< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

1402/07/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: أمارات /حجیة ظواهر /منشأ ظهور کلام

 

خلاصه بحث سابق

بحث در تحدید موضوع حجیة ظهور بود. مرحوم آخوند و مرحوم محقق اصفهانی فرمودند که موضوعِ احتجاج عقلاء و عرف همان معنایی است که از لفظ انسباق پیدا میکند. از لفظ فهمیده میشود. اسمش را مرحوم حاج شیخ اصفهانی فرمود که ظهور ذاتی، دلالت ذاتی مثلا.

در مقابل مثل شیخ انصاری و مرحوم نائینی و بعضی دیگر گفته اند که موضوع حجیة ظهور فعلی است. آنچه را که متکلم به شما تفهیم کرده است نه آنچه که از ذات لفظ انسباق پیدا میکند.

مرحوم آقای خویی و مرحوم اسید محمد باقر تفصیل دادند بین قرینه متصلة و منفصلة. هر دو بزرگوار مبناءاً ظهور فعلی را قبول دارند منتهی میگویند این ظهور فعلی در شک در قرینه متصله به أصالة عدم القرینة نیاز دارد ولی در قرینه منفصله نیازی به أصالة عدم القرینة نیست چون در قرینه منفصله ظهور فعلی منعقد است بر خلاف مروم شیخ و نائینی که گفته اند مطلقا نیازمند به أصالة عدم القرینة هستیم.

فرمایش مرحوم آقای خویی یا مرحوم اسید محمد باقر ـــ اگر ملاحظه کرده باشید ـــ این است که: آن چیزی موضوع حجیة و احتجاج عقلاء است که ظهور فعلی داشته باشد و چون قرینه متصلة ظهور فعلی را به هم میزند پس در وقتی که شک در قرینه متصله دارید، شک در ظهور فعلی دارید. برای این که ظهور فعلی محرز بشود باید أصالة عدم القرینة جاری بکنیم.

مرحوم آقای خویی در شک در قرینه متصله هم میگوید ما نیاز به أصالة عدم القرینة داریم تا این که احراز بکنیم ظهور فعلی را. بر خلاف قرینه منفصله، چون در قرینه منفصله ظهور فعلی منعقد است. یقین دارم که اکرم العلما به چیزی چسبیده نیست ظهور فعلی منعقد است. شک دارم این ظهور مانع از حجیة دارد یا نه؟، ایشان گفته است همین ظهور فعلی موضوع احتجاج عقلاء است. نیاز به أصالة عدم القرینة نداریم. حرف حاج شیخ را قبول کرده است گفته است این جا عدم وصول قرینه منفصله کافی است. لازم نیست وجود قرینه منفصله را نفی کنیم چون ظهور تمام است عقلا به این ظهور عمل میکنند دیگر حالت انتظاری ندارد.

البته یک استثنائی وجود دارد وآنجایی است که دأب متکلم برای بیان مراداتش به بیان منفصلات باشد. که در این صورت باید فحص کنیم أمّا ما در جایی بحث می کنیم که ظهور في حدّ نفسه باشد بدون این که متکلم دأبی داشته باشد و مثل مردم عادی صحبت کند. ایشان گفته است آقای خوئی فرموده در جایی که متکلم مثل مردم عادی صحبت می کند ودأبی ندارد عدم وصول کافی است چون ظهور فعلی منعقد است.

مرحوم اسید محمدباقر هم قائل است که نیاز داریم به أصالة عدم القرینة نداریم با این تفاوت که ایشان عدم نیاز به أصالة عدم القرین را هم در قرینه متصله و هم در منفصله قائل شده است.

مرحوم نائینی به تبع شیخ انصاری گفته: در قرینه منفصل هم باید أصل عدم قرینه جاری کنیم ولکن این حرف وجهی ندارد چون ظهور تمام است و حجت است و نیاز به اصل عدم قرینه نداریم.

مرحوم آقای خویی بین قرینه متصله ومنفصله تفصیل داده و کلام شیخ و نائینی را رد کرده است.

مرحوم آقای خویی اشکالاتی را که مرحوم حاج شیخ اصفهانی برای أصالة عدم القرینة ایجاد کرد را مورد متعرض نشده است ولی مرحوم اسید محمد باقر از اشکالاتی که مرحوم حاج شیخ اصفهانی برای أصالة عدم القرینة آورده جواب داده و اصل مدعای مرحوم حاج شیخ را هم به بیانی انکار کرده است

مرحوم حاج شیخ اصفهانی گفت: أصالة عدم القرینة نه در متصل و نه در منفصل هیچ اساسی ندارد چون وجود واقعی قرینه هیچ اثری ندارد. همه میگویند وجود واقعی قرینه مضر به حجیة نیست. وقتی وجود قرینه هیچ اثری ندارد اصل عدم قرینه هم اثر ندارد. همیشه اصل عدم برای این است که اثری را که مترتب بر وجود است نفی بکند. اصل عدم قرینه یک اصل عقلائی است وقتی وجود قرینه هیچ تاثیری در عمل عقلاء ندارد. پس اصل عدم قرینه هم اثر ندارد.

اشکال دیگری که شیخ اصفهانی کرده این بود که: أصالة عدم القرینة ظهور فعلی درست نمیکند. اصل عدم قرینه مانع را از بین میبرد. چون قرینه مانع است اما مقتضی که ظهور است را نمی تواند درست کند.

تا اینجا دو اشکالی بود که مرحوم اصفهانی بیان کرده بود.

مرحوم اسید محمد باقر یک ادعایی دارد که باید مستقلا بحث کنیم کما این که در کتاب اسُس المنطقیه اش هم این مطلب را دنبال کرده است ادعای ایشان این است که: عقلاء یک بناء وجری عملی دارند. وجود قرینه در جری عملی عقلاء هیچ اثری ندارد. جری عملی عقلا از احساسشان ناشی میشود. قرینه در واقع وجود داشته باشد من هیچ احساسی ندارم علم و احتمالی ندارم، معنا ندارد موثر باشد، بنای عقلاء به معنای جری عقلاء، حرکت عقلاء بر یک منوالی بر یک نوعی از حرکت، این اصلا متاثر به وجود قرینه نمی شود ولکن از جری عقلاء ما به یک قاعده عقلائیه و ارتکازیه می رسیم. ما میتوانیم از عمل عقلاء یک قاعده را اقتناص بکنیم که آن قاعده این است که ظهور فعلی، ظهوری که قرینه ندارد حجت است. یک قاعده عقلائیه است. ولی در این قاعده عقلاء برای احراز ظهور فعلی، أصالة عدم القرینة را لازم میدانند. یا مثلا در همان منطق هم گفته است از استقرا ما گاهی به یک قاعده کلیه ارتکازی میرسیم. آنجا ملاحظه کنید داستانش سر دراز دارد.

ولکن این که اصل عدم قرینه یک اصل عقلائی است نه در حرکتشان بلکه در ضابطه انها صرف ادعا است که ایشان مطرح کرده گفتیم که: حاج شیخ اصفهانی می گفت: عقلاء فقط جری عملی دارند. بنای عقلاء مبتنی بر احساس است نه یک قاعده. در ذهن ما هم همین است که در ارتکاز عقلاء قاعده نیست. یک احساساتی است که محرک عقلاء است نتیجه این که ما نتوانستیم این ادعای سید حکیم را بفهمیم.

سید محمد باقر ادعای دیگری هم دارد که: آن قاعده ای که بین عقلاء است عبارت است از ظهور تصدیقی که نیاز به أصالة عدم القرینة دارد نه آن ظهور ذاتی که بعنوان قاعده بیان کردید. ایشان برای اثبات این ادعی گفته : آقای حاج شیخ اصفهانی آن ظهور ذاتی یک امر تکوینی است. انتقال سامع، انتقال ناظر از لفظ به معنا، انتقال تصوری، این امر تکوینی است. بعد از این که وضع محقق شد و عالم به این ارتباط شدید این ارتباط لا محاله هست و یک امر تکوینی است وشما گفتید بنای عقلاء بر کاشفیت است اشکال این است که امر تکوینی چطور ممکن است محرک عقلاء باشد. عقلاء که عمل میکنند به ظواهر از باب این است که کلام برایشان کشف کرده است. نه این که یک کشف تکوینی حاصل شده باشد آنچه که ذاتی کلام است خواهی نخوانی مال کلام هست بلکه این کلام یک چیزی آورده است که محرک است نه کشف ذاتی.

مرحوم حاج شیخ اصفهانی که گفت موضوع حجیة ظهور ذاتی است مرادش آن تصوریِ محضی که و لو من غیر شعور صادر بشود نیست. أساساً حرف ایشان در انکشاف است منتهی انکشافی که مدلول لفظ است. اگر این لفظ از شخص عاقلی که ظاهر حالش این است که متعهد به آن لغت است. اگر یک شخص ذی شعوری کلامی را گفت ظاهرش این است که پایبند به ان هم هست، اهل آن لغت است وپایبند به قواعد لغت است سخنی را که میگوید هر چه لفظ قالب آن است، هر چه از آن لفظ به ذهن میاید، آن را عقلاء عمل میکنند. عرف عمل میکنند. وبه آن احتجاج میکنند.

أصلاً در کلام مرحوم اصفهانی حرفی است أمر تکوینی نیست صحبت ایشان در انکشافی است که از کلام متکلم ذی شعور متعهد به آن لغت به ذهن آمده است. کسی که متعهد به قانون لغتی هست وقتی سخن میگوید هر چه الفاظ او قالب آن معنا هست آن معنا حجیة دارد. حالا میخواسته بفهماند یا نه، آن ربطی به احتجاج عقلا ندارد. احتجاج به معنایی است که الفاظ قالب آن هستند. منکشف به آن هستند. هر چیزی که الفاظ کشف بکند آن موضوع احتجاج عقلا است وواقع دخلی در آن ندارد.

تتمه کلام مرحوم اصفهانی

حاج شیخ اصفهانی در قسمت دوم کلامش میگفت: احتمال قرینه هم مضر به احتجاج عقلا نیست. سه بیان آورده:

یکی این که: اگر احتمال خلاف مضر باشد مستلزم خلف است. فرض این است با این که احتمال خلاف میدهید ظهور حجت است. باز این که احتمال خلاف مضر باشد این خلف است.

بیان دوم این است که: این که عقلاء از یک کاشف قطعی رفع ید بکنند بعید است مثلاً کاشفِ قطعی از اکرم العلماء، وجوب اکرام همه علماء است، این که عقلاء به احتمال این که شاید مراد متکلم همه علماء نبوده رفع ید از کاشفِ قطعی بکنند بعید است.

سومین بیانش هم است که: اگر احتمال مانع باشد عقلاء بناء می گذارند بر عدم مانع (عدم مانعیت احتمال) و به ظهور عمل میکنند نه این که اصل عدم قرینه جاری کنند.

انکشاف موضوع عمل عقلاء است مادامی که انکشاف اقوایی یا مساوی ــــ عقلاء در فرض تساوی تعارض می بینند و عمل نمیکنند ـــ واصل نشده عمل می کنند بعبارتی در جایی که این انکشاف عام است و قرینه نیاورده آن انکشاف همان معنای عام است اگر قرینه ای بر خلاف آورد و به شما رسید انکشاف اقوی است. چون کاشفیة قرینه اقوی ذو القرینة است. واصل عدم قرینه هیچ اساسی ندارد.

ولکن در ذهن ما این است که: انچه که مرحوم اصفهانی می گوید موافق با ارتکاز است وما آن را قبول داریم ولی این بیاناتی که فرموده جای مناقشه دارد.

اما بیان اولش گفت احتمال قرینه مضر نیست. چون خلف است. در جواب میگوییم مثل مرحوم شیخ أنصاری می تواند بگوید ظهور یعنی دو تا احتمال؛ یک احتمال اقوی، و یک احتمال ضعیف، احتمال ضعیف بصورتی است که احتمال هست ولی بعید است حرف این است که: عقلاء عمل میکنند به ظهورِ آن احتمال اقوی، چون آن احتمال ضعیف را در ذهنشان الغا میکنند اینکه احتمال ضعیف مضر نیست به این نکته است: چون الغایش میکنند، عقلاء این احتمال ضعیف را نادیده می گیرند وبناء بر عدمش می گذارند، ظهور واقع را نشان میدهد، با یک نوع تاریکی، با یک نوع احتمال خلاف، عقلاء آن را اعتنا نمیکنند. ظهور را مثل نص میبنند نتیجه این که احتمال خلاف مضر به ظهور نیست از باب این که این احتمال را الغا میکنند نه این که مضر نباشد بخاطر استلزام خلف .

بعضی در توجیه کلام شیخ أنصاری گفته اند: شاید شیخ انصاری هم که میگوید اصل عدم قرینه است نمیخواهد قرینه واقعی را با این أصل نفی کند بلکه می خواهد بفرماید عقلاء احتمال خلاف را در ارتکازشان معدوم میبینند لذا اشکال شیخ اصفهانی بر بی أثر بودن أصالة عدم القرینة واستلزام خلف مندفع میشود

أمّا جواب از بیان دوم ایشان که فرمود: بعید است عقلاء به صرف احتمال قرینه از ظهور رفع ید کنند این است که: چه بعدی دارد اگر احتمال را إلغاء نکنند وبگویند احتمال خلاف است ما نمیتوانیم عمل بکنیم، بله اگر به این احتمال عمل نکنند بعید است، اگر احتمال خلاف، مانع از عمل به آن ظهور بشود. عقلاء بگویند ـــ در ارتکازشان باشد ـــ کلامی را به آن عمل میکنیم که احتمال خلافش نرود، چیز بعیدی نیست.

وأمّا فرمایش سوم ایشان که فرمود: أصالة عدم القرینه نداریم بلکه آنچه که هست بنای عقلاء بر عدم مانع از ظهور است جوابش این است که: اینها اختلاف در تعبیر وصیاغت است مرحوم شیخ تتعبیر به أصالة عدم القرینة کرده شما تعبیر به أصل عدم مانعیت احتمال می کنید.

 

مطلب مهم این است که آیا أصل دیگری غیر از أصالة الظهور داریم؟ مرحوم شیخ و نائینی وخویی می گفتند که چنین أصلی داریم أما شما برهان إقامه کردید که أصل دیگری نداریم وما جواب دادیم که أدله شما نمی تواند برهان ودلیل قاطعی بر خلاف باشد.

بله ما حرف أوّل ایشان را می پذیریم وارتکازمان هم بر آن است که فرموده بود: حجیة ظواهر به سیره عقلا است و برای حدودش به عقلاء مراجعه می کنیم، وقتی که لفظ از شخص متعهد به قالب صادر شود عقلاء با معنایی که لفظ قالب آن است احتجاج میکنند.

نکته آخر

مرحوم آخوند در کلماتش گفته: همه جا به أصالة الظهور عمل میکنند واحتجاج می نماید مرحوم اصفهانی اشکال کرده که : این حرف درست نیست بلکه باید ببینیم که مورد منازعه چیست؟ مثلاً مولا گفت جئنی بأسدٍ، وعبد حیوان مفترس آورد. اگر مولا این جور منازعه کرد چرا حیوان مفترس آوردی؟ عبد احتجاج میکند به ظهور کلام. میگوید گفتی جئنی بأسد که ظهورش حیوان متفرس است، در چنین جایی به أصالة الظهور احتجاج میکند، أما اگر مولا گفت جئنی بأسد، وعبد حیوان مفترس آورد و مولا گفت چرا رجل شجاع نیاوردی، در چنین جایی عبد نمیگوید گفتی جئنی بأسد، بلکه عبد میگوید: به من گفته نشد جئنی بأسد یرمی، یعنی احتجاج میکند به عدم حجة بر این معنای خلاف.

مرحوم اصفهانی در صدر کلامش در مورد همین مثال دوم گفته: عبد احتجاج می کند به أصالة عدم القرینة؛ أمّا ذیل کلامش درتحقیقی که منقح کرده به صورت دیگری حرف زده وگفته: اگر مولا بگوید چرا عمل به ظهور کردی عبد احتجاج میکند به ظهور؛ و اگر مولا بگوید چرا طبق قرینه نیاوردی عبد احتجاج میکند به عدم الحجة.

ولکن در ذهن ما این است که: درست است که در جایی که مولا بگوید چرا رجل شجاع نیاوردی، واحتجاج به مفاد قرینه کند عید میگوید شما که رجل شجاع نگفتی! ولی به ذهن میزند این که میگوید نگفتی این عرضی است، شاهدش این است که: عبد همین جا می تواند بگوید: شما گفتید جئنی بأسد واحتجاج به ظهور کند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo