< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

1402/08/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: أمارات /حجیت اجماع منقول /حجیة اجماع منقول ومحصل به سبب ناقص

 

بحث در تتمه کلام است حول اجماعاتی که در کتب فقهیه آمده است. این اجماعاتی که در کتب فقهیه ادعا شده مورد طعن کثیری از علما قرار گرفته است. بعضا اجماعی را ادعا کرده اند که بعداً هیچ قائلی پیدا نشده. خصوصا خود آن ناقل هم در یک جای دیگری بر خلاف آن اجماع گفته. لذا اجماعات محل طعن واقع شده. منتهی شدت و ضعف وجود دارد. اردبیلی شدت دارد و بعضی کمتر. ولی طعن کننده زیاد هستند.

اشکال مرحوم مجلسی به اُصولیین

شیخ انصاری نقل کرده که مرحوم مجلسی در بحار[1] فرموده: اُصولیون در اُصول میگویند اجماع حجت نیست ولی در فقه که میرسند میگویند «اجماعاً، إجماعاً». مرحوم مجلسی در حجیت اجماع گیر دارد نه با انعقاد اجماع. بعد در ادامه مرحوم مجلسی توجیه کرده که: شاید آنها اصطلاحشان در فقه با اصطلاحشان در اصول فرق میکند. این که در اصول میگویند اجماع حجت نیست یک چیز را میگویند این که در فقه تمسک میکنند یک چیز دیگری از اجماع اراده کرده اند. گفته مثلا مرادشان ضرورت است یا تسالم کل است. گفته است نسوا ما بنوا. نسوا فی الفقه ما بنوا فی الاصول. باز او از این جهت به اصطلاح طعن زده به فقها. آنها از جهت صغروی، مرحوم محدث صاحب بحار از جهت کبری.

جواب شیخ انصاری به مرحوم مجلسی

مرحوم شیخ انصاری از مرحوم مجلسی جواب داده که: اصطلاح اصولیین در فقه واُصول واحد است. همین اجماعی که در فقه تمسک میکنند همان اجماعی است که در اصول میگویند حجت نیست. منتهی در همان اُصول گفته اند اجماع حجت نیست چون قطع به قول امام نمیاورد. از این جهت حجت نیست. ما را به قول امام نمیرساند. در فقه که تمسک کردند به اجماع، آن اجماعهایی است که به قول امام میرساند. ما که نگفتیم اجماع هیچ وقت مار را به قول امام نمیرساند. ما گفتیم طبع اجماع این است که مجرد اتفاق علما در عصری یا فی جمیع الاعصار ملازمه با قول امام ندارد. و لکن ربما برای ناقل اجماع و برای ما که نقل کرده علم حاصل شده باشد. حالا از چه جهت علم حاصل شده؟ از این جهت که به عده ای از علما حسن ظن داشته لذا گفته «إجماعاً» از باب این که دیده چند نفر از بزرگان که رؤسای مذهب هستند این را گفته اند او هم علم پیدا کرده که حکم شریعت همین است گفته است اجماع است. یا أمارات دیگری داشته که آن امارات را ضمیمه کرده به آن اقوالی که پیدا کرده و علم به قول امام پیدا کرده. ما راه علم را که نبستیم. آقای مجلسی! ما در اُصول گفتیم مجرد اجماع، مجرد اقوال علما ما را به حکم شارع نمیرساند. نقل اجماع هم محصلش، وهم منقولش، نقل قول امام نیست ولی این را هم در اصول گفتیم که أحیاناً هم در محصل ممکن است ما به علم برسیم هم در منقول. لذا در فقه همان استثناء را اعمال کردند. حرف مجلسی را شیخ انصاری این طور جواب داده است.

خود شیخ انصاری که به اجماع تمسک میکند و خیلی اوقات میگوید «إجماعاً» بعد ضمیمه میاورد میگوید قال شهید در کجا، غالبا به مجرد نقل اجماع اکتفا نمیکند. شروع میکند به نقل اقوال. برای این که آن اجماع را از آن حالت نکره بودن خارجش بکند. فکر نکنید آن اجماع تطبیقی است. فکر نکنی که مثلا دو سه نفر گفته اند و ناقل حدس زده. آن اجماع را به آن ضمیمه میکند. این است نکته این که شیخ انصاری در مکاسب میگوید اجماعا بعد سراغ قول علما در خیلی از ابواب دیگر می رود، انصاف این است که در کشف اقوال علما خیلی خوب تحقیق کرده مرحوم شیخ انصاری. در یک مساله فرعی، میرود در یک کتاب دیگری قول آن قائل را از آن کتاب میاورد میگوید این جا هم همین حرفها را گفته. نه این فرمایش مجلسی تمام نیست.

ولکن آن که در ذهن ما یک جواب کاملتری به مجلسی باید داد. ما میگوییم اصولیین در فقه فراموش نکردند. اینکه در فقه، کتبشان مملو از تمسک به اجماع است ـــ البته مراتب دارد مثل اقای خویی کم اجماع میگوید اقای حکیم و صاحب جواهر خیلی زیاد میگوید. اردبیلی و صاحب مدارک خیلی کم میگویند ـــ همان اصول منشأ شده که بر خوردشان به اجماع در اصول فرق کند این منشا شده که کم و زیاد بشود. اینها مبنای اصولی دارد. ما اگر کتب فقه را نگاه بکنیم. میبینیم که خیلی از اوقات اجماع را به عنوان مؤید میاورند. این که مجلسی میگوید استدل می کنند درست نیست خیلی اوقات مثلا میگوید و یدل علیه مضافا الی الاجماع. این مضافاً الی الاجماع این به عنوان یک تأیید است. یدل علیه مع انه اجماعی. دلیل را میاورد. یا بعضا میگوید یدل علیه ادله اربعه. چون هم کتاب و سنت است اجماع را هم کنارش آورده. آقای خویی که اجماع را حجت نمیداند ولی اگر مساله ای چهار وجه داشته باشد میگوید یدل علیه الأدلة الأربعة. کسی اشکال کند بگوید شما که اجماع را حجت نمیدانید، میگوید من به خصوص اجماع اعتماد نکردم.

شیخ انصاری هم که فرموده علماء که در فقه تمسک میکنند به اجماع با اصولشان تنافی ندارد، این اجماع جزء مستثنیات است. تمسک به اجماع میکند از باب این است که اینجا علم پیدا کرده. این که اجماع را برای ما نقل میکند بخاطر این است که علم پیدا کرده. به همین هم اعتماد کرده. شیخ انصاری چه بسا به وسیله اجماع مطلب را تمام میکند و روایت خلاف را کنار میگذارد میگوید من علم پیدا کردم.

یک جهت دیگری که مثل اقای خویی به اجماع تمسک میکند از جهت ناچاری است حالا اسمش مثلا تسالم است. گاهی اقای خویی اسمش را تسالم میگذارد که مبادا ما به اجماع تمسک کردیم. چون تسالم است میگوید علم آورده. ولی یک جاهایی هم ما چاره نداریم. راهی غیر از این نداریم. این که مرحوم آقای خویی با این که نسبت به اجماع تشدد به خرج داده میگوید اصلا این اجماعات قیمتی ندارد اینها حدسی هستند اینها حسی هم باشند ملازمه ندارند. مثل آخوند که ملازمه را قبول ندارد لا عقلا و لا عرفا و لا اتفاقا. ولی بعضی اوقات هم دیده می شود غیر از این گفت. این جا درست است دیگه چاره ای نیست.

تا اینجا فرمایش مرحوم مجلسی و جواب شیخ انصاری و تکمیل جواب شیخ انصاری. ولی انصاف این است که کلام مرحوم مجلسی هم در حدّی درست است آن تشددی که اصولیین در اصول با اجماع دارند آن مواجهه را در فقه کنار گذاشتند. در فقه کوتاه آمدند. ولی این طور نیست که در اصول بگویند حجت نیست ولی در فقه بگویند حجت است. شاید در اصول مثلا بگویند این حدسیات ساده لوحی است اصلا حدس نمیزند ولی در فقه کوتاه بیایند و بگویند از قول چند نفر حدس زدیم و یقین به قول امام پیدا کردیم. گفتار تا عمل مقداری فرق دارد ولی نه به این مقدار که ایشان بگوید فراموش کرده اند.

تحصل الی هنا: اجماعاتی که در کتب فقهیه هست به مجرد این که گفتند «إجماعاً» این حجیت ندارد ـــ همان طور که شیخ انصاری فرموده ـــ چون حجیتش باید از باب خبر واحد باشد خبر واحد اینجا را شامل نمیشود. چون ناقل اجماع اگر قول امام را عن حس نقل میکرد مثل اجماع دخولی خب ادله حجیت خبر میگرفتش. این که جا ندارد، گفتنی نیست بگوییم کسی خصوصا مثل مقدس اردبیلی اگر گفت اجماعا یعنی خودم از امام شنیدم ـــ بعضی این جور اعتقاد دارند ــــ اجماع تشرفی را میگوید مقدس اردبیلی که گفته همه اجماع ها هیچ بدرد نمیخورد. ولی باز بعضا گفته: «إجماعاً» میگویند این اجماع تشرفی است.

نکته به تشرف رفتن این است گفته اند مقدس اردبیلی که برای اجماع ارزش قائل نیست میگوید متشرف شده به حضور حضرت و حکم را گرفته ولی چون نمیتواند ابراز کند بعنوان : «قال» لذا میگوید اجماعی است. اجماعی است چون حضرت خودش همه علما است. دروغ هم نیست.

ولی مثل مرحوم آخوند و شیخ انصاری و.. در این ضمینه می گویند موهوم و موهون است. این که ناقل اجماع قول امام را عن حس نقل کند مجال ندارد.

پس این که ناقل اجماع قول امام را بالالتزام بیان بکند این هم مجال ندارد. لا بالمطابقه (تشرفی)، لا بالتضمن (دخولی) لا بالالتزام ( ملازمه ای)، وجه ملازمه همان قاعده لطف بود که اساسی ندارد ملازمه عادیه و عرفیه بود که آنها همه اش ناتمام بود. نقل اجماع، نقل قول امام علیه السلام بالالتزام نپیش ما نیست. اگر باشد پیش ناقل است و آن هم حدسی است. ملازمه حدس میاورد. ما ادعا نداریم که مدعین اجماع می گویند این قول امام است شاید بعضی از آنها بگویند: «إجماع» تا شما ضمیمه بکنید امارات و اقوال دیگر را، معلوم است فی الجمله ناقلین اجماع نمیخواهند بگویند قول امام این است. بلکه مختلف است در جایی که ناقل اجماعی میگوید: «إجماعاً» یعنی هذا قول الامام این «هذا قول الإمام» حدسی است وقتی حدسی شد أدلّه حجیّة خبر، حدسی را شامل نمیشود. این است که اجماع منقول دلیل بر حجیتش نداریم چون از این فروض خارج نیست.

اما نسبت به نقل سبب مرحوم شیخ انصاری ومرحوم آخوند و دیگران غیر از حاج شیخ اصفهانی گفتند: نسبت به نقل سبب ادله حجیت خبر شاملش میشود چون نقل سبب حسی است. از جهت حسی بودن ما مشکلی نداریم حسی است. ادله حجیت خبر شاملش میشود. مرحوم آخوند وارد این بحث نشد که این هم صغرایش مشکل دارد از کجا بفهمیم نقل سبب حسی است. نقل سبب ربما حدسی است. از باب همان تطبیق ــ کما سبق ــ شیخ انصاری وارد این قضیه شد مفصلا و حرفهای تستری را هم اورده مفصلا. و آخرش این را قبول میکند که نقل سبب نسبت به قدر متیقنش حسی است و لو به أصالة الحس و أدله حجیّت خبر نقل سبب را میگیرد. خودش اشکال را مطرح کرد گفت اینها حدسی است ولی خب در نهایت و لو بعضی موارد به لحاظ ناقل، وبه لحاظ مساله‌ی مورد نقل اجماع، وبه لحاظ الفاظی که او استخدام کرده پی می بریم که این نقل سبب حسی است منتهی چون ما آن ملازمه را قبول نداریم میشود سبب ناقص و گفته است ادله حجیت خبر این سبب ناقص را میگیرد. از جهت حسی بودن مرحوم شیخ حلش کرده که این حسی است.

بله یک جایی مثل اجماعات شیخ طوسی که شهید فرموده چهل موردش اجماعی در کار نیست استثنا است ولی خیلی جاها حسی است خصوصا که ما هم خودمان به کتب مراجعه میکنیم میبینیم آنها هم گفته اند. لذا ما به این باور میرسیم که این که میگوید «إجماعاً» حدس نیست بلکه حس است. این را میشود به دست آورد که این حسی با این که کثیری از اجماعات حدسی است میشود به دست اورد که این حسی است وآنهم نه إجماع کل بلکه إجماع فی الجملة این که عدّه ای گفته اند حسی است میشود این را احراز کرد. این را شیخ انصاری حلش کرد که میشود احراز کرد حسی است. ادله حجیت خبر این را میگیرد. با این که نه حکم شرعی است نه موضوع حکم شرعی است ــــ در جلسه قبل کلام شیخ درست نقل نشد ــــ مرحوم شیخ انصاری هم از راه ملازمه میگوید ـــ شاید دو جای کلامش تصریح کرده ـــ همان طور که اگر کسی ملازمه را قبول داشته باشد نقل سبب نقل قول امام است، پس حجت است. در جایی هم که سبب ناقصه است، اگر ـــ یک شرط گذاشته ـــ اگر ضمائم را ضمیمه کند ملازمه با قول امام پیدا میکند آنجا هم ادله حجیت خبر شامل این سبب ناقص میشود.

بعبارتی: سبب ناقص هم دلالت بر قول امام دارد منتهی با یک مقدمه ای که : سبب ناقص میگوید اگر سائر قرائن را ضمیمه کنی، به قول امام میرسی. همان طور که سبب تام اگر ملازمه داشت ادله حجیت خبر شاملش میشد سبب ناقص هم اگر ملازمه داشت به ضم ضمائم ادله حجیت خبر شاملش میشود. مرحوم شیخ انصاری این جور درست کرد. مرحوم آخوند هم از راه عدم لغویت درست کرد. پس ادله حجیت خبر سبب ناقص را میگیرد.

کلمه ای که اینجا اضافه میکنیم و قبلا بیانش نکردیم این است که این حرف فنیّاً درست است. ادله حجیت خبر، نقل سبب را در جایی که حسی باشد شامل میشود وأثرش همان مدلول التزامی است.

و لکن میدانی این اتفاق نیفتاده. ما اگر در فقه نقل اجماع را أخذ می کنیم وضمائم را ضمیمه میکنیم تا به قول امام برسیم، از آن جهت نیست که آن اجماعی را که نقل کرده حجت شده. اگر در فقه ما به اجماع سبب ناقص به ضمیمه اقوال دیگران یا به ضمیمه اجماع متاخرین به اقوال متقدمین به علم و اطمینان میرسیم که حکم شریعت این است، این به امر وجدانی است وتعبدی نیست

از نظر فنّی حرف آخوند وحرف شیخ أنصاری درست است که اأدلّه حجیت شامل سبب ناقص میشود ولی عملا ما در اجماع منقول از ادله حجیت خبر ثقه، کمک نمیگیریم.

عملا میگوییم این اجماع که ناقلش مثل محقق و شهید اول است ویا حتی رفته ایم و عدّه ای را پیدا کردیم فهمیدیم این نقل اقوال را که میگویند عن حس است. برای ما علم به قول امام پیدا نمی کند. خودمان اگر میرفتیم همه آن را پیدا میکردیم علم پیدا نمیشد. حالا که یک عده نقل کردند و ما هم یک چندتا را نگاه کردیم وثوق پیدا کردیم وبعد میرویم ضمائم دیگر مثل روایت مرسله ای ، یا فتوای راوی، یا مخالفت عامه ای ویا اقوال متأخرین، یا مساعد اعتباری، یا ذوق شریعتی، اینها را ضمیمه میکینم به آن اجماع. همانطور که در بحث فقه بیان کردیم که مرحوم اقای حکیم میگفت عدول از فائته به فائته روایت ندارد ودلیلش منحصر است در اجماع بوعد میگفت: و یؤیده إلغای خصوصیت و چند تا را آمد ضمیمه کرد. ایشان اجماع را حجت میداند وضمیمه ها را مؤید میاورد ما میگوییم این اجماع سبب ناقص است ضمیمه میکنیم الغای خصوصیت را، ضمیمه میکنیم این که قضا عین أداء است، ضمیمه میکنیم استصحاب را. همان أدلّه ای که ناتمام است را ضمیمه میکنیم به یک وثوقی میرسیم که پس حکم شریعت این است. ادله حجیت خبر میتواند ما را تعبد بکند به سبب ناقص. تنزیل بکند منقول را به منزله محصل. و لکن در خارج ومیدانیش این تعبد اثر ندارد.

لذا این که مرحوم اقای میلانی میفرموده ضم الضعیف الی الضعیف لا ینتج الا الضعیف گفتیم این جور نیست. بلکه فقه ضمیمه ای مثل فقه جواهری را قبول داریم.

این را میخواهیم بگوییم درست است اشکالی ندارد صدق العادل نقل سبب را بگیرد واین برای باب نذر خوب است مثلاً من نذر کردم که اگر عده ای از علما گفته باشند یک صدقه بدهم حالا ناقل اجماع هم میگوید اجماعا. ادله حجیت هم شاملش میشود پس باید به نذر عمل کنم. ولی برای فتوا دادن، مهم آن مسبب است ولی در خارج ومیدان أدلّه حجیت خبر کارایی ندارد. یعنی من در نهایت به وثوق شخصی خودم عمل میکنم که حاصل شده؛ نه از نقل إجماع به علاوه این ضمائم.

بله این را قبول داریم برای این که وثوق بیشتر و زودتر پیدا بشود حجیت کارایی دارد. بالوجدان اگر شارع نقل اجماع را حجت نکند با این که نقل اجماعل را حجت کند فرق دارد. اگر حجت کند من به وثوق بیشتری میرسم. ولی این اثر بر حجیت مترتب نیست

در فقه هم که به اجماع تمسک میکنیم ــ کما این که شیخ انصاری میگفت ـــ از باب این است که ما به یک وثوقی میرسیم. تعبد در کار نیست. کسی نمیگوید در فقه این جا اجماع حجت است چون نصفش را شارع حجت کرده نصفش هم خودم پیدا کردم. این جور نیست.

کما این که مرحوم حاج شیخ اصفهانی میفرمود: تعبدی در کار نیست. ما هم میگوییم که أدلّه حجیت خبر، گر چه سبب ناقص را فنّیاً میگیرد مشکلی ندارد و لکن در مقام اول خاصیتی ندارد. اگر ما به وثوق نرسیم به این اجماع عمل نمیکنیم.

فنّیاً ما اشکالی نداریم نه از جهت حسیّت و نه از جهت این که موضوع حکم شرعی نیست. حجت هست ولی در فقه ما از اجماع منقول بما هو حجه نسبت به سبب استفاده نمیکنیم. اینطور واقع شده.

هذا تمام الکلام در اجماع محصل و منقول که عمده بحث اجماع محصل و اجماع منقول همین بود که ما این اجماعات، وکلمات فقها را چطور حلش بکنیم. هر کسی یک چیزی گفته مرحوم شیخ انصاری ــ که البته عمده کلمات شیخ انصاری است ــــ کلمات تستری است را اول خلاصه کرده بعد دلش ارام نگرفته، وعین عبارتش را بیان کنم که شاید دیگران یک چیزهای بهتری بفهمند. آمده چند صفحه فرمایشات اقای تستری را بیان کرده و در آخرهم قبول نکرده.

تعارض الإجماعین

بعد ذلک بقیت امور: امر اول در کاشفیت اجماع که ما در مقدمه بحث کردیم. امر ثانی در تعارض اجماعین است. اگر دو تا اجماع با هم تعارض کردند چه باید بکنیم. اتفاق هم افتاده در هم در فقه هم در اصول. در فقه بعضی اوقات بعضی از مسائل فقهیه است یک عالم اجماع را بر آن طرف و دیگری بر آن طرف دیگر نقل کرده. اجماعات متعارضه محل ابتلا است. در اصول هم همان مسائل معروف، شیخ طوسی میگوید اجماع بر حجیت خبر واحد داریم سید مرتضی میگوید اجماع داریم که خبر واحد حجت نیست. حول این انشالله فردا بحث خواهیم کرد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo