< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

1402/09/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: أمارات /حجیة خبر واحد /أدله مثبتین : کتاب : استدلال به مفهوم شرط در آیه نبأ

 

بحث در استدلال به مفهوم آیه نبأ بر حجیت خبر عادل بود. مرحوم آخوند این مفهوم را تثبیت کرده بود و مرحوم شیخ نپذیرفت. مشکلی که در این آیه از جهت داشتن مفهوم وجود دارد این است که این جمله شرطیه یعنی ان جائکم فاسق بنبأ، آیا مسوق برای بیان موضوع است که مفهوم نداشته باشد یا مسوق برای بیان موضوع نیست که مفهوم داشته باشد؟

به همین مناسبت بعضی مثل مرحوم خوئی به این بحث وارد شدند که میزان جمله شرطیه مسوق لبیان الموضوع چیست؟ مناسبت این بحث در باب مفهوم شرط است نه اینجا،‌ ولی اینجا مطرح شده. وقتی گفته می‌شود مسوق لبیان الموضوع، مقصود از موضوع یعنی موضوع حکمی که در جزاء آمده است. آیا این جمله شرطیه، موضوع آن حکم است و آن حکم، ینتفی بانتفاء آن موضوع قهراً که جای مفهوم نباشد، یا اینکه این موضوع حکم مذکور در جزاء نیست بلکه موضوع یک شیئ آخر است و این شرط از حالات آن است. این بحث مفید است و در مباحث فقهی مفید واقع می‌شود.

مراد از : مسوق لبیان الموضوع

مفهوم یک حکم آخری در مقابل منطوق است مثل ان رزقت ولدا فاختنه و رزق ولد یعنی وجود ولد و موضوع برای فاختنه و بدون وجود ولد، اختتان معنا ندارد و انتفاء آن قهری است و معنا ندارد که شارع با این خطاب دو حکم داشته باشد یعنی اگر ولد مذکری باشد ختنه واجب است واگر نداری واجب نیست. واجب نیست معنا ندارد چون سالبه به انتفاء موضوع است. جمله شرطیه مسوق برای بیان موضوع یعنی شرط برای جزاء، موضوع است و انتفاء جزاء به این انتفاء شرط، قهری و عقلی است لذا نمی‌توان در موردش حکم کرد و حکم برای آن لغو است پس مفهوم ندارد.

ولی مرحوم خوئی در اینجا موضوع را به موضوع جمله شرطیه معنا کرده و گفته در ان جائک زید، زید موضوع است. اما این سهو قلم مقرر یا سهو لسان است. در حالیکه در ان جائک زید فاعطاک فتصدق به، موضوع فتصدق به، درهم است نه زید. چه بسا موضوع جمله شرطیه، موضوع جزاء هم باشد مثل ان جائک زید فاکرمه، اما گاهی موضوع شرطیه با موضوع جزاء تفاوت دارد مثل ان جائک زید فاعطاک فتصدق به، که موضوع، درهم است. جمله شرطیه مسوق برای بیان موضوع یعنی موضوع حکم جزاء نه موضوعی که در جمله شرطیه اخذ شده.

ضابطه در مفهوم داشتن جمله شرطیه

مرحوم خوئی[1] فرموده ضابطه جمله شرطیه‌ای که مسوق برای بیان موضوع نیست و مفهوم دارد، دو امر است:

الف ــ موضوع باید دو حالت داشته باشد. ان جائک زید فاکرمه، موضوع زید است و دو حالت دارد. جاء و لم یجیء نه مثل رزقت ولد که دو حالت ندارد بلکه یا وجود دارد یا ندارد. پس باید موضوع دو حالت داشته باشد که شرط، یکی از آن دو حالت باشد. حال اگر یک حالت داشته باشد پس انتفاء حکم به انتفاء موضوع، قهری است.

ب ـــ باید تعلیق حکم بر آن حالت، مولوی باشد. یعنی آن حالتی که اخذ شده، مما یتوقف علیه الحکم نباشد و بدون آن حالت نیز حکم مجال داشته باشد تا تعلیق مولوی شود. اگر یک شیء دو حالت دارد و در یک حالت، موقوف علیه جزاء است و توقف عقلی است، در این صورت مفهوم ندارد مثل ان رکب الامیر فخذ رکابه، امیر دو حالت دارد، یا رکب یا لم یرکب، ولی این فخذ رکابه، عقلا بر حالت رکب توقف دارد در این صورت مفهوم متصور نیست. عرف این مفهوم را قبول نمی‌کند که اگر امیر سوار نشد، رکابش را نگیر.

پس شرط داشتن مفهوم برای یک جمله و اینکه جمله مسوق برای بیان موضوع نباشد، وقتی است که شیئ دو حالت داشته باشد و تعلیق جزاء بر یک حالت، عقلی نباشد مثل ان جائک زید فاکرمه، موضوع زید است که دو حالت دارد جاء و لم یجیء. اگر گفت ان جاء، توقف اکرام بر مجیء توقف عقلی ندارد بلکه می‌شود اگر زید نیامد، اکرام واجب نشود.

اما چرا در شرط مسوق برای موضوع، یک امر را بیشتر نمی‌گویند؟ می‌گوییم مهم نیست که موضوع دو حالت داشته باشد بلکه مهم این است که توقف جزاء بر شرط، توقف عقلی نباشد چه دو حالت داشته باشد یا نداشته باشد. برای مسوق لبیان الموضوع، یک نکته کفایت می‌کند. هرکجا تحقق جزاء نه حکمش، بر وجود شرط توقف داشت، مسوق برای بیان موضوع است و تا توقف داشت، انتفاء آن قهری است پس تعبد و مفهوم، صحیح نیست.

تطبیق این میزان بر محل کلام چگونه است؟

مرحوم خوئی فرموده سه احتمال در آیه وجود دارد که در دو احتمال، این دو ملاک وجود دارد ولی در یک احتمال، این دو ملاک وجود ندارد:

در اینجا اگر موضوع تبین، نبأ باشد، دو حالت دارد جاء به العادل و جاء به الفاسق، و مولی گفت ان جاء به الفاسق فتبینوا، تحقق تبین به جاء به الفاسق توقف عقلی ندارد بلکه ممکن است عادل نبأ بیاورد و تبین لازم باشد.

هکذا اگر موضوع فتبینوا، را الجائی به الخبر بدانیم، در این صورت ان کان فاسقا، شرط است و تبینوا عقلا بر ان کان فاسقا توقف ندارد پس دو شرط محقق است.

اما اگر بگوییم موضوع، فاسق است و شرط، ان جاء بالخبر باشد، در این صورت درست است که فاسق دو حالت دارد ولی توقف تبینوا بر جاء به الخبر، یک توقف عقلی است پس شرط دوم محقق نیست، یعنی فاسق حالتان دارد مثل ان اعطائک زید فتصدق به که موضوع زید است چه عطا کند چه نکند، اینجا نیز موضوع فاسق است چه جاء چه لم یجیء ولی جاء به الخبر محقق فتبینوا است پس توقف عقلی دارد.

در پایان فرموده ظاهر آیه همین احتمال سوم است و جاء بنبأ مسوق لبیان موضوع است و مفهوم ندارد و لااقل می‌گوییم آیه مجمل است.

نسبت به مسوق لبیان الموضوع باید ابتدا مشخص کرد که موضوع فتبینوا چیست؟ اینکه ایشان در احتمال سوم فرموده ان جائک فاسق بنبأ، فاسق موضوع است به نظر ما صحیح نیست. فتبینوا یعنی تبین از خبر فاسق نه خود فاسق. شهید صدر استظهار کرده که نفس نبأ، موضوع است یعنی احتمال اول که در این صورت به ان جاء به الفاسق توقف ندارد پس مسوق برای بیان موضوع نیست. اما اینکه ایشان ادعا کرده فتبینوا یعنی نبأ، صحیح نیست. اشکال ما این است که فتبینوا یعنی از واقعه تبین کن و سخن از نبأ نیست. همچنین اگر فتبینوا یعنی تبین از نبأ فاسق، در این صورت توقف تبینوا بر نبأ الفاسق، یک توقف عقلی است.

همچنین اینکه مرحوم خوئی ادعا کرده موضوع فتبینوا، فاسق است و ان جائک شرط است، قبول نداریم و موضوع فتبینوا فاسق نیست بلکه موضوع آن، یا نبأ مطلق است یا نبأ فاسق است یا واقعیت است. به نظر ما آیه شریفه در مفهوم ظهور ندارد چون احتمال دارد که موضوع فتبینوا، نبأ فاسق باشد و چون نبأ در آیه، فضله کلام شده، مشخص نیست که شرط نیست، انصاف و اقرب به ذهن این است که مجیء الفاسق بنبأ و توقف فتبینوا بر مجیء الفاسق بنبأ، عقلی است نه اینکه نبأ موضوع باشد و ان جاء به، شرط آن باشد. پس این آیه مسوق برای بیان موضوع است.

وفی آخر الشوط می‌گوییم ان جائکم فاسق بنبأ فتبینوا، مجمل است که آیا مسوق برای موضوع است یا نه؟ خیلی مشکل است نبأ که در آیه فضله است، موضوع قرار داده شود. لااقل روشن نیست که نبأ موضوع باشد و ان جاء به الفاسق شرط آن باشد.

مرحوم آخوند[2] در ادامه فرموده اگر جمله شرطیه مسوق برای بیان موضوع باشد، باز هم مفهوم دارد. مرحوم آخوند که در باب مفاهیم فرمود جمله شرطیه، دلالت بر انحصار ندارد و مفهوم ندارد، اما اینجا قائل به مفهوم شده است.

مرحوم آخوند[3] نمی‌گوید هر جمله‌ای که مسوق برای بیان موضوع باشد، مفهوم دارد و در باب مفاهیم نیز به آن تصریح کرده، بلکه ایشان در خصوص مقام به دلیل یک نکته، ادعا کرده جمله شرطیه مسوق لبیان الموضوع مفهوم دارد. خصوصیت مقام آن است که این جمله مسوق لبیان الموضوع، ‌دارای بدل است. ان رزقت ولدا، بدل ندارد و اگر رزق ولد منتفی شد، ختنه منتفی است ولی در محل کلام، مجیء الفاسق بالنبأ، مسوق برای بیان موضوع است و فتبینوا بر آن عقلاء توقف دارد ولی دارای بدل است. بدل آن، مجیء العادل بنبأ است. از اینکه مجیء الفاسق بنبأ را بیان کرده و با سیاقت جمله شرطیه بیان کرده و آن موضوع را مثل جمله شرطیه‌ای که مسوق برای بیان موضوع است، بیان کرده و نگفته خبر فاسق را تبین کن بلکه گفته اگر فاسق آورد، و طوری است که اگر مسوق برای بیان موضوع نبود، ظاهر در علت منحصره بود، اینجا نیز اگرچه ظاهر است در مسوق برای بیان موضوع است ولی دلالت بر انحصار دارد. اینکه در جمله حملیه مفهوم نیست به دلیل این است که موضوع در انحصار، ظهور ندارد. حال اگر در همین جمله حملیه، تقدیم ما حقه التأخیر رخ داد، مفهوم دارد و دلالت بر انحصار دارد مثل اینکه بگوید عمروا اضربه، لذا جمله شرطیه مسوق برای بیان موضوع، بدل ندارد ولی اگر بدل داشت و مولی مسوق برای بیان موضوع را که به طور طبیعی باید موضوع قرار داد به هیئت شرط اتیان کرد، نشان می‌دهد که منحصر است. ان جائکم فاسق بنبأ ظهور در این دارد که علت منحصره در وجوب تبین، مجیء الفاسق بنبأ است پس مجیء العادل بنبأ، وجوب تبین ندارد.

مرحوم اصفهانی[4] بالاتر از این را ادعا کرده و فرموده از اینکه به صورت جمله شرطیه آورده و به نحو مسوق برای بیان موضوع آورده، نشان می‌دهد دلالتش از جمله شرطیه‌ای که مسوق برای بیان موضوع نیست، بیشتر است. در اوامر گفتند اغسل، ظهور در وجوب دارد ولی اگر بفرماید الجنب یغتسل یعنی مفروغ عنه قرار می‌دهد. اگر اینجا فرموده ان جائکم فاسق بنبأ، یعنی با مجیء الفاسق، وجوب تبین دارد و به صورتی است که اگر این موضوع، منتفی شد، چنان قوت دارد که وجوب تبین قهراً منتفی می‌شود پس انحصار ثابت می‌شود.

وقتی که مجیء فاسق به خبر منتفی شد، قهراً وجوب تبین منتفی می‌شود و این یعنی انحصار. این نحوه ادا کردن چنین نتیجه‌ای دارد. موضوع وجوب تبین، مجیء الفاسق بنبأ است که اگر مجیء فاسق منتفی شد، وجوب تبین قهراً منتفی می‌شود پس در حق بدل آن که مجیء العادل به نبأ است، وجوب تبین نیست. مولی می‌توانست بفرماید خبر فاسق را تبین کنید ولی طوری فرموده که انتفاء قهری را می‌رساند و این مؤید آن است که علیت برای تبین فاسق منحصر است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo