< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

1402/07/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: أمارات /حجیة ظواهر /حجیة قول لغوی موضوعاً وحکماً

 

تتمه بحث درتنقیح موضوع در حجیة قول لغوی

بحث در حجیت قول لغوی است. نسبت به حجیت قول لغوی یک شبهه ای هست که مرحوم کاظمینی در تعلیقه فوائد مطرح کرده و در منتقی الاصول هم تعقیب کرده و آن شبهه را تثبیت کرده است.

عدم مجال در حجیة قول لغوی

شبهه این است که حجیت قول لغوی اصلا معنا ندارد. نه این که فقط دلیل بر حجیت نداریم که آخوند میگوید دلیل نداریم ـــ میرسیم ــــ بلکه اصلا مجال ندارد که شارع مقدس قول لغوی را حجت کند. این مطلب را مرحوم نائینی هم قبول دارد. معلِّق هم قبول دارد که اگر قول لغوی وثوق آورد، لغوی که میگوید معنای لفظ این است برای ما اطمینان آورد، این سبب میشود که ما اطمینان پیدا کنیم که ظهور هم در همین است. این اشکالی ندارد.

بحث در جایی است که قول لغوی اطمینان شخصی نیاورده است تعبدا میخواهد حجت بشود. حجیت قول لغوی تعبدا گفته است معنا ندارد چرا؟ چون آنچه که موضوع اثر است ظهور عرفی کلام است. آنچه که موضوع حجیت است وشارع او را حجت قرار داده است از باب این که سیره عقلا را ردع نکرده است چیزی است که اثر شرعی داشته باشد اما این که موضوع له این لفظ این معنا است یا مستعمل فیه لفظ این معنا است، این که اثری ندارد. باید ما به ظهور برسیم. به ظهور عرفی برسیم. قول لغوی قول یک متخصص است. ظهور نوعی برای ما درست نمیکند. این است که شارع مقدس بگوید قول لغوی حجت است این لغو است اصلا اثری ندارد.

إن قلت:

وقتی لغت گفت این لفظ این معنای دارد با التزام دلالت دارد بر این که پس ظهور نوعی هم این است، شارع مقدس آن لازمه را حجت کرده است.

قلت:

جواب میدهیم أوّلاً این ملازمه نیست. لغوی اگر گفت معنای این لفظ این است موضوع له این لفظ این است این ملازمه ندارد که مردم هم در همین استعمال کرده اند. مردم که دنبال لغویین نمیروند. ثانیاً اگر هم ملازمه داشته باشد، لوازم امارات به نحو مطلق حجت نیست. اگر لوازم امارات به نحو مطلق حجت باشد وقتی لغوی قولش حجت شد آن لازمه اش هم حجت میشود. لازمه قولش هست ولی ما دلیلی نداریم که لوازم قول لغوی حجة باشد، قدیمی های از اصولیین میگفتند مثبتات امارات حجت است ولی مثبتات اصول عملیه حجت نیست ولی این حرف درستی نیست چون مثل قاعده ید با این که اماره است مثبتات آن حجت نیست. لذا باید دید ملاک حجیت در ملزوم آیا در لازم هم هست یا نه؟ اگر ملاک حجیت در ملزوم در لازم هم بود، حجت است. اما اگر ملاک حجیت در معنای مطابقی در معنای التزامی نبود نه آنجا وجهی ندارد.

اخبار عن الشیئ اخبار از لازمش هست اگر سی سال بعد خبر داد از حیات فرزند اخبار از حیات اخبار از ریش دراوردن هم هست. کوسه مثلا خیلی نادر است. اگر گفت پسر شما در فلان مملکت دیدم همان طور که شما منتقل به پسر میشوی به ریش هم منتقل میشود. اخبار از ملزوم اخبار از لازم است. علت این که ملاک این که قول مخبر در باب اِخبار ـــ نه در باب خبره ــ حجت است چون انکشاف از آن واقع است ـــ ظن نوعی ـــ این انکشاف در لازمه اش هم هست. هم قولش مطابقةً خبر است و هم لازمه اش خبر است. دو خبر در حقیقت داده. بعبارتی مثبتات اخبار حجت است چون آن ملاکی که در مطابقی است در التزامی هم هست. همان طور که الان مدلول مطابقی انکشاف نوعی پیدا کرده است به لازمه اش هم ظن نوعی پیدا شده است.

و اما در مثل خبیر که از اجتهادش میگوید از خبرویتش میگوید، میگوید این لفظ در این معنا استعمال شده است، ما میگوییم این قولش حجت است. ولی لازمه اش را درست نمیکند که پس مردم در این معنا ــــ ظهور نوعی ـــ هم استعمال می کنند چون لازمه از باب خبرویت است و استعمال از باب اخبار است که باید ببینیم که ثقه هست یا نه، باید ببینیم که شرایط شهادت هست؟ ملاک اخبار با ملاک خبرویت فرق میکند. این است که ما نمیتوانیم بگوییم چون خبیر است قولش حجت است پس لازمه اش هم که یک اخبار است حجت است. اخبار از لازم که لازمه ی این اخبار از خبرویتش هست آن دلیل بر حجیت ندارد. آن باید شرایط حجیت خبر ثقه را دنبال کنیم که غالب اینها آدم های نادرستی بودند این لغویین نسبت به اخبارشان ما نمیتوانیم حرفشان را قبول کنیم.

حرف این است که اگر قول لغوی وثوق آورد میگویند وثوق به قول لغوی وثوق به ظهور است. اطمینان شخصی پیدا کردی این اطمینان یک اطمینان دیگری هم آورد و بحثی نداریم. اما بحث ما این است که قول لغوی حجت است نه قول لغوی که وثوق بیاورد و الا خود وثوق حجت است.

بحث این است که آیا قول لغوی تعبداً حجت است؟ می گوییم قول لغوی حجت باشد اثر شرعی ندارد. معنا ندارد که شارع مقدس قول لغوی را حجت کند بله ظهور را حجت کند أثر دارد قول لغوی حجة نیست چون قول لغوی موضوع له و مستعمل فیه را مشخص می کند واین قیمتی ندارد. مثل موارد دیگری که ربطی به شارع ندارد مثلاً خبیر خبر میدهد که خورشید دور زمین میچرخد یا بالعکس، این جای تعبد ندارد. این مثل سائر اخبار خبرویه است که ربطی به شارع ندارد. این شبهه ای است که به قول امروزی بحث قول لغوی را به چالش کشیده است میگوید اصلا معنا ندارد که بگوییم قول لغوی حجت است یا حجة نیست؟

ولکن در ذهن ما این است که: ماأصل این حرفها را قبول داریم و لکن یک نکته در مقام هست که مورد غفلت مثل کاظمینی و منتقی الاصول قرار گرفته است. البته کاظمینی با وثوق درستش میکند بعد منتقی جواب میدهد که وثوق محل بحث نیست و درست میگوید حق با منتقی است، اگر وثوق بیاورد محل بحث نیست. بحث در جایی است که قول لغوی وثوق نیاورده است میخواهیم ببینم اگر تعبدا حجت باشد مشکل دارد؟

ادعای ما این است که مشکلی وجود نداد چون بحثمان در این است که قول لغوی حجت است بما هو طریق، لا بنفسه. ما نمیخواهیم قول لغوی را حجت بکنیم از باب این که این یک ملاکی دارد مثل سائر حجج، مثل این که ظهورات را حجت کردیم. قول لغوی را حجت میکنیم بما هو خبیر، از باب این که طریق به ظهور نوعی است.

جا دارد کسی بگوید. وقتی اهل لغتی میروند لغات را میشنوند، استقراء میکنند و دنبال میکنند بعد میگویند معنای این لغت این است اینها میخواهند بگویند یعنی پس مردم در این معنا استعمال میکنند. مردم از این لفظ این معنا را اراده میکنند. لغوی برای خودش که کتاب نمینویسند. لغوی که نمیخواهد صرف اطلاعات به شما بدهد بلکه میخواهد راهی بشود برای کشف ظهورات، برای این که شما این کتاب لغت را که میبری به انگلستان لغت را نگاه میکنی تا بفهمی اینها چه میگویند. نه که لغت را نگاه میکنی که فقط بفهمی معانی الفاظ چیست. الان عربها یا انگلیسها، یک مکالمات روز مره دارند میخواهی سفر بروی این را با خودت ببر، ایا فقط به خاطر علم است یا این که برای طریق قرار دادن فهم اراده مردم از الفاظ. حالا این حرف درست است یا نه کاری نداریم. ولی بحث این است. اینکه قول لغوی حجت است یا نه یعنی ایا شارع مقدس قول لغوی را طریق قرار داده است برای ظهورات یا طریق قرار نداده است؟ ظهور موضوع حکم شارع است.

مثل خبر ثقه که می گوییم حجت است یعنی طریق قرار داده است برای صدور از مولا. قول لغوی حجت است یعنی طریق برای ظهور قرار داده است. بحث حجیت قول لغوی مثل بحث حجیت خبر است. چطور آنجا حجیت به عنوان این است طریق است یا نه، تعبد به قول لغوی معلوم است که نه حکم شرعی و نه موضوع حکم شرعی است، اینها بما هو طریق است. مثل اصاله عدم النقل که همه میگویند حجت است نقل نه موضوع حکم شرعی و نه خود حکم شرعی است ولی باز هم شما میگویید اصل عدم نقل حجت است شرعاً، عقلاء اصل عدم نقل را حجت میدانند و شارع امضا کرده است پس عند الشارع هم حجت است. حجت است یعنی چی؟ یعنی اصاله عدم النقل که طریق به ظهور است میگوییم اصل این است که این لفظ نقل داده نشده همان طور که الآن ظهور در این معنا دارد آن زمان هم ظهور در این معنا داشته است. شأن قول لغوی شأن اصاله عدم النقل است. حجیت اصاله عدم النقل از باب طریقیت به ظهور است قول لغوی هم از باب طریقیت به ظهور است.

تحصل إلی هنا: که سه حرف شد: یکی میگوید قول لغوی وثوق آورد کاظمینی با این وثوق مشکل را حل کرده است. منتقی گفته است که وثوق محل بحث نیست راست هم میگوید. یک حرف هم این است که منتقی گفته است قول لغوی تعبدا حجیت دارد معنا ندارد. اصلا این بحث بحث بی خودی است. چون قول لغوی نه حکم شرعی است نه موضوع حکم شرعی است و اگر بگویی وقتی که میگوید حجت است به لحاظ لازمه اش است از باب این که امارات لوازمشان حجت است. میگوید اولا لازمه اش نیست. ثانیا اگر هم باشد ملاک حجیت مطابقی در التزامی نیست. یک حرف سومی که بابا اصلا حجیت بما هو طریق است لا بنفسه.

حجیة قول لغوی

آیا قول لغوی حجت است؟ نسب الی مشهور العلما بلکه سید مرتضی ادعای اجماع کرده است که قول لغوی حجت است. حالا حجیتش در موضوع له یا مستعمل فیه است در خلال مباحث روشن میشود. استدلال به سه وجه کردند.

وجه اول: اجماع عملی و قولی

گفته اند ما اجماع عملی داریم بر حجیة قول لغوی، همه علما کتب لغة دارند و هر جا به مشکل برخوردند به کتاب لغوی رجوع میکنند. استدلال هم میکنند در لغت این جور است در مقام لجاج و احتجاج. این مهم است که آخوند میگوید در مقام لجاج و احتجاج. یک وقت در مقام وعظ استدلال میکنند میگویند واعظ است، تذکرات است. نه در مقام لجاج و احتجاج، میگوید حرف تو غلط است این حرف درست است لما قاله الطریحی در مجمع البحرین مثلا. احتجاج میکنند به قول لغوی در مقام لجاج و احتجاج. سیره علما بر این است که به کتب لغة مراجعه میکنند. شما مفسرین و فقها را نگاه کنید وهمچنین کتب اخبار و حدیث که مملو است از تشبث به قول لغوی است. اجماع عملی است بر این که قول لغوی حجت است. اگر حجت نبود پس چطور استدلال می کنند.

بلکه اجماع قولی هم ادعا شده است. سید مرتضی ادعا کرده است اجماع قولی را بر این که قول لغوی حجت است. گفته است علما قول لغوی را حجت میدانند. این وجه اول خب اجماع کل هم مثلا دلیل بر حجیت است.

جواب آخوند از اجماع

مرحوم آخوند جواب داده: أوّلاَ این اتفاق ـــ گفت اتفاق بر رجوع به لغت، در مطالب آسان، کسانی که اهل نوشتن هستند کلمات قشنگتری مینویسند، مطلب که سخت باشد ألفاظ هم قاصر میشوند. مطلب که ساده است الفاظ گل میکنند ـــ اتفاق نیفتاده است. صغری را منکر شده است. گفته: چه کسی میگوید سیره، علماء خودشان یک یلی هستند برای خودشان، میگویند معنایش این است تازه لغوی هم بگوید میگوید بی خود گفته است کثیرا ما میگوید لغوی بی خود گفته است. بعضی اوقات میگوید لغوی ها اختلاف کردند و حق با این لغوی است. اگر قول لغوی حجت باشد تعارض و تساقط میکنند. عالم میاید حاکم میشود بین لغویین. پس این جور نیست که علما و مجتهدون رجوع کنند به قول لغوی از باب این که میخواهند احتجاج بکنند. در آخر فی الجمله رجوع به قول لغوی را قبول کرده است ولی گفته است رجوعشان به خاطر یک جهاتی است که سیأتی ولی از جهة حجت نیست. رجوع علما به اهل لغت با رجوعشان به روایات فرق میکند. به روایات مراجعه میکنند تا حجت را پیدا بکنند ولی به لغت که مراجعه میکنند برای این که حجت را پیدا کنند نیست. خیلی اوقات ما هم به بعضی از کتابهای دیگری که قولشان حجت نیست مراجعه می کنیم تا ببینیم چه چیز گفته اند، مثل رجوع علماء به اقوال علمای دیگر. رجوع به اقوال علمای دیگری بخاطر این نیست که اقوال آنها را حجت میداند این خودش مجتهد است. ولی میگویند ببینیم دیگران چی میگویند ما حرف بی ربطی نگفته باشیم. علما به اهل لغت رجوع میکنند این اتفاق اتفاق نیافتاده است که به عنوان یک حجیتی به قول اهل لغت رجوع کنند بله گاهی به خاطر یک نکته دیگری رجوع میکنند. این أوّلاً.

ثانیاً: اصلا علما برای فهم هر حدیثی هر آیه ای میروند سراغ اهل لغت، سلّمنا صغری را که این اتفاق افتاده است ولی این که رجوع میکنند دلالت ندارد که قول آنها را حجت می دانند شاید رجوع میکنند به اهل لغت از باب این که آن هم یک مؤید است.

واقعیتش هم همین است. علما غالبا در جایی که معنای لفظ را نمیدانند غالبا رجوع به اهل لغت میکنند بعضا هم رجوع میکنند به کلمات علمایی که معنا کردند. مثل مراجعه به بیان های مرحوم مجلسی، یا مراجعه به مرآة العقول تا ببینیم چطور معنا کرده، یا برای معنای آیه رجوع میکنیم به تفسیر، غالبا در لفظی که معنایش را نمیدانند رجوع به اهل لغت میکنند این اتفاق، اتفاق افتاده است.

انصافش این است در جایی که معنا را میدانند رجوع نمیکنند. أما در جایی که معنا را نمیدانند معمول همین است، کتابهای لغت علما را اگر نگاه کنید به همان مقدار کهنه شده که کتاب کفایه انها کهنه شده است معلوم میشود که خیلی مراجعه میکنند. لذا مستغنی از رجوع به قول لغوی نیستند. الحق و الانصاف آخوند در مقام جواب میخواسته جواب زیاد بدهد. وإلاّ إتفاق علما، سیره عملیه آنها به رجوع به لغت است در جایی که معنای لغت را نمیدانند ولی دلیل نمیشود که رجوعشان بما هو حجةٌ است ما دنبال این هستیم که آیا دلیلی بر حجیت داریم یا نه. شما میگوییم به کتاب لغت مراجعه میکنیم مراجعه کردن اعم است. حجت هم ندانیم باز رجوع میکنیم تا ببینیم اینها چه گفته اند چه بسا مؤید است چه بسا آنها را ضمیمه میکنند به ارتکازات خودشان.

یک جاهایی است که ارتکاز خودش عمل نمیکند لفظی است که ذهن عربیش تازه این لفظ را شنیده است. بعضی از الفاظ هستند که ما زیاد شنیده ایم و میتوانیم قضاوت بکنیم ولی بعضی از الفاظ هستند که تازه میشنویم ذهن عربی ما اصلا قد نمیدهد. هر چه فکر میکنیم مشابهاتش مثلا اینها مرادفاتش نه، مثل زفن واقعا بعضی از الفاظ عربی ذهن ما بیگانه است میرویم لغت. آنجا اگر چند لغوی بگویند زفت به معنای رقص است آدم اطمینان پیدا میکند. به یک لغت مراجعه بکنند میگوییم کافی نیست. کثیری از علماچند کتاب لغت دارند این هم یک منبهی است که میخواهند تحصیل منبه بکنند. اگر اختلاف شد بعضی جاها توقف میکنند. میگوید لفظ مجمل است قدر متقینش این است در آن اکثر برائت جاری میکنیم. تا اینجا نتیجه این شد که: أوّلاً رجوع نیست ثانیا اگر باشد رجوع دلیل بر حجت دانستن نیست.

ثالثاً: اشکال سوم که مرحوم آخوند مطرح کرده این است که: سلّمنا علماء به قول لغوی رجوع میکنند وقول آنها را قبول میکنند أمّا این دلیل لفظی نیست این عملی است دلیل لبّی است ودر دلیل لبی ما باید قدر متیقنش را اخذ کنیم. قدر متیقن از این که علما به قول لغوی عمل میکنند در جایی است که شرایط شهادت باشد. مثلا دو لغوی عادل پیدا میکنند چون این از موضوعات خارجیه است اگر شرایط شهادت بود عمل میکنند. پس قول لغوی بما هو لغوی حجت نشد. قول لغوی بما هو مخبر عن موضوع خارجی حجة شد. آن وقت باید شرایط اخبار از موضوعات محقق باشد که أوّلاً دو نفر باشند ثانیا عادل هم باشند. پس قول لغوی بما هو لغوی حجیت ندارد.

ولکن اگر اشکال اول و دوم را قبول کنیم أمّا این اشکال سوم که ادعا کرده است سیره علما به رجوع به اهل لغت ضیق است را انصافاً نمی توان قبول کرد، اگر قبول بکنیم که علما به لغویین مراجعه میکنند این رجوعشان از باب اهل خبره است. و در رجوع به اهل خبره شرایط شهادت شرط نیست. وقتی رجوع به اهل خبره میکنند، قولش را قبول میکنند چه وثوق بیاورد چه نیاورد، چه عادل باشد و چه نباشد، بله بیاد ثقه باشد ومتهم به کذب نباشد چون دارد خبر هم میدهد از ما یقتضیه خبرویته. شراب خوار هم باشد مهم نیست قول خبره را قبول میکنند. میگویند چه بسا دکتر شراب خوار که طبابتش بهتر است از دکتر نماز شب خوان. در خبرویت تعهد دینی هیچ شرط عمل نیست. مردم به کسی که خبیر است رجوع میکنند از خبرویتش استفاده میکنند، میخواهد عادل باشد یا افسق فساق باشد.

ما به جای این اشکال سوم ، اشکال دیگری می کنیم که: سلّمنا علما به أهل لغت رجوع میکنند ولی معلوم نیست بما هم علماء باشدشاید بما هم عقلا است که داخل میشود در وجه بعدی که سیره عقلاء است.

اگر ثابت کردید که علماء به أهل لغت مراجعه میکنند نمیتوانی بگویی بما هُم علماء رجوع میکنند این یک دلیل دیگری است در مقابل سیره عقلا. در بعضی از سیره های متشرعه این مشکله هست. در سیره متشرعه هایی که طبق عقلا است، میگوید سیره متشرعه محرز نیست شاید متشرعه بما هم عقلاء عمل میکنند نه بما هم متشرعون. در اینجا هم که مراجعه میکنند به لغوی چون یک امر عقلائی است نمیتوانیم نمیتوانیم اجماع علماء را اثبات کنیم. چرا که علما خیلی از کارها انجام میدهند که بما هُم علماء نیست مثلاً اگر علما قبایشان را میدهند بدوزند بما هم علما نیست بلکه جهال هم این کار را میکنند. اگر علما به بنّا رجوع میکنند بما هم علماء نیست. نمیتوانیم بگوییم اجماع علما بر رجوع به بنّا داریم برای ساختن ساختمان. نتیجةً ما اجماعی از علما بما هم علما نداریم چون احتمالش هست بما هم عقلا باشد که داخل میشود در دلیل بعدی که سیره عقلا است.

وأمّا اجماع قولی؛ مرحوم آخوند ـــ از کلمات قصار مرحوم آخوند است در رد اجماعات ــــ میگوید المحصل منه غیر حاصل اجماع محصل را ما نمیتوانیم تحصیل کنیم کلمات خیلی از علما به ما نرسیده است همه علمای سابق کتاب اصول نداشته اند ببنیم گفته باشند قول لغوی حجت است. وفقط سید مرتضی نقل اجماع کرده است. و المنقول منه غیر مقبول. اجماع منقول هم حجیت ندارد. خصوصا در محل کلام که یا قطعی است و یا لا اقل احتمالی است که این اجماع مدرکی باشد. مدرکش هم رجوع به أهل خبره است.

اگر اجماعی داشته باشیم که علما گفته باشند قول لغوی حجت است مدرکش واضح است. مدرکش این است که آنها اهل خبره هستند و اجماع مدرکی میشود اجماع مدرکی ملحق به اجماع الکی است یعنی به درد نمیخورد وباید خودمان مدرک را نگاه کنیم. اجماع باید مدرکش نزد شما نباشد که بتوانید بگویید علماء همین جوری که صحبت نمیکنند پس معلوم میشود این از قبلی و هکذا ... تا برسد به امام تلقی کرده اند، اجماع نباید وجهش روشن باشد تا بتوانیم ادعا کنیم که این اجماع میرسد به اخذ از امام از معصوم علیه السلام یا لا اقل ثابت کنیم در مرئای معصوم بوده و معصوم آن را تقریر کرده است ،ولی اگر گفتیم همه علما این جور گفته اند و دلیل اوردند یا احتمال دلیل داشته باشد به قول امام نمیرسیم. وجه اول که اجماع عملی و قولی است صحیح نیست.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo