< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

1402/09/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: أمارت /حجیة خبر واحد /أدله مثبتین حجیة خبر واحد ـ کتاب : مفهوم شرط در آیه نبأ

 

استدلال به مفهوم شرط در آیه نبأ

بحث در مورد استدلال به آیه نبأ است. احساس و استظهار عرفی این است که این آیه مفهوم دارد. اگر به زبان بگویند اگر فاسق خبر آورد، تحقیق کن که مبادی به جهالت بیفتی، متفاهم عرفی این است که عادل تحقیق ندارد. شأن نزول یک بهانه برای بیان قاعده کلی است.

اما این دلالت از کجا ناشی می‌شود و اینکه ما این مفاد و مضمون را احساس می‌کنیم به چه دلیل است؟ آیا به دلیل این است که چون لفظ فاسق که وصف است، را استخدام کرد یا از ناحیه جمله شرطیه است؟ مرحوم شیخ می‌فرماید این مفهوم از ناحیه وصف است و مرحوم آخوند اصرار دارد که از ناحیه مفهوم شرط آمده است.

می‌توانیم در تحلیل این مطلب چنین بگوییم که ان جائک فاسق بنبأ جمله شرطیه است و این جمله مفهوم دارد. فرق این جمله شرطیه با دیگر جمل شرطیه این است که گفته ﴿إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ ﴾، یعنی مجیء خبر، محقق خبر است. تحقق خبر به آوردن آن است پس این شبهه که مسوق لبیان موضوع است مثل ان رزقت ولدا فاختنه وجود دارد.

این شبهه چنان قوی است که مرحوم اصفهانی گفته حتی اگر نبأ موضوع باشد و بگوید النبأ ان جاء به فاسق، باز هم مسوق لبیان موضوع است چون محقق نبأ، با مجیء صورت می‌پذیرد تکوینا و عقلا. لذا جمله شرطیه در اینجا مفهوم ندارد چون مجیء محقق خبر است. تبیّن بر تحقق خبر توقف دارد یعنی مسوق لبیان موضوع است.

اما به نظر می‌رسد اشکالش به این حد نیست. اگر بگوید النبأ اذا جاء به فاسق، ظاهر در این است که نبأ یک شیئ‌ است. در تعلق احکام به طبایع گفتیم نماز در ذهن عرف یک شیئ محسوب می‌شود و شیئ شدن آن به مجیء نیست. اگر نبأ موضوع باشد و ان جائکم فاسق بنبأ، شرط باشد، مفهوم دارد و مسوق لبیان موضوع نیست.

مرحوم خوئی[1] در دوره سابق اصول گفته این آیه مفهوم دارد و بیان طویلی را ذکر کرده که برای موارد دیگری مفید است. از این بحث کرده که شرط گاهی بسیط است و اخری مرکب است و اگر مرکب باشد، یک جزء عقلی و دیگری غیر عقلی است.

اما در دوره اخیر که در مصباح الاصول است، از این نظر عدول کرده و گفته ان جائکم فاسق بنبأ مفهوم ندارد. این بیان را مطرح می‌کنیم:

ایشان فرموده در این آیه شریفه سه احتمال وجود دارد. دو احتمال موافق مفهوم داشتن این آیه است و یک احتمال مفهوم ندارد. پیش از بیان این نکته، مقدمه‌ای را بیان کرده که میزان و معیار مفهوم داشتن شرط چیست؟

میزان و معیار مفهوم داشتن در شرط آن است که یک موضوع، مفروض الوجود باشد و شرط از حالات آن باشد. مثلا در زید ان جائک فاکرمه، زید موضوع است و دو حالت دارد، بیاید و نیاید. یک حالت را در خطاب اخذ کرده و نام آن را تعلیق مولوی گذاشته است چون ضرورت نداشت که این تعلیق را بیاورد بلکه باید اعمال مولویت می‌کرد. بر خلاف الولد ان رزقت فاختنه که دو حالت ندارد و یک حالت بیشتر ندارد پس تعلیق او مولوی نیست. ولدیت به رزق ولد است و موضوع در این جمله مفهوم ندارد که مسوق لبیان موضوع نام دارد. در جمله شرطیه‌ای که مسوق برای بیان موضوع است، اعمال مولویت نشده و توقف جزاء بر آن شرط، توقف مولوی نیست بلکه توقف عقلی است. ان رزقت ولدا فاختنه،‌ ختان بر رزق ولد توقف عقلی دارد لذا اعمال مولویت در آن معنا ندارد.

مفهوم انتفاء عند انتفاء نیست بلکه حکم به انتفاء عند انتفاء است و مفهوم یک حکم آخری در مقابل منطوق است. ان جائک زید فاکرمه که در منطوق حکم به اکرام عند مجیء زید کرده و در مفهوم حکم دیگری بیان کرده که اگر زید نیامد،‌ اکرام نیامده است و در مفهوم به دنبال حکم شارع هستیم. در جایی که توقف عقلی باشد، حکم شارع معنی ندارد و تعلیق در آن مولوی نیست و حکم به انتفاء و مفهوم معنا ندارد لذا شارع یک حکم بیشتر ندارد یعنی اگر ولد داشتی ختنه واجب است و معنا ندارد که بگوید اگر ولد نداشتی ختنه واجب نیست.

بعد از این مقدمه فرموده بناء علی هذا، در این آیه شریفه سه احتمال وجود دارد و باید آنها را بررسی کرد و مشخص کرد که کدام یک ظاهر آیه است:

احتمال اول آن است که موضوع نبأ باشد و ان جاء به فاسق، از حالات آن باشد. اذا وجد نبأ که فرض وجود نبأ است. نبأ که وجود پیدا می‌کند دو حالت دارد یا آورده آن، فاسق باشد یا فاسق نباشد. فرموده اگر فاسق بود فتبینوا.

احتمال دوم، موضوع الجائی بالخبر قرار دهیم. فرض کنیم که الجائی بالخبر وجود پیدا کند. جائی به خبر این دو حالت دارد، ‌تارة کان عادل و اخری کان فاسقا. اگر جائی به خبر فاسق باشد فتبینوا و مفهومش این است که اگر جائی به خبر بود و فاسق نبود، تبین لازم نیست. آن قاعده که یک چیزی موضوع باشد و دو حالت داشته باشد در اینجا منطبق است.

احتمال سوم، موضوع الفاسق است، الفاسق ان جاء بالخبر فتبینوا، در اینجا نیز الفاسق را فرض وجود کردیم و دو حالت ندارد که یک حالت آن این باشد که خبر داشته باشد یا خبر نداشته باشد. اگر خبر نداشته باشد تبین واجب نیست به دلیل اینکه اصل موضوع منتفی است. وقتی می‌تواند دو حالت داشته باشد که فرض وجود شود در حالیکه اگر موضوع الفاسق ان جاء به الخبر باشد، این مسوق لبیان موضوع است. اگر خبر نیاورد، سالبه به انتفاء موضوع است و وجوب تبین ندارد مثل الولد ان رزقت فاختنه، مثل اینکه بفرماید زید ان اعطاک درهما فتصدق به، وجوب تصدق به درهم، ‌عقلاً بر اعطاء زید توقف دارد. اگر زید اعطا نکند،‌ وجوب تصدق به همان درهم‌ها عقلا منتفی است. در حالیکه اگر گفت زید ان اعطاک دینارا فتصدق بدرهم، تصدق به درهم بر این حالتی که اخذ کرده یعنی اعطا دینار، توقف عقلی ندارد.

ایشان در ادامه فرموده آیه شریفه در کدامیک ظهور دارد؟ آیا در احتمال اول یا ثانی یا ثالث ظهور دارد؟ ادعا کرده که ظاهر آیه شریفه، احتمال سوم است. ان جائکم فاسق بنبأ، فاسق موضوع است و شرط مجیء نبأ است.

فرموده کسی اشکال نکند که در آیه چنین نیست که الفاسق ان جاء به الخبر، بلکه فرموده ان جائکم فاسق بنبأ، چون پاسخ می‌دهیم که این احتمال در آیه وجود دارد و نمی‌توان قطع داشت که در این آیه، نبأ یا الجائی بالنبأ، موضوع است و همینکه اجمال داشت، مفهوم نخواهد داشت. باید احراز شود که جمله شرطیه مسوق برای بیان موضوع نیست که اگر احراز نشود، مفهوم ندارد.

مرحوم آخوند[2] ادعا دارد که نبأ موضوع است و ان جائکم فاسق، شرط آن است. آخوند فرمود این آیه نمی‌گوید اذا تحقق النبأ که مسوق لبیان موضوع شود بلکه می‌گوید نبأ ان جاء به فاسق. که از حالات موضوع است و همان احتمال اول در کلام مرحوم خوئی را مرحوم آخوند انتخاب کرده یعنی نبأ موضوع است و مجیء به فاسق شرط موضوع است.

منشا این اختلاف بین اعلام، آن است که بنبأ در آیه، فضله است و متعلق به مجیء فاسق است ولی می‌خواهیم آن را موضوع قرار دهیم که مرحوم آخوند چنین کرده.

شهید صدر[3] نیز مثل مرحوم آخوند فرموده موضوع، نبأ است و جمله شرطیه را قبول کرده است. مقرر می‌گوید[4] از شهید صدر سوال کردیم که چرا این را قبول کردید؟ فرموده تبین یعنی از خبر تبین کنید و این یعنی خبر موضوع است و اصل آن است. مقرر گفته اگر صرفا ضمیر بازگشت به نباء کند، مشکل را حل نمی‌کند.

اما به نظر می‌رسد انصاف این است که اگر فرمود اگر فاسق خبر آورد تبین کنید، یعنی خبر مهم است.

مرحوم خوئی نیز همین طور معنا کرده و فرموده این آیه مثل ان اعطاک زید بدرهم فتصدقه است ولی مسوق لبیان موضوع است. هر دو در این جهت شریک هستند که فتبینوا یعنی از خبر، اما مرحوم خوئی می‌گوید تبین از خبر، مسوق برای موضوع است ولی شهید صدر می‌گوید مسوق برای موضوع نیست. به نظر می‌رسد فرمایش شهید صدر اقرب به ذهن است.

اما اشکال ما این است که فتبینوا به معنای تبین از خبر نیست. شاید تبین از خبر یک کار خوبی نباشد که شریعت بفرماید برو از خبر تبین کند که صادق است یا کاذب، بلکه شریعت می‌فرماید از واقعه تحقیق کن و از مخبَر به تحقیق کن نه از خبر. مناسبت ذیل آیه نیز همین است که فرموده تبین کنید تا به جهالت نیفتید.

همچنین اینکه مرحوم خوئی ادعا کرد ان جائکم فاسق بنبأ فتبینوا یعنی از خبر تبین کن پس این مسوق برای بیان موضوع است مثل ان اعطائک زید بدرهم فتصدقه، به نظر می‌رسد خیلی روشن نیست که فتبینوا مثل فتصدق باشد که بر مجیء فاسق توقف داشته باشد. تحقیق واقعه بر مجیء فاسق، عقلا توقف ندارد و می‌توان تحقیق واقعه کرد بدون اینکه فاسق خبر بیاورد.

اما فی آخر الشوط، نتوانستیم فرمایش مرحوم آخوند و شهید صدر را باور کنیم که گفتند ظاهر جمله شرطیه آن است که نبأ موضوع است و مجیء الفاسق از حالات است و مسوق برای بیان موضوع نیست، چون نبأ در آیه فضله است و می‌خواهد آن را موضوع قرار دهد و آن را بر حالتی معلق کنند. خصوصا شبهه مرحوم اصفهانی اینجا تقویت می‌شود که مجیء بنبأ لیس الا تحقق نبأ، پس آیه می‌گوید اذا تحقق نبأ، یعنی اذا جاء بنبأ. جمله شرطیه چنین است که وقتی لفظ شرط آورده شود، باید در حال بیان یک نکته مهم باشد ولی در این آیه چنین چیزی برداشت نمی‌شود. در آیه چنین نیست که «إن» را آورده تا یک چیزی بر آن تعلیق شود بلکه منظورش این است که بفرماید خبر که محقق شد چنین است و در این نوع تعلیق، مولویت معنا ندارد. لذا فرمایش مرحوم آخوند که صرفا ادعا است، را قبول نمی‌کنیم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo