< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

1401/10/20

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: القطع وأحکامه/قیام الأمارات مقام القطع /مبنای تتمیم کشف

 

قيام امارات مقام قطع

مبناي تتميم کشف

بحث در قيام امارات بود مقام قطع موضوعي علي نحو الطريقيه بر مسلک تتميم کشف، مسلک مرحوم نائيني. مبناي مرحوم نائيني را بيان کرديم، مرحوم نائيني مي‌گويد علم مثل ملکيت که يک فرد حقيقي دارد، يک فرد اعتباري هم دارد. مرحوم آقا سيدمحمدباقر مبناي نائيني را درست بيان کرده است که نائيني تنزيل نمي‌گويد، اعتبار مي‌گويد. فرق است بين اينکه بگوييم شما به منزله مالکي و آثار ملکيت را بار کن يا اينکه بگوييم مالکي. فرق است بين اينکه بگوييم ظن کالعلم است (تنزيل) يا ظن را اعتبار کرديم علم، ظن علم اعتباري است. کسي که خبر ثقه دارد از نظر شريعت عالم است نه کالعالم، عالم است ولي نه عالم حقيقي، عالم اعتباري.

قبلاً عرض کرديم که مرحوم آقاي شاهرودي يک طور ديگري تتميم کشف را معنا کرده است، ايشان فرموده که ادله حجت، تتميم مي‌کند کشف ظن را تکويناً. قبل از اينکه شارع بگويد صدّق العادل، خبر عادل براي من ظن مي‌آورد، تا گفت بهش اعتماد کن، تصديقش کن ظن من تبديل به اعتماد مي‌شود. گفتار در صفات نفسانيه مؤثر است، ما بدانيم اين عادل است يا شک داشته باشيم خيلي فرق مي‌کند، بدانيم عادل است زودتر به سخنش علم پيدا مي‌کنيم، يا ظني که به سخنش پيدا مي‌کنيم بيشتر است تا شک داشته باشيم. اين هم همانطور است، بگويد با نگويد فرق مي‌کند.

بگويد تصديقش کن اين سبب مي‌شود که درجه ظن من بيايد بالا و به حد علم عرفي برسد، اين علم، علم اعتباري نيست، علم حقيقي است، ولي علم دقي نيست، علم عادي است. عموم مردم که مي‌گويند ما مي‌دانيم يعني اطمينان داريم، علم فلسفي در حق مردم کم است. اين هم همينطور است، ادله حجيت خبر تتميم مي‌کند کشف را، خبر ثقه خودش يک کاشفيتي دارد چون ثقه است، اون که گفت صدق تتميم مي‌کند کشف را مي‌شود علم عادي.

خب فرق نمي‌کند چه ما مبناي نائيني را علم اعتباري تفسير بکنيم کما هو ظاهر کلمات مقرّبينش غير از مرحوم آقاي شاهرودي يا علم حقيقي ولي عادي تعبير بکنيم، علي اي حال اطلاق ادله حجيت همانطور که موارد علم طريقي محض را مي‌گيرد، موارد علم موضوعي علي نحو الطريقيه را هم مي‌گيرد. به همين بيان که مي‌گويد علم است؛ خبر ثقه را يا مي‌گويد علم است يا علمش مي‌کند. يک جا هم گفته که اذا علمت باقامة عشر ايام فاتمم، اين را هم که علمش کرد، فاتمم.

واضح‌ترين بيان براي قيام اماره مقام قطع طريقي محض همين بيان مرحوم نائيني است، که حتي آقاي خويي مي‌گويد فقط با اين بيان مي‌شود درستش کرد، با بيان منجزيت نمي‌شود، با بيان تنزيل مؤدا نمي‌شود. حالا ما آنها را هم درست کرديم، ولي اين واضح‌ترين بيان است.

معناي حکومت از نظر نائيني

يک تعبيري دارد مرحوم نائيني که آن تعبير مورد مناقشه مرحوم آقاضياء قرار گرفته است؛ به اصل مطلب البته ارتباطي ندارد. مرحوم نائيني فرموده است که شارع مقدس خبر ثقه را اعتبار کرده علم، پس اين صدق العادل حاکم است بر آن روايتي که مي‌گويد اذا ايقنت باقامة عشرة ايام فاتمم. بر آن حاکم است حکومة ظاهريه. اينکه حکومت دارد خب يک بحثي است که تعبير «حکومت» درست است يا نه. حکومت را مرحوم آخوند در کفايه نظارت معنا مي‌کند. بايد بتوانيم بجايش بگوييم «أي (يعني)»؛ خيلي ضيق معنا مي‌کند، آن وقت يک جاهايي که گير مي‌کند مي‌گويد نه حکومت است، نه ورود است، نه تخصص است، بلکه توفيق عرفي است. حکومت را ضيق کرده، يک چيزهايي که جا مانده اسمش را توفيق عرفي گذاشته. مثلاً ادله ثانويه را مشهور مي‌گويند بر ادله اوليه حاکم است، اما آخوند مي‌گويد توفيق عرفي چون ضيق معنا کرده است.

آن معناي ضيق آخوند را بگذاريد کنار. مدرسه نائيني را داريم صحبت مي‌کنيم. نائيني هر خطابي را که تصرف بکند در موضوع خطاب آخر و آن را وجداناً از بين نبرد، اسمش را گذاشته است حکومت. تصرف بکند، مخصص تصرف نمي‌کند؛ لاتکرم فساق العلماء مي‌گويد فساق العلما اين از علما است، فقط اکرامش نکن؛ اين تصرف نيست. ورود تصرف است ولي موضوع را وجداناً از بين مي‌برد. مثل ورود ادله امارات بر قبح عقاب بلابيان. قبيح است عقاب بلابيان، مبرر ندارد، قبيح است. تا يک خبري را مولا حجت کرد، مبرر پيدا مي‌شود وجداناً. تصرف در موضوع است، لابيان را بيانش مي‌کند وجداناً. وجداناً شما بيان داريد، چون ادله حجيت قطعي است، مؤداشان ظني است. تصرف در موضوع است وجداناً.

حکومت بينابين است، تصرف است ادعاء. مرحوم نائيني مي‌گويد دليل ما مي‌گويد اذا ايقنت باقامة عشرة ايام فاتمم. ظاهر اين دليل يقين وجداني است. غالب اينطور مي‌گويند ديگر. هر خطابي ظهور در وجدانيش و واقعيش دارد، شامل ادعايي‌اش نمي‌شود. اذا ايقنت يعني يقين وجداني، يعني مثلا شک نکن. اذا ايقنت خودش شامل مورد اماره نمي‌شود. شارع آمد گفت اگر بينه آمد که تو ده روز اينجا مي‌ايستي، بينه آمد بر اقامه عشرة ايام، جعلتک متقيناً. جعلتک متقيناً هم تصرف در موضوع است، ولي يقين را وجداناً از بين نمي‌برد، موضوع را وجداناً از بين نمي‌برد.

خب اين حکومت است. در مدرسه نائيني جعل علميت توسط ادله حجيت امارات، لازمه‌اش حکومت ادله امارات است بر خطابات اوليه که قطع در آنها در موضوع اخذ شده است. اين را بحث نداريم اين حکومت است، آخوند مي‌گويد نظارت نيست و ضيق معنا مي‌کند؛ خيلي مهم نيست. رهايش بکنيم.

حکومت واقعيه و حکومت ظاهريه

نائيني گفته حکومت دارد حکومة ظاهريه. حکومت را دو قسم کرده اند، حکومت ظاهريه و حکومت واقعيه. حکومت واقعيه را نائيني معنا مي‌کند به تصرف در موضوع واقعا، نه وجداناً، واقعاً. آثار آن موضوع بار مي‌شود واقعاً. مثل اينکه گفته يشترط الطهاره در صلاة (خطاب اولي). بعد گفته الطواف بالبيت صلاة. اين تصرف در موضوع است ديگر. ادعا مي‌کند طواف صلاة است، اين تصرف در موضوع است. اين حاکم بر آن است و توسعه مي‌دهد آن طهارت را واقعا. در طواف واقعاً طهارت شرط است نه که ظاهراً، واقعاً شرط است. حکومت واقعيه آن است که توسعه مي‌دهد حکم را واقعاً، کشف خلاف ندارد ديگر.

برخلاف حکومت ظاهريه. حکومت ظاهريه توسعه مي‌دهد يا تضييق مي‌کند، دو قسم است. حالا توسعه‌اش، توسعه مي‌دهد ظاهراً مادام الشک. فرموده که يشترط في الصلاة الطهاره. بعد مي‌گويد شک داري اين پاک است يا نه، کل شيء طاهر. کل شيء طاهر حاکم بر آن دليل است. کل شيء طاهر مي‌گويد اين را شک داري طاهر است يا نه، من اعتبار مي‌کنم طاهر. فتصح الصلاة، ولي تصح الصلاة مادامي که شک داري، مادامي که علم به خلاف پيدا نکردي ظاهراً. حکومت ظاهريه ممکن است يک دليل ديگري از خارج بيايد بگويد واقعيه است. ما باشيم و حاکم و محکوم در حکومت ظاهريه موضوع دليل حاکم شک است، چون شک است توسعه‌اش هم در فرض شک است؛ اسمش را مرحوم نائيني گذاشته حکومت ظاهريه.

حکومت ظاهريه امارات بر ادله‌اي که موضوع آنها علم است

حالا اينجا هم همينطور اذا علمت بإقامة عشرة ايام فأتمم، علم وجداني مقصود است. بينه آمد که شما ده روز اينجا مي‌ايستي، به زودي از اينجا مرخص نمي‌شي. شارع گفت انت العالم بإقامة عشره ايام، من هم شک دارم ها، فرض اين است منم شک دارم که آيا مي‌مانم يا نه. شارع گفت انت العالم بإقامة عشره ايام، تا شک داري تو را عالم قرار دادم، فأتمم ظاهراً. تا شک داري، اگر يک روز ديگه فهميدي اين بينه دروغ است، ديگر اتمام تکليفت نبوده است. (پاسخ به سؤال: حالا معذوريت داستان ديگري است). در حکومت ظاهريه توسعه ظاهريه است، کشف خلاف معنا دارد، مادام الشک است. غايتش علم، علم به خلاف است.

اشکال آقاضياء: حکومت امارات بر ادله‌اي که موضوع آنها علم است واقعيه است

در محل کلام نائيني فرموده ادله اعتبار حاکم‌اند، بر ادله‌اي که قطع در آنها به نحو موضوع اخذ شده است حکومة ظاهريه. مرحوم آقاضياء گفته نه اين حکومتش واقعيه است. نکته‌اي که مي‌خواهيم بگوييم اين مطلب است، آنها مقدمه بود. گفته اين حکومت واقعيه است. چرا؟ آقا ضياء مي‌گويد حکومت ظاهريه در جايي است که اگر موضوع منتفي شد حکم محتمل باشد، حکم به تبع موضوع منتفي نشود. فرض بفرماييد که شارع مقدس فرموده که نماز بخوان در لباس طاهر. حالا من شک دارم اين طاهر است يا نه. خطاب نمي‌گيردش ديگر. ولي احتمال است که طاهر باشد، که صحيح باشد نماز و احتمال هم دارد که نجس باشد که باطل باشد.

اينجا کل شيء طاهر حکومت ظاهريه درست مي‌کند، مي‌گويد اگر هم در واقع نجس است، تو آثار طهارت را بار کن. دو تا فرض دارد، در يک فرض محتمل است حکم باشد. محتمل است که طاهر و صحيح باشد. کل شيء طاهر مي‌گويد بگو طاهر فصحيح.

و اما در جايي که احتمال آن حکم با قطع نظر از دليل حاکم وجود ندارد و قطعاً منتفي است، آنجا حکومت ظاهريه نيست. مثل محل کلام ما. در محل کلام ما گفته اذا ايقنت بإقامة عشرة فأتمم. اگر من يقين ندارم، شک دارم، با قطع نظر از دليل حاکم قطعاً اين حکم منتفي است، قطعاً وجوب اتمام ندارم. چون يقين ندارم قطعاً، وجوب اتمام ندارم قطعاً. حکم محتملي نيست در بين که دليل حاکم بيايد بگويد حکم محتمل را بار کن. قطعاً آن حکم منتفي است. قطعاً در جايي که منهاي دليل حاکم حکم قطعا منتفي است، حکومت قطعاً واقعيه است.

حکومت ظاهريه اين است که (نکته‌اش را دريابيد) با قطع نظر از دليل حاکم احتمال مي‌دهم آن حکم باشد، دليل حاکم مي‌گويد همان حکم را مي‌گويم هست؛ شک داري، هست. مرحوم آقاضياء مي‌گويد حکومت در مقام حکومت واقعيه است نه ظاهريه، چون با ارتفاع موضوع که قطع باشد حکم مرتفع است قطعاً. وقتي حکم مرتفع است قطعاً حاکم چيزي نيست که آن را تنزيل بکند. حکم ظاهري تنزيل است، اينجا چيزي نيست که تنزيل بکند. يک جعل جديد است، پس حکومت واقعيه است. به خلاف آنجايي که منهاي دليل حاکم احتمال حکم را مي‌دهم، شايد باشد شايد نباشد. شارع مي‌گويد حالا که مي‌گويي شايد باشد، شايد نباشد، مي‌گويم هست. اما آنجا که قطعاً نيست، شارع مي‌گويد هست اين حکم جديد است (حکومت ظاهريه). حکومت ظاهريه نيست. اين مثل الطواف بالبيت صلاة است. اگر الطواف بالبيت صلاة نبود، حکم از طواف منتفي بود. وقتي گفت الطواف بالبيت صلاة تازه اين حکم را اضافه کرد. توسعه داد در حکم قبلي که منتفي بود قطعاً. اين اشکالي است که مرحوم آقا ضياء به نائيني کرده که چرا مي‌گويي حکومت ظاهريه است.

دفاع استاد از نائيني (اينها اصطلاحات است و اصطلاح نائيني ادق است)

ولکن اينها اصطلاحات است. مرحوم نائيني که مي‌گويد حکومت ادله اعتبار بر ادله قطع موضوعي حکومتش ظاهريه است، يعني اين حکمي که جعل شده مادام الشک است، همين. مرحوم آقاضياء مي‌گويد نه حکومت ظاهريه اين است که منهاي حاکم آن حکم محتمل باشد. مي‌گوييم اصطلاح شما آن است. فرمايش مرحوم نائيني اقرب به ذهن است. حکومت ظاهريه يعني اين تصرف هست مادام الشک ولو حکم به خود اين آمده، قبل هم نبوده. اصلاً تعريف ظاهر و واقع همين است در اصول. ظاهريه يعني موضوعش شک است، واقعيه يعني موضوعش شک نيست. اينجا موضوعش شک است، مي‌گويد خبر ثقه که شک داري راست يا دروغ است (اگر يقين دارم راست است که معنا ندارد تعبد) من او را علم قرار دادم؛ چون مادام الشک است اسمش را مي‌گذاريم حکومت ظاهريه. دو اصطلاح است. حرف نائيني که مي‌گويد حکومت ظاهريه يعني اين مادام است، مادامي که شک داري. اينکه آقا ضياء مي‌گويد حکومتش واقعيه است چون حکم جديد را دارد مي‌آورد، قبلش منتفي بوده قطعا، آن اصطلاح ايشان است. بگذريم اين مهم نيست.

اطلاق خبر ثقه طبق مبناي تميم کشف

اما اصل مسئله، خبر الثقه علم اطلاق دارد يا ندارد. مرحوم آقا سيد محمدباقر دو تا اشکال کرده است. آيا اطلاق دارد يا نه؟ خبر الثقة علم (مبناي نائيني) شامل ميشود علم موضوعي طريقي را يا نه؟ آقا سيدمحمدباقر گفته شامل نمي‌شود به دو اشکال.

آقاي خويي: شمول علم موضوعي طريقي قدر متقين است

آقاي خويي گفته اصلاً قدر متيقنش علم موضوعي طريقي است. اصلاً آن قدر متقين است، آن طريقي محض نه. وقتي جاعل گفت خبر الثقة علم قدر متيقنش اين است که همان آثار خود علم را بار بکني. اين مي‌شود علم موضوعي. اينکه آثار علم طريقي محض را بار بکني، آن بالاطلاق است. قدر متيقنش وقتي مي‌گويند علم است يعني آثار آن علمي که گفته‌اند. مرحوم خويي مي‌گويد در علم طريقي آثار براي معلوم است در حقيقت، علم طريق محض است. قدرمتقين خبر الثقه علم همان قطع موضوعي است، منتها علي نحو الطريقيه. آن اطلاق است.

مرحوم صدر: قدر متقين علم طريقي محض است و شامل علم موضوعي نمي‌شود

اشکال اول صدر به اطلاق: اطلاق عرفيت ندارد (وجوب در قطع موضوعي نفسي و در قطع طريقي طريقي است)

نقطه مقابلش را مرحوم آقا سيدمحمد باقر مي‌گويد. مي‌گويد قدر متقين خبر الثقه علم طريقي محض است، اطلاقش غلط است. آن (خويي) مي‌گويد شمولش قدر متيقن است، اين مي‌گويد شمولش غلط است، به دو بيان. يک بيانش همان بياني است که در جعل مؤدا هم گذشت. مي‌گفت درست است که مدلول استعمالي واحد است، علم را در يک معنا استعمال کرده، اين معنا هم شامل علم طريقي محض مي‌شود و هم شامل علم موضوعي طريقي، استعمال لفظ در اکثر از معنا نيست، قبول است. ولي اينکه مراد جدي از خبر الثقه علم هر دو مورد باشد، گفته عرفي نيست. چرا؟ چون گفته جعل علميت در موارد علم طريقي محض يک سنخ است، هر دو جعل علميت هستند ها ولي سنخ‌هاشان فرق مي‌کند. جعل علميت در موارد علم موضوعي يک سنخ ديگري است.

اينکه مي‌گويد خبر الثقه علم، علم در موارد طريقي محض. اين به ملاک تحفظ بر واقع است. آثار طريقيه را مي‌خواهد بار بکند، مي‌خواهد با اين بگويد حجت داري، معذور نيستي، يا اگر خلاف واقع درآمد معذور هستي. در موارد طريقي محض اين است ديگر، سنخش سنخ اخبار است. ولي وقتي مي‌گويد خبر الثقه علم، علم موضوعي يعني وجوب نماز را بار کن، آن وجوب نفسي است، به ملاکي که در خود نماز است. سنخ آنجا وجوب نفسي است، سنخ اينجا وجوب طريقي است. گفته نمي‌شود که مراد جدي دو سنخ از اعتبار باشد. همان اشکالي که در جعل مؤدا داشت.

اشکال استاد: اينها دو سنخ نيستند

ما عرض کرديم که نه اينها دو سنخ نيستند، هر دو انشائي‌اند. ثقه خبر داد از وجوب نماز جمعه، شارع مي‌گويد اين خبر ثقه را اعتبار کردم علم به غرض اينکه تحفظ بر واقعيات بشود. اعتبار کرد علم، غرضش تعبد و تحفظ بر واقعيات است، غرضش اتمام حجت است. در همين حال هم مي‌گويد خبر الثقه علم در آنجايي که اذا ايقنت بوجوب صلاة الجمعه وجبت الجماعه. مي‌گويد همين خبر ثقه را آن علم هم قرار دادم به غرض اينکه وجوب نماز جمعه را بار بکني. اين يک امر اعتباري است، امر انشائي است در هر دو تا. بلکه (اين نکته را اضافه ميخواهيم بکنيم:) اگر گفتيم که در باب جعل مؤدا، جعل مؤداها دو سنخ هستند، در موارد قطع طريقي محض مؤداها يک سنخ هستند و در موارد قطع موضوعي يک سنخ آخر است، اون ظاهري است و اين واقعي است و حکم ظاهري و واقعي دو سنخ هستند، اگر هم ما در جعل مؤدا قبول بکنيم، امر در جعل علميت اسهل است.

چه فرقي مي‌کند خبر ثقه را علم قرار داده به وجوب نماز جمعه پس وجبت الصلاة الجمعه، منجز است. خبر ثقه را علم قرار داده به وجوب نماز جمعه فوجبت الجماعه. اين خبر ثقه که علم است هم وجوب نماز جمعه را منجز مي‌کند (طريقي محض)، هم اثر قطع موضوعي را بار مي‌کند (وجبت الجماعه). آنجا هم قبول بکنيم اختلاف سنخ است، اينجا هيچ اختلاف سنخي ندارد. در همين مثال خوب دقت بکنيد. زراره خبر داده از وجوب نماز جمعه، ما يک وجوب نماز جمعه‌اي داريم، ما يک يقين به وجوب نماز جمعه‌اي داريم که موضوع وجبت الجماعه است. شارع مقدس مي‌گويد اين خبر زراره علم، حالا که شد علم پس نماز جمعه را بخوان. اين مي‌شود طريقي محض. حالا که بهت گفتم علم پس با جماعت هم بخوان. اين علم هم وجوب نماز جمعه را تمام مي‌کند، مي‌گويند قائم مقام قطع طريقي محض، نسبت به وجوب نماز جمعه طريقي محض است، هم وجوب جماعت را درست مي‌کند. در هر دو هم تعبد به علم است.

آن اشکال اختلاف سنخيت هم اگر مجال داشته باشد آنجا مجال دارد که بگوييم آقا وجوب نماز را که جعل کرده غير از وجوب جماعت است. جعل مؤدايي‌ها اينطور مي‌گفتند ديگر، مي‌گفتند وجوب نماز هم جعل شده، وجوب جماعت هم جعل شده. يکي ظاهري است و يکي واقعي. اگر هم آنجا قبول بکنيم اختلاف سنخ را، اينجا اختلاف سنخ ندارد. اين اشکال مهم نيست.

اشکال دوم صدر به اطلاق: تسري حکم قطع موضوعي نيازمند تنزيل است، اما اينجا فاقد تنزيل هستيم

اشکال مهمش اين دومي است. مرحوم آقا سيدمحمدباقر فرموده (اين مقدمه‌اي است که تا کنون چند بار تکرارش کرديم) ادعا کرده که اگر حکمي روي موضوعي آمد مختص به آن موضوع است. راست مي‌گويد. اگر خواسته باشيم آن حکم را اسرا بکنيم به موضوع ديگر نيازمند تنزيل هستيم. اگر گفت يشترط في الصلاة الطهاره، خواسته باشيم بگوييم طهارت يک جاي ديگري هم شرط است، بايد تنزيل بکنيم طواف را منزله [صلاة]. همان طهارت را نه يک طهارت ديگري. طهارت ديگر که علم ندارد بگويد يشترط في الطواف الطهارة. همان طهارت را خواسته باشد اسرا بکند، ايشان مي‌گويد لايمکن الابتنزيل.

ظاهر حکم براي موضوعي اختصاص آن حکم است به آن موضوع. اذا ايقنت بوجوب صلاة الجمعه وجبت الجماعه، اين وجبت الجماعه مختص است به يقين به وجوب صلاة الجمعه. اگر خواسته باشد اين وجبت الجماعه را توسعه بدهيم به جايي که اماره بر وجوب آمده بايد اماره بر وجوب را نازل بکنيم به منزله قطع به وجوب. ايشان فرموده که در ناحيه طريقي محض تنزيل نيست. همين که اعتبار بکند اين را عالم، آثار قطع طريقي محض بار مي‌شود. در آثار قطع طريقي محض مجرد اعتبار علميت کافي است. اگر شما را اعتبار کرد مالک خب آثار ملکيت بار مي‌شود. اگر شما را اعتبار کرد عالم آثار علميت بار مي‌شود، منجزيت، معذريت هرچه مي‌خواهد باشد.

فرموده در ناحيه قطع طريقي محض جعل علميت است. مبناي نائيني درست است آنجا. عمل مي‌کند. اما در ناحيه قطع موضوعي نياز به تنزيل داريم. اينکه مرحوم نائيني فرموده در باب امارات اعتبار شده اماره علم، اين مفيد تنزيل نيست. نائيني تنزيل را منکر است، ايشان راست مي‌گويد. در حالي که قطع موضوعي نياز به تنزيل دارد. به نائيني مي‌گويد شما تنزيل را منکريد، اعتباري هستيد ميگوييد اعتبارش کرده عالماً، نه نزّله منزلة العالم. اين را درست مي‌گويد. مبناي نائيني را خوب بيان کرده.

مي‌گويد خب در قطع موضوعي علي نحو الطريقيه بدون تنزيل اسرا ممکن نيست. پس خبر الثقه علم فقط به درد قطع طريقي مي‌خورد. اگر خواسته باشي بگويي قطع موضوعي را مي‌گيرد بايد بگويي تنزيل هم هست. مضافاً نمي‌شود در يک خطاب هم اعتبار باشد هم تنزيل. شما هم تنزيل را منکر هستيد. وقتي تنزيل را منکر شديد پس خبر ثقه قائم مقام قطع موضوعي علي نحو الطريقيه نمي‌شود. همين بزنگاه را مي‌خواهيم پيدا کنيم. فقط بزنگاه کلام همين است که اگر شارع مقدس اعتبار کرد خبر ثقه را علم، براي علم طريقي محض بلااشکال مفيد است، آيا براي علم مأخوذ در موضوع هم مفيد است؟ اعتبارش کرده عالم خب آن را هم بار کند يا آن نياز به تنزيل دارد؟ مرحوم آقا سيدمحمدباقر مي‌گويد آن نياز به تنزيل دارد.

اشکال استاد: تسري حکم هم با تنزيل است و هم با جعل فرد

ما مي‌گوييم نه آقا! اسراء يک حکمي از موضوعي به موضوع آخر به دو نحو است: يکيش تنزيل و يکي هم فرد اعتباري ايجاد کردن. اسراء حکمي از موضوعي به موضوع آخر همانطور که ممکن است به تنزيل، ممکن است به ايجاد فردي از همان موضوع. ملکيت آثاري دارد، زوجيت آثاري دارد. يک وقت مي‌گويد ملک يمين را نازل کردم به منزله زوج، خب آن اثر مي‌آيد. يک وقت هم مي‌گويد من ملک يمين را اعتبار کردم زوجه. اين هم ميايد.

اينکه ايشان مختص کرده اسراي حکم را به فرض تنزيل، بعد گفته شما هم که تنزيل را منکريد پس قطع موضوعي طريقي را نمي‌گيرد، بزنگاهش همينجاست. آيا اسراي حکم از موضوعي به موضوع ديگر منحصر است به تنزيل؟ ايشان ادعا دارد. يا اينکه، کما يحدث، يتحقق الاسراء بالتنزيل يتحقق بايجاد فرد اعتباري. نائيني مي‌گويد همانطور که يحدث بتنزيل، يحدث بايجاد. پس خبر الثقه علم قائم مقام هر دو مي‌شود.

نکته مهم بحث همين است حالا حکومت ظاهري است يا واقعي، حکومت است يا توفيق اينها مهم نيست. مهم همين است که آيا نياز به تنزيل دارد يا نياز به تنزيل ندارد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo