< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

1402/07/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: أمارات /حجیة ظواهر /کاشفیة از مراد متکلم

 

بحث در ظهور الفاظ تمام شد. امر ثانی در این است که: ظهوری که حجت است وعقلاء به ان احتجاج میکنند گر چه در ألفاظ بود ولی األفاظ خصوصیت ندارد. هر چیزی که کاشف عقلائی از مراد متکلم باشد، عند العقلا حجت است.

این که عقلاء که به ظواهر عمل میکنند، بخاطر ظاهر لفظ نیست ولفظ خصوصیت ندارد بلکه از این جهت به ظاهر لفظ عمل میکنند که کاشف از مراد متکلم است. لذا اگر این کشف در غیر لفظ منعقد شد وبه مرتبه ظهور رسید باز عقلاء به آن ظهور عمل میکنند این مطلب از ظاهر بعضی از کلمات مرحوم اقای خویی هم استفاده می شود ولی ایشان در در فقه، ظاهر حال را اعتناء نمیکند.

ولکن ما در بعض مباحث فقهی بحث کردیم که وجهی برای انکار نیست بدلیل این که عمل عقلا به ظاهر لفظ بلاحظ کاشفیة است و چه بسا حالی که انکشافش بالاتر از قال است ، وچه بسا سکوتی که دلالتش از تکلم اقوی است.

بعبارة اُخری : در کاشف از مراد فرقی بین لفظ بیا غیر لفظ نیست حالا این غیر لفظ تارة سبک و سیاق کلام است وتارة وحدت سیاق است.

مرحوم اقای خویی بعضی جاها وحدت سیاق را قبول کرده و بعضی جاها قبول نکرده است. کلماتش مختلف است.

در ذهن ما هم این است که وحدت سیاق نمیتواند به نحو کلی، به نحو عمومی همه جا ظهور ساز باشد همه جا کاشف باشد بلکه یختلف باختلاف الموارد.

مثلا در جایی که وحدت سیاق همراه محمول واحد است، اغتسل للجمعه و الجنابه، یک محمول بیشتر ندارد اغتسل، غسل جنابة معلوم است که واجب است، شک در غسل جمعه میکنیم که آیا واجب است؟ اگر گفت اغتسل للجنابه و الجمعه و المس المیت و چند مورد دیگر هم اضافه کرد وهمه لزومی بود وفقط شک در غسل جمعه داریم که آیا لزومی است؟ خیلی ها میگویند وحدت سیاق اینجا ظهور ساز است. أمّا اگر محمول واحد نشد. گفت اغتسل للجنابه و اغتسل للجمعه و زیاد هم نبود. اینجا مثلا گیر است. اینها یختلف باختلاف الموارد، به استظهار فقیه بستگی دارد چه بسا فقیه از وحدت سیاق یک معنایی را استظهار میکند و چه بسا هم میگوید این وحدت سیاق اثری ندارد، أمّا این که سیاق واحد زیاد باشد یا کم باشد این موثر است (محمول ها یکی باشند یا چند تا باشند موثر است).

کما این که در موردی که شبهه داریم این که دلالة وضعی باشد یا اطلاقی باشد موثر است اگر وضعی باشد دلالتش قوی است، ووحدت سیاق چه بسا کارایی نداشته باشد واگر دلالة اطلاقی باشد ضعیف است. وهمچنین موارد تشکیل دهنده وحدت اگر وضعی و قوی باشد ممکن است بگوییم عرف انها را ملحق به این میکند. اما اگر اطلاقی باشد میگویند هر دو اطلاقی است و وجهی ندارد.

این که وحدت سیاق ظهور عرفی میبخشد به یک کلام، وظهوری درست میکند وکاشف از یک معنایی میشود ضابطه کلی ندارد. یختلف باختلاف الموارد. در فقه هم اگر ملاحظه کنید میبینید فقیهی در یک جا به وحدت سیاق تمسک میکند و یک جا انکار میکند حتّی خود استظهارات عرفی هم مختلف است. در فقه نمیشود از سبک و سیاق کلمات خداوند یا أئمه أطهار علیهم السلام غمض عین کرد. این سبک و سیاق فی الجمله در استظهارات موثر است.

البته باید سیاق واحد را احراز کرد چه بسا صغرای محل گیر است. زود نمیتوان وحدت سیاق را قرینه قرار داد وگفت مثلاً این هم حکمش لزومی است. چه بسا راوی جمع در روایت کرده است تک تک این موراد را از امام شنیده و درکتابش یادداشت کرده .

همین بیان در ظهور حال هم می آید این درست است که یک فرق فی الجمله ای بین ظهور حال و ظهور الفاظ هست. ظهور الفاظ اوضح هستند. حرف زدن برای رسیدن به مطالب و مقاصد متکلم این اظهر است ولی ظهور حال آن جلای لفظ را ندارد. ولی این طور هم نیست که هیچ دلالتی نداشته باشد، چه بسا ظهور حال مثل همان لفظ است بلکه اقوی است. غالب در الفاظ وضوح است وغالب در حال ها عدم وضوح است ولی نمیشود ظاهر حال را منکر شد.

مثلاً میّتی دیشب دفن کرده اند شک داریم درست تجهیزش شک داریم صحیح تجهیز شده؟ ظاهر حال مسلم این است که صحیح انجام داده است. کما این که در الفاظ شک می کنیم ایا متکلم در مقام بیان بوده است؟اصل این است که در مقام بیان است همین ظاهر حال است. غالب اصول لفظیه به ظاهر حال برمیگردد. ظاهر حال این است که شخصی که حرف میزند ظاهر حالش این است که میخواهد توضیح بدهد و نمیخواهد مجمل صحبت کند. مثلاً زنی که با شوهرش زیر یک سقف زندگی میکند وشوهر هم تمکن مالی دارد شغل دارد و این جور نیست که تنبل و فقیر و ناتوان باشد، در صورتی که زن ادعا کند شوهر من پنج سال است که به من نفقه نداده است میگوییم نظاهر حال این است که به شما انفاق کرده است همانطور که عکسش ممکن است. یک شوهری دارد که معروف به تنبلی. کار نمیکند. بله ظاهر حال به خلاف میشود.

عقلاء ظاهر حال را مثل ظاهر قال میدانند هر چند ظاهر حال، مثل لفظ گویا نیست. ولی چه بسا که همان طور که فعل گویا هست، حال هم گویا باشد، سکوت چه بسا گویا هست. یک دختری را ازش میپرسند حاضری ازدواج بکنی؟ سکوت میکند. ظاهر حالش این است که میگوید بله. یا این که میخندد و لباس عروس پوشیده لازم نیست بگوید بله، ظاهر حالش این است که من عقد شما را قبول دارم.

این که مرحوم اقای خویی در مسائل فقهیه ظاهر حال حجت نمیداند، ودر بعضی موارد تصریح کرده و گفته: ظاهر حال ظن آور است و لا قیمة له، در ذهنمان این است که اگر حال ظهوری داشته باشد وعقلاء بگویند معلوم میشود ان ظهور مورد نظر آن شخص هم هست مثلاً بگویید من از سکوتش رضایتش را فهمیدم و آن شخص هم انکار نکند. این سکوت، ظاهر حالش است که معلوم میشود راضی است.

ما میگوییم ملاک عمل عقلا انکشاف مرادات است. حالا کاشفش لفظ باشد کما هو الغالب. یا کاشفش فعل باشد یا کاشفش حال باشد. همان طور که فعل میتواند کاشف باشد. اقای خویی فی الجمله قبول کرده است تقریر و فعل وسکوت امام کاشف از امضای امام است. ما میگوییم همان طور که قول میتواند کاشف و حجت باشد فعل میتواند کاشف و حجت باشد حال هم میتواند کاشف و حجت باشد و لو فی الجمله.

امر ثالث در این ضمینه است که گفتیم: ظهور حجت است آیا هر ظهوری حجة است؟ جواب این است که برای اثبات حجیت باید ظهور احراز بشود. مثل هر موضوع وحکمی.همانطور که اگر خواسته باشید حکم را برای موضوع مترتب بکنید باید موضوع را احراز بکنید.

تارة، موضوع را وجدانا احراز میکنیم. متکلمی سخن گفته است یقین هم داریم که قرینه ای نیامده است ظهور کلامش محرز است وجدانا. ظهور یعنی ما ینسبق از لفظ من المعنی عند العرف. نه معنای لغوی. لغت ربطی به ظهورات ندارد. خطابات القا به مردم شده است ظاهر این است که وقتی که خطاب را القا میکند به مردم یعنی همان که شما میفهمید حالا میخواهد در کتاب لغتی باشد یا نه. این را مرحوم اخوند هم گفته است. ظهور ما ینسبق من اللفظ عرفا. این ظهور سیاقی، ظهور عرفی است. ما دنبال معنای لغوی نیستیم.

خطابات به اهل لغت القا نشده است. خطابات به عرف عام، هر چه عرف عام از این خطابات میفهمد میخواهد معنای حقیقی باشد یا معنای مجازی همان ظهور است و حجت است.

تشخیص معانی عرفی

از کجا بفهمیم عرف همین معنی را می فهمد؟ بعضی از مواردش پر واضح است که همه همین طور میفهمند. مثلاً وقتی بگوید که طلاق بید من اخذ بالساق، ما یقین داریم که همه مردم میفهمند یعنی شوهرش. اگر جایی با تشخیص معانی عرفی به مشکل بر خورد کردیم باید به ذهن عرفی خودمان مراجعه کنیم چرا که ما هم بما هو احد من العرف هستیم هر چه که درک کردیم طریق است که بقیه هم این طور میفهمند.

ما گاهی اوقات در مجلس فقه شیخنا الاستاذ بودیم مثلا میگفت ظاهر این روایت این است بعد به کنار دستی میگفت شما این طور میفهمید و هکذا بعدی. بعد میگفتیم که چطور میشود که شما میگویید ظاهر این است ولی به ذهن هیچ یک از اهل مسجد نمیاید. معلوم میشود که این یک ادعا است. ولی داب بر همین است دیگه. فقیه میگوید من ذهن عرفی دارم و ذهن عرفی من طریق به اذهن عرفیه است. ادعا میکند که عرف این را میفهمد.

خیلی موارد هم درست است بعضی از مواردش هم همان قضیه معروف که استظهار پدر و مادر ندارد. ادعایی است. حالا این ادعا را اگر کسی کرد و گفت ظاهر این روایت این است فهو حجة بحث نداریم. خودش میگوید ظاهر این است. در حق او حجة است.

اما اگر ظهور احراز نش به عرف بسیط مراجعه میکنیم تا ببینیم چه می فهمند بعضی ها به کسانی که ذهنشان خالی از شبهات است وادم های بسیطی هستند اعتماد میکنند میگویند ما به اینها القا کنیم ببینیم چه میفهمند.

منشأ شک در ظهور کلام

اگر جایی شک کردیم که این کلام ظهور در چه معنایی دارد وبه معنای عرفی دست پیدا نکردیم واهل عرف اختلاف کردند چه باید کرد؟

منشا شک احد الامرین است، تارة خود لفظ قصور دارد ومعنایش روشن نیست. مثل ﴿فَتَيَمَّمُوا صَعيداً طَيِّبا﴾ صعید به چه معنا است نمیتوانیم بفهمیم. به افراد هم میگوید صعید معنایش چیست؟ میگویند برای من هم روشن نیست. روشن نیست که صعید به مطلق وجه الارض است یا تراب است. این جا ظهور این کلام برای ما محرز نشد. در این جا یک بابی را باز کردند رجوع به اهل لغت. میتوانیم با رجوع به اهل لغت این مشکله را حل کنیم؟ خیلی از اصولیون میگویند اهل لغت نمیتواند مشکل را حل کند. قولشان ارزشی ندارد. خب بحث خواهیم کرد که قول لغوی حجت است یا نه، چون قول لغوی برای اثبات ظهور در این مرحله جا دارد که ما را کمک کند.

و أخری معنای لفظ عرفا واضح است. شک از این جهت است که شاید قرینه بر خلاف به او وصل بود.

نظر آخوند در شک در وجود قرینه

مرحوم اخوند شک در ظهور از ناحیه قرینه را فی الجمله بحث کرده أمّا بازش نکرده وگفته: اگر شک در ظهور کلام از ناحیه قرینه باشد به این صورت که فی حد نفسه یک معنایی به ذهن انسباق پیدا می کند ولی شاید متصل به کلام قرینه ای بوده که مانع از انعقاد ظهور است مثلاً گفت رأیت أسداً و أسد هم معنای عرفیش ظاهر است نمیدانم یرمی را گفت یا نه؟

مرحوم اخوند فرموده است در این صورت یا در وجود قرینه شک دارید و یا در قرینیت موجود؛ اگر در وجود قرینه شک داشته باشید عقلاء به این شک اعتنا نمیکنند. گفت رایت أسداً که ظهور دارد در حیوان مفترس ولی نمیدانم محفوف به قرینه یرمی هست یا نه؟ عقلاء اصل حقیقت جاری میکنند و میگویند در معنای حقیقی ظهور دارد وکاشف از معنای حقیقی میدانند.

اختلاف بین مرحوم آخوند وشیخ انصاری

در اینجا بحثی است بین مرحوم اخوند و مرحوم شیخ ، در این جا مرحوم اخوند إشارة بیان کرده ولی در تعلیقه به تبع شیخ مفصل بحث کرده است. بحث این است که: در شک در وجود قرینه آیا عقلاء أصل عدم قرینه جاری می کنند ومیگویند پس مرادش از رأیت أسداً حیوان مفترس است. یا این که احتیاج به این أصل نداریم همین رایت اسدا در حیوان مفترس ظهور دارد، وعند العقلاء همین ظهور منعقد است لولا القرینه اگر قرینه نبود در چه چیزی ظهور داشت الان هم که شک داری در همان ظهور دارد.

مرحوم شیخ قائل است که عقلاء اصل عدم قرینه را جاری می کنند بعد میگویند پس این مرادش حیوان مفترس است، أمّا مرحوم آخوند قائل است که ما نیاز به اصل عدم قرینه نداریم عقلاء (عرف) این کلام را کاشف میدانند.

مرحوم اخوند فرموده اگر شک در قرینیت موجود باشد، مثل استثنای متعقب جمل است. استثنای متعقب جمل قطعا به ان أخیری تعلق دارد که جای بحث ندارد متصل هم هست. شک داریم که آیا به ما عدای اأخیره تعلق دارد؟ اگر به ما عدای اأخیره هم تعلق داشته باشد دیگر ظهور ندارند و ظهور در خاص پیدا میکند و إلاّ ظهور در عموم پیدا میکنند. پس ظهور ما عدای أخیره محرز نیست لاحتمال قرینیة الموجود. چون احتمال میدهم که این استثنایی که موجود است به همه تعلق داشته باشد. ظهور ما عدا الاخیره محرز نیست.

مرحوم اخوند در این قسم (شک در قرینیة موجود) به دو مبنا اشاره کرده :

آیا أصالة الحقیقه أمر تعبدی است؟ در چند جای کفایه به این مطلب اشاره کرده است. اصاله الحقیقه که مردم جاری میکنندآیا تعبدی است یا اینکه در سیره‌ی عقلا تعبد نیست وعقلا به عموم به حقیقت از باب انکشاف عمل میکنند.

تعبد در سیره عقلا یعنی این که عقلا حمل میکنند کلام را بر معنای حقیقی، یا حمل میکنند کلام را بر عمومش، یا حمل بر اطلاق میکنند همه مصادیق اصاله الظهور احتمال این هست که تعبدی باشد که با سواد الناس نزدیکتر هم هست که تعبدی باشد، نه عقلانی.

نظریه سید مرتضی

سید مرتضی ـــ کما في المعالم ـــ قائل است که اصل حقیقت تعبدی است. یعنی مثلا ان سابق که انسانها کم بودند یک رئیسی داشتند رئیس قبیله او به انها گفته است که هر وقت لفظی شنیدید و قرینه ای نبود باید حمل بر معنای حقیقی بکنی. بعداً گفتند این حرف گفتنی نیست معنای تعبدی این نیست که یکی از رؤسای قبائل یا یکی از بزرگان یا یکی از رسل و ائمه به مردم این جور تکلیفی را کردند این نظریه قطعی البطلان است.

پس معنای تعبدی یعنی خداوند تبارک و تعالی در نهاد انسانها این جور قرار داده است که لفظی را که میشنوند به معنای حقیقیش حمل بکنند. بفهمند یا نفهمند. این که مردم سوق را اماره میدانند، ودر بازار حمل بر ملکیة میکنند از باب اینکه سوق ظن به ملکیت میاورد نیست چرا که عموم مردم ظن و علم و ...نمی فهمند خداوند برای این که اختلال نظام پیش نیاید بشر را طوری آفریده که وقتی بازار می روند أفراد را مالک جنس می دانند.مردم که به امارات عمل میکنند از باب این که أمارات کواشف هستند نیست بلکه خداوند آنها را طوری آفریده که برای حفظ نظام ومعاش خود این طور حرکت میکنند بدون این که بفمهن لذا تعبدی است.

این یک نظریه است و مرحوم آخوند هم خیلی تند نشده است وگفته: بنا بر اأصاله التعبدیه ممکن است بگوییم قرینه موجود اثری ندارد. اگر گفتیم اصل تعبدی است ممکن است بگوییم که مثلا اینجا اصاله العموم جاری میکنند و ان استثنای متعقب جمل را میگویند سبب اجمال ما عدای اخیره نمیشود. گر چه گفته است این هم باز خالی از اشکال نیست.

و لکن چون حق این است که این اصول لفظیه تعبدیه نیستند. وجهت کاشفیتشان هست، مردم که به عموم اکرم العلما عمل میکنند از باب این است که اکرم العلما را کاشف از عموم میدانند ویک مطلب دقیقی نیست که بگویید مردم چه میفهمند. گفته است بر این مبنای که این أصول تعبدی نیست، ومبتنی بر انکشاف وظهور است، شک در قرینیت موجود سبب میشود اجمال ان ذو القرینه را.

لذا می بینیم مرحوم آخوند در استثنای متعب جمل میگوید گر چه أخیره متیقن است ولکن ما عدای أخیره هم مجمل است.

مرحوم اخوند تفصیل داد در جایی که شک دارید در ظهور از جهت اصل وجود قرینه، عقلاء اعتنا نمیکنند وظهور را محقق می دانند، ودر جایی که شک دارید در ظهور از جهت قرینیة موجود عقلاء اعتنا میکنند و ان ظهورات را محرز نمیبینند. این یک مرحله از بحث است.

تحصل : مرحوم اخوند شک در ظهور از ناحیه قرینه را فرموده دو قسم است. یک قسمش قبول کرده است با اختلافی که بین شیخ و خودش در بیان دارند مدعا واحد است که شک در اصل قرینه جای احراز ظهور هست. با این تفاوت که شیخ میگوید به کمک اصل عدم قرینه ظهور محرز است ولی آخوند میگوید نیازی به اصل عدم قرینه نداریم همین که گفت اکرم العلما ظهور در عموم دارد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo