< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

1402/07/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: أمارات /حجیة ظواهر /ثمره جریان أصالة عدم القرینة ـ شک در قرینة موجود

 

خلاصه بحث سابق

بحث در موضوع حجیت ظهور تمام شد. حاصل این شد که موضوع حجیت ظهور عبارت است از آن معنایی که از لفظ به ذهن میاید در وقتی که آن لفظ را مستعمِل قانونمند استعمال بکند. هر چه را لفظ به ذهن آورد ونیازی به مقدمه ی دیگری نداریم.

در مقابل بعضی گفته اند نه باید یک مقدمه دیگری هم ضمیمه بشود. شیخ انصاری و دیگران گفته اند: وقتی که شک در قرینة داریم نیاز به أصالة عدم القرینة است، ما گفتیم اگر یقین هم بعدم القرینة داریم ولی شاید به خاطر حکمتی خلاف ظاهر را إراده کرده باشد باز عقلاء أصل جاری می کنند لذا باید یک چیزی به آن قالبیت لفظ برای معنا ضمیمه شود ومجرد قالبیت کفایت نمیکند.

ثمره بحث

اگر ظهوری از متکلّمی به ما رسید و قالب یک معنایی بود. شک کردیم که آیا معنای ظاهر مراد متکلم است، همین را میخواسته به ذهن ما منتقل بکند؟ اگر منشأ شک ما این باشد که شاید مقصودش غیر این ظاهر است أمّا لحکمةٍ قرینة را نیاورده یا لغفلةٍ قرینة را نیاورده است در اینجا اختلافی نیست حتّی کسانی هم که میگویند قالبیت کفایت نمیکند، باز میگویند اصل این است ـــ اصل یعنی ظاهر حال ـــ که حکمتی نبوده که قرینة را اختفا بکند. غفلتی نبوده، حکمت و غفلت او و غفلت من اینها امور نادری هستند. عقلاء بنای بر عدم آنها میگذارند. عدم قرینة یعنی همین. اصل عدم این موارد است لذا فرق عملی بین کسانی که مجرد قالبیت را کافی می دانند وکسانی که مجرد قالبیت را کافی نمی داند نیست

بله؛ ثمره اختلاف این دو نظر در جایی است که إحتمال خلافِ ظاهر می دهیم از باب این که شاید قرینة ای بوده وضایع شده و به دست ما نرسیده ـــ قضیه غفلت متکلم یا سامع نیست ـــ این شبهه در روایات، زیاد وجود دراد لعلّ یک قرینه متصله ای بوده به ما نرسیده است.

کسانی که مجرد قالبیت را کافی نمی دانند باید ظاهر حال را ضمیمه کنند چرا که می گویند أصل عدم قرینة در جایی است که غفلت و حکمت باشد. اما در جایی که إحتمال ضیاع است عقلاء أصلی به نام عدم ضیاع ندارند یا أصل عدم قرینة را در چنین موردی جاری نمی دانند.

لذا مثل مرحوم شیخ انصاری و من تبع ایشان مثل اسید محمد باقر وآقای خویی که در قرینه متصل أصالة عدم القرینة جای می کنند به مشکل بر خورد کرده اند: بهمین خاطر گفته اند: در روایات میگوییم به این که شاید قرینة ای بوده ضایع شده اعتنا نکن، چون کسانی که اروایات را نقل کردند آدم های أمینی بودند بعید است که قرینة متصله را برای ما بیان نکنند، در مورد مثل روایات عقلاء أصل عدم قرینة را جاری می کنند به لحاظ آن وثاقت راوی. راوی ثقه است بعید است که قرینة متصله بوده و نیاورده باشد چون اگر مثلاً مولا گفته: اکرم العلما إلاّ العدول، ولی راویی نقل کرد که: قال المولا اکرم الموللا این خیانت است با وثاقتش جور در نمیاید.

ولکن در ذهن ما این است که: این ثمره ناتمام است؛ درست است که قالبی ها میگفتند هر چه لفظ قالب آن معنا است آن ملاک حجیت وملاک احتجاج است. آن معنا را بر گردن متکلم میگذارند أمّا همانطور که شرط می کردند باید مستعمِل، قانونمند باشد ممکن است در جایی که إحتمال ضیاع هست هم بگویند عقلاء این قالبیت را کافی نمی دانند همانطورکه در مورد کسی که دأبش بیان قرائن است می گفتند نمیتوانی به غالب تمسک کرد وباید فحص کنی، وبعارتی ممکن است بگویند قالبیت لفظ برای معنا در جایی مورد احتجاج عقلاء است که إحتمال قرائن ضایعه نباشد اگر إحتمال ضیاع باشد عقلاء به مجرد قالبیت عمل نمیکنند.

از آن طرف عکسش، کسانی که میگویند باید اصل عدم قرینة را جاری کرد آنها میگویند در جایی هم که شک دارید قرینة ای بوده ضایع شده باز هم عقلاء میگویند اصل عدم قرینة است.

ما یک ادعا داریم که: نظام عبد و مولا با نظام سوق و عقلاء فرق میکند. نظام بین عقلاء مبتنی بر این است که به واقعیات برسند. چه بسا مثلا ید که أماره ملکیت است، در مورد کسی که یدش خیلی از اوقات ید عدوانی است عقلاء قاعده ید را جاری نکنند چون میخواهند ملک واقعی را بخرند خصوصا در جایی که مثلا معامله بزرگی است، میگویند این شخص مثلا آدم دزدی است. از او نمیخرند.

أمّا در نظام عبد و مولا رسیدن به واقعیات مدّ نظر نیست. اصلا مهم نیست کسی نجس را بخور بر خلاف مال غیر که واقعیات مدّ نظر است. مهم در نظام عبد و مولا این است که من بر فعلم حجت داشته باشم. خدا رحمت مرحوم آغا ضیا را میگفته ما دنبال حجت هستیم حالا خدا راضی باشد یا نباشد لازم نیست رضایت خدا را بدست بیاورم .

مثلاً درشرع گفته حرف زنی است میگوید من شوهر ندارم را قبول کن لعلّ شوهر هم داشته باشد کما این که در آن روایت هم داشت محمد بن مسلم متعه کرده بود دید آن زن خیلی اضطراب دارد سوال کردم که چرا مضطربی؟ گفت شوهرم منتظرم است. حضرت فرمود چرا سوال کردی. تو متعه اش کردی و او گفته بود شوهر ندارم. تو حجت داری. مهم این است که من حجت داشته باشم فعلی را که انجام میدهم جواب خدا را در روز قیامت داشته باشم. پیامبران آمدند که حجت را تمام بکنند ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى‌ مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَة﴾[1] .

مثال عرفی دیگر این که بین پسر و پدر نظام عبد و مولا حاکم است ولی این جور نیست که پسر تحقیق بکند که پدر چی گفته است حتی گاهی مثلا میگوید بیشتر تحقیق نکنیم ـــ به همین بهانه ـــ همین که گفته عمل کنیم تمام شود. واگر فردا پدرش بگوید چرا این کار را کردی می گوید این جور فرمودید. واگر پدر بگوید خب من یک بیان دیگری داشتم میگوید من که اطلاع نداشتم.

نظام عبد و مولا بر همین منوال است در صدد رسیدن به وافع نیستند. در نظام عبد و مولا میگویند هر چه کمتر وصال شود زحمت کمتر است، در صدد این هستند که حجت پیدا بکند. لذا گر مکتوبی از مولایی و رئیسی رسیده است که مقداری از ان خط خورده و یا قیچی شده، یا به ما قانونی که چند صفحه اش مفقود شده با فرض این که ما کوتاهی نکرده باشیم به همان مقداری که هست عمل میکنیم و اگر بگویند به ما در صفحات بعدی تبصره ای زده بودیم میگوییم به دست من نرسیده ، این مطلب نظام عبد و مولا در کلمات حاج شیخ اصفهانی هم هست. ولی به این صورت توضیح نداده است.

توضیح بیشتر این که: نظام عبد و مولا مبتنی بر رسیدن به واقعیات نیست بلکه چه بسا ما با یک تغییری، باصطلاح قانون را دور میزنیم. حیله های شرعیه داستانش همین است. مثلاً اگر بگوید ضد هزار تومان قرض دادم به صد و ده هزار تومان، این حرام است، حجت داریم که این حرام است. اما بگوید من این یخچالت را خریدم به صد هزار تومان إجاره دادم به تو ده هزار تومان شش ماهه هم حق فسخ دارم. شش ماه که شد فسخ میکنید و صد هزار تومان را میگیرد و ده هزار تومان هم گرفته با این که لبّ واحد است ولی یکی حجت دارد و یکی ندارد.

حجة متواند حتی حکم ظاهری باشد لذا گفتیم چه بسا شارب الخمر برود به بهشت و شارب الماء برود به جهنم. آن شارب الماء فکر میکرد خمر است تجری کرده و حجت در مقابل خدا ندارد شارب الخمر فکر کرده است آب است گفته است آب را میخوریم قربة الی الله.

منظور از این که واقعیات درشرع مد نظر نیست یعنی شارع إهتمام ندارد نه این که اصلا هیچ دخالتی نداشته باشد شریعت میخواهد انسان ها به مفسده خمر، مفسده دروغ مبتلا نشود. ولی عمده این است آنها جنبی است ﴿وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون﴾[2] خلق برای بندگی و ارسال رسل هم برای این است که راههای بندگی را نشان بدهند. اهتمام بر این است که ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى‌ مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَة﴾[3] .ما حجت داشته باشیم فردای قیامت حالا همان غرض خدا را آورده باشیم یا غرض خدا را نیاورده باشیم بعضا هم میگویند تاثیر وضعی دارد یا نه، آن هم گفتیم آن هم معلوم و صاف نیست که تاثیر وضعی دارد یا ندارد.

این است که خطاباتی از شارع بما رسیده که حجت است ؛ ما لم یصل هم داریم مثل کتاب علی علیه السلام که به ما نرسیده، مقداری از روایات را ضایع کردند مثل کتابخانه شیخ طوسی که آتش زدند یا فلان راوی را زندان کردند، گفت شانس ما بوده که نرسیده است که کلفت بیشتر برسد. نظام عبد و مولا اصرارش به این است که کمتر بفهمد مولا چه میگوید تا کمتر به زحمت بیافتد.

این است که مهم نیست ما قالبی هستیم یا ظهور وضعی، مهم نیست ما ظهور ذاتی هستیم یا ظهور وضعی، هر کدام مبنای شما باشد در جایی که شک در قرینة داریم بخاطر این که إحتمال میدهیم قرینه ای بوده، یا ضایع شده، یا واصل نشده است در نظام عبد و مولا میگویند هیچ قیمتی ندارد. همان مقدار واصل شده است حجت تمام شده است به همان عمل کن ان شالله به بهشت خواهی رفت.

 

مرحوم اسید محمد باقر این مشکله را به أمانت راوی ثقه حل کرده وگفته: راوی امین است غفلت هم که خلاف ظاهر حال است عمدی هم با امانت سازگاری ندارد.

ما گفتیم این حرف ناتمام است و نمی تواند مشکله را حل کند. چون چه بسا قرائنی که راوی نفهمیده است. قرائن ظاهر حال بوده که نمی فهمده، چه بسا راوی درست نقل کرده به بعدی ـــ کما این که شیخ انصاری هم گفته ـــ أمّا بخاطر ظلم ظلمه بعضی از روایات از ما گرفته شده که إحتمال قرینیت در آن بعض میدهیم. ظلم ظالمین است که ما را محروم کرده است از کتاب علی علیه السلام، اگر آن کتاب به دست ما میرسد شاید خیلی از مطالب روشن تر میشد.

این که ایشان به امین بودن راوی قرینة محتمله را نفی کرده است این را کافی نمیدانیم. این راه حل را در نظام عبد و مولا که نیازی به نفی قرینة نیست پسندیدیم.

هذا تمام الکلام در جهت اولی که ما شک از باب شک در قرینة است.

شک در قرینیة موجود

مرحوم آخوند فرموده است و اما جهت ثانیه، شک در ظهور داریم از جهت شک در قرینیت موجود.

اگر کلام مقرون است بما یصلح للقرینة مثل استثنای متعقب جمل، أخیره قطعا تخصیص خورده است ما عدای أخیره محتمل است. شاید استنثا به آنها هم تعلق داشته باشد شک داریم در قرینیت موجود.

مرحوم آقای خویی که ظهور فعلی را قائل است می گوید: حجیت ندارد به خاطر این که وقتی حجت است که ما بتوانیم اصل عدم قرینة جاری کنیم. عقلاء اصل عدم قرینة را در جایی که شک در وجود قرینة دارند جاری میکنند أمّا در جایی که شک در قرینیت موجود دارند عقلاء آن کلام را مجمل میبینند. حجیت ندارد. این بر مبنای سوم پر و اضح است.

مرحوم حاج اصفهانی که مبنای قالب لفظ ومعنا را قائل است فرموده: درست است ما میگوییم همان معنایی که لفظ قالب آن است ولی وقتی که ما یصلح للقرینیه ضمیمه به لفظ میشود قالبیتش خراب میشود ومجمل میشود. این قالب این معنا را می رساند یا آن معنا را محرز نیست. قالبیت احراز نشده است.این هم بر مبنای دوم .

مرحوم سید مرتضی که مبنای أصل تعبدی را قائل است فرموده: أصالة الحقیقه تعبدی است ـــ سید مرتضی أصالة الحقیقه را از باب مثال بیان کرده ولی مرادش أصالة الظهوراست وجه مثال به أصالة الحقیقه هم این است که غالبا شک در این است که آیا معنای حقیقی یا معنای مجازی است؟ چون عام مخصَّص را مجاز میدانند، لذا غالبا شک در قرینة، شک در حقیقت و مجاز بوده ــــ آیا بر مبنای اصل تعبدی اینجا که شک داریم در قرینیت موجود به آن ظهور اولیه عمل میکنند یا نه؟

مرحوم آخوند فرموده: عقلاء به ظهور عمل میکنند بنا بر این که أصالة الحقیقه تعبدی است با وجود ما یحتمل القرینیة. یک موردش همان استثنای متعقب جمل است.

تناقض در کلام مرحوم آخوند:

عبارت مرحوم آخوند در اینجا این است : و إن كان لاحتمال قرينية الموجود فهو و إن لم يكن بخال عن الإشكال بناء على حجية أصالة الحقيقة من باب التعبد إلا أن الظاهر أن يعامل معه معاملة المجمل‌ گفته است اگر شک داریم در قرینیت موجود بناء بر این که أصالة الحقیقه تعبدی باشد هر چند این مبنی نادرست است. ولی عقلاء عمل نمیکنند. وبا آن مثل مجمل رفتار می کنند این کلام آخوند در اینجا موهم این است که مبنای أصل تعبدی را اشکال دارد در حالی که در بحث استثنای متعقب جمل می گوید عقلاء بنا بر أصل تعبدی، عمل میکنند.

حل تناقض:

ما این تناقض را این جور حل کردیم که: مرحوم آخوند در اینجا هم می گوید بنا بر أصالة التعبدیه عمل میکنند ومثل بحث استثنای متعقب جمل حرف زده این که میگوید: لا یخلو عن اشکال، خالی از اشکال نیست یعنی اشکال ضعیفی دارد و إلاّ عمل میکنند. نه مشکلٌ. فرق است بین این که بگوید بنا بر تعبدیت مشکلٌ که مستلزم تناقض است. وبین این که بگوید بنا بر تعبدیت خالی از اشکال نیست، درعروة هم گاهی اوقات به این سبک صحبت شده ؛ خالی از اشکال نیست این فتوا است. فتوا داده است که عمل میشود ولی اشکال دارد.

ما در ذهنمان این است که مثل سید مرتضی که أصالة الظهور را از باب تعبد میداند معنایش آنچه که آخوند میگوید نیست. تعبد یعنی چه ظهور دارد و چه ندارد عمل میکنند. انکشاف دارد یا ندارد عمل میکنند. این خیلی بعید است. به أصالة الحقیقه عمل میکنند چه ظهور در حقیقت داشته باشد و چه نداشته باشد. ما این را میگوییم بعید است شما میتوانید در کلمات سید مرتضی الذریعه و کتابهای دیگری دنبال کنید. بعید است بگوید حمل لفظ بر معنای حقیقی میشود ولی مجمل هم هست.

توجیه کلام سید مرتضی

ما کلام سید مرتضی را توجیه کردیم. این که میگوید أصالة الحقیقه تعبدی است یعنی به ظهور عمل میکنند تعبداً. نه إنکشافاً. میخواهد بگوید که عقلاء به ظهور عمل میکنند حالا میخواهد برایشان اطمینان پیدا بشود یا نشود. ظن پیدا بشود یا نشود. انشکاف اطمینانی و ظنی معیار نیست میگوید ولی به ظهور عمل میکنند. استثنای متعقب جمل وقتی ما یصلح للقرینة دارد ظهور ندارد، أصالة التعبدیه هم به آن عمل نمیکنند.

ما ادعایمان این است این را تتبع و تامل کنید. عقلاء به اصل حقیقت عمل میکنند تعبدا یعنی منشاش این نیست که ظن و اطمینان پیدا میکنند، قرار بر این است همین که این معنا در ذهنشان منکشف شد عمل کنند چه اطمینان و ظن پیدا بکنند یا نه. این معنای تعبد است.

این انکشاف مردم را به سمت آن معنا حرکت میدهد. حالا میخواهد ظن به صدق و إراده پیدا بکنند اطمینان پیدا بکنند، ولی باز ظهور را قبول دارند، انسباق در ذهنشان هست. منظورش از تعبد این است نه آنچه که مرحوم آخوند میگوید. لذا حرف مرحوم سید مرتضی همان حرف مرحوم آخوند و حاج شیخ است که میگوید قالبیت لفظ کفایت میکند دائر مدار این نیستیم که اطمینان و ظن پیدا شود. حتی ظن به خلاف پیدا شود. معنایش این نیست که حمل بر معنای حقیقی میکنند و لو مجمل هم باشد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo