطلاق وجوب تحذر،‌ محل خلاف شد و به نظر ما فرمایش مرحوم نائینی صحیح است گرچه ادله ایشان قابل مناقشه است.

مقدمه ثالثه

مقدمه سوم آن است که حتی اگر انذار مطلقا واجب باشد، باز هم فایده ندارد. متفقهین انذار کنند تا آنها تحذر پیدا کنند علی نحو اللزوم ولو اینکه علم پیدا نکنند. مجرد وجوب تحذر علی نحو الاطلاق دلیلی برای حجیت نیست بلکه به یک مقدمه دیگر نیز نیاز است. این مقدمه را شهید صدر[3] بیان کرده.

مقدمه آن است که وجوب تحذر باید بر انذار مترتب باشد که قول منذر حجت باشد یعنی چون انذار کردند فوجب التحذر، اما اگر وجوب تحذر، پیش از لینذروا وجود داشته باشد، یعنی آیه فرمود انذار کنند تا تحذری که قبلا وجوب داشت، محقق شود، در این صورت کشف از حجیت قول منذر ندارد.

بیان ذلک: مکلف دو حالت دارد؛

حالتی که فحص کرده و علم اجمالی به وجود احکام اخری غیر از آنکه یاد گرفته، ندارد. لذا اگر در یک حکم شک کند، مجرای قبح عقاب بلابیان است. مثل مجتهدین که فحص کردند و رساله تدوین کردند، آنها علم اجمالی ندارند که اگر یک مسأله جدید رخ داده و بعد از فحص حکمش یافت نشد، حالتشان طوری است که احتیاط در حقش جاری نیست بلکه قبح عقاب بلابیان در حقش جاری است.

حالت دیگر آن است که قبح عقاب بلابیان در حق او جاری نیست و به یاد گیری احکام اقدام نکردند و هر شبهه، موضوع وجوب احتیاط است مثل اکثر اهل بوادی که مسائلشان را یاد نگرفتند و شبهات آنها قبل از فحص است. آنها می‌دانند که دین احکام الزامیه دارد ولی نمی‌دانند که چه حکمی دارد. در حق اهل بوادی برائت جاری نمی‌شود.

ایشان فرموده اگر ﴿لعلهم یحذرون﴾ در حالتی که قبح عقاب بلابیان دارد، وارد شده باشد، در این صورت دلیل می‌شود که قول منذر حجت است و ﴿لعلهم یحذرون﴾ بر قول منذر مترتب شده و گرنه اگر قول منذر نبود، قبح عقاب بلابیان و برائت داشتیم. در حالتی که لاحجة و برائتی هستیم، اگر ﴿لعلهم یحذرون﴾ آمد و قبح عقاب بلابیان را الغاء کرد، نشان می‌دهد که قول منذر حجت است.

اما اگر ﴿لعلهم یحذرون﴾ برای کسانی گفته می‌شود که در حقشان قبح عقاب بلابیان جاری نیست مثل اهل بوادی، به آنها گفتند که انذار کنید و در این حالت، پیش از انذار، وجوب تحذر وجود دارد. در اینجا دلالت ندارد که قول منذر حجت است چون قبل از قول منذر، ‌وجوب تحذر وجود دارد. آیه قرآن فرمود انذار کنید تا تحذر محقق شود، تحذری که وجوبش قبل از قول منذر بوده و با قطع نظر از قول منذر بوده، خدا به فقهاء فرموده تفقه کنید تا تحذر محقق شود و این همان حذری است که قبل از قول فقهاء محقق است. در این صورت دلالت بر حجیت قول فقهاء ندارد.

ایشان در ادامه فرموده در آیه قرینه داریم که آیه از قسم دوم است که موردش، جایی است که قبل از وجوب انذار، وجوب تحذر دارد. قرینه عبارت است از علت و معلول. این یک قاعده است که ظاهر از اینکه چیزی را علت چیزی قرار می‌دهند، این است که معلل، علت وجود آن شیئ است نه وجوب آن شیئ. اگر گفتند اقم الصلاة ان الصلاة تنهی عن الفحشا، ظاهر در این است که وجود نماز، ‌علت وجود انتهاء از فحشا و منکر است. اگر گفتند توضا لتصلی، وضو بگیر تا نماز بخوانی، علتش نماز خواندن است یعنی وضو بگیر تا بتوانی نماز را ایجاد کنی. تعلیل به یک شیئ ظاهر در این است که معلل، علت تحقق آن شیئ است. اگر گفت برو نان بخر تا گرسنگی برطرف شود، یعنی نان خریدن علت ایجاد برطرف شدن گرسنگی است.

اینکه آن معلل، از مقدمات وجوبیه باشد، خلاف ظاهر است، مثل اینکه بگوید انذر لتفی بنذرک، علت وجوب وفای به نذر، نذر کردن است ولی این عرفیت ندارد. بلکه ظاهر علیت آن است که معلل، علت وجود آن علت است نه علت وجوب آن.

نتیجه این است که اگر فرمود ﴿لتنذروا﴾ ظاهر در این است که مقدمه وجودیه تحذر است نه مقدمه وجوبیه، که وجوب تحذر بر آن مترتب شود. در نتیجه ﴿لتنذروا قومهم﴾ مقدمه وجودیه تحذر است نه اینکه تحذر را واجب کند که کسی ادعا کند وجوب تحذر بر انذار مترتب شده و کاشف از حجیت انذار است. بلکه وجود تحذر و ﴿لعلهم یحذرون﴾ ظاهر در این است که وجود تحذر را بر انذار مترتب کرده. اگر بگوییم وجوب تحذر نیز بر انذار مترتب است، ‌خلاف فهم عرفی است. پس آیه نفر بر حجیت خبر واحد دلالت ندارد ولو اینکه قبول کنیم تحذر مطلقا واجب است چون وجوب از ناحیه انذار نیامده و مترتب بر انذار نشده، لذا دلیل بر حجیت انذار نیست. بله اگر می‌فرمود لینذروا فوجب التحذر، در این صورت نشان می‌داد که انذارشان حجت بود.

اما این فرمایش عرفی نیست. برای اینکه صولت این فرمایش شکسته شود، به سراغ روایات می‌رویم. در برخی روایات ذیل این آیه نقل شده که امام علیه‌السلام فرمودند اگر امامی رحلت کرد، یک نفر را بفرستید تا مشخص شود که امام بعدی کیست؟ بعد سوال می‌شود اگر نافر از دنیا رفت چه تکلیفی است؟ امام فرمودند فوقع اجره علی الله، سوال بعدی این است که در این فاصله که نافر بازنگشته، تکلیف مردم چیست؟ امام فرمودند هم فی عذر. فضا، فضای معذوریت است نه وجوب احتیاط. یعنی همان قسم اولی که شهید صدر گفته. لذا وقتی که نافران بازگشتند و امام بعدی را معرفی کرد، در این صورت تحذر لازم است. لذا به نظر می‌رسد مقدمه ثالثه تمام است.

الف ــ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام أَصْلَحَكَ اللَّهُ بَلَغَنَا شَكْوَاكَ وَ أَشْفَقْنَا فَلَوْ أَعْلَمْتَنَا أَوْ عَلَّمْتَنَا مَنْ قَالَ إِنَّ عَلِيّاً علیه‌السلام كَانَ عَالِماً وَ الْعِلْمُ يُتَوَارَثُ فَلَا يَهْلِكُ عَالِمٌ إِلَّا بَقِيَ مِنْ بَعْدِهِ مَنْ يَعْلَمُ مِثْلَ عِلْمِهِ أَوْ مَا شَاءَ اللَّهُ قُلْتُ أَ فَيَسَعُ النَّاسَ إِذَا مَاتَ الْعَالِمُ أَلَّا يَعْرِفُوا الَّذِي بَعْدَهُ فَقَالَ أَمَّا أَهْلُ هَذِهِ الْبَلْدَةِ فَلَا يَعْنِي الْمَدِينَةَ وَ أَمَّا غَيْرُهَا مِنَ الْبُلْدَانِ فَبِقَدْرِ مَسِيرِهِمْ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ ﴿وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾ قَالَ قُلْتُ أَ رَأَيْتَ مَنْ مَاتَ فِي ذَلِكَ فَقَالَ هُوَ بِمَنْزِلَةِ مَنْ خَرَجَ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ قَالَ قُلْتُ فَإِذَا قَدِمُوا بِأَيِّ شَيْ‌ءٍ يَعْرِفُونَ صَاحِبَهُمْ قَالَ يُعْطَى السَّكِينَةَ وَ الْوَقَارَ وَ الْهَيْبَةَ.[4]

ب ــ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ شُعَيْبٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام إِذَا حَدَثَ عَلَى الْإِمَامِ حَدَثٌ كَيْفَ يَصْنَعُ النَّاسُ قَالَ أَيْنَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- ﴿فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾ قَالَ هُمْ فِي عُذْرٍ مَا دَامُوا فِي الطَّلَبِ وَ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ يَنْتَظِرُونَهُمْ فِي عُذْرٍ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْهِمْ أَصْحَابُهُمْ. [5]

ج ـــ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ حَدَّثَنَا حَمَّادٌ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام عَنْ قَوْلِ الْعَامَّةِ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم قَالَ مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً فَقَالَ الْحَقُّ وَ اللَّهِ- قُلْتُ فَإِنَّ إِمَاماً هَلَكَ وَ رَجُلٌ بِخُرَاسَانَ لَا يَعْلَمُ مَنْ وَصِيُّهُ لَمْ يَسَعْهُ ذَلِكَ قَالَ لَا يَسَعُهُ إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا هَلَكَ وَقَعَتْ حُجَّةُ وَصِيِّهِ عَلَى مَنْ هُوَ مَعَهُ فِي الْبَلَدِ وَ حَقُّ النَّفْرِ عَلَى مَنْ لَيْسَ بِحَضْرَتِهِ إِذَا بَلَغَهُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ ﴿فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾ قُلْتُ فَنَفَرَ قَوْمٌ فَهَلَكَ بَعْضُهُمْ قَبْلَ أَنْ يَصِلَ فَيَعْلَمَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ يَقُولُ ﴿وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ﴾[6]


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo