< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

1402/07/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: أمارات /حجیة الظواهر /حجیة قول لغوی

 

حجیة قول لغوی

بحث در جهت ثالثه است که شک ما در ظهور نه از ناحیه وجود قرینه و نه از ناحیه قرینیت موجود، بلکه از آن جهت شک در ظهور داریم که معنای لفظ مشکوک است.﴿فَتَيَمَّمُوا صَعيداً طَيِّبا﴾[1] ظهورش برای ما مشکوک است. از این باب است که معنای صعید روشن نیست. آیا معنای صعید مطلق وجه الارض است یا خصوص تراب است؟

غالب مواردی که ظهور محرز نیست از این قبیل است. غالب آیات وروایاتی که ما با آنها مواجهه میشویم و معنای ظاهری آن را نمیدانیم چون معنای لغوی، معنای عرفی کلماتش را نمیدانیم. به همین مناسبت گفته اند آیا میشود ظهور را با رجوع به أهل لغت احراز بکنیم؟ یا لغوی هم نمیتواند برای ما ظهور را اثبات بکند. احراز بکند.

مرحوم آخوند فرموده: أصل أوّلی این است که قول لغوی حجیت نداشته باشد چون قول لغوی ظن به ظهور میاورد إِ﴿نَّ الظَّنَّ لا يُغْني‌ مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً﴾[2] مگر یک دلیلی بر حجیت این ظن داشته باشیم که بعدا بحث کرده است. قبل از ورود در این بحث که آیا قول لغوی حجت است، می تواند برای ما ظهور را منقح بکند یا نه؟

مقدمة

این مقدمه لازم است که ظهور معنایش انسباق معنای از لفظ است عرفا، آن که حجیت دارد ما یفهمه العرف است. لذا از اول این سوال مطرح است که این قول لغوی چه خاصیتی دارد؟ این مقدمه را اول باید منقح بکنیم تا ارتباطش به حجیت قول لغوی روشن بشود. بلا اشکال آن که معیار احتجاج است و عقلاء احتجاج میکنند معنای عرفی است نه لغوی. وجهش هم واضح است.

چون خطابات القا شده است به عرف عام، به ناس القا شده است. یا ایها الناس یا ایها الذین امنوا، نه یا ایها اللغویون. ظاهر حال هر متکلمی که کلامی را بر اهل عرفی القا میکند وبا کلامی آنها را مورد خطاب قرار میدهد این است که همان معنایی که شما میفهمید را من اراده کردم.

این عرفیت ندارد عقلائیت ندارد که فرض بفرمایید یک متکلم شمالی، خطاباتی را به أهل شمال القا بکند بعد بگوید که هر معنایی که جنوبی ها میفهمند اراده کردم. وقتی با ما حرف میزند عقلائیت معنایی که دیگران میفهمند را اراده کرده باشد ان الخطابات الشرعیه ملقاة الی العرف و ظاهر القای کلامی به عرفی، ظاهر حال این است که همان معنایی که شما میفهمی مقصود من است. اما یک عرف خاصی به نام اهل لغت چه معنایی را میفهمند معیار نیست.

اشکال القای خطابات به عرف

خب، اگر ظهورات خطابات یعنی معانیی که اهل آن عرفی که خطاب متوجه آنها شده میفهمند مواجهه با دو مشکل میشویم:

مشکل أوّل

یک مشکل این است ما از کجا بفهمیم که این عرف چی میفهمند. راه فهمیدن معنای این عرف چیست. اگر به اهل لغت القا کرده بود م به کتابهایشان مراجعه میکردیم. اما عرف که کتاب ندارد. از کجا بفهمیم معنای عرفی این است. این یک مشکله.

حل مشکل أوّل

حل این مشکله این است که ما خود اهل عرف هستیم مثلا منِ مستنبط، شمایِ مستظهر که میخواهی استظهار از این کلام بکنی، وقتی خودت اهل آن عرف هستی حالا اهل آن عرف از ولادت یا نه بعدا اهل عرف شدی. اگر منی که اهل آن عرف هستم یک چیزی از این الفاظ میفهمم چون من بما این که اهل عرف هستم میفهمم، این طریق است که بقیه هم همین طور میفهمند. الان مجتهدین همین ادعا را دارند. میگویند معنای عرفی این کلام این است میگوییم از کجا؟ میگوید من این جور میفهمم و من اهل این عرف هستیم پس عرف هم همین طور میفهمد.

بناء نیست که ما در استظهار کلام متکلم برویم از همه بپرسیم یا از عده ای بپرسیم. وقتی یک قانونی القا میشود این طوری نیست که بروند بپرسند بلکه هر چیز من فهمیدم. چون من این جور فهمیدم پس بقیه هم این جور میفهمند. فهم شخصِ مستظهر، طریق است به فهم امثالش. میتواند انسان از فهم خودش به فهم عرف برسد.

اگر یک جاهایی هم شک کرد از جهت این که شاید ما ذهنمان خراب شده، یا شاید ما چون عرف خاص شده ایم واز عرف عام جدا شده ایم این احتمال هست بعضی جاها، شاید چون این تصورات ذهنی من که مال من است سبب شده است این جور بفهمم و الا عموم مردم نمیفهمند. در چنین مواردی اشکالی ندارد میروند سراغ منبهات. این کلمه را در یک جمله دیگری، یا چند جمله دیگری پیدا میکند که آنجا هم مردم همین طور میفهمند. یا بعضا آدم های بسیط را پیدا میکنند که ذهنشان شبهات ندارد کلام را به او القا میکنند که او چه میفهمد حتی گاهی به لغت هم مراجه میکنند برای معنای عرفی، بعد میبند که همه أهل لغت یک معنی را میگویند و انها هم از عرف گرفته اند اطمینان به ظهور پیدا میکنند.

ظهور را باید ما احراز بکنیم تا حجت باشد. راه احراز ظهور ذهن مستظهر، منبهاتی که در موارد دیگری هست. دیدید که یک روایت که میخواهد معنا کند میگوید در یک روایت و ایه قران و شعر شاعر این جور امده است از موارد دیگر که واضح است کمک میگیرد تا اینجا را هم واضح کند. این مشکل حل است که ما میتوانیم به ظهورات عرفیه برسیم. احراز بکنیم ظهور عرفی را به کمک ذهن خودمان، مشابهاتش. از به دیگران القا کردن، این قابل احراز است. این یک مشکله.

مشکل دوّم

مشکل دوم این است که شما که میگویید ملاک ان معنایی است که عرف عام از این خطابات میفهمند أمّا این خطابات به ما القا نشده بلکه این خطابات به اصحاب، وبه تابعین القا شده است بله ملاک همانی است که آنها میفهمند. من هم میتوانم معنای الان را بفهمم این را هم قبول کردیم ولی ملاک معنایی است که عرفی که به آنها القا شده است میفهمند. این خطابات که به من القا نشده است. اگر میگویید ملاک عرفی است که از این خطابات میفهمد عرفی که به آنها القا شده است میفهمند این که معنای عرفی را چطور بفهمیم حل کردیم أمّا این که القا به من نشده، به آنها إلقاء شده این را از کجا کشف بکنیم؟

حلّ مشکل دوّم

حل این مشکل توسط اصل عدم نقل است.

اگر یک کلامی الان در یک معنایی ظهور دارد. یک معنای عرفی برای این کلام پیدا کردیم شک داریم که در زمانی که این کلام صادر شده وبر آن عرف القا شده آن عرف هم همین معنا را میفهمیدند، اصل عدم نقل که یک اصل عقلائی است میگوید همان وقت هم این جور میفهمیدند. این مماثلت، این همگون بودن همه عصور در آنچه از الفاظ میفهمند یک امر عقلائی است. فنی‌اش این است: فهم عرف الان طریق است به فهم عرف آن زمان. همیشه همین جور است. الان هم یک کتابی از عصر قدیم پیدا بشود اگر یک الفاظ فارسی داشته باشد شما میگویید معنایش این است. 10000 سال پیش یک کتیبه از کورش پیدا بشود و بگویند معنا بکن این الفاظ را همان طور که الان میفهمد معنا میکنید. احدی شک نمیکند. شما در همین عمری که دارید حساب بکنید کدام لفظ است که اول طفولیت شما وقتی که کتاب ابتدایی میخواندید با الان معنایش فرق کرده باشد.

بله مصادیق فرق میکند توسعه و ضیق پیدا میکند. یک وقت طیاره یک مصداق داشته که قبلا نبوده است ولی طیاره که الان به هواپیما میگویند به همان معنا است. مصادیق کم و زیاد میشود اما معنای یک لفظی خیلی بعید تغییر پیدا کند. ممکن است ارزشها تغییر بکند یک زمانی فرض بفرمایید شخص انقلابی است میگوید خیلی خوب است ممکن است یک زمانی ارزش کم بشود. یا آنطرف. ولی کلمه انقلابی معنایش فرق نمیکند اثارش فرق میکند مصادیقش دستخوش تحول است. آثار و مصادیق و احکام اینها درست است. یک چیزی بد باشد بعد خوب بشود بر اثر ممارست. منکر معروف بشود و بالعکس اینها میشود ولی معنای معروف فرق نمیکند.

أصل عدم نقل، این که معنایی که الان میفهمیم این همان معنایی است که زمان خطابات بوده است این طریق است به ان، در این هم شک نکنید. ملاک در حجیت، ظهور است ظهور یعنی آن معنایی که عرف میفهمد. عرفی که به او خطابات القا شده.

تنقیح موضوع حجیة قول لغوی

بعد از این مقدمه میخواهیم ببنیم ما که میخواهیم بحث کنیم از حجیت قول لغوی، قول لغوی که ظهور عرفی درست نمیکند. این بحث چه شأنی دارد؟ چه مرتبه ای دارد آیا جا دارد یا ندارد؟

بحث در ظهور عرفی است. حجیت قول لغوی ظهور عرفی درست نمیکند. اهل لغت برای خودشان یک چیزهایی نوشته اند ظهور عرفی درست نمیکند.

بعضی ها بالاتر گفته اند: اصلا معنا ندارد که قول لغوی محرِز ظهور باشد. و لو قول لغوی که میگوید معنای این لفظ این است و لو ملازمه داشته باشد فهذا اللفظ ظاهر فی هذا المعنی گفته اند این لازمه اش حجت نیست. و لو قول لغوی اماره است که میگوید هذا اللفظ معناه هذا. این اماره است. فهذا ظاهر فی هذا المعنی. یعنی لازمه اش هست. حتی اگر ما قبول بکنیم لازمه ی قول لغوی اثبات ظهور است باز ما دلیلی بر حجیت این لازم نداریم.

این که شما شنیدید مثبتات امارات حجت هست این علی نحو الاطلاق نیست. چه بسا اماره ای داریم ملاک حجیت در مدلول مطابقیش هست ولی ملاک حجیت در مدلول التزامیش نیست. بله این اماراتی که محل ابتلا هستند مثبتاتشان حجت است. بینه آمده گفت مثلا پسر شما که 20 یا 30 سال است رفته است، زنده است. این به التزام دلالت دارد که ریش هم در آورده است. ملازمه عرفی دارد. دلالت التزامی دارد. ملاک حجیتش در مدلول مطابقی با مدلول التزامی فرقی نمیکند. آن هم از باب خبر ثقه است اخبار از زنده بودن اخبار از ریش دراوردن و اخبار از قد بلند شدن هم هست و هکذا و هکذا.

بر خلاف محل کلام اگر قول لغوی حجیت داشته باشد ملاکش خبرویت است ـــ میرسیم یکی از ادله حجیت قول لغوی این است که لغوی اهل خبره است و قول خبیر حجت است ـــ ملاک حجیت قول لغوی چون متخصص در این کار است، خب خبرویت در تعیین معنا است اما این که این ظهور عرفی هم در این معنا دارد در این خبرویت ندارد. ربّ فقیهٍ که خبرویت دارد در استظهارات ولی لغوی این خبرویت را ندارد.

همان داستان وصیت نامه، ما خودمان این را شنیدیم وصیت کرده که "نوه ام را از ارث نامحروم نکنید". ادیب میگوید که نا محروم نفی است نکنید هم نفی است نفی در نفی اثبات است یعنی محروم بکنید. نوه ام را از ارث نامحروم نکنید یعنی محروم بکنید. لغت و ادبیات این را میگوید. ولی فقیه میگوید مقصود این است که یک چیزی به او بدهید. چون اگر میخواست بگوید محرومش کنید نیاز به تذکر نداشت. نوه طبقه دوم است و ارث نمیبرد. این نوشتن قرینه است واستظهار را عوض میکند. این که معنای این لفظ چیست این ثابت نمیکند که ظهور عرفی این لفظ هم در این است.

به همین خاطر گفته اند: أولاً قول لغوی حقیقتش این است که این معنا، معنای مستعمل فیه است فوقش بعضی از لغویین معنای حقیقی و مجازی را از هم جدا کرده اند واین ملازمه ندارد که پس ظهور عرفیش هم در این است. ثانیا اگر هم بگوییم این ملازمه دارد و این از لوازم امارات است میگوییم ملاک حجیت قول لغوی خبرویت است در مدلول مطابقی، و آن حجت است اما خبرویت در ظهور ندارد.

بعبارة اُخری : ملاک حجیت قول لغوی خبرویت است و خبرویت فقط در مدلول مطابقی است. اما مدلول التزامی ـــ هر چند قبول کردیم وقتی میگوید معنایش این است: فظاهرٌ فیه ـــ وقتی که میگوید فظاهر فیه این از حیطه تخصص او خارج است. او فقط میتواندمستعمل فیه را که در این خبیر است ودر ان زحمت کشیده و دیده مردم در چه چیزی استعمال کرده اند مشخص کند. فوقش تخصصش تا اینجا باشد که کدام حقیقی و کدام مجاز است اما این که ظهور عرفی دارد در حیطه خبرویت لغوی نیست.

خبر داده مستعمل فیه این است به التزام هم دلالت دارد که پس ظهور این است ظهور عرفی، خب قولش در مدلول مطابقی حجت است چون متخصص است و ملاک حجیت را دارد. اما در مدلول التزامیش که ظهور عرفی باشد متخصص نیست و وجهی ندارد حجة باشد.

لغوی خبر داده ازمعنای حقیقی، خبر را از باب تخصص قبول میکنیم، اصلا تصریح بکند که فظاهرٌ فیه میگوییم ملازمه دلالت را درست میکند نه حجیت را. معنای لفظ این است قبول داریم قول لغوی هستی، متخصص و خبیر هستی اما این که میگویید ظاهر فیه در این خبرویت ندارید.

تحصّل الی هنا

فرموده اند: اصلا بحث از قول لغوی بحث بی اساسی است. و لو ما قبول بکنیم قول لغوی در تعیین موضوع له حجیت دارد این ثابت نمیکند ظهور عرفی را که او ملاک حجیت است. ملاک حجیت ظهور عرفی است. اینها میگویند معقول نیست که قول لغوی اثبات بکند ظهور عرفی را.

ولکن در ذهن ما این است که: انصافش این است که قول لغوی و لو تخصصش در معانی مستعمل فیه است. مستعمل فیه ها را بیان میکند. ولی اگر شما قبول کردید. یک وقت میگویید حجیت نیست قولش در آن هم خبره نیست، نه، اگر قبول کردیم که قول لغوی در تعیین مستعمل فیه در تعیین موضوع له حجیت دارد که بحث ما این است که ایا حجت است یا نه، اگر قبول کردیم قولش حجت است، این که میگوید مردم این لفظ را در این معنا استعمال میکنند این قولش حجت است اگر قبول کردیم حجت است این ملازمه دارد که شما میگویید حجت است یعنی این لفظ را در این معنا استعمال میکنند راست میگوید. خب اگر راست میگوید پس ظهور عرفی در این هم همین است. اگر قول لغوی در بیان مستعمل فیه حجت باشد. مهم مستعمل فیه است حقیقت مهم نیست. این کفایت میکند برای کشف ظهور نوعی. این که میفرمایند نه ممکن است ما بگوییم قولش در مستعمل فیه حجت است ولی ظهور عرفی را درست نمیکند این حق با مرحوم آخوند است.

مرحوم آخوند قبول کرده این که ملاک ظهور عرفی است ظاهر از کلام اخوند این است. مرحوم آخوند هم قبول کرده است اگر قول لغوی حجت باشد ما میتوانیم ظهور عرفی را احراز بکنیم حق با مرحوم آخوند است. اگر قول لغوی حجت باشد ما میتوانیم به قول لغوی به ظهور عرفی برسیم.

انما الکلام در این حجیت قول لغوی است. معنای مطابقی. ایا قول لغوی حجت است یا نه، مرحوم آخوند میگوید ما دلیلی بر حجیت قول لغوی نداریم. گر چه مشهور حجیت قول لغوی است ولی نه ما دلیلی بر حجیت قول لغوی نداریم چرا؟ چون اونی را که استدلال کرده اند برای حجیت قول لغوی که سه وجه است هر سه وجه ناتمام است. سه وجه را ذکر کرده است برای حجیت قول لغوی و همه را مناقشه کرده است.

تحصل که ملاک حجیت ظهور، یعنی فهم عرفی. فهم عرفی که خطابات به او القا شده است. این قید، ملاک ما ینسبق الی العرف المستمع للخطاب المتوجه الیه الخطاب، ما برای کشف این مشکل نداریم میتوانیم ما برسیم اما این که قول لغوی هم ما را به این میرساند مبتنی بر این است که قول لغوی حجت باشد یا نباشد. انصاف این است که اگر قول لغوی حجت شد نه حالا همه جا نمیگوییم ولی برای کشف ظهور عرفی، ما ینسبق من اللفظ عند العرف مفید است. گفتی قول لغوی حجت است میتوانید احراز بکنی ظهور عرفی را. این که گفته اند حجیت قول لغوی هیچ فایده ای ندارد ما را به ظهور عرفی نمیرساند نه این قابل مناقشه است ان شالله فردا مطالعه بفرمایید کفایه را. خوب بحث کرده است ادله سه گانه را اورده است و مناقشه کرده است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo