< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

1402/08/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: أمارات /شهرت /أدله حجیة شهرت

 

أدلّه حجیة شهرت

بحث در وجوهی است که برای حجیت شهرت اقامه شده است. اگر این وجوه تمام باشد، اجماع نیز حجت خواهد بود. عمده وجوهی که استدلال شده، سه وجه است. وجوه دیگر را مرحوم مشکینی در حاشیه کفایه نقل کرده است.

وجه اول

تعلیلی که در آیه نبأ آمده﴿ إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ﴾، از این تعلیل استفاده می‌شود که هرچه اصابه قوم به جهالت نباشد، حجت است. منطوق آیه این است که خبر فاسق حجت نیست ﴿ فَتَبَيَّنُوا ﴾، چون خوف به جهالت افتادن وجود دارد. عکس نقیض این قضیه آن است که اگر چیزی باشد که به جهالت نیفتادید حجت است.

این مساله بر شهرت تطبیق شده و شهرت علماء باعث نمی‌شود که مکلفان به جهالت بیفتند. البته فرقی ندارد که جهالت چه معنایی دارد؟ جهالت یعنی عدم علم یا جهالت یعنی سفاهت. هر دو در روایات نقل شده است. اگر گفتند انسان جاهلی است یعنی نامربوط است نه اینکه واقعاً علم نداشته باشد.

اما همانطور که مرحوم آخوند در تعلیقه رسائل[1] و دیگران فرمودند این دلیل ناتمام است. هرچند ﴿أَنْ تُصيبُوا﴾ ظاهر در تعلیل است ولی ظهور عرفی تعلیل این است که هر جا باشد، حکم وجود دارد و هر جا تعلیل نباشد، معلل ضیق می‌شود. العلة تعمم و تخصص. لذا اگر اصابت باشد، باید تبین کرد ولی به این معنا نیست که اگر اصابت منتفی شد، حکم معلل نیز منتفی باشد، لاتشرب الخمر لانه مسکر، لازمه تعلیل این است که هرجا مسکر باشد، حرمت باشد و تعمم شود. ولی به این معنا نیست که هرچه مسکر نبود، بخور، بلکه باید همان شیئ غیر مسکر بررسی شود که در آن ملاک دیگری برای حرمت نباشد. هر کجا علت باشد حکم وجود دارد ولی چنین نیست که اگر نباشد، حکم از موضوع دیگر، منتفی باشد. پس غایت مقتضای تعلیل این است که هر جا تعلیل باشد، آن حکمی که برای موضوع بیان شده، وجود دارد ولو موضوع منتفی شود، و همچنین اگر موضوع نبود حکم نیز نیست. اما چنین نیست که علت دلالت کند اگر موضوع نبود، حکم نیز نیست.

وجه ثانی

مرحوم شیخ انصاری[2] به این دلیل اشاره کرده و مرحوم آخوند[3] این وجه را نخستین وجه قرار داده و آن فحوای ادله حجیت خبر است. ادله حجیت خبر از جمله آیه نبأ این است که شهرت به طریق اولی حجت است. به دو مقدمه:

الف- اگر خبر حجت شد، به دلیل تعبد نبود. الثقة و العادل به دلیل کشف بودن، حجیت دارد. خبر یک کشف ظنی نوعی دارد و ملاک حجیت خبر، همان کشف ظنی و نوعی است. کاشفیت خبر، علمی نیست بلکه ظنی و نوعی است.

ب- همین ملاک در شهرت اقوی است. قول یک ثقه باعث ظن نوعی می‌شود، کیف به قول این همه علماء که باعث ظن نوعی قوی‌تر می‌شود لذا اگر ثقه‌ای بر خلاف آنها بگوید، به آن توجه نمی‌شود.

جواب آخوند از این دلیل

مرحوم آخوند[4] پاسخ داده که این اولویت ظنیه است چون گفتید ملاک حجیت خبر افاده ظن است و یقین نداریم چون ملاکات به دست ما نیست. ملاک حجیت خبر، افاده ظن است و ملاکات بر ما مخفی نیست. پس شهرت نیز به طریق اولی، ظنی می‌شود ﴿إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني‌ مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً﴾[5] در جای خود گفته شده که اولویت اگر حجت باشد، وقتی است که قطعی باشد نه ظنی.

ثانیا اینکه ملاک حجیت خبر، ظن باشد تا اولویت ظنی باشد، نادرست و جزاف است. بلکه شک و ظن داریم و مشخص نیست که چرا شارع مقدس خبر عادل را حجت کرده؟ چه بسا شارع از عدول خوشش می‌آمده یا می‌خواسته فسق از این مسیر، نابود شود و دیگران به مسیر کسب عدالت قدم بردارند. هرچند خبر افاده ظن می‌کند ولی معلوم نیست که ملاک حجیت خبر همین افاده ظن باشد خصوصا که خود شارع فرموده: ﴿إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني‌ مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً﴾[6]

مرحوم آخوند در پایان پاسخ فرموده نعم[7] ، اگر حجیت خبر بنای عقلاء باشد،‌ بعید نیست که ملاک حجیت خبر واحد، افاده ظن باشد. وقتی که ملاک حجیت، ظن باشد، خبر از خصوصیت ساقط می‌شود و هر اماره‌ای که این ملاک را داشته باشد، ‌حجت می‌شود از جمله شهرت.

البته ایشان در پایان فرموده اثبات این مطلب مشکل است. ضمیر دون اثباته به چه چیزی بازگشت دارد؟ بعضی گفتند به نعم برمی‌گردد یعنی نمی‌شود اثبات کرد که دلیل حجیت، بنای عقلاء است.

لذا بر مرحوم آخوند اشکال شده که چرا قابل اثبات نباشد در حالیکه خود مرحوم آخوند بنای عقلاء را قبول کردند و به طور کلی، عمده دلیل در حجیت خبر واحد، بنای عقلاء است و ادله نقلی، ارشاد و مؤید است.

از این‌رو، برخی دیگر گفتند ضمیر اثباته به لایبعد بازگشت دارد یعنی آخوند می‌گوید بعید نیست که ملاک حجیت خبر واحد، سیره عقلاء باشد و ملاکشان ظن باشد پس هر اماره ظنیه حجت می‌شود ولی اثبات چنین ملاکی مشکل است.

مشکل این تحلیل آن است که تناقض می‌شود چون ابتدا فرموده لایبعد و این تعبیر در حال فتوا دادن است ولی در ذیل می‌گوید اثبات آن مشکل است. اگر فتوا می‌دهد چرا آن را انکار می‌کند؟

به نظر می‌رسد در کلام مرحوم آخوند تناقض نیست و ضمیر به لایبعد برمی‌گردد. ملاک حجیت خبر، بنای عقلاء است ولی اینکه ملاک سیره، ظنیة باشد و در نتیجه هر ظنی عند العقلاء حجت باشد، قابل اثبات نیست. البته «لایبعد» در اینجا با «لایبعد» در رساله‌های عملیه تفاوت دارد. بعید نیست یعنی دور از ذهن نیست ولی قابل اثبات نیز نیست.

مرحوم آخوند در صدد انکار تعبدی بودن سیره عقلاء نیست چه در عمل به سیره عقلاء چه در اجرای اصل استصحاب بلکه شاید خدا آنها را چنین آفریده که به خبر ثقه و استصحاب عمل می‌کنند ولی اثبات اینکه ملاک عمل عقلاء، ظن نوعی باشد، مشکل است. چون وقتی می‌گویند ظن نوعی ملاک است یعنی هر مکلف به دلیل آنکه دیگران و نوع انسان‌ها از طریق خبر ثقه، ظن پیدا می‌کنند، پس باید او نیز به آن عمل کنند ولو خودش ظن شخصی داشته باشد.

حتی اگر بگوییم عقلاء به خبر ثقه عمل می‌کنند به ملاک اینکه ظن‌آور است، دچار مشکل هستیم و آن اینکه امضا شارع از این سیره مشخص نمی‌کند که شارع نیز ملاک عمل عقلاء را قبول داشته باشد. شاید ظن نزد شارع هیچ ارزشی نداشته و جهات دیگری مثل حفظ نظام در نظر او بوده و فرموده صدق العادل. منبه مطلب همین است که اگر در آیه نبأ خبر فاسق را رد می‌کند به دلیل این است که ﴿أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ﴾ صورت نگیرد، یعنی عمل به خبر فاسق، یک عمل سفیهانه است نه اینکه چون برای شما ظن نمی‌آورد. در دایره عبد و مولی، ‌سخن از خیر و شر است نه ظن و علم.

اضف الی ذلک لو سلمنا اگر ملاک حجیت خبر، همین باشد که بنای عقلاء بر آن است و ملاک آن همان ظن نوعی است و شارع نیز همان ملاک را امضا کرده ولی معذلک حجیت شهرت به این دلیل به طریق اولی حجت باشد، نادرست است. چون خبر ثقه از حس برآمده و مصادفت خبر حسی با واقع نسبت به خبرهای حدسی بیشتر است. خبرهای حدسی در معرض خطا و اشتباه است و مشهور این است که رب شهرة لا اصل لها لذا مرتبه ظن در خبر ثقه اقوی از مرتبه ظن در خبر حدسی است. در حدسیات، تخطئه بیشتر است و کثیرا ما هر دکتر یک نسخه متفاوت می‌دهد و دکتر دیگر را تخطئه می‌کند و می‌گوید فلان پزشک چیزی متوجه نمی‌شود. حتی ظنی که از شهرت ایجاد می‌شود، غالبیت ندارد بلکه احیانی است.

دلیل سوم

اگر راهی برای حجیت شهرت باشد، وجه ثالث است که مرحوم شیخ و مرحوم آخوند آن را مطرح کردند. اشاره به دو روایت است. یکی مقبوله عمر بن حنظلة[8] و دیگر مرفوعه زرارة[9] ، این دو روایت به صورت تفصیلی در باب تعادل و تراجیح مطرح می‌شود. در اینجا گفتند این دو روایت دلالت دارد که شهرت حجیت دارد. در مقبوله فرموده: المجمع علیه فیؤخذ به. ظاهر در این است که یک قاعده بیان می‌کند. در مقبوله یک تعلیل نیز دارد که فان المجمع علیه لاریب فیه. مرفوعه صریحا فرموده خذ بما اشتهر بین اصحابک. اما مقبوله یک مقدمه نیاز دارد که مراد از المجمع یعنی مشهور و ما اشتهر، چه در ناحیه معلل و چه در ناحیه علت به قرینه اینکه فرموده شاذ را رها کن. اگر شاذ و نادر باشد، پس مقابلش نیز مشهور است و مشهور اطلاق دارد و شهرت فتوائیه را شامل می‌شود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo