< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

1402/08/24

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: أمارات /حجیت خبر واحد /بررسی دخول بحث در علم اصول

 

استدراک از بحث تواتر

نکته‌ای در مورد بحث تواتر اجمالی باقی مانده است. معروف همان است که بیان شد یعنی کثرت مخبرین تارة موجب علم به مضمون واحدی می‌شود که مخرین بالملازمة و بالمطابقة مطلبی را بیان کردند و به هر حال یک جامعی را منتقل کردند. در یک قسم به آن تواتر لفظی و در قسم دیگر، تواتر معنوی گفتند.

در قسم سوم، نه در لفظ واحد هستند نه در معنا بلکه هر راوی در یک باب خاص روایتی را نقل کرده و عده زیادی اخبار زیادی را برای ما نقل کردند که هیچ ما به الاشتراکی نه بالالتزام و بالتضمن ندارند ولی از این کثرت می‌توان به این علم رسید که یکی از اینها صحیح است و نمی‌شود این همه راوی در موضوعات مختلف دروغ گفته باشند. لذا اتفاق در جهت کیفی لزومی ندارد که همه در یک معنا متحد باشند. البته اگر در یک معنا اتفاق داشته باشند، ما زودتر به قطع می‌رسیم ولی با این اختلاف در معنا نیز می‌توان به علم رسید. چون منشا علم در تواتر، خلاف عادت و «نمی‌شود» است. نمی‌شود 100 نفر در موضوعات مختلفه همه دروغ گفته باشند.

مثلا اگر فرض کنیم که در کتاب کافی 100 روایت دروغ وجود دارد ولی اگر از هر باب 100 روایت جدا کنیم، احتمال نمی‌دهیم که این 100 روایت همان 100 روایت دروغ باشد. حتی بالاتر را می‌گوییم و حتی اگر نصف کافی روایت دروغ باشد و نصف روایات را جدا کنیم، بعید است که این تعداد نصف همان روایات کاذب باشد.

ادامه بحث خبر واحد

بحث در این بود که آیا مسئله حجیت خبر واحد بخشی از علم اصول است یا نه؟ این بحث در ابتدای علم اصول نیز مطرح شده ولی در اینجا نیز تکرار می‌شود. گفتیم با اینکه از واضحات است که مسئله حجیت خبر واحد از عمده مسائل علم اصول و اهم مسائل آن است و مبدا مسائل فقهی همین خبر واحد است، اما برای علم اصول یک تعریف و موضوعی قرار دادند که با این جهت مفروغ عنه تعارض پیدا کرده. گفتند موضوع علم اصول، ادله اربعه ست و بعد مشکل شده که خبر واحد از ادله اربعه نیست.

مرحوم شیخ انصاری گفت بحث از حجیت خبر واحد، بحث از عوارض ادله اربعه است و یکی از ادله اربعه، ‌سنت است. بحث می‌کنیم که آیا سنت با خبر واحد ثابت می‌شود به نحو ثبوت تعبدی و تنزیلی یا نه؟ لذا این بحث از عوارض سنت است.

مرحوم آخوند جواب داد که: أوّلاً از ثبوت سنت بحث نمی‌کنیم بلکه از ثبوت مشکوک السنة بحث می‌کنیم. سنت به خبر واحد ثابت می‌شود به شرطی که در آن شک کنیم نه اینکه خود سنت، با خبر واحد ثابت می‌شود یا نه؟

این فرمایش مرحوم آخوند یک جریانی دارد و آن اینکه در موضوع حجیت یعنی ثبوت تعبدی، شک در موضوع آن قضیه اخذ شده یا نه؟ مرحوم نائینی در تفاوت بین اصول عملیه و امارات گفته در موضوع اصول عملیه، شک اخذ شده مثل رفع ما لایعلمون، من کان علی یقین فشک، اما در امارات، شک در موضوع آن قضیه اخذ نشده،‌ زراره که از وجوب نماز جمعه خبر می‌دهد، شارع مقدس گفته خبرش حجت است نه اینکه اگر در صدقش شک داشتی حجت است بلکه شک آنجا مورد است یعنی حیثیت تعلیلیه است نه تقییدیه. نتیجه این است که فرمایش مرحوم شیخ انصاری صحیح است که بحث از سنت است آن هم در موردی که شک داریم.

اگر فرمایش مرحوم نائینی را بپذیریم پاسخ مرحوم آخوند وارد نیست. ظاهرا مرحوم آخوند یک جا اشاره کرده که در حجیت امارات، شک در موضوع اخذ نشده است.

اشکال دوم مرحوم آخوند این است که شیخ انصاری گفته مآل بحث همین است. بحث این است که خبر واحد حجت است یا نه؟ سیاقت بحث، حجیت خبر است و حاکی موضوع است. ولی ایشان گفته مآل این است که آیا سنت با خبر واحد ثابت می‌شود یا نه؟ در حالیکه ملاک، سیاقت بحث است. فقیه برای رسیدن به نتیجه به سراغ ادله حجیت خبر می‌رود مثل العمری و ابنه ثقتان نه اینکه هل السنة تثبت به ام لا؟

پاسخ می‌دهیم که درست است که این سوال، مآل است ولی اگر آنکه به سیاقت مبحوث عنها، جزء یک علم آخری بود، اشکال آخوند وارد بود مثل بحث قطع و تجری که می‌شد آنها را کلامی و فقهی مطرح کرد. اما اگر به سیاقتی که مطرح شده، جزء علم آخر نیست ولی باز هم اشکال ندارد بگوییم مآل کفایت می‌کند. موضوع علم اصول، کتاب و سنت است و اینجا بحث می‌کنیم خبر واحد حجت است یا نه، یعنی آیا با خبر واحد، سنت اثبات می‌شود یا نه و این سیاقت دارای آن لب و مآل است و اشکال ندارد. خصوصا که اگر ظاهر ادله حجیت، همان مآل باشد. درست است که اصولیون بحث کردند که خبر ثقه حجت است یا نه و سخن از حاکی شده ولی وقتی به دلیل نظر کنیم، مآل را بررسی کردند. مثلا در العمری و ابنه ثقتان فما ادیا فعنی یؤدیان یعنی حرف امام علیه‌السلام که سنت است، با حرف راوی ثقه ثابت می‌شود. یا مثلا اگر فرمود لاعذر فی التشکیک عما یروی عنا ثقاتنا، در صدد این نیست که بفرماید خبرشان حجت است بلکه فرموده خبرشان، همان سنت است.

البته این اشکال به مرحوم شیخ انصاری وارد است که بحث خبر واحد مختص به اثبات سنت نیست که بگوییم هل تثبت به السنة ام لا، بلکه گاهی از حجیت خبر واحد در موضوعات بحث می‌شود و یا حجیت خبر واحد در مورد قول فقیه بررسی می‌شود.

لذا تا الان راه‌حل فرمایش مرحوم شیخ انصاری بعید نیست و گفتیم فرمایش مرحوم صاحب فصول بنابر تقریبی، صحیح است.

مرحوم آخوند که راه‌حل دیگران را خدشه کرده و قبول نکرده، گفته اصلا موضوع علم اصول، ادله اربعه نیست بلکه موضوع علم اصول، یک کلی است که آن کلی، جامع بین موضوعات مسائل علم اصول است. اصلا برای موضوعیت لازم نیست که موضوع را به شرایطش و حدودش بشناسیم. مثل اینکه می‌گویند موضوع بحث سیاسی یا اخلاقی است تا مشخص شود مسیر بحث چیست. موضوع علم اصول، یک کلی است که با موضوعات مسائل علم اصول، متحد بوده و جامع است.

یکی از مصادیق موضوع علم اصول، خبر واحد است زیرا الواحد لایصدر الا من الواحد یعنی غرض علم اصول واحد است و خبر واحد نیز همان غرض را دارد پس باید موضوع علم اصول، چیزی باشد که شامل خبر واحد نیز باشد. لذا وقتی که خبر واحد در راستای علم اصول باشد، باید موضوع علم اصول را طوری قرار دهیم که خبر واحد ذیل آن باشد نه اینکه ابتدا موضوع علم اصول را تعریف کنیم و بعد بررسی کنیم که خبر واحد شامل آن می‌شود یا نه.

اینکه مرحوم آخوند ادعا دارد که موضوع علم یک کلی است که با موضوعات مسائل آن علم، اتحاد دارد، ادعای بلادلیل است حتی می‌گوییم که قطعی البطلان است. اصلا بین موضوعات علم اصول نمی‌توان جامع فرض کرد. گاهی مثل شهرت از باب عمل است و گاهی از سنخ لفظ است. وانگهی، جامع فقط در مورد موضوع نیست بلکه جامع میان موضوع و محمول است و نتیجة الاستنباط است که موضوع علم اصول قرار می‌گیرد.

بهتر این است که اگر گفتیم موضوع علم اصول، ادله اربعه است یعنی غالبا از عوارض آنها بحث می‌شود و یا هدف اصلی، عوارض اینها است. اینکه به معنای فلسفی و دقیق بگوییم موضوع علم اصول، ادله اربعه است، واقعیت ندارد و تا اینجا فرمایش مرحوم آخوند صحیح است. مثلا اگر بحث کردیم که امر یا نهی ظاهر در چیست، اختصاص به آن ندارد که امر در قرآن ظاهر در چیست بلکه مطلق امر مبحوث است.

به نظر می‌رسد لزومی ندارد علم دارای یک موضوع جامع باشد که در همه مسائل جاری باشد. تاریخ علم اصول نشان می‌دهد که موضوع این علم، ادله اربعه و یا جامع نیست بلکه چیزی که باعث شده این دانش، یک دانش شود، همان است که این مسائل مبدا فقه بودند. مشکلی ندارد که مسائل متشتة را در یک جا گردآوری کنیم که همه یک غرض واحد دارند ولو موضوعات عدیده باشند. علم اصول توسط علمای عامه ابداع شد چون دستشان از وحی و عصمت کوتاه شد، نیاز داشتند که مسائلی مثل استحسان و رای را ترویج کنند. عالمان شیعه که علم اصول را از عامه اخذ کردند، طول زمان باعث شد بسیاری از مسائل امروز منسوخ شده و رواج ندارد و نسبت میان اصول امروز و قدما، عموم و خصوص من وجه است. چون علم اصول در استنباط دخیل است و فقها در علم فقه به یک ابزار برخورد کردند و مشخص شد برخی اخبار متعارض هستند، در ابتدا، غالبا این مسائل علم اصول، در فقه مطرح می‌شد و مشخص شد که عنصر مشترکی است که برای خیلی از ابواب مفید است لذا آن را جدا کردند و در علم اصول قرار دادند. مثلا استصحاب عدم ازلی در فقه کاربرد داشت و در علم اصول به آن یک باب اختصاص دادند. استصحاب حال به صورت بسیط در فقه مطرح می‌شد گاهی مقتضی و گاهی مانع، ولی به صورت جداگانه در اصول مطرح کردند. پس اصول یعنی مسائلی که در استنباط دخیل هستند چه جامع داشته باشند یا نه، مهم این است که در دانش دیگری مطرح نشده باشد مثل مسائل ادبیات. لذا علم اصول موضوع خاصی ندارد و جمله مسائلی که در جای دیگر بحث نشده و عنصر مشترکی برای مستنبط است و در موارد عدیده به آنها نیاز دارد،‌ در دانش اصول جمع شده است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo