< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

1402/07/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: أمارات /حجیة ظواهر /شک در قرینیة موجود

 

خلاصه بحث سابق

بحث در این بود که در جایی که شک در قرینه داشته باشیم آیا برای حجیت ظهور اصاله عدم القرینه لازم است یا نیازی به اصاله عدم القرینه نیست؟ نزاعی است بین مرحوم آخوند و شیخ انصاری.

مرحوم آخوند قبل از ورود در بحث قول لغوی فرمود که اگر شک در ظهور از جهت احتمال قرینه باشد عقلاء به آن ظهور عمل میکنند بدون اصاله عدم القرینه. مرحوم آخوند در قرینه متصلة بحث میکند. چون با قرینه متصله است که ظهور به هم میخورد ـــ بله مبنای شیخ این است که قرینه منفصله هم ظهور را خراب میکند. مرحوم آخوند از کسانی است که میگوید در منفصل ظهور منعقد است و مشکلی نداریم ــــ در متصل اگر یقین داشتیم قرینه ندارد، عقلاء به این ظهور عمل میکنند. اگر شک داشتیم قرینه دارد یا نه، باز گفته است عقلاء به این ظهور عمل میکنند بدون حاجت به اصاله عدم القرینه. اصاله عدم القرینه نیازی نیست برای احراز ظهور. لذا این اصاله عدم القرینه‌ی متصل محل بحث است. آن قرینیت موجود هم متصل است چون اگر منفصل باشد شک بکنیم در قرینیت موجود، آخوند گفت به عموم عمل میکنیم و مضر نیست. در جایی که مخصص ما منفصل است دوران امر است بین اقل و اکثر شک در قرینیت موجود است. آخوند گفت به عموم عمل میکنیم. پر واضح است که مقصود مرحوم آخوند در اینجا قرینه متصله است. که میخواهد ظهور را احراز بکند. گفت نیازی به اصل عدم قرینه نیست و ما تمسک میکنیم به ظهور کلام.

عدم منافات در کلام آخوند

مرحوم آخوند در بحث تحریف قرآن در استدرک به (نعم) فرمود : اگر احتمال بدهیم قرینه متصله را ظهور منعقد نمیشود اما در اینجا می فرماید که با احتمال قرینه متصله ظهور منعقد میشود بین این دو کلام آخوند تنافی نیست چون دربحث تحریف فرض این بود که علم به قرینه وعلم به خلل داریم نمیدانیم قرینه به آیات الاحکام متصل است یا به غیر آیات الاحکام بعبارتی در بحث تحریف از قبیل شک در قرینیة موجود است. نمیدانیم آن خلل محل ابتلای ما است یا نه، ولی در ما نحن فیه شک بدوی است، شک دارم اکرم العلماء را که گفت إلاّ الفساق را هم گفته ؟ شک در اصل وجود قرینه دارم. آخوند میگوید ما نیازی به اصاله عدم القرینه نداریم. خلافا للشیخ انصاری که گفته هر جا شک دارید در وجود قرینه باید اول اصل عدم قرینه جاری کرد بتوان به آن ظهور تمسک بکنید. چه متصل و چه منفصل.

این که شیخ انصاری هم درشک در قرینه متصله وهم شک در قرینه منفصله فرموده باید أصالة عدم القرینه جاری کنیم بر مبنای خودش است که میگوید قرینه منفصله هم مانع از انعقاد ظهور است. شیخ میگوید انعقاد ظهور متوقف است بر عدم قرینه، چه متصله و چه منفصله، بر خلاف بعضی دیگر مثل مرحوم اقای خویی یا مرحوم اسید محمد باقر صدر، که گفته اند: اگر شک بکنیم در قرینه متصله نیاز به اصل عدم قرینه داریم و اگر شک بکنیم در قرینه منفصله نیاز نداریم چون در قرینه منفصله ظهور منعقد است وقرینه منفصل به ظهور خلل وارد نمیکنند وعقلاء به این ظهور عمل میکنند.

لزوم یا عدم لزوم جریان أصالة عدم القرینة

آیا برای عمل به ظهور نیاز به اصاله عدم القرینه داریم؟

مرحوم شیخ انصاری فرموده: موضوع حجیت، ظهور فعلی است. این که کلام ظهور فعلی دارد یا باید یقین داشته باشیم که قرینه ندارد یا باید اصل داشته باشیم که وجود قرینه را نفی کن. موضوع حجیت عند العقلاء ظهور فعلی است واین ظهور بالفعل در جایی است که یا یقین یا حجة بر عدم قرینه داشته باشید.

مرحوم آخوند در قرینه متصله فرموده: موضوع حجیة، ظهور فعلی نیست. ـــ بهترین بیان از حاج شیخ اصفهانی است ــــ بلکه موضوع حجیة ظهور است لولا القرینه که میشود ظهور وضعی یا بعبارتی ظهور ذاتی.

برای این که خوب واضح بشود این مساله که: موضوع حجیت ظهور وضعی است ظهور ذاتی است پس نیاز به اصاله عدم القرینه نداریم یا ظهور فعلی است پس نیاز به اصاله عدم القرینه داریم یک مقدمه ای را باید بیان کنیم.

مقدمة لتنقیح البحث

مقدمه ای است که مرحوم آقای خویی هم این مقدمه را ذکر کرده است[1] و آن مقدمه این است:

الفاظ سه دلالت دارند.یکی دلالت تصوریه: که از خطور وتصور لفظ ما منتقل می شویم به تصور معنا. اگر علم به وضع داشته باشیم، مقدمه اش علم به وضع وعلم به مدلول است فرقی نمی کند مدلول وضعی یا عرفی، اسم این را میگذارند دلالت تصوریه، چون مجرد تصور است وتارة به آن دلالت وضعیه گفته میشود چون منشأش غالبا علم به وضع است. وأخری به آن دلالت اُنسیه گفته میشود چون منشأ این دلالت انس ذهن است به ارتباط بین این لفظ و این معنا.حتی در جایی که این لفظ را در غیر معنا ما وضع له استعمال کنند مثل رأیت أسداً یرمی، با این که أسد را در رجل شجاع استعمال کرده است باز حیوان مفترس به ذهن می آمد چون بین أسد و حیوان مفترس این ارتباط مأنوس است کما این که اگر از آدم لا ذی شعور هم صادر بشود، مثل اینکه در خواب میگوید أسد، باز حیوان مفترس به ذهن میاید. دلالت تصوریه، دلالت لفظ است، دلالت یعنی انتقال، لفظ ما را منتقل میکند به مدلولش تصورا. البته مرحوم آقای خویی چون دلالت وضعیه را تصدیقیه میداند، وضع را تعهد معنا کرده است.

دلالت دومی که برای الفاظ است دلالت تصدیقیه تفهیمیه است ما که لفظ را از مستعمِل، واز کسی که در مقام تفهیم است، می شنویم منتقل میشویم به معنایی که میخواهد بفهماند واراده کرده. هر کس صحبت میکند ظاهر حالش این است که میخواهد معنا را بفهماند. لفظ دلالت تفهیمیه پیدا میکند منتهی نه مجرد وضع، بلکه به برکت یک مقدمه دیگر و آن این که متکلم ذی شعور در مقام بیان است. اگر شعور ندارد، مثلاً در خواب گفت رأیت أسداً، این دلالت دوم محقق نیست. شما هیچ وقت منتقل نمیشوید که این میخواست به من بفهماند رایت حیوانا مفترسا. در دلالت تصدیقیه تفهیمیه علاوه بر این که باید علم به مدلول داشته باشید ـــ مقدمه قبلی باید باشد ـــ تا تصور حاصل بشود، باید متکلم هم در مقام بیان باشد. ذی شعور باید باشد تا در مقام بیان باشد.

أما این که از کجا بفهمیم متکلم در مقام بیان است؟ در بحث مطلق و مقید گذشت. اصل عقلائی در هر متکلمی این است که میخواهد بفهماند. به این قسم دلالة تصدیقه می گویند چون مجرد تصور نیست بلکه اذعان میکنید که میخواست با این الفاظ این معنا را به من بفهماند. تفهیمیه هم به آن می گویند چون میگوید تا بفهماند. مرحوم آقای خویی اسم این دلالة را دلالت تصدیقیه أوّلی گذاشته است، ولی ما برای این که از قسم سومی جدا بشود میگوییم دلالت تصدیقیه تفهیمیه.

دلالت سومی وجود دارد که ما از لفظ به مدلول منتقل میشویم و آن دلالت سوم دلالت لفظ است بر این که آنچه را که فهماندم مراد جدّی من هم هست. در مقام شوخی نیست چون کسی که شوخی میکند إراده تفهیمیه دارد ـــ اگر نفهمد که نمیخندند ـــ کسی که در مقام هزل است دلالت تفهیمیه دارد ولی جدّاً مرادش نیست.

أمّا این که چگونه مراد جدّی را تشخیص بدهیم باید یک مقدمه دیگری غیر از مقدمه سابق ـــ ذی شعور بودن متکلم ـــ اضافه شود به نام أصاله الجدّ. میگویند ظاهر حال هر متکلمی که صحبت میکند این است که جدّی صحبت میکند وشوخی نادر است. ظاهر حال این است که جداً میخواهد ذهن من را مرتبط به ان واقعیت بکند.

فرقش این است میخواهد ذهن من را به آن واقعیت مرتبط کند، نه فقط معنا را در ذهن من ایجاد کند که من بخندم. در مقام جدّ میخواهد ارتباط مدالیل را به واقعیات اثبات بکند. اسمش اصاله الجد است. میگویند کلام اگر خواسته باشد حجت باشد باید متکلم در مقام بیان باشد و باید اصاله الجدّ در حقش جاری شود.

مثلاً در مجلسی صحبت میکند که آن مجلس شبهه ی تقیه دارد، آنجا أصالة الجدّ جاری نمیکنند. منشأ أصالة الجدّ غلبه است لذا کسی که غالبا شوخی میکند اگر یک حرفی زد معلوم نیست شاید شوخی باشد أصالة الجدّ در حقش جاری نمیشود

بعد از این سه مقدمه می گوییم: موضوع عمل عقلاء که آنرا حجیة ظهور می نامیم کدام یک از این دلالات است ؟

آیا موضوع حجیة ظهور دلالة تصوریة است یعنی همین که معنا به ذهن آمد عقلاء عمل میکنند ونیازی به أصالة عدم القرینه ندارد چرا که دلالتش ذاتی یا وضعی یا عرفی است واگر بخواهد معنای دیگری را القاء کند باید قرینه بر خلاف بیاورد.

یا این که موضوع حجیة ظهور فعلی است یعنی متکلم می خواهد دلالت کلام را به مخاطب بفهماند

ظاهر کلام مرحوم آخوند این است که موضوع حجیة ظهور همان ظهور أوّلیه است که نیازی به أصاله عدم القرینة ندارد. همین که گفت رأیت أسداً ظهور دارد که حیوان مفترس را دیدم. به برکت علم به وضع این ظهور محقق است. ایشان گفته: همین موضوع عمل عقلاء است.

أمّا مرحوم شیخ أنصاری میگوید: باید بالفعل ظهور داشته باشد و ظهور بالفعل وقتی است که یا یقین داری قرینه نیاورده و یا أصالة عدم القرینة جاری کرده باشید چون قرینه ظهور فعلی را از بین میبرد باید اصل عدم قرینه جاری کنید تا ظهور فعلی منعقد بشود.

 

مرحوم آخوند در تعلیقه رسائل مطلب را توضیح داده وگفته: منشا عمل عقلاء همان ظهور اولیه است. (هر چند این طور تعبیر نکرده ولی مقتضای کلامش این است که ما نیازی به اصاله عدم القرینه نداریم وقتی گفت رأیت أسداً ظهور دارد در حیوان مفترس، مردم عمل میکنند و اصاله عدم القرینه نیاز نداریم)

مرحوم آخوند در تعلیقه در ادامه مطلب یک شاهدی به منزله دلیل آورده وگفته: در ارتکازمان این جور میابیم که عقلاء در جایی که شک در قرینه هم دارند عمل میکنند مثل آن جایی که یقین دارند قرینه نیست. رایت اسدا یقین داری که قرینه ندارد چکار میکنی؟ میگوید خود شیر را دیده است. بعد سوال میکند که خب شیر چجور بود؟! اگر بگوید رایت اسدا و شک داری که یرمی را گفت ولی شما نشنیدید یرمی هم مرادش بود ولی خودش غفلت کرد، باز هم میگوید حیوان مفترس را دیده است.

ادعای مرحوم آخوند این است که عمل عقلاء در جایی که شک در قرینه دارند مثل آن جایی است که یقین به عدم قرینه دارند عمل می کنند همانطور که در جایی که یقین به عدم قرینه دارند اصل جاری نمیکنند. در جایی که هم شک در قرینه دارند اصل جاری نمیکنند. در ذهن مردم یک عملیه ذهنیه علاوه بر ظهور اولیه نیست که: أصل عدم قرینه است پس اراده رؤیت حیوان مفترس را کرده است.

لذا آخوند گفته: أصالة عدم القرینه امر موهومی است ـــ بر خلاف شیخ انصاری ـــ بله شما بگویید اصل این است که حقیقت را اراده کرده یا اصل این است که عموم را اراده کرده است این اشکالی ندارد.

مرحوم شیخ أنصاری میگوید: همه أصول لفظیه به أصالة عدم القرینه بر میگردد أصالة العموم یعنی أصل عدم قرینه بر تخصیص، أصالة الاطلاق یعنی أصل عدم قرینه بر تقیید، أصاله الحقیقه یعنی أصل عدم قرینه بر مجاز.

أما مرحوم آخوند میگوید: أصلاً أصل عدم قرینه وجود ندارد همه اُصول ما اُصول مثبته هستند نه نافیه. وقتی به عموم تمسک میکنید در ارتکازت این نیست که چون اصل این است که قرینه بر تخصیص نداریم در أکرم العلماء اگر شک دارید که استثناء آورده یا غافل شده واستثناء را بیان نکرد آخوند میگوید مردم میگویند ظهور در عموم دارد و تمسک میکنند به أصالة الظهور.

توضیح مطلب

مرحوم آخوند میگوید: اُصول لفظیه همه اُصول وجودیة هستند و اساسی برای اصاله عدم القرینه نیست. شیخ میگوید همه ُاصول لفظیه أصل عدمی است اصل عدم قرینه است. شما ببینید ارتکازتان چیست؟ وقتی میگوید اکرم العلما شک کنید که گفت إلاّ الفساق یا نه؟ همه عمل به عموم میکنند این که عمل به عموم میکنند ارتکاز چیست؟ آیا ارتکاز این است که گفته همه علماء؟ یا ارتکاز این است که گفته همه علماء وأصل هم عدم قرینه است ؛ آیا عقلا در مقام عمل یک اصلی اضافه میکنند وبه ضم آن اصل ظهور فعلی را احراز میکنند و عمل میکنند، به قول حاج شیخ اصفهانی دو بنا دارند یا این که بنا بیشتر نیست أکرم العلماء یعنی همه علماء را اکرام کن.

در اصل بناء بحثی نداریم که در صورت شک در قرینه همه عمل به ظهور می کنند أمّا می خواهیم تحلیل کنیم که این اصل عمل به أصاله العموم و أصالة الاطلاق و أصالة الحقیقه وأصل عدم استخدام و هکذا و هکذا ریشه اش چیست. ایا همان ظهور است که مردم را به عمل میکشاند یا ظهور لو لا القرینه ، وظهور بالفعلی که به برکت أصل عدم قرینه درست میشود.

اشکال به استشهاد آخوند

مرحوم آخوند یک شاهد بیان کرد که: همان طور که در علم به عدم قرینه أصل عدم قرینه جاری نمیکنند هکذا در شک در قرینه هم اصل عدم قرینه جاری نمیکنند.

ممکن است از طرف مرحوم شیخ به آخوند جواب بدهیم که: شاید بین صورت یقین وصورت شک فرق باشد؛ در جایی که یقین دارند قرینه نیست همین طور میروند وعمل میکنند. در أکرم العلماء وقتی یقین دارند قیدی نیاورده نتیجه می گیرند که مرادش همه علماء هستند أمّا اگر شک کنند که شاید إلاّ الفساق را هم گفته، اگر این احتمال به ذهنشان آمد مثل آقای خویی و شیخ انصاری میگویند و لو لحظه ای این احتمال در ذهنشان بیاید عرف میگوید ان شالله قرینه ای نبوده است.

حرف مرحوم آخوند این است که: در جایی که یقین دارند قرینه نیست به ظهور عمل میکنند. شک هم که میکنند به همان ظهور عمل میکنند نه این که یک اصلی جاری میکنند این حرف آخوند جای منع دارد مثل شیخ انصاری و اقای خویی می گویند شاید یک عملیه ذهنیه لحظه ای رخ میدهد. در ذهنش شک میکند قرینه هست یا نه ، چیزی که نگفت. اینها همه اش در ذهنش مرتکز است. چون چیزی نگفت اعتنا به ان احتمال نمیکنند. چون به ان احتمال اعتنا نمیکنند حرکت میکنند.

مرحوم حاج شیخ اصفهانی در دفاع از مرحوم آخوند گفته: محال است که منشأ عمل عقلاء به ظهور به علاوه ی أصالة عدم القرینة باشد اثبات کرده است که منشا عمل عقلاء همان ظهور اولیه کلام است. گفته است این جور نیست که للعقلاء بنائان. یک بنا دارند به ظهورات عمل کنند یک بنا دارند اصل عدم قرینه را جاری بکنند وعمل به ظهور مقید به جایی باشد که اصل عدم قرینه داشته باشیم. چون این مطالب در ادله لفظیه است که دو خطاب داریم یکی عام و یکی خاص. یکی مطلق و یکی مقید است. أمّا در سیره عقلا یک جری عملی بیشتر نیست محرک عقلاء نحو العمل امر نفسانی است.

این حرف مرحوم اصفهانی درست است منشأ حرکت ما به سمت فعل یا ترک أمور نفسانیه است وخارج نمی تواند منشد عمل باشد باید در ذهن ما هم حضور پیدا بکند تا بکنیم. ذهن خالی به هیچ جا حرکت نمیکند و لو به صورت احتمال ، مثلاً احتمال است که محرک احتیاط است محرک یک أمر نفسانی است. این را پایه حرفهایش قرار داده است. لیس للعقلا الا الجری العملی و لیس محرکه الا امر نفسانی. بعد گفته: آن امر نفسانی همان خطور معنا است .


[1] موسوعة الإمام الخوئی 47/146.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo