< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

1402/07/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: أمارات /حجیة ظواهر /حجیة قول لغوی

 

خلاصه بحث گذشته واستدراک

عدم ردع شارع از سیره

بحث در حجیت قول لغوی است ــ در مورد سیره انشالله یک جایی مفصل بحث خواهیم کرد ـــ

دیروز عرض شد بعضی ها گفته اند برای حجیت سیره معرضیت کافی است. همین که در معرض این باشد که عقلاء عملشان در حیطه احکام شرعیه بیاید و لو هنوز نیامده، همین مقدار که در معرض باشد و امام ردع نکند کشف امضا میکنیم.

خب این خودش یک بحثی دارد که آیا معرضیت و ارتکاز کافی است؟ ــــ سیأتی در محل خودش ــــ آنچه که میخواهیم اضافه بکنیم این است که در محل کلام وضع بهتر است. محرز نیست که عقلاء در مرئی و مسمع امام علیه السلام در حیطه احکام شرعیه به اهل لغت مراجعه میکردند، محرز نیست در آن زمان به اهل لغت مراجعه میکردند، منتهی (این که میگویم وضعش بهتر است:) نسبت به سائر خبراء مراجعه بوده است و شارع مقدس هم ردع نکرده است، مثل این که به مقوّمین و اطباء مراجعه میکردند.

یک برتری که دارد این است که رجوع به اهل خبره در مصادیق دیگری بوده است و أئمه علیهم السلام ردع نکردند لذا اگر ما بگوییم ارتکاز کافی نیست معرضیت کافی نیست، باز این جا یک اضافه ای دارد. مشابهش محقق شده، فرقی نمیکند وقتی رجوع به اهل خبره در سائر موارد بوده و أئمه علیهم السلام ردع نکرده اند بما این که رجوع به اهل خبره است، مثلا اطمینان پیدا میشود که این رجوع هم نزد آنها ممضی بوده است. یک بهتری دارد نسبت به آن معرضیت و ارتکازی که مرحوم اسید محمد باقر که در بحث سیره مطرح کرده.

عدم نیاز به امضاء شارع

اگر کسی توانست با این اضافه، اطمینان پیدا بکند که أئمه علیهم السلام این سیره را امضا کرده اند و مرضی بوده این سیره فبها، و إلاّ راه بعدی انکار امضا است که کسی بگوید ما نیاز به امضا نداریم. اما اگر کسی بگوید ما نیاز به امضا داریم باید وثوق و اطمینان به إمضاء پیدا کند این دیگه شخصی است. اگر کسی گفت آن زمانها همین اصل عدم نقل، در مرئی و مسمع بوده و أئمه علیهم السلام ردع نکرده اند کما این که بعضی را هم ردع کرده اند مثل قول منجمین آنها هم ادعای خبرویت میکنند، أما اطمینان داریم که قول لغوی را امضاء کرده اند، وگرنه امر مشکل است.

خبرویت لغوی در تشخیص استعمال یا موضوع له

بحث به این جا رسید که لغوی در تشخیص موضوع له خبرویت ندارد که عرض کردیم خبرویت از یک مبادی حاصل میشود. مبادیش فقط شنیدن مستعمل فیه ها است. غایتش این است که مستعمل فیه را میشنود میبنید و احساس میکند این مبادی فوقش خبرویت میاورد در تشخیص مستعمل فیه اما در موضوع له خبرویت نمی آرود خبرویت همیشه مناسبت مبادی است. این که مرحوم آخوند و دیگران انکار صغری کردند و گفته اند اصلا لغوی خبیر در تعیین موضوع له نیست حرف درستی است.

مرحوم آقای خویی فرموده: در تعیین مستعمل فیه هم خبیر نیستند. لغوی که میگوید معنای مستعمل فیه این است این اخبار است نه نتیجه‌ی حدسش. نه نتیجه خبرویتش. لغوی دیده و شنیده که این لفظ را در این معنا استعمال کردند. گفت الماء دید او رفت آب آورد. لغوی مینویسد الماء به معنای آب. شأن لغوی شأن مترجم است. کسی که ترجمه میکند یک لغت دیگری را میداند ذو لسانین است مثلا او عربی صحبت میکند این ترجمه میکند. این که ترجمه میکند اعمال تخصص نمیکند. اعمال حدس نمیکند. او گفته است ان العلماء بمنزلة الانبیاء. این هم ترجمه میکند میگوید علما درجه آنها درجه انبیا است. مرادف را بیان میکند در اثر این که عالم به وضع لغت است. اعمال تخصص و حدس نمیکند. حدس نمیزند این احساسش قریب به حس است دیدنی و شنیدنی نیست ولی قریب به حس است و دارد اخبار میکند.

بله بعضی اوقات اصطلاحاتی را به کار میبرد باید این یک نوع علم بیشتری داشته باشد برای ترجمه کردن آن ولی شأنش همان ترجمه است. این که مترجم است مثل یکی از اهل لغت است. اهل لغت دیگر مثل اهل همان لغت است که مادر زادی است. این که فارس است عربی را ترجمه میکند به فارسی مثل این که از فارسها است. فارسها خبرویت ندارند. در آن که میفهمند و بیان میکنند، داستان خبرویت نیست. این است که قول لغوی را داخلش کرده است در خبر ثقه که وجه سوم است خواهد آمد.

ولکن در ذهن ما این است که: این انصاف نیست. همان طور که ظاهر کلام مرحوم آخوند است لغوی یک نوع خبرویتی دارد. درست است که بعضی جاها اعمال خبرویت نمیکند و نیاز به اعمال خبرویت نیست واضح است، ولی اهل لغت هم اشخاص درست و حسابی هستند نه همه آنها، در فن خودشان متخصص هستند مجتهد هستند. فرق است بین یک لغوی و عامی. درست است عامی هم برای ما ترجمه میکند ولی لغوی میخواهد الفاظ عدیده ای را که لا تحصی است برای ما بیان بکند. خیلی از جاها که میخواهد به ما بگوید این لفظ را در این معنا استعمال کرده است باید خبیر باشد. باید عالم باشد اگاهی داشته باشد تشخیص بدهد که این را در آن استعمال کردند نه که از باب مراد التزامی آن را اراده کرده است. اگر مراد التزامی باشد دیگر مستعمل نیست. شاید کنایی باشد. اینها را باید تشخیص بدهد که کنایه و مدلول التزامی نبوده است. چه بسا یک چیزهای خارجی را باید ضمیمه بکند تا به این احساس برسد که این لفظ امر را «إضرب» را در وجوب استعمال کرده میگوید از کجا گفتی در وجوب؟ میگوید دیدم که اگر تخلف میکرد او را کتک میزد. در معالم و جاهای دیگری هست که امر ظهور در وجوب دارد و استشهاد میکنند به این که اگر مخالفت کند عقوبتش صحیح است.

مترجم حرفهای عادی را ترجمه می کند اشکالی ندارد تخصص لازم ندارد که برای ما ترجمه کند. ولی فرق است بین کسی که یک سخنرانی را ترجمه میکند یا کسی که لغتی را برای ما بیان میکند. کسی که لغتی را برای ما بیان میکند و میخواهد توضیح بدهد، نیاز به خبرویت دارد. انصافش این است که این بی انصافی است که ما به لغوی ها بگوییم متخصص نیستید. فقط یک چیزی شنیدید و میگویید. تبدیل لفظی به لفظی. درست است بعضی از جاها صاف است و مثل مترجم است ولی خیلی جاها نیاز به دقت دارد جه بسا اگر از یک نفر میشنیدن باور نمیکردند ببینیم شاید یک قرائنی در کار است مسموعاتشان را تکرار میکردند از دیگری و سومی میشنیدند تا نتیجه بگیرند که این لفظ را در این معنا استعمال کردند.این همه الفاظ در این معانی استعمال شده است این کشف، نیازمند یک علمی است. یک خبرویتی است. کار هر کس نیست. خصوصا که بعضی الفاظ دور از ذهن هستند. ما خودمان نمیتوانیم بعضی مستعمل فیه الفاظ را پیدا کنیم با این که ما ممارست داریم به تعیین مدالیل، ولی بعضی جاها خودمان گیر هستیم و شبهه داریم و صاف نیست. انصاف این است که همان طور که مرحوم آخوند تصریح کرده است لغوی خبیر است در تشخیص مستعمل فیه چون کارش این است. استعمالات را میبیند و استقرا میکند کسی که استقرائات را زیاد ببینید و تکرر پیدا کند ارام ارام خبیر میشود که مردم با استعمالات چه مقاصدی را دنبال میکنند. اجتهاد تکرر نیاز دارد در اثر تکرر زیاد به این نتیجه میرسند که این لفظ معنایش این است.

کتابهای لغت به این قطوری که نگاه بکنیم بگوییم اینها تخصص ندارند، اینها مثل بقیه مردم یک لفظی دیدند در یک معنایی استعمال کردند اینجا نوشتند لغوی له شأن من الشؤون، له مرتبة من المراتب، حالا آدم های نادرستی بودند خیلی هایشان. ولی خب کاری با اون نداریم ولی تخصصشان قابل انکار نیست.

وجه ثانی رجوع به اهل خبره بود، کبرویا اشکال داشت، صغرویا هم اشکال کردند که لغوی متخصص در بیان موضوع له نیست. ولکن در ذهن ما این است که خب درست است لغوی متخصص در تعیین موضوع له نیست کما این که آخوند بیان کرده ولو دیگران انکار کردند ولی همین که متخصص در پیدا کردن مستعمل فیه است همین هم برای ما کافی است.

بعضی ها مثل مرحوم آخوند در ذهنشان این است که لغوی باید در پیدا کردن موضوع له تخصص داشته باشد. اگر این متخصص در پیدا کردن موضوع له بود ما میتوانیم به ظهورات برسیم؟ خبره اگر موضوع له را مشخص کرد ــــ به طور طبیعی مردم هم استعمالشان در موضوع له است ــــ در این صورت می رسیم به ظهور و به این که متکلمین هم همین معنا را اراده کردند.

طبیعیش این است وقتی موضوع له، أسد حیوان مفترس است مردم قانون لغت را مراعات میکنند. بر خلاف این که متخصص در مستعمل فیه باشد. متخصص مستعمل فیه ظاهر مرحوم آخوند این است که فایده ندارد. مستعمل فیه میگوید مردم در این استعمال میکنند خب استعمال کردند چه دلیلی است که این دفعه هم در همان استعمال کردند.

ولکن در ذهن ما این است که: اگر لغوی در بیان مستعمل فیه هم متخصص باشد ، برای ما کافی است اگر بهتر نباشد کمتر از موضوع له نیست. ما دنبال ظهور عرفی هستیم خود مرحوم آخوند در آخر کلامش گفته: ــــ تعجب است این جا منکر میشود و آنجا اعتراف میکند ـــ مهم این است که ما ظهور را تشخیص بدهیم. احراز بکنیم ظهور را. این که این لفظ را گفته است این معنا را تفهیم کرده است این مهم است. موضوع له اهمیتی ندارد میخواهد حقیقت باشد یا مجاز. مهم ظهور است، این کلام را که گفت این معنا را به ما تفهیم کرد حالا یا معنای حقیقی یا مجازی، مهم این است که اگر قول لغوی در تشخیص مستعمل فیه تمام باشد حجت باشد، اگر قبول بکنیم، به ذهن میاید همین ما را به ظهورات میرساند.

لغوی خبیر است آمده است میگوید مردم این لفظ را در این معنا استعمال میکنند ما هم عین همین لفظ را، همین جمله را میبینیم از یک متکلمی صادر شده، وقتی که او میگوید لفظ را در این معنا استعمال میکنند این قولش طریق است که پس مردم وقتی این لفظ را میگویند همین معنا را اراده میکنند.

نگویید ممکن است چند مستعمل فیه گفته باشد یا چند موضوع له گفته باشد از این جهت اشکال عام الورود است. فرض کنید یک معنا بیشتر لغوی نقل نکرده است یا بقیه معانی را با قرینه نقل کرده است یک معنا بیشتر بدون قرینه نقل نکرده است و آن هم خبیر است در این تشخیصش، عقلاء میگویند اگر خبیری گفت که معنای مستعمل فیه این است وقتی هم از متکلمی میشنوند میگویند پس آن هم همین معنا را اراده کرده است. بیان مستعمل فیه اگر حجت باشد قول لغوی هم حجة میشود اگر لغوی بگوید موضوع له این است برای ما مفید است اگر بگوید مستعمل فیه هم همین است برای ما مفید است. همه اینها طریق به کشف مرادات متکلمین به آن لغات است. فرقی بین موضوع له و مستعمل فیه نیست.

لذا در جواب فرمایش مرحوم آخوند ــــ که میگوید لغوی در تعیین موضوع له خبیر نیست انما هو خبیر در تعیین مستعمل فیه، بعد میگوید پس دلیلی بر حجیت قولش نیست ــــ میگوییم لغوی خبیر است در بیان مستعمل فیه، واز همان باب خبیر بودن هم قولش در مستعمل فیه حجت است.

ما هنوز نتوانستیم این ها را از هم جدا بکنیم. اخوند قبول دارد لغوی خبیرٌ در تعیین مستعمل فیه، اگر خبیر در تعیین مستعمل فیه هست و میگوید مستعمل فیه این است خب چه فرقی دارد. میگوید مستعمل فیه این است پس مردم هم در همین استعمال کردند.( فرق بین خبیر در موضوع له و خبیر در مستعمل فیه را ما نتواستیم بفهمیم).

حاصل الکلام: ما میگوییم قول لغوی حجت است از باب خبیر بودن منتهی برای کسی که لا خبیر است. اگر یک مقلدی که خودش قدرت ندارد تشخیص بدهد معنای لفظ را . فتوای مجتهد به دستش رسیده است و نمیداند معنای لفظ چیست رجوع کرده است به لغت و طبق معنای آن عمل کرده است معذور است چون رجوع کرده است به خبیر. ما که گفتیم حجیت ندارد برای کسی که خودش خبیر است. البته خبیر هم دو جور است بعضی اوقات خبیر است ولی در این جا اعمال خبرویت نکرده است خودش یک بحثی است اگر اعمال خبرویت نکرد عند العقلاء معذور است به قول این خبیر عمل بکند یا نه؟ همان داستان تقلید مجتهد است از مجتهد دیگر. میتواند مجتهدی از مجتهد دیگر تقلید بکند یا نه عقلائیت دارد یا نه. بعضی میگویند حرام است ما گفتیم نه یک مجتهدی است حال ندارد فحص بکند و با مجتهد دیگر قریب المبنا است و هم مباحثه بودند و خیلی اختلاف ندارند. خیلی از استادها حال ندارند در طب این جوری است میگوید تو چی میگویی فعلا به حرف تو عمل کنیم تا فرصت بشود و خودم فحص بکنم. خودش یک بحثی است. به صورت کلی خبیر قولش حجت است برای عوام و لا خبیر این به سیره عقلاء تمام است و حالا امضا میخواهد یا نه داستانش گذشت.

وجه سوم بر حجیة قول لغوی

وجه ثالث: از باب اخبار ثقه است. مرحوم خویی فرموده: لغوی لیس بخبیر لا فی تعیین موضوع له و لا المستعمل فیه. فقط مخبر است مثل مترجم که میگوید این لفظ را گفت و این معنا را اراده کرد. خبر از اراده معنا از این لفظ میدهد. گفته اند که لغویین کارشان اخبار است از حسیات یا قریب به حس. و در جای خودش هم ثابت شده است که خبر ثقه حجت است پس قول لغوی حجت است.

مرحوم آقای خویی که خبرویت لغوی را منکر است برای حجیة قول لغوی باید از باب اخبار ثقه وارد شود که البته نیازمند است که احراز کند وثاقت را! و بعید نیست وثاقت این اهل لغت. عدالتشان مخدوش است اکثرهم فساق ولی وثاقتشان بعید نیست. ادم های زحمت کش و داعی بر دروغ گفتن ندارند. مثلا از دروغ در کتابش بنویسد بعد مفتضح میشود. به ذهن میزند که اینها در قولشان وثاقت دارند. این که میگویند در این استعمال شده است این ثقه است.

اشکال وجه سوم

اشکال این دلیل سوم ـــ کما این که الآن بحث شد ـــ این است که لغوی آیا اخبار میکند از أمر حسی یا اخبار میکند از امر حدسی و نظرش را اعمال میکند؟ ممکن است خیلی از جاها امر واضحی را بیان کند نیاز به اعمال نظر ندارد آنجا هم اتفاق لغویین صورت میگیرد، همه آنها میگویند معنای مستعمل فیه این است. ولی در کثیری از موارد در ذهنمان این است که چون معانی عدیده نقل کرده اند این معانی عدیده نیازمند به اعمال نظر است. اعمال خبرویت است.

ما فرمایش مرحوم آقای خویی را که فرمود اینها مخبرون هستند لا خبراء قبول نکردیم البته ممکن است خبیر بعضی اوقات هم اخبار بکند، بله مجتهدین در رساله خود هم بعضی چیزهایی که نوشته اند عن اجتهاد نیست. گفته اند یکی از واجبات شریعت نماز است اجتهاد نیست از واضحات است و آن را خبر دادند. لازم نیست لغویین همه جا اجتهاد و اعمال رای کرده باشند بعضا هم واضح بوده است همان موارد اتفاقی را نقل کرده اند ولی در کثیری از موارد هم اعمال خبرویت کرده اند و وقتی که اعمال خبرویت کرده اند اخبارشان میشود اخبار عن حدس، اخبار عن حدس برای جهال حجیت دارد و مشکلی ندارد. اما برای مثل مجتهدین که خودشان را اهل لغت میدانند، تشخیص دهنده لغت میدانند، ولغوی را تخطئه میکنند ـــــ مثلاً میگویند لغوی اشتباه کرده است فرق بین لازم و ملزوم نگذاشته یا فرقی بین معنای کنایی و عدم کنایه نگذاشته است، یا قرینه حالیه را درست متوجه نشده است. این که یک لفظی را میگوید چند معنا ذکر میکند ما یقین داریم که خطا کرده است یک لفظ بدون قرینه در چند معنا یعنی مجمل میشود و نمیشود که الفاظ مجمل باشند. کثیری از این موارد وقتی انسان تامل میکند میبیند یک معنا بیشتر ندارد. دیروز هم گفتیم سمع یک معنا دارد شنیدم او اشتباه کرده است گفته است سمع به معنای قَبِلَ کقوله سمع الله لمن حمده. میگوییم اشتباه کردی. همان مطلبی که مرحوم آخوند میگوید اشتباه مفهوم به مصداق. نه سمع در آنجا هم در همان معنای شنیدن است اما شنیدن خدا به قبول خدا است. مصداقش قبول است. حرف من را شنید یعنی قبول کرد و آن مصداقش است خیلی اوقات در لغت اشتباه مفهوم به مصداق شده است. خطا کردند این معانی کثیره همه آنها مستعمل فیه نیستند. بعضی از لغویین متنبه شدند و یک ریشه ای برای یک لغت پیدا کرده اند و بقیه را گفته اند به مناسبت است ـــ این که قول لغوی حجت باشد برای مجتهدین، نه این اساسی ندارد.

وجه چهارم برای حجیة قول لغوی

شیخ انصاری گفته: قول لغوی حجت است به خاطر انسداد صغیر. ما خیلی زیاد نیاز به قول لغوی داریم أنّ مورد الحاجة إلى قول اللغويّين أكثر من أن يحصى[1] کم شبی هست که کتاب لغت را نگاه نکنیم و ببینیم معنای لفظ چیست. ما نیاز به معانی و مدالیل الفاظ داریم که از طریق لغویین حاصل میشود. علم به این معانی هم منسد است ما چطور علم پیدا کنیم. خواسته باشیم یک لغت را علم پیدا کنیم معنایش این است باید کارهایمان رها کنیم بپرسیم همان کاری که لغویین کردند که همه کارها را رها کردند، چند ده سال وقت گذاشتند یک کتاب لغت نوشتند. واین کار ما نیست. راه علم بسته است.

خب هر کجا که نیاز است أوّلاً، راه علم بسته است دوماً، نوبت به عمل به ظن میرسد، قول لغوی هم که ظن اور هست. اصلا ما در ظنون بحث میکنیم. ظن حاصل از قول لغوی حجت است للانسداد. نیاز به معانی الفاظ بسیار است. علم به آنها کم است نتیجه میگیریم پس ظن به آن معانی کفایت میکند و عذر است. ما میتوانیم به ظن به آن معانی عمل بکنیم اسمش را میگذارند انسداد صغیر. در همین محدوده مدالیل، انسداد داریم. ممکن است در خیلی از جاها انفتاحی باشیم نسبت به سند و خیلی از لغات انفتاحی هستیم میدانیم معنایش چیست،. میرسیم راه علم بسته نیست ولی خیلی جاها هم راه علم بسته است این فرق میکند با انسداد کبیر.

در انسداد کبیر میگوییم راه علم به احکام شرعیه بسته است نمیتوانیم به احکام شرعیه علم پیدا کنیم چرا بسته است؟ به خاطر این که ابرازش قران و روایات است. اخباریها گفتند ظواهر قران حجت نیست صاحب معالم گفت برای ما چون من قصد افهامه نیستیم حجت نیست. ظواهر اخبار هم میرزای قمی گفت در حق ما حجت نیست سندش هم که مشکل دارد تقطیع هم که شده ضیاع هم که رخ داده است اینها را از حجیت انداختند. هم ظواهر قران را و هم روایات را سندا و دلالتا از حجیت ساقط کردند. گفتند از کجا بفهمیم این راوی ها ثقه هستند. نجاشی دویست سال کمتر بیشتر فاصله داشته این که گفته است ثقه ٌاجتهادی است فایده ندارد. انسد باب العلم بمعظم الاحکام الشریعه.

ولی قول لغوی حجت نباشد معظم را برای ما منسد نمیکند. یک قسمتی از خطابات مفادشان برای ما مجهول میماند این را میگویند انسداد صغیر. فرمایشی که مرحوم شیخ انصاری گفته است. بعضی این را در مطلق موضوعات گفته اند. گفته اند در مطلق موضوعات انسدادی هستیم ظن کفایت میکند. کجا شما علم پیدا میکنید که مثلا مذکّی یا میته است. از کجا علم پیدا میکنی این نان پاک است یا نجس. مال مردم است یا خودتان. علم به موضوعات راهش بسته است لذا شاید مشهور هم این باشد میگویند در باب موضوعات ظن حجت است از باب انسداد باب علم. باب علم به موضوعات بسته است و هر کجا باب علم بسته بود و مورد نیاز شما بود در مرتبه بعد نوبت میرسد به حجیت ظن.


[1] فرائد الاصول : 1 ص177.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo