< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

1402/10/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: أمارات /حجیة خبر واحد /وجوه استدلال به آیه شریفه نفر

 

خلاصه بحث سابق

بحث در کیفیت استدلال به آیه نفر برای حجیت خبر واحد بود. گفتیم اساس استفاده وجوب تحذر به ضم بعض مقدمات دیگر است که سیأتی. آيا از این آیه، وجوب تحذر استفاده می‌شود یا نه؟ سه وجه برای استفاده وجوب تحذر بیان شده. وجه اول این بود که تحذر محبوب است پس واجب است که پاسخش بیان شد.

وجه ثانی

وجه ثانی این است که تفقه و انذار واجب هستند و فرمود ﴿فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ﴾[1] ، این «لولا» تحذریة است یعنی باید نفر کنند و تفقه کنند، غایت واجب نیز واجب است پس انذار نیز واجب است. وبه دلالت اقتضاء قبول نیز واجب است و گرنه لغو می‌شود که تفقه و انذار واجب باشد ولی قبول واجب نباشد.

مرحوم آخوند[2] همان پاسخی را که در باب مفهوم وصف بیان کرده، اینجا مطرح می‌کند. قائلین به مفهوم وصف گفتند اگر وصف مفهوم نداشته باشد، ذکر وصف لغو می‌شود. مرحوم آخوند پاسخ می‌دهد فایده و حکمت انذار به وجوب قبول منحصر نیست. انذار واجب است تا مردم بیدار و آگاه شوند و بعضی علم پیدا کنند و بعضی احتیاط کنند و بعضی به دنبال مسئله بروند.

این فرمایش مرحوم آخوند صحیح است.

مرحوم شیخ انصاری[3] در اینجا ان قلت و قلتی را مطرح می‌کند.

ان قلت:‌ تفقه و انذار غایت نیست چون بعد از «نفر» «الی الجهاد» ذکر شده است. ممکن است کسی بگوید مراد از نفر، نفر الی الجهاد است. در نفر الی الجهاد نیز نمی‌شود غایت آن تفقه و انذار باشد که واجب شود و بگویید پس تحذر واجب است. اصلا انذار و تفقه واجب نیستند. لیتفقهوا یعنی یکی از حکمت‌های نفر این است که کرامت در جهاد رؤیت شود. اینجا بحث طویلی مطرح می‌شود که این آیه نفر الی الرسول صلی‌الله‌علیه‌وآله را نیز شامل است.

مرحوم شیخ انصاری در پاسخ دوم فرموده سلمنا که نفر الی الجهاد باشد که غایت آن تفقه نیست بلکه برای حفظ بیضه اسلام و دفع دشمن است، اما با این حال، نفر بعضی از طائفة مشکلی ندارد که برای غایت تفقه باشد هر چند نفر همگی برای تفقه نباشد. لذا قبلا نیز گفتیم نفر چه الی الجهاد یا الی الرسول باشد، تفاوتی ندارد و مهم این است که لعلهم یحذرون، واجب قرار داده شود که وقتی است که تفقه و انذار واجب شود.

وجه ثالث

﴿لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُون﴾ ظاهر در وجوب است چون غایت الواجب است ولی نه از باب فایده، بلکه از باب اینکه اگر چیزی غایت واجبی قرار گرفته، خودش نیز واجب می‌شود چون سرچشمه ذوالغایة همان غایت است. مرحوم نائینی[4] فرموده ظاهر از «لعلّ» این است که متلو آن، غایت برای ما قبلش می‌باشد. وقتی می‌فرماید ﴿فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى﴾[5] یعنی با او نرم سخن بگویید به هدف تذکر و خشیت او.

اگر غایت، فعل اختیاری باشد، در آن حکمش تابع ذو الغایة است. اگر ذو الغایة مستحب باشد، غایت نیز مستحب است و اگر واجب باشد، او نیز واجب است. در ما نحن فیه نیز ﴿لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُون﴾ یک فعل اختیاری است و غایت برای فعل ﴿لِيُنْذِرُوا﴾ است. وقتی ﴿لِيُنْذِرُوا﴾ واجب شد، ﴿ليَحْذَرُون﴾ نیز واجب است.

ظاهر کلام مرحوم آخوند نیز این است که این فرمایش را قبول کرده است اما اشکال ایشان، در اطلاق غایت است و گرنه اصل وجوب را پذیرفته.

در عبارت مرحوم مشکینی[6] اینجا اشتباه رخ داده، گفته یندفع الثانی و الثالث بعدم انحصار الفایدة لعدم اطلاق. یعنی دوم و سوم را رد می‌کند چون فایده منحصر نیست چون اطلاق ندارد، در حالیکه اینها به هم ربط ندارد. باید چنین باشد کما اینکه مرحوم قوچانی[7] بیان کرده که عدم انحصار فایده مربوط به رد ثانی است و لا اطلاق، رد سوم می‌باشد.

لذا باید مقدمه ثانیه را بحث کنیم که آیا تحذر واجب است مطلقا ولو علم پیدا نشود یا اطلاق ندارد؟

مرحوم نائینی تاکید دارد که غایة الواجب واجبة، مرحوم آخوند نیز قبول دارد. البته مرحوم نائینی می‌گوید این اطلاق دارد و مرحوم آخوند می‌گوید اطلاق ندارد.

به نظر ما این فرمایش مرحوم نائینی صحیح نیست چون اینجا بحث مقدمه و ذی المقدمه نیست. بلکه غایت یک معنای اعم دارد و چه بسا مقدمه نباشد. مثلا امر می‌کند و می‌گوید جلو بایست تا مردم اقتدا کنند. اقتدای مردم مستحب است ولی ایستادن او واجب است. چه بسا فرزند و عیال را به کاری الزام می‌کنیم چون آمر از آن کار خوشش می‌آید. خصوصا اگر فاعل بیش از یک نفر باشد مثل اینجا که ﴿لِيُنْذِرُوا﴾ که چند نفر هستند و ﴿يَحْذَرُون﴾ نیز چند نفر هستند که هرچند ﴿فَلَوْ لا نَفَرَ﴾ دلالت بر وجوب داشته باشد ولی انذار و تحذر می‌تواند مستحب باشد.

الی الآن، در اینکه ﴿لَعَلَّهُمْ﴾ در وجوب ظهور داشته باشد، گفتیم «لعل» و فایده انذار و غایت انذار، نتوانست وجوب را اثبات کند. مگر اینکه کسی بگوید ماده تحذر بر امر لزومی دلالت داشته باشد و سوق آیه آن را تایید می‌کند. لذا اینجا چون تحذر از عقوبت است، ذهن عرفی می‌گوید به دلیل مناسبت حکم و موضوع، وجوب تحذر برداشت می‌شود.

مقدمه ثانیه این است که وجوب تحذر باید اطلاق داشته باشد ولو اینکه علم‌آور نباشد. اگر این وجوب تحذر فقط در فرض علم باشد و ﴿لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُون﴾ ارشاد باشد، در این صورت مرحوم شیخ و مرحوم آخوند گفتند اطلاق ندارد ولی مرحوم نائینی می‌فرماید اطلاق دارد.

اما کسانی که گفتند اطلاق دارد، به این دلیل که ﴿لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُون﴾ اطلاق دارد و آن را به علم مقید نکردند.

اما مرحوم آخوند به دو بیان فرموده اطلاق ندارد.

بیان اول

مرحوم آخوند[8] این بیان را در غالب آیات قرآن ادعا می‌کند. ایشان می‌گوید آیات قرآن در مقام اصل تشریع است و کاری به خصوصیات ندارد. ایشان می‌گوید به ﴿أَقيمُوا الصَّلاةَ﴾ و ﴿كُتِبَ‌ عَلَيْكُمُ‌ الصِّيام‌﴾[9] نمی‌توان تمسک کرد چون در مقام بیان اصل تشریع است. در محل کلام مضافاً به بیان عام، یک نکته دیگر نیز وجود دارد و آن اینکه غایاتی که در کلام بیان می‌شود، عمود کلام نیستند بلکه ذکر یک فایده است. اما اینکه این فایده در کجا وجود دارد و کجا وجود ندارد، از این حیث در مقام بیان نیست. اگر گفتند ﴿أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‌ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر﴾[10] ، دلالت ندارد که هر نمازی چنین است بلکه اگر شرایط باشد چنین می‌شود اما اینکه شرایط چیست، در مقام بیان نیست. ذکر غایت، فُضله کلام است نه عمود کلام. حتی در مواردی که تعلیل در کلام باشد، آن را حکمت می‌دانیم نه اینکه حکم دائر مدار آن باشد، اینجا نیز همین مطلب جاری است.

مرحوم نائینی[11] فرموده اصل این است که مولی در مقام بیان است. ایشان نکته‌ای را بیان کرده که منبه اطلاق است. فرموده ﴿لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُون﴾ به نحو عام مجموعی نیست که بگویید اگر همه آمدند و به همه گفتند ما علم پیدا می‌کنیم. اینجا مثل ﴿إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُم‌﴾[12] است نه اینکه به معنای این باشد که همه شما همه صورت خود را بشورید بلکه انحلالی است. در اینجا نیز هر کسی قوم خودش را انذار کند. ممکن است از هر طائفه یک نفر یا دو نفر آمده باشند و منظور این نیست که همه مراجعین با هم برای بیان حکم شرعی به مردم جمع شوند. این معنا مؤید اطلاق است چون یک نفر برای یک نفر بگوید علم پیدا نمی‌شود ولی شامل آیه می‌شود.

اما انصاف این است که هرچند انحلال حق است ولی با اطلاق ملازمه ندارد. حتی اگر منظور این باشد که هر کسی به سراغ قوم و خویش خود برود ولی این می‌تواند با علم ملازمه داشته باشد یا نداشته باشد و چنین نیست که همیشه اگر یک نفر برای مردم سخن بگوید و انذار کند، علم آور نباشد. اتقافا عرف مردم چنین است که اگر یک نفر عالم برای آنان سخن بگوید، از سخن او علم یا اطمینان پیدا می‌کنند.

مگر اینکه کسی ادعا کند اصل در مورد مولی این است که در مقام بیان است نه در مقام مجمل‌گویی یا مبهم‌گویی.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo