درس خارج اصول استاد مهدی گنجی
1401/11/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: القطع وأحکامه/أخبار ناهیة از عمل به قطع حاصل از مقدمات عقلیة /بررسی کلام شیخ أنصاری
أخبار ناهیة از عمل به قطع حاصل از مقدمات عقلیة
بحث در فرمایشات مرحوم شیخ انصاری در رابطه با اخباری که ممکن بود دلیل اخباریون قرار گیرد، است. مواضعی از فرمایش مرحوم شیخ مورد کلام واقع شده است. یکی از آن موارد این است که مرحوم شیخ فرمود سلمنا که اگر ما دلالت روایات را قبول کنیم که حکم خدا آن است که از طریق کتاب و سنت باشد و اگر از غیر کتاب و سنت به حکم خدا رسیدید، آن حکم وجوب امتثال ندارد، در این صورت میتوان گفت با عقل به حکم خدا میرسیم که معصومین بیان کردند البته در خصوص مسائل محل ابتلاء. ممکن است که انسان به حکم خدا یقین پیدا کند که ائمه آن را از مقدمات عقلیه بیان کرده باشند و آن هم در خصوص مسائل محل ابتلاء. چون مسائل محل ابتلاء را بیان کردند و نمیشود محل ابتلاء باشد ولی بیان نکرده باشند پس اگر مکلف به این مساله یقین پیدا کرد همچنان یقین پیدا میکند که حکم خدا همین است.
نظر استاد:
این فرمایش محل مناقشه واقع میشود. اینکه مرحوم شیخ انصاری فرموده اگر مساله محل ابتلاء بود، پس بیان هم شده و اینکه روایت ما من شیئ یقربکم الله، نتیجه گرفته که با حکم عقلی میتوان به حکم خدا رسید که آنها بیان کردند. این دو جمله نادرست است. اینکه چون محل ابتلاء است پس حتما بیان شده و اگر مکلف به حکم محل ابتلاء رسیده یعنی به حکم الله رسیده، اخص از مدعا است و فقط مسائل محل ابتلاء را شامل میشود و همچنین محل ابتلاء بودن دلیل بر بیان حتمی نیست و چه بسا سکت الله شاملش شود و این سکتالله نیز شامل الزامیات است که امتنان صدق کند و گرنه ترخیصیات سکوت نیاز ندارد. مضافاً که روایت ما من شیئ یقربکم سند ندارد، ولی دلالت ندارد که همه چیز را بیان کردهایم. بلکه منظور این است که مقربهای شما به خدا را بیان کردیم.
نظر مرحوم نائینی :
مرحوم نائینی دیده که این بیان شیخ ناقص است لذا راه دیگری را بیان کرده و فرموده اگر به مقدمات عقلیه، به حکم شرعی برسیم، یعنی از راه شریعت به حکم شرعی رسیدیم و این خودش مصداق وصول به حکم از راه شریعت است. زیرا صاحب شریعت، عقل را حجت قرار داده و فرموده لله علی الناس حجتین و عقل را حجت باطنی قرار داده، پس اگر از راه عقل به حکم شرعی برسیم، یعنی خود صاحب شریعت آن را برای مکلف بیان کرده است. در این صورت دیگر نیاز نیست که محل ابتلاء باشد یا نباشد که اشکال اخصیت از مدعا لازم بیاید.
استاد
اما انصاف این است که این راه عرفی نیست. اگر قبول کنیم که مفاد روایات این است که حکمی میتواند حکم شریعت باشد که از طریق ائمه باشد، ظاهرش یعنی حکم را از ما شنیده باشید ولی اینکه اگر حکم را از عقلی به دست آورده باشید که شریعت آن را حجت قرار داده، چنین دلالتی ندارد. اگر مکلف از راه عقل به حکم واقع رسیده باشد، از او پرسیده شود که آیا این را از امام شنیدی یا نه؟ میگوید نمیدانم که آنها نیز این حکم را قبول دارند یا نه، ولی من از عقل به این رسیدم.
نظر شیخ انصاری :
مرحوم شیخ انصاری در نکته دوم فرمود اگر بگوییم این صغری نیست و به بیان حجت نیست و از باب تعارض نقل ظنی با عقل قطعی میشود. یعنی یقین دارم که حکم شریعت این است نه اینکه یقین دارد حکم شریعت این است که ائمه نیز گفتند. اما روایات فرمودند این حکم، حکم نیست و این میشود تعارض حکم قطعی عقل با حکم ظنی روایت است و در تعارض عقل فطری با ظن، عقل مقدم است.
نظر استاد :
اما این فرمایش شیخ در مورد تعارض مفهوم نمیشود. کسی که از مقدمات عقلیه یقین پیدا کرد که حکم شریعت این است ولی روایات نمیگوید این حکم شرعی نیست بلکه میگوید این وجوب امتثال ندارد بلکه باید از خود ائمه شنیده باشید. این باعث رفع تنافی میشود و وارد و مورود میشوند.
نظر شیخ انصاری :
اما اگر مراد شیخ انصاری این است که ما به وسیله مقدمات عقلیه به حکم شریعتی رسیدیم و قطع پیدا کردیم که بیان شده چون محل ابتلاء بوده، و این فرض با روایات تعارض دارد چون روایات میگوید آنکه از طریق ائمه نرسیده باشد، وجوب امتثال ندارد و عقل میگوید این وجوب امتثال دارد چون این حکم مصداق حکمی است که از طریق ائمه رسیده است.
نظر استاد:
در این صورت تعارض بیمعناست و حکم عقلی حاکم بر این است. روایات میگوید هر حکمی که از طریق ما رسید حکم است و اگر مکلف با عقلش به حکمی رسید که حکم ائمه است، دیگر تعارض نیست و حاکم و محکوم است.
نظر شیخ انصاری :
احتمال سوم در اشکال ثانی شیخ انصاری این است حکمی که تو از طریق ائمه به آن رسیدی، وجوب امتثال دارد نه اینکه آنها برای مردم بیان کردند. روایات میفرماید حکمی که مکلف شخصی که قرار است امتثال کند، از طریق کتاب و سنت به آن رسیده باشد حکم است. حال اگر مکلف از راه عقل به حکمی رسید که شارع نیز بیان کرده چون عقل نیز حجت در شریعت است، در این صورت تنافی وجود دارد. روایات میگوید باید از این راه میرفتی ولی عقل میگوید از راه دیگر برو که آن حکم بیان شده.
بر خلاف دو احتمال پیشین، این احتمال سوم بعید نیست که مراد شیخ باشد.
نظر شیخ انصاری :
مرحوم شیخ انصاری فرمود در قضیه ابان، امام علیهالسلام در مقدمات او خدشه کرد که از راه قیاس رفتی و اشتباه کردی ولی قطع او را ردع نکردند.
رد نظریة شیخ :
بعضی پاسخ شیخ را نپسندیدند و پاسخ دیگری به اخباریون دادند که اولا سند روایت ابان ضعیف است. اما نسبت به دلالت اشکال کردند که این روایت بر ردع قطع ابان، دلالت ندارد چون این مقدار که در ذهن ابان بوده، قطعآور نبوده بلکه نهایت این بوده که برای ابان اطمینان حاصل شده که نمیشود سه انگشت 30 تا ولی 4 تا 20 تا. لذا امام علیهالسلام نیز از این اطمینان ردع کردند نه از قطع.
در اطمینان یک احتمال خلاف وجود دارد لذا ردع از او عقلائی است و برخی گفتند اطمینانی حجت است که از مناشئ عقلائی باشد و اگر منشا اطمینان از پریدن کلاغ باشد، حجت نیست و شارع میتواند ردع کند.
نظر استاد :
اما ظاهرا حق با مرحوم شیخ انصاری است. این مقدار که ابان به صورت محکم سخن گفته و گفته ما جاء به الشیطان، نشان از قطع دارد. با توجه به اینکه طبع مساله دیه که 3 تا 30 تا ولی اینکه 4 تا 20 تا شود، واقعاً میطلبد که قطع پیدا شود که 4تا 40 تا. اما امام علیهالسلام از یقین ابان ردع نکردند بلکه به منشا یقین منتقل شدند و این عقلائی است. و خود ابان هم خیلی اصرار نمیکند و نشان میدهد که قطعش زائل شده. خیلی از وسواسیها این طور هستند که میگویند من یقین دارم نجس است یا مرغهای بازار مذکی نیست. از آنها سوال میشود که چطور یقین پیدا کردید؟ ائمه علیهمالسلام نیز به طور طبیعی رفتار میکردند و پاسخ میدادند.
تحصل الی هنا، این روایاتی که به نفع اخباریون استدلال شد، دلالتی ندارد که باید حکم از راه کتاب و سنت به دست بیاید و گرنه آن حکم لیس بحکمٍ.
پاسخ دیگر به اخباریون
حال اگر این روایات دلالت داشته باشد، دچار معارض است. این همه آیه و روایت که مکلفان به عمل بر طبق علم ترغیب میکند. مثل طلب العلم فریضة علی کل مسلم. اگر نگوییم قدر متیقن از این روایات، علم به احکام شرعیه است، لااقل اطلاق دارد و تحصیل هر علمی از جمله علم شریعت را نیز شامل است. از طرف دیگر روایات میفرماید به هر حکمی که از راه غیر کتاب و سنت رسیدید، فایده ندارد و اطلاق دارد چه از راه ظن چه از راه علم. در جایی که شریعت را از راه علم پیدا کردیم، با هم تعارض میکنند. یک روایت میگوید به درد میخورد و یک روایت میگوید فایده ندارد. اگر نگوییم روایات مرغبه الی العلم اقوی هستند چون قدر متیقن از آنها شریعت است و قدر متیقن از روایات ناهیه، ظن است، نهایت این است که بعد از تعارض، تساقط میشود و دلیلی بر ردع نداریم.
تحصل که قول اخباریون که گفتند قطع باید از سبب خاص باشد، وجهی ندارد و قطع به حکم شرعی چه از راه کتاب و سنت چه از غیر آن، اگر تقصیر نباشد، آن قطع حجت است.
اما بقی شیئ که اگر بنا باشد قطع از هر سببی حجت باشد، باید قبول کرد که قطع به حکم شریعت از راه رمل و استطرلاب و خواب نیز صحیح باشد که گفتنی نیست.