< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

1401/12/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: القطع وأحکامه/مسلک علیة واقتضاء /اختلاف مرحوم آخوند وآغاضیاء

 

مسلک علیة واقتضاء

اختلاف مرحوم آخوند وآغا ضیاء

بحث در فرمايش مرحوم اغا ضيا است ايشان بيان مرحوم اخوند را ظاهرا نپسنديده است و يک بيان ديگري براي اثبات عليت ذکر کرده است. ايشان ادعا کرده است که عليت تصديقش به اين است که حقيقت علم اجمالي معلوم بشود. اگر حقيقت علم اجمالي معلوم بشود قول به عليت مثلا واضح است. لذا وارد شده است در بحث حقيقت علم اجمالي. در اين که علم اجمالي حقيقتش چيست دو نظر است.

يک نظر و لعل معروف باشد مرحوم حاج شيخ اصفهاني تصريح کرده است و ديگران پذيرفته اند، اين است که علم اجمالي علم به جامع است تفصيلا و جهل به خصوصيات است تفصيلا. علم اجمالي مرکبي است از علم تفصيلي و جهول تفصيليه. انها ادعا دارند که اجمال مال علم نيست. علم واضح است نور است اجمال معنا ندارد. علم اجمالي اجمالش مال اطراف است و الا ما نسبت به جامع علم تفصيلي داريم، يکي از اينها نجس است علم تفصيلي است ان نجس است جهل تفصيلي است نميدانيم و ديگري هکذا. انها ادعايشان اين است علم اجمال بردار نيست علم نور است وضوح است تبين است اجمال معنا ندارد در علم. اجمال به لحاظ متعلق است اگر ميگويند علم اجمالي يعني علم تفصيلي که اطرافش اجمال دارد.

برهان هم مياورند مضافا به اين که مثلا علم واضح است برهان بردار نيست، برهان هم مياورند. ميگويند اگر قرار باشد اين گونه نباشد از دو حال خارج نيست، يا بايد بگوييد که علم تعلق گرفته است به فرد مردد که فرد مردد واقعيت ندارد لا هويه له. ان چه در واقع هست متشخصات هستند مردد در واقع وجود ندارد لا هويه و لا مهيه. فرد مردد معنا ندارد که علم به ان تعلق گرفته باشد. يا بايد به فرد معين تعلق گرفته باشد، و فرد معين هم ان علم تفصيلي است که به ان تعلق گرفته است. پس وقتي که نشد فرد مردد نشد فرد معين، ميشود علم به جامع. جامع يک واقعيتي است مردد نيست جامع. منتها جامعي است که لا يخرج از اين اطراف. علم دارم که جامع اين اناء که لا يخرج از اطراف، ان جامع نجس است تفصيلا. اين که اين نجس باشد ان نجس باشد جهل دارم تفصيلا. اين يک تحليلي است که در مورد علم اجمالي که مرحوم حاج شيخ اصفهاني دارند که خيلي هم اين را ميگويند ولي نه به اين مفصلي. ميگويند علم اجمالي حاوي يک علم تفصيلي به جامع است و داراي شکوک تفصيليه، جهول تفصيليه به اطراف.

ولکن مرحوم اغا ضيا خلاف مشهور گفته است و ادعا دارد که نه اجمال مال خود علم است. اين جور نيست که علم اجمالي به جامع خورده باشد نه. علم اجمالي خورده به هموني که علم دارم هماني که قطره در ان افتاده است علم دارم همان نجس است. منتها علم دو قسم است يک قسم از علم شفاف است واضح است هيچ تاري ندارد ان را ميگويند علم تفصيلي. علم يعني وضوح اما وضوح مراتبي دارد کاملا واضح است قطره در اين افتاده است و شما ميدانيد در اين افتاده است صورت واضحه. اين علم تفصيلي است. علم اجمالي همين صورت است ولي صورتي است که اندماج دارد يک تاري دارد، جهل نيست علم است در نفس شما يک صورتي حاضر است ولي ان صورت واضح نيست که منطبق بشود بر خصوص اين يا منطبق بشود بر خصوص ان، ولي همان صورت واقعيه خارجيه. صورت همان خارج اما صورتي که اندماج دارد تاري دارد مثل آينه اي که صاف نيست وقتي که انسان جلوي ان قرار ميگيرد نشان ميدهد صورت را ولي چون گرد و غبار دارد اين آينه صاف نشان نميدهد. علم اجمالي يعني ان.

اگر از دور يک شبهي را ميبينيد صورت او به ذهن ميايد اما صورت اجمالي بسته مندمج، يک صورتي در ذهن ميايد هنوز نميداني که ان انسان است يا حيوان است. يک صورتي در ذهنتان منقش ميشود علم پيدا کرديد به يک چيزي، نميشود بگوييد الان ميدانم يک چيزي است اما ان چيز مندمج است ارام ارام جلو ميايد ان تاري کم ميشود کم ميشود مثلا ان صورت اولش مردد بود بين اين که ان حيوان باشد يا انسان، ارام ارام معلوم شد که ان انسان است، باز هنوز تار است نزديک تر و نزديک تر ميايد ميفهميد که مرد است نه زن. قد بلندي دارد مثلا. ارام ارام همين طور هر چه نزديکتر ميشود ان صورت روشن تر ميشود وقتي که جلو ميايد، ميبينيد همين اقا است. صورت همين اقا در نفس شما منقش ميشود. اول همين صورت اين اقا بود ولي صورت تار. يک صورت ديگري نبود صورت همين اقا بود منتها يک صورت تاري بود که از روزنه صورت تار همه خصوصيات را نميديدم. فقط يک هيکلي ميديدم جسم است مثلا. متحرک است. هر چه نزديکتر ميشد خصوصيات مجهوله کمتر ميشد صورت واضحتر ميشد واضحتر، تا ميرسيد به کمال وضوح. مرحوم اغا ضيا ميگويد علم اجمالي مثل همان صورت بسته و تار است.

علم اجمالي داريد يکي از اينها نجس است هماني که قطره در ان افتاده است به همان اشاره ميکنيد همان خارج و واقع اوني که قطره در ان افتاده است که الان نميداني ان که قطره افتاده در يمين است يا شمال. خصوصيات را نميداني. ولي همان که قطره افتاده را علم داري مثل همان شبه. چون خصوصيات را نميداني، نميداني منطبق بر ان شده است يا ديگري.

اگر که با تفحص تجسس تحقيق به اين رسيدي که اين يمين است که قطره در ان افتاده است اين همان است که صورت مندمج در ذهنت بود نه صورت ديگري. همان باز شد.

مرحوم اغا ضيا ميگويد اون که معلوم است همان صورت معلوم است ولي همان صورت ذهنيه زُعميه است. اين هم از اختراعات ايشان است. علم همان صورت ذهنيه است ولي همان صورت ذهنيه که فاني در واقع است و ان را واقع گمان ميکنيد. نه اينکه واقعا واقع باشد. واقع که در خارج است. صورت ذهنيه که اي که با ان با واقع ارتباط پيدا ميکني.

مرحوم اغا ضيا علم اجمالي را اين جور معنا ميکند ما در ذهنمان اين است که خوب معنا کرده است اين که ما علم داريم علممان اجمال دارد به ذهن ميزند خود علم اجمال دارد بسته است روشن نيست. اينها را ما گاهي اوقات ميگوييم که من هم صورت مساله به طور اجمال در ذهنم هست بذار فکر کنم اين را باز کنم. کم کم با اين فکر روشنش ميکنم تا به ان تفصيل برسم.

ميشود در انسان در نفس انسان صورتي که منقح ميشود صورت اجماليه باشد نه صورت مفصله. اين که ادعا کردند مثل مرحوم اصفهاني و ديگران که علم عين نور است عين وضوح است نه علم صورت منقشه است. خيلي تفصيلي باشد نور است واضح است اگر اجمالي باشد نور هست نور ضعيفي است که درست نشان نميدهد. ولي مرات به همان واقع است. شايد شما هم تا به حال اين در ذهنتان امده باشد علم اجمالي ميدانم يکي از اين ها نجس است، يکي چيست يکي که امر انتزاعي است يکي نجس است يعني يک فرد مردد که معنا ندارد. يکي جامع باشد جامع انتزاعي که من علم به ان ندارم. درست است صحيح است بگويي "يکي" اما همان يکي تحليلش واقعيتش همان صورت اجماليه صورت غير صافيه اي که قابل انطباق است هم بر اين هم بر ان. چون قابل انطباق است به او ميگوييد علم دارم يکي از انها را. يکي از انها مال اين جهت انطباق است و الا ان معلوم يکي از انها نيست ان معلوم يک چيز متعين است ان چيز متعين صورت بسته است صورت غير واضحه است صورت غير شفاف است، در همان شَبه همين طور ميگوييد. ان شبه که در ذهنتان امده است ميگوييد يا ادم است يا حيوان چون قابل انطباق است ولي ان که در ذهنتان هست "يا" نيست. ان شبهي که در ذهنتان امده است يا نيست ان يک چيز متعيني است يک شبه است يک صورت کدري است منتها چون قابل انطباق است اون يا انسان است يا حيوان، يعني منطبق عليه آن، يا انسان است نه که موجود در ذهن يا است. يا موجود در ذهن نيست. ان که موجود در ذهن است متعين است. ان عبارت است صورت اجماليه صورت بسته صورت مندمج منتها چون قابل انطباق بر چند تا هست ما ميگوييم يا ان نجس است يا اين. يعني يا اين منطبق عليه اون صورت است، يا ان منطبق عليه صورت است.

نظر استاد

مرحوم اغا ضيا در ذهن ما خوب فکر کرده است. از قديم هم در ذهن ما بود که ميگويند علم اجمالي اجمال براي اطراف است بابا علم من گاهي باز و گاهي بسته است. علم است ديگه. اين است که علم تعلق گرفته است به نجاست يکي از اينها که صورتش به نحو مندمج شبهي در ذهن من هست که باز نيست. به طوري که اگر تجسس بکنم تحقيق بکنم بفهمم در خصوص اين افتاده است ميگويند اين همان است که من به صورت مندمج علم به ان داشتم. يک چيز جديدي نيست.

مرحوم اغا ضيا حرفش اين است ميگويد حقيقت علم صورت اجماليه است. بعد اضافه ميکند اوني که منجز به علم ميشود همان معلوم است علم تنجيز کرده است همان معلوم را که همان صورت اجماليه است که منطبق بر ان يک واقعيت است. نتيجه ميگيرد پس اگر نجس در اين جا باشد اين هماني است که علم به ان تعلق گرفته است. نه يکي از اطراف جامع که به او علم تعلق گرفته است نه. فارق کلام اغا ضيا با نائيني با مشهور اين است اغا ضيا ميگويد اگر نجاست در اين يسار افتاده باشد اين همان است که من صورت اجماليه ان را ديدم و همين منجز شده است، اگر هم در يمين افتاده است اين يمين همان معلوم بالاجمال من است که علم به ان تعلق گرفته است.

اغا ضيا ميگويد که علم منجز معلوم است پس هر کدام از اين ها هر کدامشان، چون ممکن است منطبق عليه همان صورت باشد و اگر منطبق عليه ان صورت باشد منجز است، پس هر کدام محتمل التنجز است. هر کدام اينها محتمل التنجز است نه يکي از اطراف منجز است جامع منجز شده است. احتمال ميدهم اين منطبق عليه ان صورت باشد خود همين منجز باشد خود همين معصيت باشد. احتمال هم ميدهم که ديگري معصيت باشد.

مرحوم اغا ادعا دارد چون که علم حقيقتش اين است لازمه اش اين است که پس هماني که نجاست در ان افتاده همان تنجز پيدا کرده است نه جامع. بر خلاف قائلين به قول مشهور ميگويند جامع منجز شده است احتمال انطباق بر اين است اغا ضيا نه ميگويد جامع ما نداريم، احتمال است همين منجز شده باشد وقتي که احتمال دارد همين منجز شده باشد نتيجه گرفته است که پس ترخيص در اين محال است، چون اين محتمل المعصيه است محتمل التنجز است. محتمل التنجز محتمل المعصيه است. همان طور که مولا نميتواند اذن بدهد در معصيت يقينيه نميتواند اذن بدهد در محتمل المعصيه.

تلاش مرحوم اغا ضيا براي اين است که هر کدام را محتمل المعصيه بکند معصيت را از جامع گرفته است نميگويد جامع معصيت است اينجا اطراف مصداق ان محتمل است که مصداق معصيت باشد ميگويد نه، بر فرضي که نجس در اين افتاده است خود همين معصيت است فهذا محتمل المعصيه اذن در محتمل المعصيه قبيح است پس اذن در بعضي اطراف علم اجمالي قبيح است. اين فرمايش مرحوم اغا ضيا است، تلاشي که کرده است که اطراف را هر طرف را محتمل التنجز بکند از باب اين که همان معلوم بالاجمال است. همان، نه منطبق عليه معلوم باجمال.

مرحوم اغا ضيا قبول دارد که اگر علم به جامع تعلق گرفته باشد خب جامع منجز است و شارع ميتواند در يک طرف اذن بدهد. اگر که علم به جامع تعلق گرفته باشد ميگويد اشکالي ندارد جا دارد. اون را هم بعد دوباه اشکال کرده است يک عبارتي ما نقل کرديم حالا مقداري که تلاش کرده است. لا اقلش اين است که ميگويد حقيقت علم اجمالي فهمش لا اقلش اين است که موجب اين ميشود که واضح تر بشود که در بعضي از اطراف مولا نميتواند اذن بدهد. اين فرمايشي است که ايشان فرموده است.

قديم الايام ما خيلي اينها را مباحثه و فکر کرديم که چه ميگويد چيه در ذهن مبارکش چه فرقي بين ان دو تفسير وجود دارد. به همين نتيجه رسيديم مرحوم اغا ضيا طرف را مستقيما ميخواهد منجز بکند علم ميگويد به همين طرف تعلق گرفته است اگر اين نجس باشد همين منجز است. بر خلاف جامعي ها در ذهنش اين بوده است جامعي ها ميگويند علم به جامع تعلق گرفته است پس جامع منجز است اين را از طرفيت تنجز ميخواهد خارجش بکند. تنجز ميگويد به اين تعلق نگرفته است تنجز به جامع تعلق گرفته است. تمام تلاش مرحوم اغا ضيا به اين غرض است اگر تنجز به طرف تعلق بگيرد نميشود اذن دهد اگر به جامع تعلق بگيرد جامع منجز شده است اشکالي ندارد که به اين اذن دهد. فارق بين دو تفسير اين است.

ولکن اين فرمايش ميگويم ما خيلي اينها را مباحثه کرديم مقداري بايد دقت کنيد اينها زورآزمايي ادم هاي متفکر دنيا بوده است. اينها هم جزء متفکرين دنيا بودند حالا اختراع نکردند ولي خيلي متفکر بودند.

اين که بر مبناي جامعيت علم به جامع تعلق گرفته باشد با تفسير شما فرق کند نه. لقائل ان يقول بر تفسير مشهور علم به جامع تعلق گرفته است جامع منجز شده است اشکالي ندارد خب وقتي که جامع منجز شد اطراف محتمل الانطباق همان منجز هستند ديگه احتمال ميدهيم انطباق ان جامع منجز را بر اين پس احتمال تنجز اين هم هست ديگه. حالا اون مستقيم يا غير مستقيم چه فرقي دارد. مهم اين است که طرف احتمال تنجزش داده بشود حالا علم به جامع تعلق داشته باشد يا به خصوصيت بخورد به نحو تار. اين است که مرحوم اشيخ اصفهاني مويدِ بيان ما، مرحوم محقق اصفهاني علم اجمالي را به جامع معنا ميکند مثل مشهور ولي باز هم ميگويد ترخيص در بعض اطراف قبيح است چون که ارتکاب بعضي از اطراف علم اجمالي هم چون احتمال تنجزش را ميدهيد، مصداق بي مبالاتي است. اگر شما بعضي از اطراف علم اجمالي را مرتکب شدي بي مبالات هستي. عند العقل عند العقلا ميگويند اين ادم لا ابالي است شايد اين نجس بود چطور خورد؟ دو تا بي ديني است يکي بي مبالاتي است. همان طور که ان بي ديني ان عصيان ظلم بر مولا است قبيح است بي مبالاتي هم قبيح است فرقي نميکند.

اين است که مرحوم حاج شيخ اصفهاني با اين که علم را به جامع معنا ميکند ولي باز ميگويد که اذن در بعضي اطراف قبيح است چون ارتکاب بعضي اطرافي که جامعش منجز شده است طرف جامع منجز است مصداق بي مبالاتي است ارتکاب بي مبالاتي، قبيح است اذن در بي مبالاتي قبيح است. اين است که ايشان با اين که جامعي هست يک راه ديگري رفته است گفته است اذن در بعضي از اطراف ممکن نيست . اين است که فرقي بين مسلک شما تفسير شما و تفسير مشهور نيست اولا.

ثانيا اصل حرف را هم واقعش نفهميديم. خيلي سابق اينها را مباحثه کرديم و دقت کرديم و دنبال کرديم هنوز هم نفهميديم. مرحوم اغا ضيا ميگويد اذن در بعضي از اطراف اذن در محتمل المعصيه است قبيح است حاج شيخ اصفهاني ميگويد اذن در بعضي از اطراف اذن در بي مبالاتي است قبيح است هر دو تا ميگويند اين اذن قبيح است غير ممکن است. ما ميگوييم که هم بي مبالاتي و هم عصيان موقوف است بر اين اين که اذن ندهد به نفس اذن احتمال معصيت منتفي ميشود. به نفس اذن بي مبالاتي منتفي ميشود. ما براي اين که اذن شارع را بگوييم ممکن است نياز نداريم که عمل قبل از اذن احتمال معصيت نداشته باشد، بي مبالاتي نباشد نه. ما هيچ دليلي نداريم شارع ميتواند اذن بدهد در چيزي که ارتکابش با قطع نظر از اذن قبيح نيست. نه بر عکس اصلا شارع اذن ميدهد تا اين را از قبح خارج بکند. شارع اذن ميدهد براي اين که اين را از قبح خارج بکند غالب اين جور است.

حق الطاعه اي همين جور ميگويند. انها ميگويند قبيح است ارتکاب ولي با اذن شارع از قبح خارج ميشود. دو بزنگاه دارد بحث علم اجمالي. يکي همين است که عليتي ها ميگويند اذن در محتمل المعصيه قبيح است اذن در اوني که مصداق بي مبالاتي است قبيح است ميگوييم با خود اذن اين منتفي ميشود چرا قبح داشته باشد؟ لو لا اذن اين قبحش لولايي است اگر اذن نباشد قبيح است اگر اذن باشد قبح منتفي ميشود موضوع منتفي ميشود. يک نکته مهم در بحث عليت و اقتضا اين است.

و يک نکته مهم هم ديروز گفتيم که از مقام اثبات نميتوان جعل بدل را کشف کنيم. ما دو تا رد داريم بر عليتي ها. اولا اذن در محتمل المعصيه در محتمل الحرام که مقرون به علم اجمالي است اذنش قبح ندارد اولا. ثانيا اگر قبح داشته باشد شما قبول داريد که اين قبح به جعل بدل برطرف ميشود اين را قبول دارند عليتي ها ميگويند اگر يک طرف را قرار داد از علم تفصيلي که بالاتر نيست مشکلي ندارد ميگوييم که خب اگر هم قبول بکنيم که اين اذن قبيح است با جعل بدل که مشکل ندارد خب ما از اطلاق ادله ترخيصيه کشف ميکنيم جعل بدل را. ما براي افناء اين قبح دو تا راه داريم اولا خود اذن، ثانيا جعل بدلي که از اطلاق ادله ترخيص منکشف ميشود.

لذا ما مسلک عليت را اولا ميگوييم غلط است امکان ترخيص در بعض اطراف هست دست مولا بسته نيست ثانيا اگر هم ان حرفها را قبول کنيم با کشف جعل بدل ترخيص در بعض اطراف را درست ميکنيم. ما اين که ممکن است شارع مقدس در بعضي اطراف علم اجمالي ترخيص بدهد در ذهن من پر واضح است و اصلا من نميتوانم اين را بفهمم که اينها که ميگويند محال است اينها چرا ميگويند محال است!

خب اينها را نگاه کنيد مطالعه بکنيد دقت کنيد در اين تعطيلات. بحث خوبي است بحث ثمر داري است. بر همين مبناي عليت مرحوم اخوند گفت در تعليقه گفته است برائت از اکثر در باب اقل و اکثر مجال ندارد بر همين مبناي عليت اصل مختص را اغا ضيا زير سوال برده است. در شريعت موارد زيادي است که ما علم اجمالي داريم به تکليف و بعضي اطراف مورد اصل ترخيصي هستند اين را در شريعت و لو اصل مختص، آن اقل و اکثر مبنايي است اخوند چون علم اجمالي را منحل نکرده است ميگويد علم اجمالي به حال خودش باقي است انحلال را در اقل و اکثر محال ميداند خلف است ميگويد. بعد گفته است اقل که اصل عملي ندارد معلوم است و اکثر هم طرف چون علم اجمالي است و علم اجمالي علت تامه است براي وجوب موافقت برائت از اقل شرعا مجال ندارد عقلا علم اجمالي احتياط شرعا هم اصل مرخص نداريم.

اون مبنايي است اون را ممکن است شما بگوييد نه علم اجمالي منحل است ربطي به بحث عليت و اقتضا ندارد اون جا دارد عمده ان در اصل مختص است که ان شالله يک مثال خواهيم زد. بقي الکلام در تفصيلي که گفتم اينجا از مواردي است که فکر کردند. مرحوم اسيد محمد باقر هم از کساني است که فکر کرده است. فردا انشا الله فرمايش ايشان را متعرض ميشويم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo