< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

1401/12/22

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: القطع وأحکامه/امتثال تفصیلی /

 

امتثال تفصیلی در کلام منتقی الأصول

بحث در وجه اخيري بود که براي تقدم امتثال علمي تفصيلي بر امتثال علمي اجمالي گفته شده است. وجهي که در منتقي الاصول فرمود. در ابتدا معنا کرد ايشان که در تعبديات که قربيت لازم است و بايد عمل به داعي امر اورده شود، معنا کرد يعني به داعي امتثال امر، موافقت امر. ان داعي موافقت و امتثال است که هو الاول تصورا و الاخر تحققا. بعد امد فرمود در امتثال اجمالي دو تا داعي جمع ميشود يکي داعي موافقت و يکي هم داعي مثلا راحت طلبي خلاصي از تعب و امثال ذلک. چون فرض اين است که تمکن دارد سوال کند و علم تفصيلي پيدا کند منتها زحمت دارد. پس اين عمل به دو داعي اورده ميشود داعي موافقت و داعي مثلا تخلص از تعب.

و چون دو تا داعي هستند پس اين به قصد قربت مضر است. تمکن نداشته باشد خب ديگه داعيش فقط موافقت است اما اگر تمکن داشته باشد اجتماع داعيين است. اجتماع داعيين مضر به قصد قربت است کسي هم توهم نکند که داعيش در يکي از انها موافقت است و در ديگري تخلص از زحمت است. کسي توهم نکند چون اين دو تا سيان هستند، هر دو محتمل التکليف هستند معنا ندارد که ان که مصداق است داعي ما موافقت باشد و ان که مصداق نيست داعي ما نباشد، اينها معين نيست که يک داعي مال اين بشود و يکي براي ان. نه هر دو تا هر کدام به دو داعي صادر ميشوند.

در ادامه فرموده است لا يقال کسي نگويد که اجتمال داعيين در تعبديات مضر نيست. در جايي که هر داعي استقلال داشته باشد اجتماع داعيين دو قسم است بلکه سه قسم است اين را در فقه بحث کردند. گاهي به تشريک است. اگر ان داعي غير الهي نبود اين داعي الهي تاثير نداشت مثلا اگر مساله خنک کردن نبود من غسل نميکردم با اين اب خنک. داعي من در اين جا دو چيز است تقرب و تبرد. اين باطل است.

اما اگر نه داعي تقرب مستقل است به حيث که اگر هم تبرد نبود اب گرم بود باز من غسل ميکردم ولي در اين فرد دو تا داعي است هم داعي تقرب است هم داعي تبرد. ميگويند اشکالي ندارد و کم له من نظير. دو تا مکان است براي نماز خواندن هوا گرم است يک مکان خنک و يکي گرم، ما ميرويم در مکان خنک. دو تا داعي هستند از ما سوال کنند که چرا اين جا نماز خواندي؟ ميگوييم چون خنک است دو تا داعي هستند منتها داعي تقربش مستقل است بحيث اگر هم جاي خنکي نبود باز هم من نماز را ميخواندم. اين معناي مستقل است. اجتماع داعي ضم داعي اخر به داعي مستقل مضر به عباديت نيست. مثل اين که ادم مثلا غسل ميکند هم زمان بدنش را تنظيف ميکند دو داعي است هم ازاله خبث و هم ازاله حدث. ميگويند اشکالي ندارد اگر ازاله حدث داعي مستقل باشد. اگر داعي تقرب مستقل باشد ضم داعي ديگر مضر نيست.

کسي نگويد محل کلام هم اين گونه است. داعيين. چطور شما در انجا تعدد داعي را ميگوييد مضر نيست در اين جا هم بگوييد تعدد داعي مضر نيست. جواب داده است که فرق است، در جايي که تعدد داعي مضر نيست نکته ان اين است که دو چيز داريم هر کدام به يک داعي منحصر صادر شده است. اونجا يک چيز به دو داعي صادر نشده است، اونجا دوتا واقعيت است هر واقعيتي به يک داعي. نماز واجب است اين طبيعي نماز واجب است لا بشرط از خصوصيات. شما اين را تطبيق ميکني بر نماز در مکان خنک. اين خصوصيت جزء مامور به نيست امر به طبيعي تعلق گرفته است خصوصيات خارج از حيطه ماموربه هستند، شما در حقيقت طبيعت نماز را مياوري به داعي تقرب، تطبيقش ميکنيد بر اين مکان به داعي تبرد. دو واقعيت است. نماز را شما خواندي به داعي تقرب است فقط.

تحليل کرده است مواردي که ميبينيد دو تا داعي وجود دارد داعي تقرب مستقل است مضر نيست، انرا تحليل کرده است گفته است لبّش اين است که انجا دو واقعيت است هر واقعيتي به يک داعي است و هذا بخلاف محل کلام، محل کلام دو واقعيت ما نداريم. يک نمازي واجب شده است نميدانيم نماز ظهر است يا نماز جمعه است ميتوانيم هم بفهميم کدام يکي است منتها راحت طلبي ما سبب شده است که اجتهاد نکنيم، ميگوييم حالا دو نماز ميخوانيم راحت تر است اين همه کتاب نگاه کنيم و فحص بکنيم و زحمت بکشيم. گفته است اينجا يک عمل بيشتر نيست يک عمل به دو داعي اين با قربيتش سازگاري ندارد اون تحليل در اين جا محقق نيست. اين جور جواب داده است از اشکالي که در ذهن بعضي از رفقا هم بود.

نظر استاد

ولکن در ذهن ما اين است که نه، براي اينکه صولت کلام شکانده بشود اين ها خلاف وجدان است. کسي که احتياط ميکند محتاط است، که المکلف اما محتاط او مجتهد او مقلد، محتاط مثلا ميگويند ادم محتاط است اهل ورع است اين تقرب و تقدسش بيشتر است. اين خلاف وجدان است که در موارد احتياط قصد قربت خلل پيدا کرده است، نه به ذهن ميزند که اين جا اقوي است قصد قربت. ميدانيش ها، وجدانيش اين جور است اهل احتياط اهل ورع و تقوي هستند. اين جور ميگويند.

نکته اش اين است که درست است من فرض کنم علم پيدا ميکنم ولي بعضي از علم هاي ما خلاف واقع است ولي احتياط کنم ديگه حتما به واقع رسيدم. نه فرض کلام اين است که به واقع ميرسد. مرحله اولي را بحث ميکنيم. درست است که عالم وقتي که علم دارد احتمال خلاف نميدهد ولي وقتي که از بالا نگاه ميکند ميگويد اين همه علم داشتيم و بعد معلوم شده است که بي خود بوده است. لذا ميدانيش اين جور نيست که تقرب نباشد.

اما تحليلش اين است که اين که ايشان فرموده که تکرار عمل ميشود به دو داعي يک داعي الهي يک داعي غير الهي، ميگوييم اولا گاهي اوقات خود ان تکرار هم الهي است غير الهي نيست. درست است که ميگويد زحمت دارد برويم بپرسيم، گاهي اوقات ان تکرار زحمتش بيشتر است ميگويد خب اين نماز است اشکالي ندارد چهار طرف هم نماز بخوانم اين روحم بيشتر صيقل پيدا ميکند.

اين که ايشان گفته است هميشه تخلص از تعب است نه گاهي اوقات اين بيشتر زحمت دارد ولي زحمتي را قبول ميکند. چهار طرف نماز بخوانيم زحمت دارد اون هم چندين نماز چند روز. ميتوانم هم سوال بکنم. نه اين که سوال نميکنم براي اين است که تخلص از تعب داشته باشيم، نه بابا گاهي اوقات ميگويد حالا توفيقي شده است و خود اين نماز خواندن تقرب اور است ذکر است دعا است اشکالي ندارد در وجدان ما هم اين طور است. گاهي اوقات در وجدان ما همين است که حالا مقداري تحقيق بکنيم ببينيم شما مسافر صدق ميکني يا نه ميگويد بذار هم قصر و هم تمام بخوانم نماز که چيز خوبي است. در ارتکاز احساس ميشود که اين مقربيتش بيشتر است.

اين که ايشان ميگويد هميشه داعي دوم است ان داعي دوم غير الهي است نه داعي بر تکرار چه بسا الهي است اولا. ثانيا ما ميگوييم اشکالي ندارد اصلا بعضي اوقات چون اجتهاد است خيلي زحمت دارد برود حل بکند مساله را به علم برسد تکرارش ميکند تخلصا از ان زحمت. داعي غير الهي. داعي انساني. راحت طلبي. ديگه از اين بالاتر نيست. الان نماز ميخواند تکرار ميکند به دو داعي. يک داعي تحصيل موافقت امر و يک داعي هم اين است که به زحمت نيافتد. اين که ايشان اصرار دارد که فرق است بين اينجا و ان نماز در مکان بارد ما نتوانستيم بفهميم چه فرقي است؟ نماز ميخواند در مکان بارد ميگوييد اشکالي ندارد قربه الي الله را اورده است اصل نماز را. تطبيقش بر اين مورد براي اين است که خنک بشود خب اين جا هم همين را بگوييد ديگر. بگوييد ان که ماموربه است ان را براي خدا مياورد اين که تکرار ميکند خصوصيت ان تکرار است. تکرار حکم شرعي ندارد تکرارش براي خلاصي از زحمت است. همان حرف را در اينجا بگوييد. اين که نماز ميخواند يکي از اينها چون که واجب است قربه الي الله ميخواند، اين که ان واجب را در لباس متکرر مياورد، خصوصيت عمل است در مقام امتثال. اين که ان را متکررا مياورد تکررش به داعي اين است که از زحمت سوال خلاص بشود.

ببينيد يک امر وجداني است اگر هزار برهان هم بياورند شبهه در مقابل بداهت است. اين که من قربه الي الله اين نماز را مياورم هيچ خدشه اي در اوني که واجب من هست قربه الي الله مياورم، وجدان ما اين است که هيچ شبهه اي در ان نيست. اوني که واجب است که يکي از اينها است قصد قربت ميکنم که براي تقرب به خدا به وسيله او، منتها چون ان را نميدانم اين است يا ان، تکرارش ميکنم. اين تکرار که خصوصيت عمل است اين بداعي غير قربي است اما ان که واجب است که بين اينها است که من نميدانم الان نماز ميخوانم به قصد امتثال اوني که واجب است که اگر اين است اين،اگر ان است ان. نماز ميخوانم به قصد اتيان همان که واجب است قربه الي الله. هيچ شائبه ي غير قربي در ان نيست، در اين که محتاط قصد تقرب ميکند. عجيب است از مرحوم نائيني.

خب حالا شما در اين جاها در جايي که علم است بگذاريد، جايي که ظن تفصيلي است. همه ميگويند در رساله هايشان هم مينويسند که حکم اين است که نماز جمعه مجزي است هر چند احوط اين است که نماز ظهر بخوانيم. دو عمل را انجام بدهيد منتها انجا ظن تفصيلي داريد. يعني مثلا فرق ميکند من اول نماز جمعه بخوانم که حجت دارم بعد نماز ظهر؟ يا هنوز امام جمعه بلند نشده است من نماز ظهر را ميخوانم که محتمل است. ادم احساس فرق نميکند. اين که احتياط بکنم يا احتياط نکنم در وجدان ما اين است که هيچ فرقي نميکند اين فرمايشي هم که در منتقي الاصول فرموده است براي تقدم امتثال تفصيلي بر امتثال اجمالي وجهي ندارد.

هذا تمام الکلام در مساله اولي که دوران امر است بين امتثال علمي اجمالي و امتثال علمي تفصيلي. مرحله دوم اين است که دوران امر است بين امتثال علمي اجمالي و ظني تفصيلي.

يک مطلبي که در منتقي الاصول که ايشان اصرار دارد معناي اتيان عمل به داعي امر يعني به داعي امتثال امر. به داعي مواقفت امر. ايشان در بحث تعبدي و توصلي اينها را بيان کرده است و ميگويد به داعي امر معقول نيست ما انجا بحث کرديم گفتيم به داعي امر هم معقول است اين داعي را که فقها ميگويند بد معنا کرديد به داعي که فلاسفه ميگويند معنا ميکنيد بعد ميگوييد به داعي امر معنا ندارد. اين هم در ذهنتان باشد عمل به داعي امر يعني چه؟ ما اين طور ميفهميديم عمل را به قصد امر بياور يعني محرک تو امر مولا باشد. کلمه امتثال در ذهن ما نميايد. امتثال امر. گاهي امر مولا من را دعوت ميکند و اخري خوش و بش مردم. تصورا البته ها. امر في حد نفسه داعويت ندارد امري که تصور کردم و ترتب مثوبت تصديق کردم با ان شرايطش، گاهي اوقات امر مولا با ان شرايطش محرک من است، اين ميشود عمل قربي؛ و گاهي اوقات تعريف مردم ان تعريف را تصور کردم حرکت کردم. تعريف مردم.

ما در ان تعبدي و توصلي بحث کرديم گفتيم همين که فقها ميگويند قربيت به اين است که فعل را به داعي امر بياوري يعني امر دعوتت بکند. امر محرکت باشد. امتثال صحبت نيست. گاهي اوقات امر خدا است که من را دعوت ميکند تحريک ميکند و گاهي تعريف مردم. مال دنيا مثلا. ان محرکات فرق ميکند. داعويت يعني محرکيت امر. فعل وقتي عبادي ميشود که ناشي شده باشد از امر مولا. صحبت امتثال نيست از دعوت امر. ان که گفت بخوان گفتم لبيک اين ميشود عبادي. امر او را که ميگويم لبيک ميشود عبادي. که در باب حج هم همين طور ميگويند لبيک که ميگويي ان جواب لله علي الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا تو بگو لبيک. امر کردي اطاعتت کردم، ميشود عبادت. امتثال و اينها نيازي نداريم اين داعي را فلسفي معنا ميکند بعد ميگويد معنا ندارد داعي امر، امر مترتب نميشود نه همان معناي عرفي خودش. اين هم يک مساله اي که جاي بحث دارد جاي تامل دارد ما در بحث تعبدي و توصلي مفصل بحث کرديم بگذريم مهم نيست اينجا دخيل در مطلب نيست.

مرحله ثانيه

مرحله ثانيه اين است که دوران امر است بين اين که ما، همين که الان متعارف است اون که بحث کرديم ان نادر است احتياط در مقابل علم تفصيلي کم است ان که زياد است و متعارف است در رساله ها نوشتند اين دومي است. دوران امر است تقليد بکنم تفصيلي ظني. ظن به قول مجتهد مياورد يا نه احتياط بکنم. امتثال علمي اجمالي. در ناحيه مقلدين همين جور است دوران امر است بين مکلف يا بايد محتاط باشد يا بايد مقلد، احتياط و تقليد اين مرحله ثانيه است. اجتهادش هم غالبا اين گونه است چون ظني است. اين خيلي محل ابتلا است. دوران امر است که احتياط بکند امتثال اجمالي و يا تقليد بکند امتثال تفصيلي ظني. ايا اينجا اين دو تا در عرض هم هستند يا نه باز تفصيلي مقدم است.

نظر مرحوم آخوند

مرحوم اخوند در اين جا يک بياني دارد اين که ظني تفصيلي مقدم است بر احتياط ام لا، احتياط را کسي نميگويد مقدم است ها اين را شبهه دارند. اين که امتثال ظني تفصيلي مقدم بر احتياط است فرموده است بايد دليلش را نگاه کنيم دليل اين که ان ظن را حجت کرده است اگر ان دليلش اطلاق دارد گفته است اين ظن حجت است حتي مع تمکن از احتياط؟ خب احتياط هم هست به جاي خود، دليل حجيت ظن هم که ميگويد ان هم هست، و هما سيان في عرض واحد. اگر دليل حجيت ظن اطلاق داشته باشد چه تمکن داري از احتياط چه تمکن نداري اينها ميشوند در عرض واحد.

و اما اگر دليل حجيت ظن اطلاق ندارد يک بحثي است که ايا ظن حجت است مطلقا حتي مع التمکن من العلم الاجمالي يا نه، گفته است اگر دليل حجيت ظن اطلاق نداشته باشد ظن را في الجمله حجت کرده باشد، اين اونجايي است که ما تمکن از احتياط نداريم ان وقت احتياط مقدم بر ان است ديگه.

 

بررسی کلام مرحوم آخوند

خب اين فرمايش مرحوم اخوند درست است ولي خروج از بحث است. بحث ما در اين که در دوران بين امتثال ظني تفصيلي يک طرف، و علمي اجمالي يک طرف، در جايي که ظني حجت است به نحو مطلق، اون را بحث ميکنيم. که ايا از جهت لعب به امر مولا از جهت نميدانم قصد الوجه و امثال ذلک مزيت دارد. ظني تفصيلي به جاي علمي تفصيلي است. که ظني تفصيلي که حجيت ندارد اصلا محل بحث نيست معلوم است که اگر حجيت ندارد بايد احتياط کرد ديگه، از محل بحث خارج است. شيخ انصاري اگر گفته است اينها سيان هستند مقصودش همان جايي است که ان ظن حجت است تقليد حجت است با امکان احتياط تقليد حجت است حالا ظن مقدم است بر علم اجمالي است يا نه. اين که در يک فرض علم اجمالي مقدم بر ظن باشد از محل بحث خارج است. خوب بود مرحوم اخوند اين فرمايشات را نميفرمود.

حالا دوران امر است بين امتثال تفصيلي ظني که حجت است لا ريب في حجيته، با احتياط. ايا باز هم ظني تفصيلي مقدم است يا نه، در اين که عمل به ظني تفصيلي است مجزي است بحث نداريم حجت ما است بحث نداريم که. بحث در اين است که مقدم بر اين است يا نه؟ بايد برگرديم به ان ادله اي که در علمي تفصيلي اوردند. ايا ان ادله شامل ظني تفصيلي هم ميشود يا نه.

ادعاي ما اين است که اگر هم ان ادله تمام باشد در ان جا شامل اين جا نميشود اينجا ناتمام است. و لو ما قبول کنيم علمي تفصيلي مقدم است بر احتياط ولي ظني تفصيلي مقدم بر احتياط، هيچ دليلي نداريم. يکي از ادله انجا داستان لعب بود لعب به امر مولا. عبث به امر مولا. خب حالا اگر قبول کنيم که شما ميتواني يکي را بياوري که علم داري، دو تا را مياوري اين عبث به امر مولا است، سلمنا، اما در محل کلام چون يکي مظنون است عبث نيست که. من احتياط ميکنم دو طرف را مياورم. درست است مظنون حجت است ولي شايد خلاف واقع باشد. اگر هم لعب و عبث درست باشد شبهه اش در انجا، در اين جا هيچ مجالي ندارد هيچ عبثيتي ندارد. اصلا خود علما اول فتوا دادند خيلي جاها بعد گفتند احوط استحبابي. اگر لعب بود که معنا نداشت بگويند احوط استحبابي است. نه اين لعب نيست.

بررسی نظریه مرحوم نائیني

و اما دليل اختلاف مراتب که فرمايش مرحوم نائيني بود. مرحوم نائيني همان دليل را اينجا هم اورده است گفته است اينجا عقل ميگويد موافقت تفصيليه، اطاعت است و مقدم بر موافقت اجماليه است.

اشکال ما بر مرحوم نائيني اين است که و لو ما انجا عقل را قبول بکنيم بگوييم عقل ميگويد اطاعت تفصيليه يقينيه مقدم است بر علميه اجماليه. انجا هم ما قبول نکرديم و لو قبول بکنيم اينجا مجال ندارد. اونجا مرحوم نائيني ميگفت اقا احتياط انبعاث از احتمال امر است. موافقت تفصيليه انبعاث از خود امر است. اين ريشه حکم عقل بود عقل ميگويد که از خود امر منبعث ميشوي مقدم است تا احتمالش. ميگوييم خب حالا انجا قبول کرديم. اما در اين جا انبعاث علي اي حال از امر نيست امر معلوم نيست مظنون است. موافقت تفصيلي، انبعاث از امر مظنون است ان طرفش انبعاث از امر محتمل است اگر هم قبول بکنيم که عقل ميگويد انبعاث از امر مقدم است بر انبعاث از احتمال، ديگه اصلا قبول نداريم که عقل بگويد انبعاث از مظون الامر مقدم است بر انبعاث از محتمل الامر.

نه ان بيان هيچ وجهي در اين جا ندارد. کما اين که ان وجه قربي اشتراک در داعي ديگر در اين جا وجهي ندارد. اين جا اصلا داعيش هميشه الهي ميتواند باشد. احتياط ميکند چرا احتياط ميکني؟ صحبت زحمت نيست صحبت اين است که ميخواهم به واقع برسم. به واقع رسيدن مطلوب شارع است شارع مگر نگفته است احتياط حسن است به ملاکات شرعيه برسم محبوب شارع هستم. اين جا ديگه ان شبهه خيلي ضعيف است.

خب يک مشکله اي است آن وقت در اين جا، اگر ما حرف نائيني را قبول بکنيم حرف منتقي را قبول بکنيم و بگوييم که امتثال ظني مقدم است بر امتثال علمي اجمالي، پس اين احتياطات مستحب مجتهدين را چطور درست بکنيم؟ مجتهدين فتوا ميدهند نماز جمعه مجزي است بعد ميگويد احوط اين است که نماز ظهر بخواند مرحوم نائيني به اين جهت ملتفت است فقه در دستش هست. از ان طرف ميگويد امتثال اجمالي موخر است امتثال ظني مقدم است. از ان طرف هم رساله اش پر از احتياطات در امتثال ظني است. گفته است، ينبغي اول گفته است بعد گفته است نه همين جور بايد، گفته است اگر هم کسي در موارد ظن تفصيلي احتياط ميکند اون عمل احتياطي را بايد بعد بياورد. اول بايد اون ظني را بياورد. اول بايد نماز جمعه را بخواني که امتثال ظني است بعد برويد سراغ احتمالي. اگر اول احتمالي بعد ظن که همان امتثال اجمالي است ميشود احتياط. مرحوم نائيني چون که امتثال ظني تفصيلي را مقدم ميدارد بر علمي اجمالي، در اين موارد احتياط مستحب که ميرسد اول بايد مظنون را بياورد تا بشود امتثال ظني بعد به صورت رجائي مستحب است که ان محتمل هم بياورد.

گفته است ما تنها نيستيم شيخ انصاري هم اين گونه گفته است راست ميگويد. در بحث اشتغال اختلافي است بين شيخ و مرحوم شيرازي در مواردي که چهار فرسخ رفته است و در همان روز برگشته است في يومه، في يوم و ليله نيست. بعضي اشکال کردند و گفتند اين جا معلوم نيست نمازش قصر بشود. في يومه اگر بر ميگردد مسيرة يوم و ليلة باشد اين مسير يوم است. گير دارد. اون وقت اونجا بعضي ادله تمام را مقدم داشتند گفتند اول تمام بخواند، احوط قصر است بعدا. بعضي ها ادله قصر را مقدم کردند گفتند اول قصر بخواند بعدا تمام بخواند. شيخ انصاري يکي از اينها است. من الان يادم رفته است شيخ انصاري ظاهرا ادله تمام را مقدم ميکند ميگويد اول تمام بخواند امتثال ظني تفصيلي، بعد گفته است احتياطا قصر بخواند. مرحوم شيرازي بر عکس است. مرحوم نائيني اين را در فوائد گفته است گفته است منشا اختلاف شيخ و سيد اين است که يکي ميگويد اول تمام بعد قصد و يکي ميگويد اول قصر بعد تمام. ميگويد ريشه اش اين است که امتثال تفصيلي مقدم بر اجمالي است لازمه تقدم امتثال تفصيلي بر اجمالي لازمه اش اين است که اول عمل کند به امتثال ظني تفصيلي بعد به ان يکي عمل کند.

اين فرمايشي است که مرحوم نائيني اين جا فرموده است اولش ميگويد ينبغي، بعد ميگويد بل يمکن ان يقال که ظني تفصيلي را اول بايد مرتکب ان مظنون تفصيلي بشود بعد احتياط را انجام بدهد.

نظر استاد

ولکن در ذهن ما اين است که نه ديگه اينها. اين هم وجهي ندارد ما که اصلش را گفتيم وجهي ندارد اين هم وجهي ندارد شيخ انصاري هم فرموده است مرحوم سيد شيرازي هم فرموده است ولي هيچ نميفهميم به چه بياني؟ اول هم محتمل را بياورد بعدش امتثال تفصيلي ميکند که. محتمل را مقدم اوردند ان را مظنون بودن که ساقط نميکند. اول محتمل را مياورد بعد مظنون را مياورد امتثال تفصيلي کرده است باز هم. شما دنبال اين امتثال تفصيلي بوديد ديگه، خب امتثال تفصيلي محقق شده است. ما در ذهنمان اين است که اين که ميگويند امتثال ظني تفصيلي مقدم است اين وجهي ندارد.

منبه اين که وجهي ندارد همين است که علما فقها در رساله هايشان مينويسند فتوايشان را، ميشود امتثال ظني تفصيلي، بعد هم ميگويند احوط ان طرف است بدون اين که بگويند احوط اين است که اول اين و بعد ان. اين يک منبه خوبي است که امتثال ظني تفصيلي مقدم بر علمي اجمالي نيست. نه همان طور که شيخ انصاري فرموده است هما سيان.

اين مرحله ثانيه هم چيزي ندارد يک چيزي که فقط ميخواستم امروز بگويم نشد در ضمن حرف نائيني. مرحوم نائيني که ميگفت اصل عملي مجال ندارد ملاحظه کرديم همان طور که ما گفتيم گفته است ها، مجال ندارد يکي ميگويد دوران امر است بين تعيين و تخيير در اجود ميگويد شرعيت ندارد مرحوم اشيخ حسين حلي نگاه کرديم چندين صفحه بحث کرده است بعضي صورش ميخواهد بگويد شک در محصل است بعضي از صورش ميخواهد درستش کند که عقلي است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo