< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

1401/12/24

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: القطع وأحکامه/استدرکات /

استدرکات

استدراک اول اين است که مرحوم نائيني در دوران امر بين امتثال ظني انسدادي علي الحکومه و بين امتثال علمي اجمالي، در اين دوران فرمود که اينجا باز احتياط مقدم است. امتثال اجمالي مقدم است بر امتثال تفصيلي. اين يکي از نقاطي است که نفهميديم، بالاخره اگر ظن علي الحکومه عند العقل مجزي هست چرا متاخر باشد از احتياط علمي! اين که مرحوم نائيني در مرتبه ثالثه گفته است ظني که حجيت ندارد و يا حجيتش انسدادي علي الحکومه است، اينها را کنار هم گذاشته است نه.

انصاف اين است که امتثال علمي اجمالي بر ظني تفصيلي که حجت نيست حرفتش درست است چون ظن حجت نيست و من هم ميتوانم امتثال علمي کنم بايد امتثال علمي کنيم. لاشتغال يقيني يستلزم فراغ يقيني را. اما اگر ظن حجت شد و لو به نحو حکومت، چرا بايد اين متاخر باشد؟ با اين که اون مزيت تفصيليت را دارد. فوقش عقل بگويد ناچاري، ظن انسدادي از ناچاري است خب بگويد در عرض ان است. اما اين که عقل بگويد امتثال علمي اجمالي، که شما ميگفتيد اين چون که انبعاث از امر نيست اين متاخر است چرا اين متقدم باشد بر امتثال ظني تفصيلي که انبعاث از امر است، منتها انسدادي است ديگه. نه به ذهن ما اين است که اين حرف دوم مرحوم نائيني اوضح فسادا است از حرف اولش. حالا حرف اولش يک صورتي داشت خواهيم گفت. ولي نه اين فرمايش ناتمام است. اين يک نکته.

استدراک دوم اين است که ما نتيجه گرفتيم عمل تارک اجتهاد و تقليد باطل است نه. باطل است گفتيم دليل ندارد عمل تارک اجتهاد و تقليد اگر مطابق باشد با ماموربه صحيح است چون انطباق قهري است و اجزا عقلي است اگر منطبق نباشد خب ماموربه را نياورده است. احتياط هميشه منطبق در ان هست. همان که فعلي ها ميگويند المکلف اما محتاط او مقلد او مجتهد. عمل محتاط نه محتاط، عمل تارک اجتهاد و تقليد اگر مطابق با واقع باشد با اين که احتياط هم نکرده است صحيح است فضلا از اين که احتياط کرده باشد.

همين که الان مجتهدين مينويسند مکلف سه حالت دارد مقلد باشد مجتهد باشد محتاط باشد. اين است که ميگويند اگر يک شخصي مدتي از عمرش بلا تقليد عمل کرد بعد امد مقلد شد وظيفه اش چيست؟ وظيفه اش اين است که تطبيق کند اعمال سابق را بر فتواي اين مجتهد. هر جا که مطابق با فتواي اين بود علم به واقع ندارد ولي حجت بر واقع دارد، يجتزي. و هر کجا که نه عملش مخالف اين فتواي مجتهد بود لا يجتزي. من ترک الاجتهاد و التقليد في برهة من الزمان ثم قلد بايد اعمالش تطبيق، اگر احتياط نکرده است عملش را بايد تطبيق بدهد به فتواي اين مجتهد اگر اين گفت صحيح است حجت دارد صحيح است يعني تدارک لازم نيست و اگر گفت باطل است تدارک ميکند.

و اما استدراک سوم که عمده اين است که گفتيم بياييم حرف بزنيم، در مورد فرمايش نائيني است. نائيني که مراتب امتثال را درست کرده است که عمده ان همان اول و دوم است بقيه مهم نيست، انسداد ورافتاده است. مرحوم نائيني ادعا دارد که امتثال علمي تفصيلي، الاطاعه تفصيليه، اين عند العقل مقدم بر الاطاعه اجماليه است. اين ادعاي مرحوم نائيني است. فرموده است که ما يقين داريم ادعاي يقين ميکند ميگويد اگر کسي ادعا کند که يقين دارم اطاعت تفصيليه مقدم بر اطاعت اجماليه است جزاف نگفته است. که مرحوم اغا ضيا تعليقه زده و گفته است جزاف است. همان قبول نکرده است. در ذهنش واضح بوده است که اطاعت تفصيليه بر اطاعت اجماليه مقدم است واضح بوده است اين امر واضح را ميخواسته که برهانيش کند به ما منتقلش کند. در اين که صدد انتقال برامده است حرفهاي زيادي زده است. اصل مطلب نزدش واضح است.

شايد هم اين که اصرار دارد همان ادعاي اجماع است شهرتي است که در فقه ادعا کردند که عمل تارک اجتهاد و تقليد باطل است ان را ميخواهد درست کند چون نائيني از فقه به اصول امده است، فقه را ميخواهد درست کند. اينها همه تاثير گذار است در اين که يک ادعايي يک محققي ميکند. نميدانيم الله اعلم. ولي در نفس زکيه اش اين بوده است الاطاعه تفصيليه مقدمه علي الاطاعه الاجماليه عند التمکن. بحث در فرض تمکن است. ميگويد اين واضح است.

اون وقت عباراتي که مياورد ميخواهد معنا را برساند، ميدانيد انچه در ذهن است نقلش به ذهن طرف مقابل غالبا بتمامه ميسر نيست مگر ان سامع خيلي زکي باشد که ناگفته بفهمد که چه در ذهن اين است. خصوصا جايي که مطلب رقيق و دقيق ميشود. اين که ما تمام ما في الذهنش را بتواند منتقل بکند به ذهن سامع، حتي در اوج خوش بياني باشد باز هم ميسر نيست. اين است که ما ميگوييم اين تقريرات مجرد تقريرات کارايي ندارد چون اون مقررله که گفته است بتمامه نگفته است. تازه ان که گفته است مقرر بتمامه نگرفته است تازه ان که گرفته بتمامه ننوشته است. و شما هم که مطالعه ميکني بتمامه نميفهمي. اين است که تقريرات کارايي ندارد. اون استثنا است که يک نفر ميگويد يک کلمه بگو من تا اخرش خواندم. ان استثنا است نه عموم.

خيلي اوقات ميگويد در تقريرات شما اين جور نوشته است وقتي که به او ميگويي، ميگويد کي من اين حرفها را گفتم از ريشه منکر است. خصوصا که اگر اختلاف السنه هم باشد. اون هم مزيد بر علت است که اون واقعيت را تنزل ميدهد. يک چيزي معتني به، به دست امدم نميرسد. خب مرحوم نائيني ميخواهد اين مطلب را به ذهن ما منتقل کند که چرا اطاعت تفصيلي با اين که امکان دارد در صورتي که امکان دارد متعين است اطاعت اجماليه مجزي نيست.

بعضي مثل مرحوم اسيد محمد باقر گفته اند که ظاهر فوائد اين است که اصلا اطاعت اجمالي مع التمکن تفصيليه عند العقل اطاعت نيست. اصلا اين صفت اطاعت را ندارد. اون وقت گفتند اين که شک کرديم قاعده اشتغال چون شک در محصل داريم. نتيجه اش اين ميشود شک در محصل هم مجراي اشتغال است.

ولکن در ذهن ما نه، نائيني اين را نميگويد بعيد است اطاعت اجمالي اصلا عند العقل اطاعت نباشد نه ديگه. نهايتش اين است که عقل ميگويد اين اطاعتي که ميکني اين کفايت نميکند مجزي نيست اما اصلا اطاعت نباشد اين، از کلمات نائيني پيدا نميشود. حرف زياد زده است ولي اين که بگويد اطاعت نيست نه فقط گفته است عقل حکم ميکند که بايد تفصيلي باشد. شما نگاه کنيد ما در عباراتش پيدا نکرديم.

مرحوم نائيني ادعا وضوح بر اين مطلب ميکند. بعد ميگويد حالا اگر کسي شک کرد باز ما دوباره به يقين ميرسيم ها، منتها از راه ديگري. شک بدوي است شک ميکني که اطاعت تفصيليه لازم است يا نه باز گفته است به يقين ميرسي که اطاعت تفصيلي لازم است از چه بابي؟ گفته است وقتي که شما شک ميکني که ايا اطاعت تفصيلي لازم است يا مخير هستي اين از قبيل دوران امر است بين تعيين و تخيير منتها در مقام امتثال. ما دو تا دوران امر داريم بين تعيين و تخيير. يک دوران امر است بين تعيين و تخيير در مقام اشتغال. کفاره بر من واجب شده است نميدانم معينا عتق است اگر عاجز شدم صيام. يا نه از اول مخير هستم بين عتق و صيام. دوران امر است بين تعيين و تخيير در مقام اشتغال. بر من چه را واجب کرده است؟ جامع نداريم. صيام و عتق اصلا ربطي به هم ندارند که جامع داشته باشند. نميدانم عتق متعينا يا احد الامرين من العتق او الصيام؟

اين جا محل بحث است مشهور در دوران امر بين تعيين و تخيير اشتغالي است غير مشهور ميگويند در دوران بين تعيين و تخيير هم برائت. چرا؟ چون من شک دارم در تعين. شک دارم در تعين و برائت از تعين جاري ميکنم. معارض ندارد چرا؟ چون در ناحيه تخيير برائت ندارم تخيير توسعه است. يک دوران امر داريم بين تعيين و تخيير در مقام امتثال. مرحوم نائيني ادعايش اين است که در محل کلام دوران امر است بين تعيين و تخيير در مقام امتثال. نميدانم فراغ حاصل ميشود به احدهما يا فراغ حاصل ميشود به خصوص تفصيلي؟ دوران امر است بين تعيين و تخيير است. اگر تعيين باشد لايحصل الفراغ الا به تفصيلي و اگر تخيير باشد يحصل فراغ باحدهما. گفته است اينجا از دوران امر بين تعيين و تخيير است در مقام فراغ. دوران امر بين تعيين و تخيير در مقام فراغ از صغريات فراغ مشکوک است. شما اگر عدل را بياوري شک داري ذمه ات فارغ شد يا نه الاشتغال اليقيني يستلزم فراغ يقيني را. مرحوم نائيني ادعا دارد که محل کلام، اگر هم شک کرديم ميشود دوران امر بين تعيين و تخيير در مقام امتثال باز عقل ميگويد الاشتغال يقيني يستلزم فراغ يقيني. اين قطعي است ها پس قطعا به حکم عقل بايد اطاعت تفصيلي کنيم باز ما به قطع ميرسيم صحبت شک نيست منتها با يک پيچي. اين را در فوائد فرموده است.

در اجود امده است گفته است اينجا جاي برائت نيست چون به يد شارع نيست. باب، باب امتثال است مقام امتثال درست است که شارع ميتواند تصرف کند. مثل قاعده فراغ تصرف در مقام امتثال است. ما نميگوييم شارع نميتواند در مقام امتثال تصرف کند چرا ميتواند تصرف کند ولي اگر تصرف نکرد اون حکم عقلي در اين جا محکَّم است. عقل در مقام امتثال ميگويد الاشتغال اليقيني يستلزم فراغ يقيني را. وقتي که عقل اين را ميگويد اين جا مرحوم نائيني قبول کرده است که جاي برائت نيست. امتثال جاي تصرف دارد ولي به جعل بدل، نه به ترخيص. همين را خوب فکر کنيد. حرف متيني است.

نائيني ميگويد مقام فراغ مقام امتثال از ديد شارع خارج نشده است. نه شارع به مقام امتثال هم نظر دارد ميتواند تصرف کند منتها به جعل بدل. در مقام امتثال معنا ندارد بگويد حلال است. رفع ما لا يعلمون در مقام امتثال بايد بگويد که بلي قد رکعتَ. بگويد فامض. جعل بدل بکند. اين است که فرموده است اين جا.

اين جعل بدل هم دليل خاص ميخواهد. ما اين جا دليل خاص بر جعل بدل نداريم. ما هستيم و ادله مرخصه رفع ما لا يعلمون و کل شيئ لک حلال، که اينها هم مقام فراغ را نميگيرد مقام فراغ به اين شکل شرعي نيستند. گر چه شارع ميتواند تصرف بکند. مقام فراغ حلال و حرام ندارد اجتزا و عدم اجتزا دارد اوني که در اجود ميگويد با اوني که در فوائد ميگويد با هم تنافي ندارند. يک کلمه تعيين و تخيير هم اضافه کرده است. ولي در هر دو حرف نائيني اين است که مقام مقام فراغ است مقام فراغ مورد حکم عقل است مورد حکم هم اينجا اشتغال يقيني يستلزم فراغ يقيني را. گاهي به ان بيان و اخري به اين بيان.

خيلي اينجا حرف زده است خصوصا مرحوم اشيخ حسين حلي خيلي حرفهاي نائيني را اورده است ان شب اين را گفت و ان شب ان را گفت. ممکن است بلکه قطعا تقريبات ديگري اشيخ حسين نقل کرده است غير از اين چيزهايي که ما نقل کرديم. نکته اش اين است که که ان چيزي که در ذهنش هست ميخواسته فني‌اش کند. اين مطلبي است که ما زود گذشتيم در مقام عدم جريان اصل مرخص.

انچه که ما اشکال بر ايشان داريم کبروي نيست کبري را قبول داريم که مقام امتثال ربطي به شارع بما هو شارع ندارد. ان شارع نيست اگر جعل بدل ميکند اون مثلا بگو قابل است تشريع نميکند مثلا بگو امتثال قبول کردم. اين کبرايي که مرحوم نائيني فرموده است که معروف است مقام امتثال مربوط به عقل ميشود راست ميگويد يعني مقام امتثال مربوط به عقل ميشود يعني مورد تشريع نيست گر چه مورد اجتزا و عدم اجتزا هست(اين نکته را خوب بيان کرده). به اين معنا مرتبط است جاي تشريع ندارد ولي مرتبط به شارع هست اين کبري درست است.

ولي سوال ما اين است که اقاي نائيني چه فرقي است بين قصد الوجه که شما ميگوييد قصد الوجه از قيود تکليف است در مقام اشتغال قصد الوجه يک نحوه از اطاعت است ديگه يک کيفيت از اطاعت است، يا قصد القربه شما ميگوييد قصد القربه از قيودي است که قابل اخذ در متعلق در مقام اشتغال است اين اخوند بود که ميگفت نميشود همه را به مقام فراغ ميبرد. شما ميگوييد اينها مربوط به مقام اشتغال ميشود. قصد الوجه خودش هم اينجا تصريح کرده است شک کردي قصد الوجه معتبر است به اطلاق تمسک ميکني و اگر نبود به رفع ما لا يعلمون تمسک ميکني. سوال ما اين است که چه فرقي است بين اطاعت تفصيليه و قصد الوجه؟ قصد الوجه يک نحوه اي از اطاعت است ميگوييد اين قابل اخذ است در متعلق به متمم الجعل، ولي در اطاعت تفصيليه که ميرسيد ميگويد عقلي محض است. ربطي به شارع ندارد الا به نحو جعل بدل. اين چه فرقي ميکند. خيلي اصرار دارد مرحوم نائيني بين اينها فرق بگذارد متوجه اين قضايا هست خيلي دقت کرده است سوال مطرح ميکند که چه فرقي هست بين اطاعت تفصيليه و قصد وجه؟ همين را تکرار ميکند ميگويد اطاعت باب عقل است تفصيلي باشد باب عقل است اجمالي باشد باب عقل است، ما اشکالمان بر مرحوم نائيني اين است که شما که متمم الجعلي هستيد شما که ميگوييد اخذِ کيفياتِ اطاعت در متعلق ممکن است قصد تقرب هم از کيفيات اطاعت است قصد وجه هم هکذا و تمييز هم از کيفيات اطاعت است، همه اينها را گفته است اخذش ممکن است وقتي به اطاعت تفصيلي رسيده است گفته است بايد انبعاثت از امر باشد. نه احتمال امر، گفته است اين اخذش ممکن نيست. تمام بزنگاه گير کلام نائيني است همين نقطه است. ما هو الفارق بين قصد الوجه قصد تقرب، تمييز همه اينها را ايشان ميگويند قابليت دارد در متعلق اخذ بشود جاي اطلاق دارد و جاي برائت دارد. ولي وقتي به اطاعت تفصيله ميرسد اصرارش اين است که تفصيليت و اينها دخيل در حصول غرض هستند. گفته اينها دخيل در متعلق نيستند چرا؟ سوال ما همين است که چرا اينها را از هم جدا ميکنيد، همه اينها کيفيات اطاعت هستند وقتي از کيفيات اطاعت شد، ما ميگوييم بر مبناي شما حديث رفع، شک داريم که ايا اين کيفيت در متعلق اخذ شده است يا نه رفع ما لا يعلمون، قبح عقاب بلا بيان. و بر مبناي مرحوم اخوند اطلاق مقامي. چون اين از کيفيات مغفول عنها است اطلاق مقامي ميگويد اين اعتباري ندارد. و اگر هم اطلاق مقامي را کسي گير کرد گفت نه اين کم اتفاق ميافتاده است لازم نبوده است که مولا اين را بيان کند برائت عقلي هم گفتيم در اين جا مجال دارد اگر نگوييم برائت شرعي هم مجال دارد.

ما فرمايش مرحوم نائيني را از جهت مبنايي اشکال نميکنيم مثل مرحوم اسيد محمد باقر گفته است خب دوران امر است بين تعيين و تخيير ما در دوران امر بين تعيين و تخيير برائتي هستيم نه اون يک تعيين و تخيير ديگري است. اين تعيين و تخييري که نائيني ميگويد جاي برائت ندارد. باب باب امتثال است جاي رفع ما لا يعلمون ندارد. ما که ميگوييم اينها که از دوران امر بين تعيين و تخيير نيست ما که ميگوييم اين اطاعت تفصيليه مربوط به شارع است، دو تا حرف، اون نيست و اين هست چون که اخذ اين کيفيت هم در متعلق امر مولا ممکن است. ما همين را نفهميديم تفصيليت اطاعت چه فرق ميکند که اطاعت بايد به قصد وجه باشد قربي باشد. همه اينها از کيفيات اطاعت است ايشان اين را متوجه است خيلي تلاش کرده است بگويد فرق دارد قصد وجه و تميير با اطاعت تفصيليه ولي دليل نياورده است همه اش ادعا کرده است و تکرار کرده است تفصيليت اطاعت امر عقلي است.

خب اين نهايت تلاش ما در بيان. وقت زياد گذاشتيم. هم کتاب مرحوم اشيخ حسين حلي را نگاه کرديم هم فوائد را و هم اسيد محمد باقر را در ذهنم اين است که عمده فرمايشات مرحوم نائيني که اصرار داشته ما را به قطع برساند گفتيم تقريبا کلش را. ولي هر چه فکر کرديم چون من به مرحوم نائيني ارادت خاصي دارم نائيني فقيه اصولي است اصول را بما الة بما هو طريق براي فقه بحث ميکند، هميشه فقه دستش هست. اصول را ميخواهد با فقه جفت و جور کند. اين خيلي مهم است تا اين که کسي بگويد به عنوان فني، توکلت علي الله بحث ميکنيم حالا به فقه بخورد يا نه. و حرفهاي جديدي دارد مرحوم نائيني.

يک وقتي پيش يکي از علما بوديم گفتم نائيني در اصول حرف دارد گفت اون از کساني بود که اعتقادش کم بود نه خيلي کم ها ولي مثلا اخوند را ترجيح ميداد مرحوم اصفهاني را. گفت از کجا ميگويي؟ من از اول اصول شروع کردم گفتم ببين در معناي حرفي داستان اخطار و ايجاد را گفته است در اوامر اين را گفته است در نواهي. خيلي. نصف جلد اول اصول را به حساب مباحث الفاظ را برايش گفتم و جوابي نداشت. نائيني حرف داشته است و بعضا يعني يک امر طبيعي است هر کس حرف جديد ميزند بعض هاي ان خوب و بعضي ها ان خوب نيست. بر خلاف اين که حرفهاي ديگران را نقل ميکند گاهي اوقات خودش هم يک تعليقه اي ميزند اون خيلي مهم نيست. نائيني حرف جديد دارد اصول نائيني در ذهن من اين است. اين که بعضي نائيني را مثلا ميگويند نه حرف نداشته نه من اين را.

و يکي از شواهدي که نائيني حرف جديد داشته است بيان جديد داشته است، موثر در تلامذه بوده است همين کساني تخرّج علي يده. اونهايي که تحويل داده است بزرگاني هست که افتخارشان اين است که نائيني استادشان بوده است هميشه ميگويند طبيب خوب از انجايي شناخته ميشود که معالجه خوبي کرده باشد. همين جور است هنوز هم در حوزه هاي علميه برکات افکار نائيني است. حالا مرحوم اقاي خويي را حساب بکنيم تلامذه انها را حساب بکنيم برميگردند به نائيني.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo