< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

1402/07/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: أمارات /حجیة اجماع /ادله حجیة اجماع محصل

 

بحث در اجماع محصل بود که آیا کاشفیت از قول معصوم را دارد؟ وجوهی را برای کاشفیت اجماع از قول معصوم نقل کردند. کلام منتهی شد به وجه رابع: تراکم ظنون.

گفتند ما از اجماع میرسیم به قول معصوم از باب تراکم ظنون. قول هر فقیهی مرتبه ای از ظن میاورد و هر چه که بیشتر بشوند ظنون متراکم میشوند و اجماع که محقق شد وثوق به قول امام پیدا میشود. نمیشود همه مثلا خلاف گفته باشند مثل خبر متواتر که علم میاورد آن هم تراکم ظنون است که به علم منتهی میشود. یه نفر خبر میدهد ظن ضعیفی پیدا میشود، دومی اون ظن تقویت میشود سومی همینطور مراتب ظن میرود بالا تا میرسد به مرتبه اطمینان، تا میرسد به مرتبه علم. نکته این که از خبر متواتر علم ب حاصل می شود همین تراکم ظنون است.

فرقی که بین خبر متواتر و اجماع هست این است که در خبر متواتر عن حسٍ خبر میدهند ولی اجماع عن حدسٍ خبر میدهد. ولی مستدِل میگوید نکته اش یکی است همان نکته ای که در خبر متواتر هست و به بواسطه آن نکته به علم میرسیم که نکته اش هم تراکم ظنون است همان تراکم ظنون هم در اجماع علماء هست و بواسطه اجماع علما ما به قول معصوم، به واقع میرسیم.

و لکن به ذهن میاید که تراکم ظنون در اجماع مثل خبر متواتر محقق نیست. اجماع ظن آور هست انصافش این است که علمای یک مذهبی یک چیزی را میگویند در نفس انسان اثر دارد این تأثیر در نفس انسان قابل تردید نیست. خیلی اوقات انسان به یک نظری میرسد میگوید ببینیم قائل دارد یا نه. قائل قوت قلب میاورد. قوت قلب همین مقداری ظن انسان را قوی میکند. در این که مراجعه به اقوال علما ملاحظه انظار و افکار علما، این مصداق استضائه است که ما به واقع داریم استضائه میکنیم میخواهیم به واقع ظن قوی تری داشته باشیم. در این جای شبهه نیست.

و لکن این ادعا که علماء اگر زیاد شدند علمای یک عصری، یا علمای همه عصور، ظنونی که از اقوال اینها به دست میاید، منتهی به علم ما میشود، این خلاف وجدان است. این همه علما اجماعشان را ما پیدا میکنیم ولی به علم نمیرسیم. اطمینان هم پیدا نمیکنیم.

در خبر متواتر مطابق وجدان است که انسان به علم میرسد. در آنجا بحث نداریم. اخبار وقتی زیاد شد مورد از موردی نبود که احتمال تبانی بر کذب باشد به ذهن میزند که به علم میرسیم، ولی بالوجدان افکار علما برای ما علم نمیاورد. همه اش در خزینه ذهن ما این است که شاید همه آنها اشتباه کرده اند. به این علم و باور نمیرسیم علما را معصوم نمیدانیم. نکته اش چیست؟ نکته اش این است که در تواتر مخبرین از حسشان خبر میدهند یا قریب به حس خبر میدهند.

در امور محسوسه احتمال خطا ضعیف است. یک نفر تازه خبر میدهد، یک ظن قوی پیدا میکنیم. احتمال این که یک ثقه ای خبر میدهد ظن قوی پیدا میکند بعید است که اشتباه دیده، اشتباه شنیده، نه اینها بعید است. اصل عدم غفلت و خطا است. اما اگر یک خبیری، یا یک مجتهد بگوید حکم این است آن ظنی که از آن خبر حاصل می شود از این خبر مجتهد حاصل نمی شود. نکته اش این است که خبر از حکم حدس است و خطای در حدس بیشتر است. ده نفر از حسشان خبر بدهند که دارد باران میبارد ممکن است علم پیدا کنید اما ده هوا شناس و متخصص حدس میزنند میگویند قطعا دارد باران میاورد شما علم پیدا نمیکنید.

لذا وقتی اقوال علما را تحصیل میکنیم با فرض این که آدم بسیطی باشیم، خوش باوری باشیم، به طور طبیعی وقتی دیدیم همه آنها یک چیز گفتند ما علم پیدا نمی کنیم که حکم همین است؟ چون باز در کنج ذهنمان این است شاید خطا کرده اند. چطور خطا کردند؟ یکی اول خطا کرده است و بقیه هم او به دنبال او. مثل شیخ طوسی که تا مدتی تابعینش فتوا بر خلافش نمیدانند. اتفاق هم افتاده است. مشهور قدما میگفتند که بئر نجس میشود بعد منقلب شد که بئر چطور نجس میشود.

ما کلی داریم صحبت میکنیم. موردی اشکالی ندارد که علم پیدا شود. دیروز گفتیم ممکن است از فتوای سه نفر علم پیدا شود. این که ما بگوییم اقوال علما مثل خبر مخبرین در باب تواتر است، همان طور که در تواتر، از اخبار کثیره ظنون، متراکم می شوند و ظنون متراکم منتهی به اطمینان و وثوق و علم میشود کذلک در اجماع هم این جوری است خلاف وجدان است. صاحب جواهر هم که ادعا میکند اجماع محصل است خودش یقین به واقع ندارد ولی اجماع محصل را تحصیل کرده است. خب این تراکم ظنون هم مشکل را حل نمیکند.

وجه پنجم: که بعضی ادعا کردند اجماع حجت است چون اجماع علما کشف میکند که یک دلیل معتبری در بین بوده است. بیان ذلک: علما أوّلاً علما اهل دقت ، واهل تحقیق هستند. علمای دین هستند اهل ورع هستند اهل تقوا هستند. این منشا میشود که بدون دلیل فتوا ندهند. بیعد است همه علما فتوا داده باشند ولی دلیلی یا روایتی رد کار نبوده باشد این با دقتشان ،با ورعشان، سازگاری ندارد چون اهل دقت بودند اهل ورع بودند اگر همه یک فتوایی دادند ما کشف میکنیم در بین یک دلیلی بوده که حتی نزد شما معتبر است.

إن قلت :شاید آن دلیل اگر به ما می رسید آنرا قبول نمی کردیم.

قلنا: چنین ادعایی نمی توان کرد وقتی علماء با آن اختلاف مبانی که داشته اند ـــ مثلاً یکی خبر عادل را حجة مدانسته و یکی خبر ثقه حجت میدانسته، یکی در خبرین متعارضین اخبار علاجیه را جاری می کرده و یکی تعدی می کرده ـــ یک نظر داده اند معلوم میشود اگر دلیل به ما هم می رسید ما هم قبول می کردیم چون هم با یکی از آنها اتحاد مبنا داریم.

تحصل : ما دنبال حجت هستیم فرقی نمی کند که اجماع کاشف از قول معصوم باشد یا اجماع کاشف از دلیل معتبر باشد.

إن قلت: اگر دلیل معتبری در بین بوده ومستند همه قرار گرفته باید به ما هم میرسید چطور آن دلیل به ما نرسیده است؟

قلنا:بعضی از روایات ما در طول تاریخ ضایع شده اند وما از دستیابی به آنها محروم شدیم. در سابق الایام روایات بیشتر بوده تا الان. کتب اربعه گزینش کردند از آن همه اصولی که اصحاب ائمه داشتند. الان هم بعضی از آن اصول در دست ما هست آن اصول را نگاه میکنیم میبینیم که خیلی کم از آنها محمدون ثلاث نقل کردند. خیلی از روایات در یک کتبی پیش اصحاب ائمه و علما بوده که به نسلهای بعد نرسیده و ضایع شده است، یا مثلاً عالمی فوت می کرده ووارثش بقّال بوده کتابش را پاره میکرده داخلش جنس میریخته میفروخته. همین جور هم اتفاق افتاده است. لذا این مشکله هم حل است که می شود که دلیل معتبری به آنها برسد به ما نرسد.

ولکن به ذهن میاید این که بعضی از روایات به ما نرسیده وضایع شده، جای شک نیست مثل أصول ستة عشر که مرحوم مجلسی آورده أما در کتب أربعه از بعضی از این کتابها دو یا سه روایت نقل شده یا مثلاً عیاشی دویست کتاب داشته که عمدتاً روایی بود ولی به ما نرسیده است ولی این که مجمِعین فتوا بدهند به یک فتوایی که در ابتدا دلیل معتبری در بین باشد بعد ان دلیل معتبر به ما نرسد این بعید است طبیعتاً وقتی مفتین فتوا میدهند و مستندشان دلیل معتبر است ذکرش میکنند و به ما میرسد و همین شبهه کافی است برای که ما نتوانیم کشف بکنیم بله اگر یک فتوای شاذ ویک روایت شاذی به ما نرسد بعید نیست أما فتوای مجمع علیه ومشهور که مستندشان یک دلیل معتبر بوده و در عین حال به ما نرسیده است اطمینان پیدا نمی کنیم که یک دلیل معتبری داشته اند.

وربّما عالم بزرگ درجه أوّلی طبق یک قاعده ای فتوا میدهد بقیه هم اعتقاد دارد تلقی به قبول میکنند در عصر خودش اجماعی میشود و عصور متأخر هم میگویند اجماع است و عمل کردند. پس می شود بدون دلیل معتبر اجماع منعقد شده باشد و اجماع علما کشف از دلیل معتبر نکند. لذا این وجه هم برای ما یقین نمیاورد.

نتیجه این که اجماع محصل از محل بحث خارج است چون بحث ما در ظنون است واجماع محصل اجماعی است که یقین به حجت میاورد وداخل در بحث قطع می شود ما باید از اجماع علما به قطع برسیم یا لا أقل به اطمینان برسیم این بیانات ما را به قطع و اطمینان نمیرساند. این هم وجه پنجم.

وجه ششم و هفتم: مرحوم آخوند فرموده بعید است اجماع کشف بکند که امام داخل در مجمعین است (اجماع دخولی) یا اجماع کشف بکند که این قائل به تشرف و به حضور حضرت رسیده است. اینها یک چیزهای بعیدی است. اگر هم فی الجمله باشد ما از کجا کشف بکنیم که این اقا به حضور حضرت رسیده حکم را از حضرت گرفته، تازه اگر خودش هم بگوید به حضور حضرت رسیدم ما قبول نمیکنیم میگوییم خیالات است تا چه برسد به این که خودش هم نگفته است فقط فتوا داده است. یک اجماعی هم ادعا کرده است. نه اینها بعید است همان که مرحوم آخوند فرموده اجماع دخولی و تشرفی برای فقیه کارایی ندارد.

هذا تمام الکلام در وجوهی که استدلال شده است به آن وجوه برای این که اجماع کاشف است از حجت. در مقام دو راه دیگر هست یکی حساب احتمالات که مرحوم اسید محمد باقر از این راه رفته است که سیأتی. یک راه دیگری شاید بعض دیگری رفته باشند الان یادم نیست که اجماع نه هر اجماعی، اجماع قدما، آن هم نه اجماع، حتی شهرتشان. شهرت قدمائیه کاشف از قول معصوم این است.

در ذهن ما این است که اجماع قدما خیلی مهم است. شهرت قدمائیه خیلی مهم است ـــ برخلاف اجماع متأخرین که نمیتوانیم به قول معصوم برسیم. متاخرین هم مثل ما فکر کردند و گفتند و خطا کردند ـــ ولی متقدمین چون که اصحاب ائمه را درک کردند یا اصحابِ اصحاب ائمه را با یک مرتبه فاصله درک کرده اند، اگر در بینشان حکمی مشهور شدو ما دلیلی یا قاعده ای در بین نداریم طبیعتاً در جیل سابق هم مشهور بوده ، وبعید است که در جیل سابق خلاف بوده در این جیل ناگهان آن خلاف، مشهور شده باشد

بعبارتی:کسانی که متصل به شاگردان أئمه علیهم السلام هستند اگر إدعای شهرتی کردند ـــ ادعا که میگوییم تسامح است ــــ وما کلمات آنها را پیدا کردیم و عمده آنها یک حکمی را بیان کردند و دلیلی یا قاعده ای نبود به طور طبیعی میگوییم این را از جیل سابق گرفته اند، وجیل سابق که اصحاب أئمه علیهم اسلام هستند ومحشور با اصحاب ائمه هستند اگر یک چیزی بین آنها مشهور باشد به ذهن میزند که امام آن را تقریر کرده مثل این که مساله محل ابتلایی بین آنها مشهور شده وإمام علیه السلام هم ردع نکرده است تقریر کرده یا رفته اند از امام پرسیدند، ولی نوشته نشده به همان عمل شده و ارام ارام مشهور شده است.

چه بسا مبنایی، یا فتوایی، یا بیانی از استادی در میان شاگردانش شهرت پیدا کندو روایتی یا قاعده ای نباشد به ذهن میزند که از همان استاد گرفته اند، این کشف در طبقه بعد ضعیف تر شده وهمین طور هر چه پایین بیاید ضعیف تر میشود، کسانی که به استاد نزدیک بوده اند ظنشان قوی تر است.

ما در ذهنمان این است که این فتاوی مشهور عند صدر الأوّل همان که مرحوم اقای بروجردی میفرموده «أُصول متلقاة» خیلی بعید است که در زمان اصحاب ائمه که متصل به آنها هستند شهرتی نداشته ناگهان شهرت بر خلاف محقق شده است.

دلیلی در بین نیست. اگر یک دلیلی در بین باشد حتی روایتی می گوییم ممکن است اصحاب ائمه هم طبق آن روایة اشتباه فتوا دادند تا چه برسد به طبقه بعدی، مثل منزوحات بئر اگر کسی قبول بکند که شهرت بر نجاست است میگوییم از روایات نزح استنباط کردند و خطا کردند.

در ذهن ما این است که شهرت قدمائیه کشف میکند از اتخاذ از أصحاب أئمه علیهم السالم، و أصحاب أئمه علیهم السلام هم چون که در جنب امام بودند یا از امام گرفتند یا این حکم از پیامبر اکرم بوده است همین طور میانشان بوده است و حضرت هم تقریر کرده و ردع نکرده است.

طریق تحصیل اجماع وشهرت

ما چطور به این شهرت یا به این اجماع برسیم؟ با این کتب خیلی از علمای سابق به ما نرسیده و حتی بعضی اصلا کتاب نداشته اند؟

جواب این است که: وقتی در صدر أوّل مثل شیخ مفید مثل شیخ صدوق مثل استاد شیخ صدوق مثل پدر شیخ صدوق و بعضی از علمایی که در همان عصر حاضر بودند و کلماتشان به ما رسیده برای تحصیل شهرت کافی است. چون خیلی بعید است انهایی که کتاب نداشتند وکلماتشان به ما نرسیده است همه، مخالف همه اینها باشند بعید است ساکتین همه خلاف متکلمین باشند ضم این متکلمین که طریق است به عده ای از ساکتین یا به عده ای از کسانی که کتابهایشان به ما نرسیده است محقق شهرت است. این که مرحوم آقای خوئی در بعضی از کلماتش میگوید شهرت را از کجا تحصیل بکنیم ما گفتیم شهرت را میشود تحصیل کرد برخلاف اجماع ، که نمیشود تحصیل کرد.

توضیح بیشتر این که: اگر به أقوال عمده علمای صدر اول رسیدیم. مثلاً صفار را دیدیم همین طور فتوا داده است فتوای یونس را مثلا پیدا کردیم یک عده ای از اصحاب ائمه و متصلین به اصحاب ائمه فتوایشان را پیدا کردیم ضمیمه میکنیم به فتوای کسانی که حرف نزده اند میشود محقق شهرت در ذهن ما این است شهرت بین قدما قابل احراز است و موجب اطمینان است. خیلی بعید است حکمی مشهور بشود بین علما، علمای یک مذهبی که نزدیک صاحب مذهب هستند دلیلی هم در بین نباشد از خودشان دراورده باشند.

معظم بزرگانی که نزدیک به صاحب شریعت هستند اتفاق کردند بر یک فتوایی که در آن زمینه روایتی یا قاعده ای نیست، نمی توان گفت خطا کرده اند با این که نزدیک به زمان أئمه علیهم السلام یا أصحاب أئمه علیهم السلام هم بودند.أمّا این که چرا روایت را نقل نکردند میگوییم شاید روایتی در کار نبوده است تقریر بوده و قابل نقل نبوده است. مثلاً مساله ی محل ابتلایی بوده و حکمش هم بوده روایتی در کار نبوده. با روایت مساله رواج پیدا نکرده است. شهرت عملی بوده عامه و خاصه هم عمل میکردند ائمه ما هم ردعی نکردند. بینشان صدراً عن صدر بوده است.

نهایتاً آنچه که میشود در مورد اجماع محصل گفت شهرت محصله است. اصلا ما اجماع محصل به معنای اتفاق، حتی در یک عصر را نمیتوانیم تحصیل بکنیم چون همه حرفها به ما نرسیده است. ولی شهرت بین قدما را میتوانیم تحصیل بکنیم. شهرت بین قدما اگر در بینش مدرکی نباشد ـــ محتمل المدرکه اثری ندارد ـــ خصوصا اگر این مدرک ضعیف الدلاله ای باشد ضعیف السندی باشد یک چیزهایی هست اطمینان ما را بیشتر میکند یک روایت هست ولی همه سندش را تضعیف کردند. دلالتش هم اصلا وضوح ندارد خیلی بعید است که علما به این روایت عمل کرده باشند. اینها سبب میشود که وثوق ما بیشتر بشود که همینطور صدراً عن صدر، به صدر أوّل می رسد. بعد در طول زمان چون دلیل نبوده آرام آرام در آن شبهه کردند، فیه اشکال گفتند، واحتیاط واجب ، وحتی در طول زمان فتوای به خلاف آن دادند، مثلاً علما یک زمانی میگفتند اهل کتاب نجس هستند بعد آمدند شبهه کردند گفتند الاحوط هو الاجتناب. ارام ارام گفتند اهل کتاب اصلا پاک هستند.

شاید آن روایتی که می فرماید إمام زمان علیه السلام دین جدیدی می آورد یک جهت جدید بودنش همین است، هر چند ممکن است دین جدید احکامی بوده که مرحوم آخوند میگفت به ودیعه گذاشتند.

یک چیز طبیعی است که مبانی یک استادی، یا دین هر صاحب دینی و شریعت هر صاحب شریعتی در طول تاریخ دستخوش تحولاتی میشود و آنچه که موجود است با آن که بوده است اختلاف پیدا میکند که چه بسا اختلاف فاحش هم باشد.

ما در ذهمان این است که شهرت قدمائیه صغرایش قابل تحصیل است و کاشفیتش هم از این که حق است بعید نیست موجب وثوق است ان شالله فردا تتمه کلام را بحث خواهیم کرد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo