درس خارج اصول استاد مهدی گنجی
1402/08/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: أمارات /أقسام خبر متواتر ـ حجیة خبر واحد /بررسی دخول بحث حجیة خبر واحد در موضوع علم اصول
بحث در تواتر تمام شد و آن خبری است که بتواتره موجب للعلم و القطع و فرقی بین بلا واسطه و مع الواسطه نیست. در مع الواسطه نیز هر طبقه، اگر مجموع افراد کثیر باشد، کفایت میکند و لازم نیست که در هر نقلی در طبقه ثانیه به حد تواتر برسد. اینکه گفتند در این صورت به علم نمیرسیم چون احتمال کذب نصف طبقه اولی به طبقه ثانیه داده میشود و احتمال کذب نصف طبقه ثانیه به طبقه ثالثه نیز داده میشود، میگوییم این احتمال ضعیف است و چنین چیزی خارجا اتفاق نیفتاده است که نصف افراد از یک طبقه به طبقه بعدی دروغ گفته باشند لذا احتمالش نیز داده نمیشود. پس تواتر که بتواتره علم میآورد یعنی عادتا چنین است نه آن قطع و یقین منطقی. همانطور که خصوصیات افراد و مفردات در تسریع قطع و بطئ قطع دخالت دارند، یکی از خصوصیات همین است که مع الواسطه باشد و به اندازه خودش مضر است و قطع دیرتر ایجاد میشود. مثل اینکه اگر افراد ثقه باشند زودتر قطع حاصل میشود.
تواتر را به سه قسم تقسیم کردند. تواتر لفظی و تواتر معنوی و تواتر اجمالی.
در تواتر لفظی، تعداد کثیری از مخبرین، یک لفظ واحدی و یک مدلول مطابقی را برای مخاطبان نقل میکند مثل من کنت مولی فعلی مولاه. شاید تواتر در واسطهها را در این حدیث وجود داشته باشد. در تواتر لفظی، یک لفظ یا الفاظ مرادف تفاوتی ندارد.
تواتر معنوی آن است که الفاظ مختلفهای بیان شده ولی از این الفاظ مختلفه، به یک مدلول واحد منتهی میشود و چنین نیست که دلالت التزامی باشد بلکه برای مخاطب منکشف میشود. از این همه اخبار مختلفه به یک معنایی میرسیم که لازمه همه این معانی است. مثلا در تاریخ به الفاظ مختلفهای نقل شده که امیرالمومنین علیهالسلام در غزوهها و جنگها از خود شجاعت و دلیری نشان دادند و نتیجه این است که شجاعت ایشان دارای تواتر معنوی است. اصلا مهم نیست که ناقل الفاظ به این معنای متواتر توجه داشته باشد یا نه، مهم این است که مخاطب چنین معنایی را برداشت میکند.
تواتر اجمالی آن است که معنای جامعی میان اخبار نیست ولی یقین داریم که یکی از این اخبار صادق است و نمیشود همه این خبرها ولو متباین هستند، دروغ باشند. علم اجمالی داریم یکی از خبرها صادق هستند. مثل باب خبر واحد که مرحوم آخوند فرموده ادله حجیت خبر ثقه، تواتر اجمالی دارد و نمیشود این همه روایات که یکی گفته به عنوان ثقه اخذ کن و دیگری گفته به عنوان عادل اخذ کن و دیگری گفته به عنوان شاهدی بر کتاب اخذ کن و دیگری گفته به عنوان شاهدی از سنت اخذ کن که هیچ کدام جامعی ندارند.
درست است که در تواتر اجمالی باید به آنکه همه این خصوصیات متباینه را دارد، اخذ کنیم و این یک جامعی است که مخاطب خودش برداشت و انتزاع کرد نه اینکه گوینده آن را اراده کرده باشد. پس باید به خبری اخذ کرد که راوی ثقه و عادل است و شاهد از کتاب و سنت دارد و شیعه است. چیزی که انتزاع میشود، خبری است که همه این اطراف علم اجمالی بر آن منطبق باشد و هیچ یک از این اخبار بر خبری که این چند صفت را دارد، نه بالمطابقة و نه بالالتزام منطبق نیست ولی با توجه به انتزاع مخاطب، میتواند برخی صفات منطبق شود لذا یقین به مجموع خصوصیات است.
البته گاهی اشکال ایجاد میشود،مثل جایی که 10 خبر الزامی داریم و یقین داریم یکی از اینها صادر شدند پس علم اجمالی به یک تکلیف الزامی داریم که مردد بین این 10 تا است و اگر شبهه محصوره باشد باید احتیاط کرد.
لذا تواتر اجمالی، علم اجمالی به صدور میآورد که آثارش تفاوت دارد. در حجیت خبر واحد که حکم وضعی است، اثرش جمع خصوصیات است ولی در حکم تکلیفی الزامی، اثرش احتیاط است.
مثلا اخباریون میگویند علم تفصیلی داریم که اخبار کتب اربعه مقطوع الصدور است و مولفان در مقدمه به این مطلب تصریح کردند و این اخبار محفوف به قرینه هستند. اصولیون گفتند چنین نیست و در همین کتب اخبار ضعیف وجود دارد ولی همین کتب اربعه دارای تواتر اجمالی است و یقین داریم برخی از این روایات صادر شده، البته چون این علم اجمالی در موارد شبهه غیر محصوره است، اثری ندارد.
والذی یسهل الامر آن که تواتر، موضوع حکم شرعی نیست و مهم در استنباط آن است که حجت داشته باشد. اگر حجیت خبر واحد ثابت شد فبها پس از بحث تواتر مستغنی هستیم. اما اگر خبر محفوف به قرائن قطعیه شد، حجت میشود و تواتر نیز یکی از موارد قطعآور است. پس تواتر موضوع حکم نیست که در موردش سخن بگوییم. آنکه معذر و منجز است، خبر واحد است. مهم این است که به صدور خبر قطع پیدا کنیم.
در بحث حجیت خبر مقدمةً بحث کردند که آیا این بحث از مسائل علم اصول است یا نه؟ بحث حجیة خبر واحد نمیشود اُصولی نباشد چون در علم اُصول به دنبال تحصیل الحجة هستند و امکان ندارد بگوییم بحث خبر واحد استطرادی است با اینکه عمده مسائل اصولی، خبر واحد است. ولی با این حال، دو اشکال ایجاد شده که باید آن را حل کرد.
اشکال اول: اینکه خبر واحد داخل در موضوع علم اصول نیست. موضوع علم اصول، کتاب و سنت و اجماع و عقل است. نهایت این است که خبر واحد از سنت حکایت میکند. سنت فعل و قول و تقریر معصوم علیهالسلام است.
اشکال دوم: آنکه تعریف علم اصول شامل خبر واحد نمیشود. در تعریف علم اصول گفته شده ما یقع فی طریق استنباط احکام الشرعیة. خبر واحد ظنیه است و از آن طریق نمیتوان به احکام شرعیه رسید.
مرحوم صاحب فصول[1] گفته این بحث داخل موضوع علم اصول است چون موضوع علم اصول ادله اربعه بما هی ادله نیست. ظاهر کلام اصولیون این است که گفتند موضوع علم اصول، ادله اربعه است یعنی بعد از اثبات دلیلیت آنها، یعنی کتابی که دلیل بودن آن ثابت است، موضوع علم اصول است و سنتی که دلیلیت آن ثابت شده، موضوع علم اصول است. پس اگر از حجیت خبر واحد بحث شود، بحث از اصل وجود دلیل است در حالیکه در علم اصول، بحث از عوارض دلیل میشود نه از وجود دلیل. بحث از موضوعات جزء یک علم نیستند بلکه از مبادی تصوری و دخیل در تصور آن علم هستند.
صاحب فصول گفته درست است که ظاهر کلام اصولیون آن است که ادلهای که دلیلیت آنها ثابت است، داخل در علم اصول است و بحث از دلیلیت خبر ثقه خارج از موضوع است، ولی چنین برداشتی نادرست است بلکه مقصود آنها ذات ادله است نه بما هو دلیل. ذات کتاب و سنت موضوع علم اصول است. پس اگر بحث کنیم که آیا کتاب حجت است یا نه، جزء علم اصول میشود و اگر بحث شود که خبر واحد حجت است یا نه، این عوارض علم اصول میشود و داخل در این علم است.
مرحوم آخوند[2] بر صاحب فصول اشکال کرده، گفته پاسخ صاحب فصول به اشکال ربطی ندارد. اشکال این بود که موضوع علم اصول، شامل خبر نمیشود و خبر سنت نیست. اگر بحث کردیم از دلیلیت کتاب یا سنت، این بخشی از علم اصول میشود ولی بحث از دلیلیت خبر داخل در علم اصول نیست.
این اشکال مبتنی بر این است که مقصود از سنت در ادله اربعه، خصوص محکی باشد یعنی همان قول المعصوم. ولی اگر به خلاف ظاهر مرتکب شویم و بگوییم مقصود از سنت اعم از حاکی و محکی باشد، همانطور که در مورد لفظ دلیل، خلاف ظاهر مرتکب شدیم و گفتیم مراد از دلیل، ذات دلیل است نه به وصف دلیلیت. یا اینکه بگوییم سنت یعنی حاکی از دلیل، در این صورت اقرب به ذهن میشود. در علم اصول از حجیت سنت به معنای محکی سخن نمیگوییم چون اینها مربوط به علم کلام است بلکه حاکی مقصود است و در این صورت کلام صاحب فصول صحیح است. بحث از دلیلیت حاکی، بحث از عوارض علم اصول است. در ذهنش مفروغ بوده که سنت یعنی همین اخبار یا لااقل اعم از حاکی و محکی و به هر حال، قدر متیقن، حاکی است. کسانی که گفتند موضوع علم اصول، سنت است، در واقع در حال جعل اصطلاح هستند که مراد، سنت حاکی است.
پس اشکال مرحوم آخوند به صاحب فصول وارد نیست.
مرحوم شیخ انصاری[3] سخن صاحب فصول را نپذیرفته و میگوید مراد از سنت، سنت محکی است که موضوع علم اصول میباشد. اما نسبت به بحث حجیت خبر واحد، در علم اصول چنین میگوییم که مقال و قول ثقه حجت است، یعنی هل السنة تثبت بخبر الواحد ام لا؟
مرحوم آخوند[4] بر این پاسخ مرحوم شیخ انصاری دو اشکال کرده و گفته اولا از ثبوت سنت به خبر واحد بحث نمیکنیم. بحث نمیکنیم که آیا سنت تعبدا به خبر واحد ثابت میشود یا نه؟ چون مشخص است که خبر واحد، سنت را ثابت نمیکند بلکه نهایت این است که خبر واحد، مشکوک السنة را تعبدا اثبات میکند. موضوع خبر واحد، شک است یعنی شک داریم که خبر زراره سنت است یا نه، شریعت میفرماید او را حجت قرار دادم و بگو او سنت است تعبدا. مؤید مطلب آیه سوال از اهل ذکر است که فرمود اگر نمیدانید از اهل ذکر بپرسید. لذا از عوارض سنت بحث نمیشود بلکه از عوارض مشکوک السنة بحث میشود و عوارض مشکوک السنة، از مسائل علم اصول نیست.
ثانیا ملاک در اینکه مسئلهای جزء یک علم شود، سیاقتی است که از آن بحث میشود. باید بررسی کرد که چطور آن را طرح کردند که آیا اصولی است یا نه؟ گاهی یک مسئله را به چند نحو میشود طرح کرد. اگر بحث را به نحو فلسفی طرح کردیم، وارد علم فلسفه میشود. یا مثلا حجیت قطع یا حرمت تجری، هم بحث کلامی دارد هم غیر آن.
سیاقت مسئله خبر واحد این است که آیا حجت است یا نه؟ در حالیکه مرحوم شیخ انصاری فرموده هل السنة تثبت بخبر الواحد ام لا، در حالیکه بحث از این نیست بلکه بحث از عوارض حاکی السنة است.