< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

1401/11/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: القطع وأحکامه/نزاع اخباری واصول /حصول قطع از مقدمات عقلیة

 

عمده نزاع أخباريين با أصوليين

بحث در نزاع بين أخباريين و أصوليين است که عرض کرديم يکي از نقاط مهم اختلاف اخباريين با اصوليين همين بحث است، موارد اختلاف شان زياد است، بعضي ها شمرده اند چند مورد با هم اختلاف دارند الآن نظرم نيست هشت مورد ده مورد ولي عمده اش همين است و وجه تسميه أخباري و أصولي هم به همين ملاحظه است اخباريين مي گويند فقط کتاب و سنّت که عمده اش اخبار است ديگر، کتاب خيلي متکفل احکام شرعيه نيست، ميشود فقط اخبار، از راه عقل نمي شود به شريعت رسيد فقط از راه أخبار، قطع از مقدمات عقليه حجيت ندارد تاچه برسد به ظنّ آن.

أخباريين عقل را در شريعت تعطيل کرده اند، گفته اند از راه عقل نمي توانيم فقط کتاب و سنّت و چون عمده اش سنت است اسم شان شده اخباريين.

اصوليين مي گويند نه، قطع حجيتش ذاتي است از کتاب و سنّت باشد يا از غير کتاب و سنّت باشد فرقي نمي کند، يکي از أساسي ترين اختلاف اخباريين واصوليين همين نقطه است.

اختلاف عبارات أخباريين در عدم حصول قطع از مقدمات عقليه يا عدم حجيت قطع حاصله از آن

وعرض کرديم که کلمات اخباريين مختلف است، نگاهش کنيد، محمد امين استرآبادي در فوائد مدنيه چنين کتابي دارد، نمي دانم فاضل توني در وافي و بعض ديگري که مسلک شان اخباري گري است مرحوم صاحب حدائق در مقدمه حدائق اين ها بحث کرده اند و عبارت شان مختلف است بعضي شان گفته اند از مقدمات عقليه قطع پيدا نمي شود و بعضي گفته اند نه، قطع پيدا مي شود ولي حجيت ندارد.

طرح بحث در دو مقام:

اين است که گفتيم در دو مقام بايد بحث کنيم: أولا قطع حاصل مي شود يا نه وثانياً ردع شده است يا نه آنها ميگويند ردع شده است.

أمّا مقام أوّل: حصول قطع از مقدمات عقليه

در مقام اول که آيا قطع حاصل مي شود از مقدمات عقليه يا نه؟ عرض کرديم مقدمات عقليه نيز دو قسم‌اند: نظريه و عمليه، عقل نظري و عقل عملي،

البته عقل کارش فقط تعقل است، أمر و نهي ندارد اينکه مي گويند عقل عملي به لحاظ متعلقش، درک ميکند که "ينبغي فعله" چون متعلقش فعل و ترک است مي گويند عقل عملي است وگرنه عقل فقط همان ادراک است "ليس للعقل الا التعقل" اينطور مي گويند.

گفتيم در دو مرحله بحث مي کنيم عقل نظري و عقل عملي.

ابتدا عقل نظري: آيا مي تواند عقل درک کند أحکام شرعيه را؟ نظري باشد.

نظري دو مورد است:

يکي از طريق ملاکات، کشف کند ملاکات را از علل پي ببرد به معلول، اين عقل نظري است ديگر، ادراک ملاکات و از ملاکات به احکام، قطع پيدا کند به احکام شرعيه.

ويکي هم از راه استلزامات و ملازمات:

بين وجوب ذي المقدمه و وجوب مقدمه عقلاً ملازمه است، از اين ملازمه عقلي عقل برسد به وجوب شرعي، اين را طريق ملازمه به آن مي گويند.

استلزامات نيز مثل نهي از شيء يستلزم نهي ضدش را "يقتضي" اقتضاء دارد يا نه، آن نيز حکم عقل است ديگر أمر به شيء نهي از ضدش را آن ها را مي گويند استلزامات ملازمات، اين ها عقل نظري است.

مي رسد و درک ميکند و کشف مي کند حکم شارع را از طريق ملاکات يا نه، غير ملاکات. مختلف است ديگر، مثلاً در باب مقدمه و ذي المقدمه از راه عليت، عليت را مي رسد به وجوب مختلف است ملازمه مناشي اش مختلف مي شود هرجايي يک چيزي، نکته اش خاص است از آن نکته عقل مي رسد به حکم شرعي.

انکار حصول قطع توسط عقل نظري از بعض أخباريين لکثرة الخطاء في المقدمات العقلية

آيا عقل نظري مي تواند قطع پيدا کند به حکم شرعي برسد يا نه؟

لا أقل بعضي از أخباريين گفته اند نمي شود، از مقدمات عقليه غير از کتاب و سنت محال است ما برسيم به حکم شرعي، بعضي شان گفته اند محال است، قطع پيدا نمي شود چرا؟ چون مقدمات عقليه کثيرة الخطاء است شما ببينيد فلاسفه چقدر اختلاف دارند به حدي که بعضي بعض را کافر مي دانند، يکي نمي دانم مشايي است يکي اشراقي است يکي أصالة الوجود است يکي وحدت الوجود است، آن اختلاف شديدي که فلاسفه دارند، فلاسفه از همين مقدمات عقليه مي خواهند به واقعيات برسيد، اين اختلاف شديد دليل بر اين است که خطا زياد است، نمي شود همه اين ها حق باشند، نظريات مختلفه يکي از آن ها و شايد همشان ناحق است درجايي که ضدان لهما ثالث باشد، اضداد شايد همه شان باطل است ولي قطعاً بعضي شان بر باطل هستند، خب اين ها کار فلاسفه از همين مقدمات عقليه است ديگر، اين ها از شرع به دور هستند عقل را فقط ملاک و معيار قرار داده اند اين همه خطا کرده اند، پس از مقدمات عقليه نمي شود قطع پيدا کنيم اينطور نتيجه گرفته اند.

پاسخ هاي نقضي أصوليين:

1.کثرة خطاء در طريق کتاب و سنت هم هست ولي مع ذلک قطع حاصل مي شود!

2.کثرة خطاء اگر مانع از حصول قطع است در اصول اعتقاديه که از راه غير کتاب و سنت مي رسيم چگونه قطع حاصل مي شود؟!

خب اصوليين جواب داده اند، گفته اند:

أولاً اين اختلاف در بين فقهاء هم هست، فقهاء که از راه کتاب و سنّت، همين شما اخباريين خيلي با هم اختلاف داريد، اخباريين مثل اصوليين خيلي با هم اختلاف دارند اينکه شما مي گوييد اختلاف شديد است دقت دارد مي گوييم از راه کتاب و سنّت نيز اختلاف شديد است پس از اينجا قطع بايد پيدا نکنيم ديگر؟!

نقض کرده اند اين اختلاف را گفتند در مبادي شما هم هست، يکي مي گويد قرآن اين را مي گويد گاهي چند وجه در استظهار است چي مي خواهد بيان کند، اين خبر مدلولش چيست اين ها اختلاف است ديگر پس اينجا هم بايد بگوييد قطع حاصل نمي شود، نقض کرده اند أوّلاً به اختلافي که در مقدمات غير عقليه است آنجا هم اختلاف است.

ثانياً به مقدمات عقليه اي که ما را به أصول دين مي رساند اگر بناء باشد از مقدمات عقليه آدم قطع پيدا نکند چطور ما به خداوند قطع پيدا کنيم؟! آنجا که از راه کتاب و سنت معنا ندارد.

خب حالا خدا پيغمبر قرآن و امثال ذلک معاد، احوال برزخ و .. و .. همين هايي که با عقل درست مي شود اگر بنا باشد مبادي عقليه موجب قطع نشود پس چطور اينجا موجب قطع شده است؟! اين دو نقض کرده اند.

پاسخ حلّي أصوليين: منطق عاصم از خطا است!

حل آن اين است که ما عاصم از خطا داريم، منطق! منطق را براي چه نوشته اند؟ گفته اند منطق قواعدي است که مراعاتش "يعصم الفکر عن الخطاء" عاصم از خطاء داريم، قانون دارد. ما از مقدمات عقليه مثل مقدمات شرعيه مي توانيم قطع پيدا کنيم چون ضابطه داريم به خطاء نيفتيم، منطق، منطق دست ما است و عاصم است مثل اينکه در ادبيات علم نحو عاصم لسان است، در منطق هم علم منطق عاصم فکر است، آدم که منطقي باشد خطايش کم است، اين آدم هاي غير منطقي خيلي خطاء دارند، آدم هاي منطقي که منطق را مراعات مي کنند خطايشان کم است، اين هم حلّ آن!

مناقشه در پاسخ هاي نقضي و حلي أصوليين

ولکن به ذهن ميايد نه دو نقض تمام است و نه حل:

پاسخ از نقض به کثرت خطاء در راه کتاب و سنت: بين مبادي عقليه و مبادي شرعيه دو فرق است:

1.مبادي عقليه مسائل دقّي است بر خلاف مبادي شرعيه که استظهارات و فهم عرفي است.

2.در مبادي عقليه حصول قطع صد در صدي نياز است بر خلاف مبادي شرعيه که علم عرفي کافي است.

أمّا نقض اول که نقض کرده اند به مبادي شرعيه (اسمش را مي گذاريم مبادي شرعيه کتاب و سنّت) خب أخباريين جواب مي دهند که فرق است بين مبادي عقليه و مبادي شرعيه، از چه جهت فرق است؟

در مبادي عقليه ما بايد به قطع برسيم ظن حجيت ندارد که، در مبادي شرعيه ما دنبال قطع نيستيم، مبادي شرعيه استظهارات است، تأمّل در أخبار و آيات است، تأمّل در آيات و اخبار براي رسيدن به چي؟ براي رسيدن به معنايي که عرف مي فهمد، خب اين خطايش کمتر است تا آن أمور عقليه اي که دقيق است، آن ها دقيق اند آنها دقت نياز دارند تعمّق نياز دارند بستر خطاست. ولي استظهارات که أمور عرفيه است دقت نياز نيست که، آيات و روايات به همين عموم مردم خوانده شده است، آنکه همين عموم مردم مي فهمند أخباري ها همينطور ديگر! جمود اند ديگر! جمود بر لفظ دارند، يکي از موارد اختلاف شان اين است که در روايت آمده است که "زيارة الحسين عليه الصلاة و السلام فريضة علي الشيعة" مي گويد واجب است ديگر! گفته فريضه، ظاهرش اين است که واجب است!

نه، انصافش اين است که همانطور که فلاسفه فقهاء را ادعا مي کنند يا بگوييم متهم مي کنند که اين ها فکر قوي ندارند، دقّت چناني ندارد، نه، في الجمله درست است، مطالب فلسفي خيلي هاش .. بله فهم آن سخت است، خودشان هم معلوم نيست .. آن هايي که ادعا مي کنند مي فهمند چي مي گويند ها! ولي انصافش اين است که نمي توانيم أصاله الماهيه، أصالة الوجود، وحدت وجود، کثرت در حال قلّت، قلت ... اين ها خيلي است فهميدنش أماّ نماز واجب است روزه واجب است، شک سه چهار بنابر ... اين ها راحت تر است، أصولي يک بينا بيني بين فلسفي و أخباري است آنطور فشاري (لازم نيست) که به فکرش بياورد تأمّل کند چه مي گويد.

آن ها معمولاً متهم مي کنند که اين ها را نمي فهمند، آن هايي که ي خورده أخلاق دارند مي گويند اين ها نمي فهمند ما چي مي گوييم، آن هايي که بد اخلاق اند يک چيز هايي وحشتانکي، عناوين خيلي زشتي مي آورند، نه انصافش اين است که دقّتي که در مسائل فلسفي است در مسائل فقهي .. مسائل فقهي استظهارات است ديگر، چيزهايي که عموم مردم چي مي فهمند، اين کلام را بگوييم چي مي فهمند اصلا دنبال يقين هم نيستيم، استظهار، أمر در استظهارات أسهل است، خطا کمتر است، ما نمي توانيم، درست است اختلاف فقهاء هم زياد است ولي نه آنقدري که در فلاسفه است، اختلاف در فلاسفه در آن مباني شديد است.

اينکه فرق است بين مسائل فلسفي و مسائل فقهي، آنجا خطا زياد است اينجا خطا کم است چون استظهارات است، يک. دوم هم از جهت قطع پيدا کردن، در مسائل فلسفي قطع که مي گويند آن صد در صدي است بعد خطاش زياد مي شود چون مي خواهيم به صد در صد برسيم در فقه که مي گويند قطع يعني همين قطع عرفي، اطمنيان .. اين أسهل است باز، از جهت قطع هايش نيز اسهل است، اطمنيان در شريعت حجت است ولي در مسائل فلسفي نه، بايد برسيم به قطع صد در صدي، اين است که آنجا تفکر زيادتر است تا برسد به آخرين مرحله، اين زيادي تفکر سبب مي شود که خطا هم زياد باشد ولي در شريعت زود مي رسند به اطمينان، اطمينان هم نياز ندارند زود هم به اطمينان مي رسند لذا ما نمي توانيم اين نقض را به اخباري ها بکنيم.

پاسخ از نقض به حصول قطع در أصول اعتقاديه:

1. دو يا سه أصل اعتقادي است (مقدارش کم است)

2. اصول اعقاديه از واضحات است که نياز به برهان و علم ندارد (احساس بايد کرد)

وأمّا نقض دوّم:

پس در أصول اعتقاديه چه مي گوييد؟ در آن هايي که مربوط به عمل نيست؟ ادراک است اصول، فروع نيست. آن ها را چه مي گوييد؟ آن ها را هم مي توانند جواب بدهند:

أصول در شريعت يک چنتايي هست، خيلي زياد نيستند، خدا وجود دارد پيغمبر هست همين دو براي اسلام کافي است، بله معاد هم محل بحث است که آيا قوام اسلام به اعتراف به معاد هست يا نه، حالا آن هم باشد مي شد سه تا!

در اين ها هم مبادي واضح است خطا کم است، آنقدر واضح است که خداوند فرموده أفي الله شکٌّ؟ واضح است، رسيدن به خدا واضح است، آن خطاي زياد در اينجا نيست "من جاهد فينا لنهدينّهم سبلنا" همينطور است.

برهان صديقين آن ها آدم را به وجود خدا نمي رساند، اصلا آدم نميفهمد أوّلش، بفهمد هم برهان است برهان نمي رساند، برهان را ما نمي توانيم ردش کنيم أمّا برساند نه، رسيدن به خدا ايمان به خدا ايمان به پيغمبر ايمان به أئمه ايمان به دين اين ها نيازمند براهين دقيقه نيست! أصلاً براهين دقيقه که گفت "پاي استدلاليان چوبين بود" أصلاً آنها خاصيت ندارد، آن ها براي مباحثه خوب است.

أئمه ما هم عليهم السلام به آن براهين معمولاً تمسک نمي کردند، اگر شک داشت خدا هست يا نه مي گفت گرفتار نشدي؟! نگاه کنيد آن آياتي را که آورده اند براي إثبات خداوند، بياناتي که آورده اند همين بيانات بسيطي که يک تنبيه است که تنبّه پيدا کند.

ما که ميگوييم خداوند هست، يک چيزهايي را احساس کرديم، از احساسات رسيديم. اينکه نمي دانم دليل نظم .. عيبي ندارد براي عده اي بگويد، واقعيتش را مي گويم ها! براهين آدم را ... آن ها علم است به احساس نمي رساند مي شود مقدمه احساس باشد ولي به احساس نمي رساند، اينکه ما قرآن مي خوانيم مي بينيم نمي شود غير خداوند اينطور گفته باشد براي خودمان يک چيزهايي در ذهن مان احضار مي کنيم، در آن وقت ها که آن ها استاد اين فنون بودند سجع و قافيه و شعر اين ها همه آن ها لنگ انداختند تسليم شدند. أصلا آن ها را کار نداريم أصلاً خود اين سبک و سياق، اين همه ما کتاب مطالعه کرديم اين سبک و سياق با آن تفاوت دارد اين نمي شود. (که مثل قرآن باشند آنها).

در أحکام شرعيه بد حرفي نزده است آسيد محمد باقر صدر، ما هم سابق به همين نتيجه رسديم، دليل بر حقانيت أئمه عليه السلام آيه روايت نمي خواهيم همين فرمايشات را بياريم نگاه کنيم، همين مقداري که رسيده است، همين ها را بياييد کنار حرف هاي ابي حنيفه بگذار چقدر فاصله دارد! اين ها چي مي گويند اون چي ميگويد! هيچ جا هم ثبت نکرده اند اين ها به مکتب رفته اند. استادي شان را ثبت کردند، اگر شاگرد بودند قطعاً مخالفين مي گفتند، همينطور که الآن حاضر نيستند مي گويند اين حرف براي فلاني است او گفته است! هيچ شاگردي اي ثبت نشده است اينقدر هم حرف هاي مهم زده اند! ما از اين ها به آن تصديق، به آن أمر وجداني مي رسيم

حالا عيبي ندارد روز چهارشنبه است، توصيه من همين است که در اين ها تأمّل کنيد براي اينکه احساس تان قوي شود، هيچ شکي هيچ شبهه اي در دل تان در نفس تان نيايد، نمي شود اين ها ... ديگر شما خودتان أهل اين کار شديد، أهل علم شديد، حالا عوام الناس نمي تواند بفهمد اين ها چي مي گويند ولي شما که مي فهميد چه مي گويند چطوري مي گويند، خودمان که نه، اساتيد بزرگ دنيا را شما حساب کنيد ببينيد آن ها چي مي گويند أئمه ما چي گفتند، مرحوم آسيد محمد باقر گفته است همين کلمات أئمه دليل بر حقانيت أئمه است، راست مي گويد، استاد نديدن اينطور صحبت کردن، کنارش ابوحنيفه که استاد ديده است قابل قياس نيست، استاد ديده ها قابل قياس نيستند، نمي شود اين ها ناحق باشد، نمي شود شک در آن کرد، يک کسي اگر هم خواسته باشند همه را جعل کند اين ها ديگر گفتني نيست که، همه اين ها قابل جعل باشد! کسي جعل مي کرد حتما چون ما مخالف داشتيم، همه حکومت ها مخالف أئمه بودند خود اين يک نعمتي بوده است که آن ها زور هايشان را مي زدند مجلس برقرار مي کردند علمائ را جمع مي کردند أئمه ما يک تنه آن ها را جواب مي داند حالا يکي از آن ها دروغ دوتا دروغ همه اين ها که نمي شود دروغ باشد که! ما از اين مطالبي که در ذهن مان احضار مي کنيم احساس مي کنيم که ﴿ان الدين حق﴾ دين حق است.

در هر حال اين ها اشکال بر أخباريين نمي شود، نه، داستان أصول اعتقاديه نمي شود .. آن ها از فطريات اند پيغمبر اکرم حق است اين برهان عقلي نمي خواهد!

همين قرآن را نگاه مي کند نمي شود بابا اين قرآن .. به آن عوام مي گوييم بابا نمي شود چون در زمان خود پيغمبر نتوانستد بعضي ها مي خواستند درست کنند نشد ولي ما خودمان احساس مي کنيم نمي شود، کار به تاريخ نداريم ما، نمي شود!

بارها عرض کرديم به رفقاء به اين ايمان مي رسيد که قرآن زياد بخوانيد ﴿اذا تليت عليهم آياته زادتهم ايمانا﴾ اين ها يک واقعيت هاي قطعيه قطعيه است، فقط مرد ميدان مي خواهد که اين ها را برسد "وجلت قلوبهم" قرآن بخوانيد سخن خداوند است، سخن خداوند يک تأثير تکويني در انسان دارد، حالا آن قضايايي که نمي دانم فلان آقا يک بار قرآن باز مي کرده است مي گفته است ده تا استخاره را جواب مي داده است به يک بار قرآن را باز کردن! حالا آنها يک چيزهاي اضافه اي هست ممکن است شما بگوييد اين ها خيالات است اين ها را کار نداريم خودمان احساس کنيم همان که خودمان ميابيم، حتماً بايد بيابيم به اين باور برسيم که دين همانطور که علماي ما به ما رسانده اند و به ما رسيده دين حق است، يک خدايي هست يک پيغمبر فرستاده يک قرآني يک اماماني، ما بايد اين ها را احساس کنيم خب بگذريم.

اين نقض بر أخباريين وارد نيست.

مناقشه در پاسخ حلي أصوليين: منطق عاصم از شکل قياس است نه از مواد آن.

وأما حل آن، گفته اند اصولين جواب حلي داده اند گفته اند ما منطق داريم ديگر، خب منطق عاصم عن الخطا است، آن ها جواب داده اند، گفته اند:

منطق عاصم نيست، همين فلاسفه اولش منطقيون است بعد مي شوند فلاسفه، همين منطقيون اختلاف پيدا مي کنند به خطا مي روند، در رأس منطقيون همين فلاسفه هستند، همين ها هم منبع خطا هستند!

اينکه (در) خارج، ميداني اش مي بينيم خطا زياد است از اشخاصي که تدوين کرده اند منطق را، تعليم کرده اند منطق را، پس معلوم مي شود منطق عاصميت ندارد ديگر!

نکته ي آن اين است، أخباريين خودشان گفته اند، گفته اند منطق عاصميت ندارد چرا؟ به خاطر اينکه منطق عاصم اين است که صورت را إشتباه نکني، شکلي که تشکيل مي دهي شکل أول باشد مثلا، حد وسط تکرار شده باشد، کبري کلّي باشد، خب منطق ما را به اينجاها مي رساند، مواظب باش کبري بايد کلّي باشد أمّا اينکه کبراي کلّي صادق است يا نه اين ربطي به منطق ندارد که، منطق شکل را درست مي کند أما قبل آن مواد بايد درست باشد. کي گفته است اين کبري کلي است أصلاً؟ خيلي اوقات اشتباه مي کنند، فکر مي کند کبرا کلي است، کبري را کلّي گمان مي کند صغري را فکر مي کند محقق است، صغري به کبري ضميمه مي کند نتيجه مي گيرد، صورت درست است ولي ماده نادرست است.

اينکه مي بينيد فلاسفه اشتباهات دارند با اينکه منطقيون هستند اشتباه شان ناشي از مواد است، منطق مواد را درست نمي کند، اينکه "العالَم متغير" منطق که صغري را درست نمي کند، عالم متغير است بايد دليل بياوريد چرا متغير است، "کل متغير حادث" منطق اين را درست نمي کند که، أصلِ رسيدنِ به نتيجه ي صحيح، أصلش اين موادش هست که اين را منطق حل نمي کند! کثيرامّا که ما اشکال مي کنيم به طرف با اينکه برهان مي آورد چطوري اشکال ميکنيم مي گوييم نمنع کلية الکبري! کبري کلي است يا نه ربطي به منطق ندارد اين يک باب ديگري يک ميداني ديگري است، اين است که منطق اگر گفتند عاصم از خطاي است به اين مقدار، عاصم است يعني از جهت صورتِ قياس کمک تان مي کند أما از جهت مواد نه ربطي به منطق ندارد،

آن آقا گفت به پسرش حاشيه ملا عبدالله را ياد داد فرستادش بازار گفت در بازار چه خبر بود؟ گفت هيچي يکي هندوانه مي فروشد يکي گوشت مي فروشد گفت حيف شد که درس به تو دادم! نفهميدي از سر نو بيا حاشيه بخوان! از سر نو به او ياد داد بار دوّم فرستاد گفت چي ديدي در بازار؟ گفت همه اش منطق است! گفت حالا فهميدي، او که مي گويد پارچه کتان است يعني هر پارچه اي کتان خوب است پس اين خوب است، مطوي است، صغري مطوي است کبري مطوي است مردم منطقي هستند، عملاً منطقي هستند، اين است که منطق از خودش نياورده، آن ها هماني که دارج ميان مردم است، معمولٌ به مردم است أما نه به صورت اصطلاحي ان را آورده است اصطلاحي کرده است فني کرده است.

بله منطق عاصم از صور است نه مواد! حرف درستي گفتند اخباريين.

تا الآن حق با اخباريين است که گفتند قطع حاصل نمي شود ولي مع ذلک مي گوييم نادرست است، ما ادعاي اصوليين که مي گويند از مقدمات عقليه ما مي توانيم به حکم شارع برسيم اين حرف درستي است، مدعي درست است ولي اين بيانات قابل مناقشه است که مناقشه هم شده است أصلاً از طرف أخباريين.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo