< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

1402/07/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: أمارات /حجیة ظواهر /حجیة ظواهر قرآن

خلاصه بحث سابق

بحث در این بود که ایا ظواهر قران حجت هستند یا نه؟ بعضی از اخباریین انکار کرده بودند حجیت ظواهر قران را صغرویا، به این ادعا که قران ظهور ندارد. که مرحوم اخوند هم در کفایه اشاره کرده است که سه وجه از این وجوه برمیگردد به انکار ظهور.

این بحث تمام شد و لو بحث استطرادی بود.

عدم حجیة ظواهر قرآن

عمده بحث این است که ظواهر قران حجیت ندارند، نه از جهتی که ظهور ندارند، ظهور هست، قران کتاب مبین است، عربی مبین است، ظهور دارد. ولکن این ظهورحجیت ندارد به وجوهی :

وجه اول : وقوع تحریف در قرآن

یک وجهش همان داستان تحریف است. که مرحوم اخوند تحریف را که مطرح میکند میگوید مخل به حجیت نیست، فقط در ان متصلش گفت صغروی میشود که ان هم بحث کردیم. عمده کلام مرحوم اخوند در تحریف انکار حجیت ظهور است. ان نعم استدراک است. تحریف مخل به حجیت است. درست است که قران ظواهری دارد ولی چون سقط دارد، تصحیف دارد، جابجایی دارد، این گونه ظواهری که سقط دارند جابجایی دارند، عند العقلاء حجیت ندارند.

اصل عدم قرینه در این موارد مجال ندارد لذا و لو قران ظهورات دارد ولی به این بیان این ظهورات حجیت ندارند. این فرمایشی که ایشان در کفایه تقریب کرده. البته بعضی ها گفته اند که اخباریین اینها را نگفته اند. ما تتبع نکردیم که اخباریین در مقام این بودند که ظواهر قران حجت نیست، چون در قران تحریف شده است. حالا مهم هم نیست گفته باشند یا نه. یکی از مناشئ عدم حجیت ظواهر قران وقوع تحریف در قران است.

نظریه مرحوم آخوند

مرحوم اخوند که وقوع تحریف را بعید نمیداند جواب داده است. گفته که درست است علم داریم به سقوط بعضی از ایات و تصحیف بعض آیات، ولی علم به خلل نداریم. اگر یقین داشتی اجمالا که بعضی از این ظهورات در ان خلل است و قرینه بر خلاف است، ان علم به خلل مانع از حجیت ظهورات است. ولی اینجا ما اصلا علم به خلل نداریم. شاید همه ان سقط شده ها یک جملات مستقلی بودند یک احکام مستقلی بودند که ربطی به این ظهورات نداشتند.

ما انزل الله، بعضی از انها در قران نیامده است، خب نیامده است أمّا دلیل نمی شود ک ظهورات قرآن حجیت نداشته باشد چون علم به خلل نداریم پس حجیتشان خلل پیدا نمیکنند. موید مرحوم اخوند هم این است که ان مواردی که برای تحریف مثال اورده اند ــ حالا از روایات یا از تاریخ ــ انها یک احکام مستقلی هستند. اگر درست باشد که انها سقط شده است مضر به ظهورات قران نیست. خیلی بعید است که مبین قران، مفسر قران سقط شده باشد.

ثانیا مرحوم آخوند فرموده که سلمنا که یقین داریم که در ظواهر قران خلل وارد شده است. یقین داریم اجمالا که بعضی از این ظواهر خلل دارند، اضافه ای داشته ، قرینه ای داشته که بعضی از این ظواهر به ما نرسیده است و علم به خلل داریم. فرموده است این علم به خلل اثر ندارد چرا؟ چون این که ما میگوییم ظواهر حجت است، شارع ما را به مفادش تعبد کرده است، این موردش ایات الاحکام است، انجا معنا دارد که شارع بفرماید ظاهر ایه قران ﴿کتب علیکم الصیام﴾ وجوب صوم است من هم شما را تعبد کردم به تعبد صوم. تعبد بردار هست.

و اما غیر موارد ایات الاحکام و قصص و مواعظ و معارف، انها جای تعبد ندارند که. ﴿الم تر الی الابل کیف خلقت﴾ ظهور در همین دارد که خلقتش معجب است معنا ندارد که شارع ما را تعبد کرده باشد امور تکوینیه که تعبد بردار نیست.

این است که مرحوم اخوند فرموده : این علم اجمالی به خلل ، اثر ندارد، علم به خلل داریم ولی اثر ندارد. چرا؟ چون اکثر اطراف علم اجمالی ما از محل ابتلای حجیت خارج هستند. حجیت معنا ندارد. اکثر ظواهر قران از محل ابتلا خارج است. از محل ابتلا خارج است یعنی تعبد به حجیت در انها معنا ندارد. و در علم اجمالی ـ کما سیاتی ـ اگر بعضی از اطرافش از محل ابتلا خارج شد ان علم اجمالی اثر ندارد. همان مثال معروف که علم اجمالی دارم یا این نجس است و یا کاسه ای که در عند ملکه انگلیس است. علم اجمالی اثر ندارد. علم اجمالی ما به خلل هم اثر ندارد چون کثیری از مواردش از محل ابتلا خارج هستند.

بررسی دلیل دوم آخوند :

این فرمایش مرحوم اخوند نادرست است.. این مطلب که علم اجمالی وقتی منجز است که همه اطرافش محل ابتلا باشد این درست است. وسیأتی در بحث علم اجمالی ــ بر خلاف مرحوم خویی ـــ علم اجمالی ای عهده میاورد که همه اطرافش مبتلابه من باشند. من به ان اطرافش ارتباط داشته باشم. و الا من علم به حکم فعلی در حق خودم ندارم. شاید نجس إناء عند ملکه انگلیس است که بر من وجوب اجتناب ندارد. علم اجمالی منجز نیست اگر بعض اطرافش خارج از محل ابتلا باشد، کلام متینی است. کما سیاتی در بحث علم اجمالی.

ولی بحث ما اخلال علم اجمالی از این جهت که منجز است، نیست، بلکه محل کلام ربطی به تنجز و منجزیت علم اجمالی ندارد. مدعی میگوید وقتی علم اجمالی داری که بعضی از این ظواهر خلل پیدا کرده است، اینجا سیره عقلا این نیست که به این ظواهر عمل کنند. و لو ان یک طرف دیگرش هم از محل ابتلای من خارج است، بحث، بحث کاشفیت است نه بحث تنجز. مرحوم اخوند بین دو مقام خلط کرده است.

قائل نمیگوید که این علم اجمالی منجز است تاشما بگویید اکثر اطرافش از محل ابتلا خارج است، قائل میگوید این علم اجمالی سبب میشود که این ظواهر عند العقلا کاشفیت از مراد جدی نداشته باشند. لذا ما باید این مطلب را حل کنیم.

اگر یک وصیت نامه ای رسیده و یک جایش پاک شده است، نمیدانم ان که پاک شده تکلیفی است که مربوط به من است یا ربطی به من ندارد، عقلا به این وصیت نامه علم نمیکنند. معلوم نیست که مراد جدیش چیست. علم به خلل مانع از کشف مراد جدی است ــ مراد استعمالی را صحبت نداریم ــ مراد استعمالی و ظهور که منعقد است. کشف از مراد جدی منوط به این است که من علم به خلل در این و غیر این نداشته باشم. و لو غیر این هم از محل ابتلای من خارج است.

اگر در یک وقف نامه ای یا یک وصیت نامه ای یقین پیدا کردیم که یک تکه ی ان ازبین رفته یا یقین پیدا کردیم یک چیزی نوشته ولی خوانا نیست، نمیدام ان مربوط به تکلیف من وصی است یا مربوط به تکلیف فرزندش هست و موعظه ای برای انها است، وصیت نامه روشن نیست یا مثلاً یقین دارم که این خطی که اخر نوشته، یک قرینه ای است حالا یا به تکلیف من، که بالا نوشته بود یا مربوط به تکالیف فرزندش. روشن نیست که مقصودش چیست.

مثال واضح تر : یک کلامی به من گفت و یک کلامی به فرزندش گفت. بعد یک کلام سومی از او صادر شد نمیدانم این کلام سوم قرینه بر کلام من است یا بر کلام فرزندش، مردم عمل نمیکنند. میگویند روشن نیست مرادش چیست. منفصل است.

نتیجه این که به عموم نمیتوانیم تمسک کنیم. نمیتوانیم بگوییم به ما عام گفت و عام مراد جدی است. یقین به خلل داریم و یقین دارم که حرفی که بعد از سیگار کشیدن آورد یا قرینه بر تکلیف من یا به پسرش است. ان که به پسرش گفته است ربطی به من ندارد ولی این خلل مردد است. اینجا خروج از محل ابتلا اثری ندارد.

این است که مرحوم اخوند خواسته این علم را از کار بندازد به ابزاری که در باب علم اجمالی است.

بله آخوند در تعلیقه راه بهتری رفته وگفته : بعید نیست که در سیره عقلا ــ به سیره تمسک کرده نه خروج از محل ابتلا که شرط تنجز است ــ فرق میگذارند بین آن که مخل است مثل این که علم اجمالی دارد ــ احتمال دارد متصل یا منفصل باشد ـ اگر منفصل باشد بعید نیست که سیره عقلا بر عدم اعتنا به ان منفصل است. میگویند ان که به ما رسید همین رسید. ان را نفهمیدیم چه گفت. این واصل است و ان لا واصل است. عقلا میگویند به واصل باید عمل کرد. ان لا واصل است. نمیدانم به من گفت یا به او گفت.

اساس اصول لفظیه سیره عقلا است و ما باید با آن مشکل را حل کنیم نه با قواعد علم اجمالی، قواعد علم اجمالی یک سری قواعد عقلی هستند ولی سیره عقلاء عرفی است. مرحوم آخوند ادعا کرده است که در این گونه موارد سیره عقلا بر عدم اعتنای به ان مخل است و لو علم اجمالی هم دارند ولی میگوید به انها اعتنا نمیکنند.

نظر استاد:

ولکن به ذهن ما این است که نه این مقدار کافی نیست. همان که شیخ انصاری در متصل گفت به نحو اوضحش در منفصل هست. اگر ما قائل بشویم که سقط شده ها و تحریف شده ها مخل هستند واطراف این مخل زیاد هستند مثل همان تورات و انجیل میشود در حالی که همان کسانی که ادعای تحریف میکنند نمیگویند کثیری سقط شده است.

خب این است که کثرت را اگر اضافه کنیم نه خروج از محل ابتلا را، ظواهر کثیر هستند، سقط قلیل است، درست است که عقلا به علم اجمالی ترتیب اثر میدهند اصلا ما میگوییم سقط شده ها زیاد است ولی مخل ها کم است أصلاً آن قدر کم است که ما میگوییم علم نداریم، بله مقداری از سقط شده ها را اطمینان داریم که مخل بوده است، ولی آن مقدار ، در این همه ظواهر ناچیز بشمار می آید ، وعقلا به آن اعتنا نمیکنند.

چندین نفر را خطاب کرده است که یک کاری بکنید بعد یک حرفی زد ، شک می کنیم این حرفش ناظر به حرفی است که به من گفته است یا ناظر به بقیه است که عدد کثیری هستند، چون احتمالش ضعیف است عقلا اعتنا نمیکنند و ان ظهورات را حجت بر مراد جدی میدانند. لذا مدعای اخوند درست است أولاً که : لا علم بالخلل . وثانیاً اگر علم به خلل هم داریم این مانع از حجیت ظواهر قرآن نمیشود. منتهی در دومی نه به بیان مرحوم آخوند بلکه به بیانی که ریشه ان در کلمات شیخ انصاری است که : تحریف همان طور که مانع از ظهور نیست، مانع از ما هو الظاهر هم نیست. این وجه اول.

اما وجه ثانی برای عدم حجیت ظواهر قران ـــ قبول کردیم که قران ظهور دارد ــــ آیه شریفه است که میفرماید: ﴿هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ﴾ می فرماید یک مقدارش متشابه هستند. و بعد هم گفته است این متشابه حجیت ندارد ، فرموده : ﴿فَأَمَّا الَّذينَ في‌ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ﴾ انها میروند دنبال متشابهات، این که عامل به متشابهات را مذمت کرده است معلوم میشود که متشابهات حجیت ندارند.

خب این ظاهر ایه شریفه که قران مشتمل بر آیاتی است که محکمات هستند، ﴿هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ﴾ ، و متشابهات هم حجیت ندارند.

به این مطلب ضمیمه کنید که ظواهر هم متشابهات هستند ودر ظواهر احتمال خلاف میدهید احتمال خلاف میشود مشابه ان. ظاهر دو معنایی و سه معنایی است. منتهی یکی أولویت دارد. ولی مشابهش هم یک احتمال دیگری است. گفته است متشابه شامل ظواهر میشود. احتمال این که ظواهر متشابهات باشند، شک در حجیت میاورد و شک در حجیت، یعنی شما احراز نکردی که از محکمات است و حجت است شاید از متشابهات باشد و همین شاید برای عدم حجیت کفایت میکند. این وجه دومی که برای عدم حجیت ظواهر قران گفته شده است.

جواب مرحوم آخوند:

مرحوم اخوند جواب داده است که اولا ظواهر از متشابهات نیست. احتمالش هم نیست. ظواهر اسمش ظاهر است. ظاهر که معنا ندارد بگوییم متشابه است. قطعا ظواهر از متشابهات نیستند. لا اقل من الشک معنا ندارد. ظواهر از واضحات و محکمات هستند. کسی که کلامش ظهور دارد محکم صحبت کرده است. مگر حتما باید به نصوصیت بگوید؟ با قاطعیة گفت اکرم کل عالم. موید کلام مرحوم اخوند این است که ظهورات در نظر عرف علم آور است.

دفع دخل

به کثیری از آیات قرآن برای أمور اعتقادیه و قصص و مواعظ تمسک میکنیم ، آنجا حجیت معنا ندارد. چون آیات الاحکام نیست. شما به چه بیانی تمسک به این آیات می کنید؟ با این که اعتقادات است جای تمسک نیست.

میگویند اطمینان پیدا میکنیم که ﴿أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ‌ كَيْفَ خُلِقَتْ﴾ خلقت معنایش همین است. نه این که ابل، ابل حضرت صالح باشد.

بله؛ غالبا همین جوری است، ظواهر علم عرفی است. ما که قران میخوانیم اکثر قران ظواهر هستند فرقی در ذهن ما بین این ظواهر و نصوص قران ـــ نصوص همان معنای اصطلاحیش ــ نمیبینیم. انها را ما اطمینان داریم که مرادش همین ها است. مثل آیه شریفه : ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ‌ عَلَيْكُمُ‌ الصِّيامُ‌ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون‌﴾ در مورد ﴿كُتِبَ﴾ کسی بگوید این نوشتن معلوم نیست که وجوب را برساند، عرف میخندند.﴿وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ﴾ امر هست و ظاهر در وجوب، بگوییم معلوم نیست مراد وجوب باشد، چون ظواهر هستند، مردم میخندند. ظواهر علوم عادیه و اطمینان آور و مورد وثوق هستند. متشابه معنا ندارد.

مراد از متشابه

متشابه ان است که چند احتمال دارد. شاید مقصود این باشد یا شاید مقصد ان باشد ومرجحی در کار نباشد گاهی میگوید این احتمال اقرب به ذهن است، این ظهور درست نمیکند. در ظهورات باید ان احتمال خلاف عند العقلا ملغی باشد. نه این که ان احتمال هم در ذهن هست و این هم هست، اقرب به ذهن این معنا است. این ظهور نیست.

ظهور همان است که القا میشود، ان معنای خلاف به ذهن نمیاید. متشابه ان است که مردد بین معانی کثیره باشد و مرجحی بین انها نباشد و یا اگر مرجحی هست ان مرجح بودنش، ظن به ان را اقوی میکند نه این که ان را ملغی بکند. این معنای متشابه است. لذا این فرمایش که ظواهر جزء متشابهات است واضح البطلان است.

اصلا ممکن است کسی بگوید متشابهی که در قران میگوید اصلا ربطی به مدلول استعمالی وظواهر ندارد. نمیخواهد بگوید ﴿وَأُخَرُ مُتَشابِهاتٌ﴾ یعنی معنایش را شما نمیفهمید. نه، قران به عربی مبین نازل شده است و معانی ان واضح است. این متشابه بودن در ناحیه تطبیق است. نه اصل مدلول .

9999

لقائل ان یقول که همه قران کتاب مبین است. معنایش را میفهمیم. بعضی از ایات متشابه هستند، نه که معنایش نمیفهمیم، ان لبّش را نمیفهمیم. در مقام تطبیق به خطا میرویم.

الرحمن علی العرش استوی. معنایش واضح است. اما این تشابه دارد به این لحاظ که این ظاهر جسمانیت خدا را میرساند. خدا که جسم نیست. پس این الرحمن علی العرش استوی این متشابه است. در عرف هم گاهی اوقات همین جور صحبت میشود. متشابه یعنی ان که ان معنایی که جدی مراد است که این الفاظ بما لها من المعانی، اشاره به ان معنای واقعی دارد، زید قائم، زید یعنی زید و قائم هم یعنی قیام دارد دیگه. ما را به چی میرساند؟ ما را به یک صورتی که حالت قیامی دارد. این متشابه نیست. زید قائم. متشابه انجایی است که ما از روزنه ان الفاظ بما لها من المعانی و ظهورات، میخواهیم به یک واقعیتی برسیم اینجا گیر میکنیم و نمیتوانیم ان واقعیت را از زاویه این الفاظ ببینیم. این متشابه است.

الرحمن علی العرش استوی بخواهیم بفهمیم یعنی چی، بفهمیم نه بدانیم معنایش را. معنایش که الرحمن.... تشابه بدانیم معنای استعمالی را، نه این نیست. این که بفهمیم. ما نمیتوانیم بفهمیم الرحمن.... یعنی چه. اگر کسی بگوید من نمیفهمم این ایه را، نه این که ظهورش را نمیدانم. به او بگویم رحمن که معنایش روشن است. علی هم که معنایش روشن است. چرا نمیفهمی؟ نه اون که میگوید نمیفهمم یعنی ان الفاظ برای این که انسان را با خارج مرتبط بکند. غرض از الفاظ این است. الفاظ را میاورند معنا در ذهن بیاید از زاویه ان معانی. الفاظ معبری هستند برای معانی، معانی الاتی هستند برای انتقال به ان واقعیت ها. در متشابه من به ان واقعیت نمیتوانم برسم.

 

سوال: ؟؟؟؟

جواب: تاویل. حالا شما اسمش را بگذر تاویل. الرحمن علی العرش استوی. متشابه است. شما تمام ان ایاتی که میگویند اینها از متشابهات است، نمیفهمیم، نه اینکه معنای تحت اللفظی ان را نمیفهمیم.

 

سوال:؟؟؟
جواب: مثلا یک ایه ای بیاورید که مشترک لفظی صحبت کرده باشد؟ همیشه با قرینه صحبت کرده است. عینا یشرب بها عباد الله.

 

سوال: ؟؟؟

جواب: انها هم این جوری است. ید الله فوق ایدیهم. ظهورش را که میفهمیم چیست. ولی نمیفهمیم چه میگوید. الفاظ گفته میشود تا شنوندگان و بینندگان با واقعیت ها ارتباط پیدا کنند. شاید ذیل ایه موید همین معنا باشد. ذیل ایه فرموده است انها که یتبعون الغی، انها متشابهات را اخذ میکنند. معلوم میشود که متشابهات یک ظهوری دارند که انها تمسک میکنند و مردم را گمراه میکنند. اگر مجمل باشد که نمیتوان مردم را گمراه بکنند. باید یک ظهور داشته باشد، ان واقعیت گیر داشته باشد و مردم را در مقام تطبیق گمراهشان بکنیم.

 

سوال: ؟؟؟

جواب: بله ان تاویل است. شاید این هم بشود موید، متشابهات تاویل دارند. ان که متشابه برایش هست تاویل است نه معنا. معنایش هست تاویل نمیداند.

 

سوال: ؟؟؟

جواب: قدرت خدا، حالا اینها مناقشه در مثال است.

 

سوال: ؟؟؟

جواب: اینها را ما و شما میگوییم. ید الله فوق ایدیهم. بعد ان اقا میگوید پس معلوم میشود که خدا جسم است خودش میگوید. ایه میگوید گمان میکنند ید خدا مغلوله. پس دو دست دارد بل یداه مبسوطه. نه که یک دست. دیگه ان قدرتی که شما میگوییم این جا نمیاید.

 

سوال: ؟؟؟

جواب: نه بعضی.

حالا لمّش چیست که خداوند متشابهات را بیان کرده است؟ این را در تفاسیر بیان کرده اند نکته دارد. متشابه را بیان کرده است، تا این که مردم همه خیال نکنند همه قران را میفهمند. نه، تا نیاز به عترت باقی بماند. نیاز به پیامبر باقی بماند که لم یفترقا. انی تارک فیکم الثقلین. اینها با هم هستند. شایدها!. ما نمیدانیم. شاید نکته این که خداوند متشابه را اورده است برای این است که انسان ها خودشان را مستغنی ندانند. درب خانه ائمه باز بماند بروند سوال کنند که مراد از ایه چیست یا شاید غیر از اینها میخواسته قدرت نمایی کند. نمیدانیم.

 

در هر حال اولا ظواهر جزء متشابهات نیست و احتمالش که ان اقا گفت لا اقل احتمالش هست، نه احتمالش هم نیست. اولا. و ثانیا و ثالثا بحث خواهیم کرد.

ان روضه ای که همیشه اول سوال میخوانیم دوباره تکرارش میکنیم. ما یک گروهک هایی داریم یک سر گروهی دارند انهایی که سابقه بیشتری دارند. کسانی که ابتدایی و بحث برای انها سخت است توصیه میکنیم که انها به ان گروهک ها بپیونند. بحث خارج این که بیایید بنویسید بعد هم از روی همان با هم مباحثه کنید یا همان کتاب را بیاورید مباحثه کنید، باور کنید که همان امام جماعت محل شما این کار را کرده است. یعنی بالاتر از ان نتیجه نمیدهد. ان هم درس خارج رفته است. اگر میخواهید راه بیافتید که بحث خارج بحث راه اندازی است. بالا و پایین میکند مطلب را برای این که ذهن ها قدرت و جرات پیدا کنند. با بگو مگو مطلب حل میشود. این که از اول تا اخر اصول باشد بعد یک دوره بعد اولش یادتان رفته است، فایده ان جوری ندارد.

همت مرد باید بلند باشد. باید این مسائل حل بشود. حالا مجتهد ان طوری که اخوند است، نه، البته خداوند در رحمت را نبسته است به انها داده است و به ما هم میدهد. حالا فرضا هم اگر یک کسی به این باور رسیده است که من چیزی نمیشوم باز هم مباحثه کند و همین مباحثه ها مفید است که عروه و منهاج را در اینده درست بفهمد. و هکذا. لذا شرکت در گروهک ها چیز خوبی است. ما پنج شنبه ها یک ساعت برای اصول و یک ساعت برای فقه جلسه داریم. ان هم بگو مگو است. ما از قدیم گفتیم که ما بحث میکنیم درس نمیدهیم و بگو مگو است که انسان را به جایی میرساند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo