< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

1401/11/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: القطع وأحکامه/نزاع اخباری وأصول /حصول قطع از مقدمات عقلیة

 

بحث در کلام أخباريين بود که ادعا کرده بودند از مقدمات عقليه علمِ به حکم شرعي حاصل نمي شود ولو بعضي هاشون، چه عقل نظري و چه عقل عملي.

دليل أخباريين بر عدم حصول قطع از مقدمات عقل نظري: کثرت خطا

بحث در عقل نظري بود، مقدمات عقليه‌ي عقل نظري قطع آور نيست به حکم شارع، گفته اند خطا در مقدمات عقليه فراوان است وقتي کثرت خطا بود پس علم معنا ندارد.

پاسخ اول از اخباريين: منطق عاصم از خطاست.

جواب دادند که خب منطق عاصمِ فکر است از خطا؛

مناقشه در پاسخ اول: منطق عاصم از صورت برهان است نه مواد آن

جواب دادند أخباريين که منطق عاصم فکر است از خطا در صورت برهان صورت قياس، بله منطق مي گويد مثلاً شکلش شکل اول باشد صغري و کبري کلي باشد حد وسط تکرار شده باشد، اين ها راحت است مراعاتش هيچ وقت اشتباه نمي کنند انسان ها در ترتيب شکل اول، ولکن گفتند اخباريين که در مواد اشتباه است و منطق عاصم نيست نسبت به مواد.

اشکال در مناقشه أوّل: منطق عاصم از مواد هم هست

بعضي ها گفته اند جواب داده اند از اين جواب هم، گفته اند: چرا مواد هم مورد عصمت است چون مواد يا بديهات است اوليات است وجدانيات است فطريات است همان هايي که شمرده اند آنها که واضح است خطا ندارد ديگر. و اگر از ضروريات نباشد باز بالبرهان است دوباره آن برهان صورتش منطق درست مي کند، ما را از خطا حفظ مي کند بايد به موادي برسيم که آن ها اوليات هستند "کل ما بالعرض ينتهي الي ما بالذات" بايستي به بديهي برسيم به واضح برسيم پس باز جلوي خطا گرفته مي شود، اينطور گفته اند و جواب داده اند و رد کرده اند اخباريين را.

«مختار استاد» منطق عاصم نيست والا اين همه اختلاف شديد بين منطقيون نبود.

ولکن به ذهن ميايد که اين حرف أخباريين که منطق عاصم نيست درست است انسان بايد انصاف بدهد، شاهدش اين است که اين همه مناطقه اختلاف دارند اشتباه دارند، هر مسأله اي که اختلافي است يا هر دو به ناحق است يا يکي شون خلاف است، نمي شود همه شان به حق باشد اين همه مسائل محل اختلاف، مشائيين آنقدر اختلاف دارند که گاهي يکديگر را تکفير مي کنند، مشائيين يک حرف مي زنند اشراقيين يک حرف مي زنند، آن مي گويد پاي استدلاليان چوبين بُوَد ديگري مي گويد تو اصلاً نمي فهمي متهم مي کنند به نفهمي ادعا مي کنند بايد فکر داشته باشيد بفهميد، يکي مي گويد بايد عنايت الهيه شاملت شود تا بفهمي. خطاي زياد در اين علوم عقليه خودش دليل و برهان محکمي است ميداني حساب کنيد که منطق عاصم نيست، اگر منطق عاصم بود اين همه اختلاف چه معنا داشت اين همه اشتباه چه معنا داشت؟!

علّت اختلاف و اشتباه زياد منطقيون: خطا در تطبيق

سِرّش اين است که، نکته اش اين است که درست است که منطق عاصم از خطاست در هيئتِ برهان در صورتِ برهان، جلوي اشتباه ما را مي گيرد اين درست است و درست است که مواد هم بايد برگردد به ضروريات به أوليات به واضحات، اين نيز درست است و اگر واضح نبود خودش مبين نبود دوباره بايد قياس ديگري تشکيل بدهيم بالاخره بايد مبينش کنيم اين ها درست است ولي خب چه بسا در ادعاي مان که اين از اوليات است از بديهيات است، اينجا خطا مي کنيم در تطبيق خطا مي کنيم، کثيراً مّا مرحوم آخوند مي فرمايد ضرورة کذا و کذا بداهة کذا و کذا أصلاً هيچ ضرورتي نيست بداهتي نيست.

شما خودتان حساب کنيد ميداني، اختلاف شما با طرف تان که منازعه داريد مباحثه داريد در همين تطبيقات است او اگر مي گويد نمنع الصغري کي گفته است که اينطوري است شما مي گوييد واضح است که اينطوري است، ادعاي وضوح مي کنيد، مي گويد نمنع کلية الکبري کليت کبرا را منع مي کنيم شما باز جواب مي دهيد مي گوييد نه اين ادعا کبري کلي است بداهت ادعا مي کنيد مبين بودن، يک چند جاش صغري درست بوده است ادعا مي کنيد همه جا اينطوري است، خيلي اوقات حکم الامثال فيما يجوز و فيما لا يجوز سواء فوراً ادعاي کلي بودن مي کنيد درحاليکه أصلا کليت ندارد!

اگر مواد از ضروريات باشد که منطق همين را بگويد بايد از آن ها از ضروريات باشد از واضحات باشد همان قضايا ستّي که درست کرده اند، صورت قياس هم که واضح است ترتيب بدهيد از خطا مصون مي مانيد اين درست است ولي اين موادّ کثيراً مّا مورد ادعاست يکي مي گويد واضح است يکي مي گويد اصلا درست نيست عدمش واضح است.

براهين و شکل اول را در کتاب ها همينگونه جواب مي دهند که نمنع الصغري تارةً نمنع الکبري أخري داستانش همين است او ادعا مي کند صغري آن هست شما مي گوييد نيست، او ادعا مي کند کبري کلي است شما مي گوييد اصلا کبرا درست نيست نه اينکه کلي نيست!

منطق عاصم است اگر که آنطور که در منطق بگويند ما همانطور حرکت کنيم، اما کي ميايد طبق منطق (حرکت کند)؟ همه ادعا مي کنند که ما طبق منطق (حرکت مي کنيم) اين سر اين است که با اينکه درست منطق مراعاتش يعصم ولي کي ميايد مراعات کند آن ها را؟! مراعتش با دعوي است واقعيت کثيرامّا نيست، ادعا مي کنند، اين است که چرا با اينکه اين علوم عقليه صاحبان علوم عقليه اول منطق خوانده‌اند استاد منطقند چرا اينقدر اشتباه زياد دارند مشکل شون در اين مواد است که در مقام تطبيق ادعا مي کنند اين بديهي است درحاليکه بديهي نيست.

مناقشه استاد در ادعاي أخباريين: عدم ملازمه بين کثرت خطا و عدم حصول قطع

اين است که در مقدمات عقليه خطا زياد است و منطق عاصم نيست اين حق با أخباريين است ولکن مع ذلک اينکه ادعا کرده اند مقدمات عقليه چون کثرت خطا در آن است که قبول کرديم کثرت خطا هست علم نمي آورد، نه اين ملازمه را قبول نداريم يعني کبري را در حقيقت منکر مي شويم آن ها مي گويند هرچي "کلما کثر فيه الخطا فلا يوجب العلم" مي گوييم نمنع کلية الکبري اين کبري ممنوع است کي گفته است، شما ادعا مي کنيد مي گوييد از واضحات است، نه کلما کثر الخطاء لما امکن حصول القطع، نه انسان کثير الخطا است قطع هم در وي پيدا مي شود اين امر بديهي است، کثرت خطا موجب نمي شود که قطع پيدا نشود، خطا زياد داريم ولي خب يک جاهايي هم قطع پيدا مي کنيم با هم ملازمه ندارند.

کثيري از علماء، فقهاء، أصوليين همه ي فنون ادعا مي کنند که ما قطع پيدا کرديم که قطعاً مسأله اين است بعيد است همه اين ها دروغ مي گويند قطع پيدا نمي کنند و ادعا مي کنند!

و اصلاً ادعا هم هست بعضاً يقيني مي گويد اينطوري است وقتي مي گويي قسم مي خوري گير مي کند يقيني ادعا است ولي نه خيلي جاها يقين پيدا مي شود به اينکه مسأله چنين است، اينکه مثل أمين استرآبادي منحصر کرده است يقين را به مثل رياضيات و هندسه و امثال اين ها که مبادي شان خيلي محکم است نه منحصر به آن ها نيست، همين علوم حدسيه خيلي هاش يقين آور است بالوجدان يقين پيدا مي شود از براهين عقليه، اگر از براهين عقليه ديگر هيچ يقيني پيدا شود پس کجا پيدا مي شود اين است که گفتني نيست.

حاصل الکلام: اينکه اخباريين مي گويند مقدمات عقل نظري علم آور نيست چون کثرت خطا دارد، جواب: کثرت خطا ملازمه ندارد با علم نياوردن، أصلا خود انسان کثير الخطا هست ولي در عين حال يک جاهايي يقين دارد نمي شود اين را وجداناً انکار کرد، حرف آن ها نادرست است.

دفاعي از ادعاي أخباريين: مقدمات عقل نظري را منحصر در مثل ملاکات و استحسانات اهل عامه ديده‌اند

يمکن أن يقال دفاعاً از أخباريين:

اينکه أخباريين مي گويند يقين به حکم شرعي از مقدمات عقل نظري حاصل نمي شود در ذهن شان اين بوده است که مقدمات عقليه يعني همين ملاکات همين استحسانات همين هايي که اهل سنّت به کار مي برند، در ذهن شان همين ها بوده است گفتند خب ما از ملاکات يقين پيدا نمي کنيم، اول به خود ملاک يقين پيدا نمي کنم بعد هم يقين پيدا کنيم که ملاک اين است خب شايد أصلا شارع مقدس طبق ملاک حکم نکرده است!

اينکه ملاک قطعي پيدا بکني قطعاً ملاکش اين است پس شارع حکم کرده است، نه شايد گفته مردم همان ملاک را مي فهمند راه خودشان را مي روند چه کار داريم ما که حکم کنيم شايد هم حکم نکرده است.

اينکه اخباريين قطع به حکم شرعي را به توسط عقل نظري مُنکر شده اند به ذهن ميايد که نظر اين ها مقصور به ملاکات و استحسانات و قياسات بوده است که گفته اين ها خطاي شان زياد است که اگر اينگونه باشد حرف شان درست است.

مناقشه استاد:

از راه ديگري غير از ملاکات مثل ملازمات استلزامات يا القاء خصوصيتِ قطعي مي توان به حکم شرعي قطع پيدا کرد.

ولکن کَشف أحکام شرعيه منحصرِ به ملاکات نيست، ملازمات استلزامات اين ها نيز جزء مُدرَکات عقل نظري است، اينکه عقل يقين پيدا کند شارع مقدس مقدّمه را واجب کرده است چون ذي المقدمه را واجب کرده است، نه مي شود يقين پيدا کند، صحبت ملاکات (نيست) ملازمات استلزامات، اينکه أمر به شيء مقتضي نهي از ضد باشد مي تواند اين را، ربطي به ملاکات ندارد.

في الجمله از غير طريق ملاکات نيز مي شود قطع پيدا کنيم به حکم شرعي، باز منحصر به اين نيست ملاکات ملازمات استلزامات، يک مواردي هم إلغاء خصوصيات است که قطعي اند عرفي نه ها، قطعي،

گاه گاهي در فقه ما مي رسيم به اينکه ولو عرف اين استظهار را نمي کند ولي يقين پيدا مي کنيم که اين خصوصيت ندارد، حکم را تعميم مي دهيم يکي از جاهاي افتراق اصولي اخباري اينجاست ديگر.

اگر خطاب ظهور أوليه اش در عموم نباشد در خصوص نباشد او ميايد به همان خصوص، مي گويد همان خصوص، أصولي مي گويد نه، أصولي يک چيزهايي را ضميمه مي کند که يقين پيدا مي کند، روايت مي گويد "زيارة الحسين عليه الصلاة و السلام فريضة علي کل مؤمن" فريضه است، أصولي مي گويد ظاهش فريضه است جمود بر لفظ مي گويد واجب است ولي مي گويد من يقين دارم واجب نيست لو کان لبان. اگر يکي از واجبات بود. از قاعده لو کان لبان به يقين مي رسد، منحصر نيست، يقين پيدا کردن منحصر نيست به ملاکات به ملازمات استلزامات نه ما موارد زيادي را ظاهر روايت است، همين بحثِ أذان را مي خوانديم يا بحث لباس مصلي، شرائط، گاه گاهي مي رسديم ظاهرش نهي است، نهي ظاهر در حرمت است ديگر عرفي اش حرام است ولي مي گفتيم نمي شود حرام باشد لو کان لبان، آقاي خويي با لو کان لبان درست مي کرد، ما مي گفتيم مناسبت حکم و موضوع، ما هم به يقين مي رسانديم، اگر روايت آمد گفت که در روز ايستاده آب بخور، امر ظاهر در وجوب است مي گوييم عقل هم خوب چيزي است ديگر مي شود ايستادن ملاک وجوبي داشته باشد؟!

اخباري همه ظواهر را عمل مي کنند. أصلا بيشترين اختلاف اخباري اصولي، عملي ... حالا اين ها فني بوده بحث حصول يقين .. حالا بياييم ميداني أکثر مواردي که أخباريين با أصوليين اکثرش از همين قبيل است، ظاهر خطاب وجوب است ظاهر خطاب حرمت است آن ها مي گويند واجب است حرام است اصوليين مي گويند نه نمي شود.

خب يقين به حکم شرعي ما مي توانيم به توسط عقل مان ما به يقين برسيم صحبت ملاکات هم نباشد يک نکاتي ديگري، صحبت استلزامات ملازمات هم نباشد، اينکه من اصرار دارم منحصر به آن ها نکنم چون ممکن است ملازمات را شما منکر شويد بگوييد کي گفته مقدمه واجب واجب است؟! کي گفته است عقلي است اصلا؟! وجداني است، استلزامات هم أمر به شيء مقتضي نهي از ضدش است اين ها هم در جاي خودش ثابت شده مستلزم نيست، نه ما توسعه داديم يک جاهايي که ...

خب اين در عقل نظري.

بررسي حصول قطع از مقدمات عقل عملي

و أما عقل عملي:

از عقل عملي آيا علم پيدا مي شود يا نه؟

دليل أخباريين در عدم حصول قطع از عقل عملي: اختلاف شديد در حکم عقل عملي مانع از حصول قطع است.

اخباريين گفتند نه، از مقدمات عقل عملي هم يقين به حکم شرعي پيدا نمي شود، چرا؟ چون مواردِ عقل عملي اين ها به عادت ها فرق مي کند به قبائل فرق مي کند به انسان ها فرق ميکند اين ها يقين آور نيست مثلاً قبح کذب عقل عملي است عقل مي گويد لا ينبغي صدورش اينگونه ادعا مي کنند لا ينبغي صدور کذب، محل اختلاف است خيلي ها هم قولاً هم عملاً مي گويند کذب که حرام نيست قبيح نيست که اين همه ما دروغ مي گوييم ضرر به کسي نداشته باشد چه عيبي دارد؟! ما اکثراً دروغ مي گوييم، مي گوييم ضرر به کسي ندارد که! چه عيبي دارد؟!

محل اختلاف است ديگر، يک عده مي گويند قبيح است دروغ گفتن ولو ضرري نداشته باشد يک عده مي گويند نه آقا قبحي ندارد ضرر نداشته باشد، در ميان مردم همينطوري است دروغ گفتيم به کسيکه ضرر نمي رساند چه عيبي دارد يا مثلاً دروغ گفتن به زوجه يکي مي گويد قبيح است يکي مي گويد نه چه قبحي دارد به زنش انسان دروغ بگويد اين ها ولايت دارند انسان برشان، گفتنش عيب ندارد راست و دروغ فرقي نمي کند، محل اختلاف است ديگر،

گفته اند عقل عملي يقين آور نيست چون محل اختلاف است هر کسي عقلش يک چيزي مي گويد، همينطور هم است ديگر خيلي اوقات مي گويد من به حکم عقلم عمل کردم، او مي گويد عقل من اينطور مي گويد ديگري مي گويد عقل من چيز ديگري مي گويد در حکم عقل با هم اختلاف دارند، اين اختلاف در حکمِ عقل اين تفاوتِ انسان ها، تفاوت عقول انسان ها سبب مي شود که ما از حکم عقل هم نتوانيم به حکم شارع يقين پيدا بکنيم.

«مختار استاد» در قدر متيقنِ حکم عقل عملي اختلاف نيست پس مانع از حصول قطع نيست!

اين فرمايش أخباريين في الجمله درست است اينکه ادعا کنيم هرچه را ادعا مي کنند حکم عقل پس حکم شرع هم همان است، به حکم شرع برسيم، نه إنصافش اين است که هرچه را ادعا مي کنند حکم عقل، اين جاي تأمّل دارد که حکم عقل هست يا نه، ولي اين قدر متيقني که أحدي شک ندارد چرا، کذب مضرّ قبيح است عند العقلاء ديگر در اين شکي نيست، ما مي توانيم از أحکام عقلِ عملي في الجمله آنجايي که متيقنش هست، شما مي گوييد اختلاف زياد است مي گوييم راست مي گوييد ولي يک جاهايي متيقن است متفق عليه است کسي شک ندارد همان جايي که متفق عليه است از همان جا يقين پيدا بکنيم به حکم شارع، ما مي توانيم بگوييم اين همه عقلاء همينگونه مي گويند شارع هم که مِن العقلاء است او هم همينطور مي گويد.

جواب نقضي به أخباريين: وجوب اطاعت و حرمت معصيت که حکم عقل عملي است، متعلّق قطع هستند.

اينکه اخباريين از حکم عقل عملي منکر شده اند به نحو مطلق نه. وجوب اطاعت، اطاعت مولي واجب است حکم عقل عملي است ديگر، حرام است معصيت مولا حکم عقل عملي است اين ها را چطور قبول دارند؟ مي گويند اين از واضحات است، هر عقلي مي فهمد که بايد مولايش را اطاعت کند، اين ديگر جاي اختلاف ندارد جاي شبهه ندارد مي گوييم چطور در وجوب اطاعت حرمت معصيت اين حرف ها را مي زنيد شما هم قبول داريد؟ در حرمت کذب مضر هم همين است فرق نمي کند.

فرق دليل أخباريين در عدم حصول قطع از مقدمات عقل نظري و عقل عملي:

در عقل نظري کثرت خطا را مانع از حصول قطع دانستند و در عقل عملي کثرت اختلاف را مانع دانستند.

اينکه اختلاف هست در مصاديقِ عقل عملي صحيح است ولي اينکه ميگوييد پس چون اختلاف است، مثل همانجا ديگر (مثل عقل نظري) آنجا مي گفتند خطا است اينجا مي گويند اختلاف است، چون اختلاف است ما به يقين نمي رسيم نه اين ملازمه ندارد، اختلاف هست ولي يک جاهايي مي شود به يقين برسيم که يقيناً، حالا يقيناً شارع همين را مي گويد از راه قاعده ي ملازمه باشد آن هايي که ملازمه را قبول دارند "ما حکم به العقل حکم به الشرع" و اگر ملازمه را قبول نداشته باشند باز ميتوانند از حکم عقلي قطع پيدا کنند به حکم شرعي برسند، از باب اينکه مثلاً سکوت کرده است شارع، مي شود ما نمي گوييم هست ميدانيش ما ادعا نداريم ها! ولي جا دارد کسي بگويد ... حرف آن ها غلط است که مي گويند چون مصاديق عقل عملي محلّ اختلاف است پس قطع حاصل نمي شود اين غلط است، نه محل اختلاف است در قدر متيقنش قطع حاصل شود أما واقعاً قطع حاصل مي شود در مواردِ عقل عملي، اين نه، ميدانيش محل کلام است، بايد ما قاعده ملازمه را قبول داشته باشيم "ما حکم به العقل حکم به الشرع" وگرنه از حکم عقل عملي چطور برسيم به حکم شارع و أخباريين ملازمه را هيچ قبول ندارند، آن ها مي گويند کي گفته ... أصلاً آن ها عقل را از کنار انداخته اند ملازمه را قبول کنند بين حکم عقل و حکم شرع؟!

آن وقت بايد يک نکاتي ديگري ضميمه شود، تقرير شارع مثلاً، در نظائرش شارع آن حکم را ... بايد يک ضمائمي .. شايد بشود في الجملة اگر منکرِ قاعده ملازمه شديم شايد في الجمله بشود يک مواردي ما از عقل عملي به حکم شارع برسيم.

حکم عقل عملي مي گويد ظلم قبيح است پس حرام است شرعاً، بعيد است شارع حرام نکرده باشد، ظلم را حرام نکرده باشد، اصلا قاعده ملازمه باطل ولي خيلي بعيد است ظلم را حرام نکرده باشد، آيه ﴿ولا تظلمون و لا تظلمون﴾ آن دلالت ندارد ها! مي گويد ظلم نمي کند، آدم هاي خوبي هستند ظلم نمي کنند ﴿فلکم رؤوس أموالکم﴾ آن سخت است که ما بگوييم ... ﴿لعنة الله علي القوم الظالمين﴾ هم آن معلوم نيست اين ظلمي که ما مي گوييم باشد، آن ظلم ديگري است که مربوط به دين و ديانت است، ما اگر خطابي پيدا نکنيم که ظلم حرام است (نمي گويم نيست ها من ادعا نميکنم) اگر خطابي پيدا نکنيم که ظلم حرام است .. ﴿اعدلوا هو أقرب للتقوي﴾ اين لسانش استحباب است اصلا، اقرب الي التقوي که واجب نيست.

اگر دليلي پيدا نکنيم که ظلم حرام است بعيد نيست که از عقل مان برسيم که ظلم حرام است نزد شارع، خيلي بعيد است که مثلاً ظلم را حرام نکرده است.

در هر حال در عقل عملي ما نياز داريم به قاعده ملازمه اگر خواسته باشيم به حکم شارع برسيم و اگر قاعده ملازمه را منکر شديم مي توانيم برسيم از حکم عقل عملي به حکم شارع يا نمي توانيم؟ آن موردي است ديگر، ربما يک فقيهي مي رسد و ربما ... خصوصيات مورد است، علي أي حال اينکه أخباري مي گويد نمي شود از حکم عقل عملي حرفش غلط است، مي شود.

هذا تمام الکلام در مقام اول بحث که آيا از مقدمات عقليه ما علم به حکم شارع پيدا مي کنيم يا نمي کنيم؟ في الجمله علم پيدا مي کنيم.

مقام ثاني: آيا شارع از عمل به قطع ردع کرده است يا خير؟

مقام ثاني، کلمات بعضي از أخباريين که گفته اند شارع از اين قطع ردع کرده است، قبول کرده اند که از مقدمات عقليه علم پيدا مي کنيم مي رسيم به حکم شارع ولي شارع مقدس از عمل به قطع ردع کرده است و رواياتي آورده اند براي اين، شواهدي اقامه کرده اند

خب حرف اين ها... يک مطلب اين است که اصلا ردع از قطع ممکن است يا ممکن نيست؟ اخباريين مي گويند نه اينکه ردع از قطع ممکن است که واقع است به حکم اخباري که ستأتي.

اصوليين اختلاف داشتند مشهور بين أصوليين مي گويند ردع شارع از عمل به قطع ممکن نيست، بعضي ها از اصوليين گفتند نه، ممکن است اينکه مي گويند حجيت قطع ذاتي است نه ذاتي باب برهان که لا ينفک است ذاتي أصولي يعني في حد ذاته حجت است اگر ردع نشود ما نمي گوييم في نفسه اشکال ندارد مي گوييم في ذاته منجز است معذر است لولا ردع شارع، شارع اگر ردع کرد اين مانع مي شود، فرقش با ظن اين است ظنّ حجّيتش توقف دارد بر جعل، بايد جعل حجيت کند براي ظن ان الظن لا يغني من الحق شيئا اينجا عکس است في ذاته حجت است نياز به جعل ندارد، عدم حجيتش نياز به ردع دارد، سيد يزدي همينگونه گفت ديگر، گفت شارع مي تواند ردع کند.

پاسخ به سؤال: امکان دارد، بله ديگر. في حد ذاته معنايش اين است که ما گفتيم بعيد نيست همينطور باشد، خداوند نتواند بگويد به قطعت عمل نکن اين بعيد است

خب اين است که ظاهر بعض أخبار همين است که اين ها هم ادعا کرده اند بحث خواهيم کرد به ذهن اوّلي همين ميايد که مي خواهد از عمل به قطع ردع بکند، اين است که آنهايي که مي گويند ردع از عمل به قطع ممکن است به ظاهر أوليه اين أخبار عمل مي کنند مشکلي ندارند، أبان قطع پيدا کرد که حکم اين است حضرت ردعش کردند گفتند اين قطعت از راه قياس آمد "ان الدين اذا قيس محق" اين قطعت ارزش ندارد.

پاسخ به سؤال: آنهايي که مي گويند مثل سيد يزدي مثل اخباري ها آن ها راحت اند.

فردا بحث ما در اين است که مثل مرحوم آخوند مثل مرحوم شيخ انصاري که مي گويند محال است سلب حجيت از قطع، آنها اين اخبار را چه کار مي کنند هر کدام يک راهي را رفتند شيخ يک راهي را رفته است در اينجا نائيني يک راهي را رفته است، همان طرقي که در آن بحث سابق مطرح کرديم همان طرق اينجا تکرار شده است به علاوه ي دو طريق آخر که ما اجمالاً به آن طرق اشاره مي کنيم، آن دو طريق آخر را آن ها مهم است، جديد است، انشاء الله بحث خواهيم کرد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo