درس خارج اصول استاد مهدی گنجی
1402/09/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: أمارات /حجیة خبر واحد /استدلال به مفهوم شرط در آیه نبأ ـ تقریب شیخ انصاری ـ تقریب چهارم برای مفهوم وصف ـ وجود مانع از مفهوم در آیه نبأ
خلاصه بحث سابق
بحث در فرمایش مرحوم شیخ انصاری بود که مفهوم شرط را نپذیرفت و به مفهوم وصف استدلال کرد. به این بیان که خبر دو تا صفت دارد. صفت ذاتی و صفت عرضی. صفت ذاتی همان ذات خبر بودن و ما یحتمل الصدق و الکذب است و این در خبر عادل و فاسق مشترک است. صفت عرضی خبر مضاف به فاسق است. اینکه خداوند صفت عرضی را موضوع قرار داده و فرموده ان جائکم فاسق بنبأ فتبینوا کشف میکنیم که طبیعی خبر وجوب تبین ندارد چون اگر طبیعی خبر وجوب تبین داشت همان را موضوع و سبب وجوب تبین قرار میداد و او در ذهن عرف، اسبق است. شبیه آن جایی است که گفتند اگر مقتضی منتفی بود و مانع وجود داشت، استناد به وجود مانع عرفیت ندارد.
ظاهر کلام مرحوم خوئی این است که این تقریب همان تقریب مفهوم وصف است و در جای خود گفته شده که وصف مفهوم ندارد پس این تقریب صحیح نیست.
اما به نظر میرسد مرحوم شیخ انصاری نمیخواهد به صرف تقید تمسک کند. قائلین به مفهوم وصف گفتند اصل در هر قیدی، احترازیت است و با وجود قید، دلالت بر انتفاء حکم از ذات دارد. که ممکن است کسی به آنها پاسخ دهد شاید فسق در اینجا یک خصوصیت داشته باشد و یا شامل خبر دارای ظن به خلاف نمیشود.
لذا مرحوم شیخ این را نمیگوید خصوصا که اینجا وصف غیر معتمد علی الموصوف است. بلکه اینجا مرحوم شیخ یک نکته اضافهای را بیان کرده که در خیلی از موارد نیست. لذا مرحوم شیخ در مثل اعتق رقبة مؤمنة می فرماید رقبه ومؤمنه دو عنوان عرضی هستند وبر انتفاء عند الانتفاء دلالت ندارد. بلکه مرحوم شیخ میگوید در اینجا اینکه مانع را فسق قرار داده و فرمود تبین کن، نشان میدهد اصل خبر، مانعیت ندارد.
حال اگر بتوانیم در همین تقریب یک فایده و نکتهای بیابیم که مانع را موضوع قرار دهد نه مقتضی، میتوان انکار مفهوم کرد. لذا دیگران به مرحوم شیخ پاسخ داده اند که: درست است که عرفیت همین است که مولی به عدم مقتضی تمسک کند ولی چه بسا به دلیل یک نکته خاص به وجود مانع تمسک میکند. با اینکه ذاتی اقتضای حکم را دارد ولی مولی در مقام محاوره، به دلیل یک نکته خاص، مانع را موضوع قرار میدهد. در این آیه، نکته خاص عبارت است از فسق ولید و اگر میفرمود در مورد خبرها تبین کنید مطلقا و در این صورت فسق ولید مشخص نمیشد.
مما یؤید ذلک ولید از ارتداد بنی المصطلق خبر داد و ارتداد به خبر واحد اثبات نمیشود. این نشان میدهد اینکه فاسق را مد نظر قرار میدهد نه به خاطر این است که اگر عادل بود حجت است چون با خبر عادل واحد نیز ارتداد ثابت نمیشود بلکه میخواهد فسق ولید را بیان کند.
وحتی اگر مؤید نداشته باشیم، این احتمال که قید فاسق در این آیه به همین دلیل بوده، کافی است که تقریب مرحوم شیخ رد شود.
به هر حال، چه بگوییم اتیان قید فاسق به این دلیل است که بگوید لأنه فاسق، یا بگوییم تعلیق الحکم علی الوصف، دلالت بر علیت ندارد. اگر دلالت بر علیت نداشت، پاسخ مرحوم شیخ واضحتر است چون اصلا تعلیلی در میان نیست که سخن از ذاتی باشد. اما مرحوم خوئی فرموده متفاهم عرفی این است که فاسق را برای این ذکر کرده که بفرماید لفسقه و فرمایش مرحوم شیخ را قبول کرده. یعنی آیه میفرماید اگر فاسق خبر آورد قبول نکنید چون فاسق است.
اما به نظر ما چه تعلیق باشد چه تعلیل، فرقی ندارد. تعلیق الحکم علی موضوع المتاخر عرفیت ندارد. چنین نیست که در اینجا به دنبال علت باشیم بلکه به دنبال تقدم و تاخر هستیم که اینجا نیست.
تقریب چهارم: مناسبت حکم و موضوع
اگر متکلم بگوید اکرم الرجل العالم، این مفهوم ندارد و چه بسا افضل افراد است و چه بسا از باب غلبه است که فرموده العالم. ولی اگر گفت اهن الرجل الفاسق یا الجاهل، مناسبت حکم و موضوع اقتضاء دارد که بگوییم این حکم به رجل جاهل یا فاسق اختصاص دارد. چون اگر بنا باشد عادل موضوع باشد، به جعل دیگر نیاز دارد مثلا بگوید اهن الرجل العادل یا العالم و عالم و عادل اقتضای اهانت ندارند. اگر آنچه در عنوان اخذ کرده، اقتضاء حکم را دارد و ضد آن موضوع اقتضای ضد آن حکم را دارد، در عرف میگویند انحصار فهمیده میشود و اگر فرمود اهن الرجل الفاسق، به دلیل مناسبت حکم و موضوع این است که این حکم به همان موضوع اختصاص دارد، پس رجل عالم وجوب اهانت ندارد.
در محل کلام نیز مناسبت وجوب تبین با خصوص فسق است و اگر بنا داشته باشد که عدالت نیز با وجوب تبین مناسبت داشته باشد، غیر عرفی است و نهایت این است که عدالت نسبت به تبین لااقتضاء باشد. پس وجوب تبین به فاسق اختصاص دارد.
اشکال
اگر فتبینوا جعل عدم حجیت و الغاء حجیت باشد، قبول داریم که با فاسق بودن مناسبت دارد و از اختصاصات فاسق است. اما اگر به معنای عدم جعل حجیت باشد، دیگر مناسبت با فسق ندارد. چنین نیست که شارع بخواهد مثل قیاس بفرماید برای خبر فاسق عدم حجت را جعل کردم بلکه میخواهد بفرماید در مورد خبر فاسق حجیت جعل نشده و تبین کنید و حجیت آن را به دست آورید. لذا در مورد عادل نیز این سخن جاری میشود که در موردش تبین لازم است.
اما چرا در این آیه به خصوص خبر فاسق اشاره شده؟ پاسخ این است که لنکتة به آن اشاره کرده مثل اینکه وجوب تبین در فاسق اشد است به دلیل احتمال کذب بیشتر در آن.
تحصل الی هنا: برای استفاده حجیت خبر واحد از آیه نبأ به تقاریب متعددی تشبث شده. ظاهرا برای قدماء چه شیعه چه عامه این مطلب مفروغ بوده تا اینکه به امثال مرحوم شیخ انصاری رسیده که خدشه وارد کردند. مرحوم نائینی قائل است که شرط مسوق برای بیان موضوع است و وصف نیز مفهوم ندارد اما به هر حال برای اثبات مفهوم، بیانی را مطرح میکند. مرحوم آخوند نیز که منکر مفهوم شرط شده، اینجا قائل به مفهوم شد چه مسوق برای بیان موضوع باشد یا نباشد. مرحوم اصفهانی نیز مفهوم آیه را قبول کرد و فرمود اگر مسوق باشد، آکد است. منبه مطلب آنکه علماء هر وقت بخواهند به مفهوم مثال بزنند، این آیه را بیان میکنند.
به هر حال با ضوابط اصولی نمیتوان از این آیه، مفهوم برداشت کرد اما مهم این است که بتوان از آیه استظهار کرد و بیان و تحلیل آن چندان مهم نیست. در ذهن عرفی و احساس ما چنین است این آیه مفهوم دارد. به این دلیل که همیشه ذهنیات و ارتکازات مردم که بر روایات و آیات سابق است، بر استظهارات مؤثر است. مثلا ﴿ان الظن لایغنی من الحق شیئا﴾ اطلاق دارد چه احکام، چه عقائد ولی شامل خبر ثقه نمیشود چون در ارتکاز مردم این است که خبر ثقه، مشکلی ندارد و علم یا علمی است. بعید است که شریعت بخواهد یک روش عقلائی را قدغن کند. حتی کسانی که در میدان یک بحث خاص وارد شدند و ذهنشان از گزارههای مربوط به آن پر شده، میدانند که چه میگویند و دیگران میدانند چه میگوید.
در هر صورت اگر به مردم گفته میشود به حرف دروغگو عمل نکنید ولو وصف است و مسوق برای بیان موضوع است و قالبهای اصولی اجازه برداشت مفهوم نمیدهد، اما از آنجا که ارتکازات مردم این است که خبر ثقه حجت است، این آیه بیان میکند که خبر عادل وجوب تبین ندارد. غرض از الغاء فسق در اینجا به دلیل یک نکته خاص است ولی به هر حال، خطاب در حال بیان یک قاعده کلی است.
هذا تمام الکلام در ثبوت مقتضی برای آیه نبأ.
دلالة آیه بر حجیة خبر عادل
آیا این آیه بر حجیت خبر عادل غیر فاسق دلالت دارد یا نه؟ برخی گفتند از دو ناحیه دلالت دارد، مفهوم شرط، مفهوم وصف. در مفهوم وصف مناقشه کردند که وصف خصوصا وقتی که معتمد بر موصوف نیست، به طور کلی مفهوم ندارد. برخی گفتند وصف گرچه فی الجمله مفهوم دارد ولی نمیتواند خبر عادل را علی نحو الاطلاق حجت قرار دهد. اینکه مرحوم آقای خوئی فرمود طبق مبنای مفهوم وصف فی الجملة، آیه اصلا دلالت ندارد، میگوییم چنین نیست. تقریب سوم این بود که وصف مفهوم دارد لخصوصیة فی المقام و این دیگر ربطی به وصف ندارد. فرمایش مرحوم شیخ انصاری هم همین بود که به نظر ما تمام نبود. تقریب مناسبت حکم و موضوع که مناسبت مقام بود، باعث انتفاء عند الانتفاء میشود، که گفتیم تمام نیست.
راه دوم مفهوم شرط بود که مرحوم شیخ انصاری فرموده مسوق برای بیان موضوع است و مفهوم ندارد و مثل مرحوم نائینی و مرحوم خوئی قبول کردند. مرحوم آخوند فرمود مسوق برای بیان موضوع نیست و مرحوم اصفهانی نیز این را قبول کرد. ما پاسخ دادیم که احراز آن مشکل است و باید احراز کرد که جمله شرطیه مسوق برای بیان حالت موضوع است که چنین احرازی نکردیم اما مرحوم اصفهانی فرمود جمله شرطیه مفهوم دارد ولو مسوقة لبیان الموضوع.
راه سوم این بود که گفتیم کاری به مفهوم شرط و مفهوم وصف نداریم ولی چون این آیه در زمینه یک ارتکاز عقلائی وارد شده، این ارتکاز کمک میکند بگوییم آیه بر حجیت خبر عادل دلالت دارد. شاید در ذهن مرحوم نائینی هم همین بوده که فرمود ارتکاز عقلائی سبب میشود عقلاء در این آیه، نبأ را موضوع قرار میدهند.
اگر گفتیم این آيه بر حجیت خبر عادل دلالت دارد، آیا نیاز است که مقدمه دیگری را ضمیمه کنیم یا نه؟ مقدمه اخری عبارت باشد از اینکه حال عادل نمیتواند از حال فاسق اسوء باشد. مرحوم شیخ انصاری و شهید صدر این را مطرح کردند.