< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

1401/10/13

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: القطع وأحکامه/مفاد ادله حجیة أمارت /انظار در مسأله

 

نظریه‌های مفاد ادله حجیت امارات

مبنای اول: جعل مؤدا (جعل حکم ظاهری)

بحث بالمناسبه کشیده شد به بیان مبانی در جعل حجیت. عرض کردیم که در جعل حجیت که به چه معنا است و تفسیرش چیست، چهار نظریه معروف است. یک نظریه که لعل همان نظریه مشهور و قدیمی‌ها باشد، می‌گوید مفاد ادله حجیت امارات تنزیل مؤداست منزلۀ واقع. مرحوم حاج شیخ اصفهانی در برخی از کلماتش تعبیر کرده از این به واقع عنوانی نه واقع حقیقی. به عنوان واقع است. اینکه می‌گویم صدق العادل، تصدیق کن عادل را، بگو همین واقع است، تصدیق یعنی این دیگر، یعنی همین واقع است، یعنی به عنوان واقع است، نه که خودش واقعاً واقع است. تنزیل مؤدی منزله واقع یعنی انگار که این واقع است. اگر واقع بود چه کار می‌کردی، حالا هم انگار که آن واقع است.

این است که خیلی تعجب است از مرحوم آقای خویی که می‌گوید این تصویب است. اصلاً هیچ شبهه تصویب ندارد. تنزیل است به منزله واقع. کِی گفت واقع است؛ واقع را دست نمی‌زند. نمی‌دانم پیدا کرده کسی در جای دیگر آقای خویی فرموده باشد که تنزیل مؤدا منزلۀ واقع؟ که ازش جعل حکم ظاهری هم گاهی تعبیر می‌کنند، می‌گویند مجعول در باب امارات احکام ظاهریه است که مرحوم آخوند منکر است، احکام ظاهریه اصلاً تصریح می‌کنند ادله اعتبار امارات مفادش جعل احکام ظاهریه است. چطور ایشون آمده اینجا می‌گوید تصویب است خیلی عجیب است.

پاسخ به سؤال: بله آنجا هم گفته تصویب است. می‌خواستم یک جایی را پیدا کنید که خلاف این را گفته باشد. تو ذهنم این است که یک جا گفته که نه، جعل مؤدا مقصود جعل احکام ظاهریه است به عنوان واقع.

خب این یک مبنا بود که شیخ انصاری در کثیری از کلماتش طبق این مبنا مشی کرده است. مرحوم آخوند در کثیری از کلماتش طبق این مبنا مشی کرده است، از جمله همین جا. تا گیر نکرده همینطور صحبت می‌کند، احکام ظاهریه جعل شدند؛ جعل مؤدا شده است.

مبنای دوم: جعل علمیت

مبنای دوم مبنای مرحوم شیخ انصاری است که مرحوم نائینی این مبنا را تشیید کرده است. این مبنا را شفاف کرده است. گفته مفاد ادله حجیت امارات جعل علمیت است. گاهی ازش تعبیر کرده به تتمیم کشف. اماره کشفش ناقص است، تتمیم کرده کشف را. مرحوم نائینی برای قطع چهار تا صفت قائل است. یک صفت قطع همان حالت نفسانی است، برای انسان برودت می‌آورد، دغدغه آدم را کم می‌کند، راحت می‌کند آدم را. خب یقین پیدا کردم دیگر آدم خوبی هستی، بهت اعتماد کردم، دیگر ازت نمی‌ترسم. حالت نفسانی که له آثارٌ.

یکی کشف تام است. گفته که یکی از صفات قطع این است که قطع کاشف تام است در مقابل ظن که کشف ناقص است. مرحوم نائینی فرموده در باب امارات شارع مقدس این صفت را اعطا کرده است به اماره. آن دو صفت دیگر که جری عملی و تنجز واقع باشد، آنها هم پشت سرش می‌آید دیگر. می‌رسیم در جایی آن دو را بحث خواهیم کرد. گفته است شارع صفت دوم قطع را به اماره داده است. در اصول محرزه گفته صفت سوم، در اصول غیرمحرزه گفته صفت چهارم که آنها در جای خودش می‌آید. این هم یک مبنا است. جعل علمیت که دیروز به مقداری که توان داشتیم مؤیداتش را بیان کردیم.

مبنای سوم: جعل حجیت

یک نظر دیگر که در تفسیر به اصطلاح ادله حجیت است، نظر مرحوم آخوند است. مرحوم آقای خویی و بعض دیگر نظر مرحوم آخوند را اینطور معنا می‌کنند، می‌گویند آخوند گفته است که (به لسان نائینی) شارع مقدس آن صفت چهارم را که معذریت و منجزیت است برای امارات اعتبار کرده است. اماره را گفته معذر ان أخطأ، منجز ان أصاب. این صفت چهارم است در کلام نائینی. معروف همین است که مرحوم آخوند در تفسیر ادله حجیت امارات قائل است که مجعول معذریت و منجزیت است. آخوند در جمع بین حکم واقعی و ظاهری که گیر می‌کند از این مبنا استفاده می‌کند.

در جمع بین حکم واقعی و ظاهری که دیگر نمی‌تواند قاعده حل را با حرمت واقعی حل کند، میگوید کی گفته که اصلاً ما حکم ظاهری داریم؟ آنجا است که دیگر گیر می‌کند و می‌گوید معذریت و منجزیت، و یک جاهایی هم در تعادل و تراجیح باز گیر می‌کند و می‌گوید اگر مجعول منجزیت و معذریت است و حکم ظاهری نداریم این فقیه چطور رساله‌اش را بنویسد، حکم ظاهری که نداریم. غالب مستندات ما امارات هستند، حکم ظاهری که نداریم، چطور رساله‌اش را بنویسد. آنجا حلش کرده دوباره، گفته فقها عالم به احکام نیستند. حکم واقعی که مجعول است؛ حکم ظاهری هم ماکو، نداریم. پس چرا به اینها می‌گویند علماء و فقها؟ گفته اینها عالم هستند به موارد قیام حجت. می‌دانند که اینجا مثلاً یک حجتی قائم شده که نماز جمعه واجب است، یقین دارند که اینجا حجت قائم شده.

آن وقت نتیجه (اینها را البته ادامه نداده) این می‌شود که اگر مجتهد به خبر ثقه فهمید که نماز جمعه واجب است تخییراً، در رساله‌اش می‌نویسد که نماز جمعه واجب است تخییراً، واجب است تخییراً یعنی حجت بر تخییر قائم شده. باید اینطور قصد بکند. آخوند هم قبول دارد ما می‌توانیم رساله بنویسم فلان چیز واجب است، فلان چیز حرام است. ولی معنای واجب و حرام وجوب طریقی مراد است. واجب است به وجوب طریقی، یعنی منجز است. اینطور درست کرده. این مبنای مرحوم آخوند.

اشکال آقای خویی به مبنای سوم (جعل حجیت یا لغو است یا مستلزم تخصیص قاعده عقلی)

مرحوم آقای خویی بر این مسلک اشکال کرده. فرموده که جعل معذریت و منجزیت معقول نیست. چرا؟ فرموده که ما یک قاعده داریم قبح عقاب بلابیان، هر جا بیان نیست عقاب نیست. امارات که می‌آید می‌خواهد این قاعده را بردارد. اماره که قائم می‌شود بر وجوب نماز جمعه می‌خواهد این قاعده را بردارد. اشکال کرده بر مرحوم آخوند، که شما که می‌گویید معذریت و منجزیت جعل شده، لزوم اتباع دارد دیگر. منجز است دیگر. آیا این خبر ثقه بیان هست یا بیان نیست؟

اگر بگویید بیان هست، خبر ثقه را می‌گویید بیان است، دیگر جعل معذریت و منجزیت لغو است. وقتی بیان داریم، قبح عقاب بلابیان می‌رود، می‌شود منجز. جعل معذریت و منجزیت لغو است. و اگر می‌گویید نه، خبر ثقه بیان نیست، در عین حال منجز هست. گفته اینکه معقول نیست، این لازمه‌اش این است که قبح عقاب بلابیان تخصیص خورده باشد. قبیح است عقاب بلابیان الا جایی که خبر ثقه داشته باشیم. آنجا بیان نیست، عقاب هم صحیح است. گفته این تخصیص در قاعده عقلیه است، تخصیص در قاعده عقلیه معقول نیست.

مرحوم آقای خویی مناقشه کرده مسلک مرحوم آخوند را و گفته جعل معذریت و منجزیت معقول نیست. یا هست، تحصیل حاصل است و لغو است، یا امکان ندارد باشد. احد الامرین است. نمی‌شود منجزیت باشد بیان نباشد. این نمی‌شود. اگر بگویی بیان هست منجزیت هم هست دیگر، نیاز به جعل ندارد.

اشکال اول استاد به آقای خویی: (جعل حجیت تخصیص قاعده عقلیه نیست)

و لکن در ذهن ما این است که این فرمایش ناتمام است. جعل منجزیت و معذریت معقول است و تخصیص قاعده عقلیه لازم نمی‌آید. ما می‌گوییم خبر ثقه را مولا بیان قرار نداده، بیان قرار داده مسلک شما است که جعله علماً؛ نه، ما می‌گوییم بیان قرار نداده به این معنا. ولی در عین حال تخصیص در قاعده عقلیه هم نیست. به چه بیان؟

سه معنای «بیان»

کلمه بیان در سه جای اصول ذکر شده است. یکی در باب عام و خاص؛ می‌گویند تأخیر بیان از وقت حاجت قبیح است. یکی در باب مطلق و مقید؛ می‌گویند مولا در مقام بیان باشد. یکی هم در این اصل عقلی، قبیح است عقاب بلابیان. مراد از بیان در این سه مورد مختلف است. آن که می‌گوید تأخیر بیان از وقت حاجت قبیح است، بیان مراد جدی است. مراد جدی به این است، وقت حاجت هم هست بیانش نمی‌کنی، تأخیر بیان از وقت حاجت قبیح است. آن را انداختی در خلاف دیگر، بیچاره‌اش کردی. مقصود جدیت را قبل از عمل بگو. تأخیر بیان از وقت حاجت قبیح است، غرضت را باید بگویی والا ما به خلاف می‌افتیم.

مولا در مقام بیان باشد، عرض کردیم در مطلق و مقید، در مقام بیان باشد در مقابل اجمال و اهمال است. در مقام این است که می‌خواهد بفماند به من (مراد تفهیمی) کار به جد نداریم. اصل این است که هر کس که صحبت می‌کند می‌خواهد بفماند ما فی الضمیر را، حالا مراد جدیش هست یا نه آن یک داستان دیگری دارد. اینکه دارد مهمل‌گویی می‌کند، مجمل‌گویی می‌کند، به قولی منّ و منّ می‌کند اینها خلاف ظاهر حال است. ظاهر حال این است که میخواهد ما بفهمیم، او هم می‌خواهد بفهماند.

مراد از بیان در قبح عقاب بلابیان

بیان در قبح عقاب بلابیان، کلاً با این دو بیان مختلف است. قبیح است عقاب بلابیان در آیه‌ای نیامد، در روایتی نیامده، این حکم عقل است. عقل می‌گوید قبیح است عقاب بلابیان. بلابیان یعنی چی؟ بیان گفتار؟ نه، در امور عقلیه هم که مولا بیان نکرده به عقل واگذار کرده، عقابش صحیح است. قبیح است عقاب بلابیان یعنی بدون مبرر، بدون جهت. مبرر عقلایی نداشته باشد، مصحح عقوبت نداشته باشد، این احتیاج به برهان ندارد. مصحح عقوبت نداری، قبیح است، ظلم است دیگر. مصحح نداری، همینطور بیخودی ما را عقوبت می‌کنی، قبیح است دیگر.

این است که مرحوم آخوند در بحث برائت گفته ایجابِ احتیاط بیان است. وجوب احتیاط بیان است، چه وجوب شرعی و چه وجوب عقلی. اطراف علم اجمالی وجوب احتیاط داری، شبهه محصوره، این بیان است. شارع هیچی نگفته ها، فقط حکمش را بیان کرده. الان من نمی‌دانم این نجس است یا آن نجس است. از هر دو باید اجتناب بکنم. اگر از یکی از آنها بخورم، که نمی‌دانم نجس است، عقاب من صحیح است. قبیح نیست عقاب. اینجا عقاب مع البیان است. بیان یعنی مبرر. مبرر ما اینجا چه است؟ همین حکم عقلی که می‌گوید اجتناب بکن. ایجاب احتیاط شرعی هم باشد بیان واقع نیست. ایجاب احتیاط یعنی نمی‌دانی احتیاط کن، اخوک دینک فاحتط لدینک. بیان واقع نکرد. ایجاب احتیاط بیان واقع نیست، وظیفه ظاهریه است در وقتی که شما واقع را نمی‌دانی. ما را به واقع نمی‌رساند، بیان واقع نیست ایجاب احتیاط، ولی بیان قبح عقاب بلابیان هست. قبیح است عقاب بلابیان، این برهان نمی‌خواهد واضح است. مبرر نداری، مصحح نداری، جهتی نیست برای عقابش، خوب قبیح است عقابش، ظلم است، بدون جهت است.

خب بعد از این مقدمه عرض ما به آقای خویی این است که اگر شارع مقدس اماره را علم بکند، خب این علم بیان واقع است، منتها نه حقیقتاً؛ علم بیان واقع است اعتباراً. و اگر این را علم قرار ندهد. بگوید اگر به اماره عمل نکردی چوب می‌خوری. همین گفتارش مصحح عقوبت است، همین بیان است. اگر مولایی گفت که اگر به اماره عمل نکنی چوبت می‌زنم (معنای منجزیت این است) عقابش قبیح نیست، مبرر دارد. خودم گفتم چوبت می‌زنم مخالفت کنی دیگر.

اینکه چوبت میزنم را مولا می‌تواند بگوید که. جعل منجزیت خودش بیان است بمعنا، نه بیان واقع که در آن تأخیر بیان مقصود است یا در باب مطلق و مقید، نه، بیان اینکه عقابت می‌کنم، عقاب داری، مستحق عقوبت هستی این بیان واقع نیست، و لکن بیانی است که موضوع قبح عقاب بلابیان را از بین می‌برد. الان قبح عقاب بلابیان اینجا نیست چون من بیان دارم، نه اینکه تخصیص است، ورود است. کلام شارع شد بیان، بیان بمعنا مصحح عقوبت.

ایشان بیان را معنا کرده بیان واقع. گفته اگر بیان واقع نباشد تخصیص است. نه آقا! بیان که بیان واقع نیست. بیان در قبح عقاب بلابیان یعنی مصحح عقوبت، یعنی مبرر عقوبت. جعل منجزیت مصداق مبرر است. این است که این فرمایش ایشان و اشکال ایشان، تو ذهنم این است که مرحوم نائینی هم همین حرف را دارد، بازش نکرده، مرحوم نائینی هم به آخوند اشکال دارد که جعل معذریت و منجزیت معقول نیست. آقای خویی خوب بیان کرده. و لکن این حرف نادرست است؛ تخصیص در قبح عقاب بلابیان نیست. جعل معذریت بیان است، مثل ایجاب احتیاط، بمعنا مصحح عقوبت.

اشکال دوم استاد به آقای خویی: (مفاد ادله حجیت ما یوجب التنجز است نه تنجز)

اضف الی ذلک که اصلاً مرحوم آخوند نمی‌گوید که به ادله حجیت، معذریت و منجزیت جعل شده. اصلاً این را نمی‌گوید مرحوم آخوند. مشهور در تفسیر مبنای آخوند این است که آخوند گفته مجعول منجزیت و معذریت است که یک خورده به ذهن بعید است که شارع گفته است که اماره منجز، اگر هم بگوییم محال نیست یک خورده بعید است. ادعای ما این است که مرحوم آخوند مجعول را منجزیت و معذریت نمی‌داند. مرحوم آخوند در جمع بین احکام واقعی و ظاهری گفته که ادله اعتبار، ادله حجیت، مع اختلاف السنتها، خودش هم ملتفت است که لسان‌های اینها مختلف است؛ یکی می‌گوید شک نکن، یکی می‌گوید فما أدّیا فعنّی یؤدیان، اختلاف السنه دارند. گفته مع اختلاف السنتها مفاد ادله حجیت ما یوجب التنجز است، نه خود منجزیت.

این تفسیری است ما از کلام آخوند از قدیم الایام که اساتید مرحوم آخوند را مانند آقای خویی تفسیر می‌کردند ما این اشکال را داشتیم. یادم نیست اینها جوابی داشتند یا نه. به ذهنم همین است که جوابی نداشتند. عبارات مرحوم آخوند ما یوجب التنجز است. آخوند می‌گوید مجعول در باب امارات اختلاف السنه دارد. برخی امر به اتباع دارد، فأطعهما، گفته خبر دادند أطع. أطع امرش طریقی است، یوجب التنجز. امر طریقی خاصیتش ایجاد تنجز واقع است دیگر، مثل ایجاب احتیاط.

بعضی از ادله اعتبارِ ما امر به اطاعت است، امر به اطاعت، امر طریقی است، یوجب التنجز. برخی از ادله ما لسانش حجةٌ است؛ حجة را در استصحاب گفته، حجة امر مجعولی است. فقد جعلته حجة در روایت است. حجیت امر مجعول است، من عرف احکامنا ففلان.. فقد جعلته حجتة. حجیت امر مجعولی است، معجول بالاستقلال. وقتی حجیت را جعل می‌کند برای خبر ثقه، می‌گوید این را حجت قرار دادم، خبر ثقه را حجت قرار دادم حجیت یوجب التنجز دیگر.

پاسخ به سؤال: حالا این را می‌فهمیم که حجیت امر مجعولی است، جعل هم شده فقد جعلته حجة. معناش این است که این را ما یحتج به قرار دادم. قرار ما این باشد که به این احتجاج بکنیم. من با این احتجاج بکنم با تو و تو با من (ما یحتج به). پاسخ: نه علم نیست، یوجب التنجز. اینها لازمه است. بابا هیچ روایتی نیامده است بگوید خبر الثقه منجز، اینها گفتنی نیست که. السنه مختلفه این است، یا به لسان جعل حجیت گفته یا به لحاظ لاعذر فی التشکیک، می‌گوید عذر نداری در تشکیک فیما یروی عنا ثقاتنا، می‌گوید عذر نداری، عذرت مقبول نیست. قطع عذر کرده به داعی منجزیت. به قول خود مرحوم آخوند منجزیت و معذریت داعی هستند نه مجعول.

حالا این را شما دنبال بکنید تحت این عنوان که مبنای آخوند در جعل حجیت چیست. علمیت را که شیخ انصاری گفته، آن را دیده انکار کرده و گفت جعل علمیت نیست. جعل حکم ظاهری را هم که مشهور گفته است، گفته نه از روایات جعل حکم ظاهری به دست نمی‌آید، تنزیل به ذهن نمی‌آید، چه است پس؟ گفته جعل کرده... کار آخوند همین است دیگر، گاهی کلماتی به کار برده که یک خورده قلمبه است، صاف نیست. وضع چه است، می‌گفت «نحو اختصاص» این نحو چه است؟ گیر می‌کردیم. یا در موضوع علم می‌گفت یک جامعی است ینطبق بر موضوعات. این کار آخوند است، اینجا هم همینطور، «ما یوجب التنجز» آن را برای ما بیان نکرده است مرحوم آخوند. می‌گوید ادله اعتبار علی اختلاف السنتها، این را راست می‌گوید ها، اختلاف السنه دارند، مجعول ما یوجب التنجز. که ما این را بازش کردیم که ما یوجب التنجز مثلاً گفته حجة، مثلاً گفته أطعهما، مثلاً گفته عذر نداری، اینها همه یوجب التنجز است، عذر را که از من بگیرند می‌شود یوجب التنجز دیگر. گفت عذر نداری، این یوجب التنجز.

پاسخ به سؤال: ولی می‌گوید همه یک چیز را [دنبال می‌کنند]، سیاقات مختلف است ولی مقصود واحد است.

این نظر مرحوم آخوند است آقای خویی. طبق همین فرمایش شما راه می‌رویم، همین ها بیان است، همین حجة بیان است. شما می‌گویی علمٌ بیان است، او می‌گوید حجة بیان است. شما می‌گویی علمٌ بیان است، او می‌گوید أطعهما بیان است. فرقی نمی‌کند در اینکه بیان هست، فرقی بین جعل علمیت و جعل حجیت نیست. هر دو بیان هستند، و اشکال مرحوم آقای خویی بر آخوند وارد نیست. این هم مبنای سوم.

مبنای چهارم: صرف امر به اتباع

مبنای چهار هم که مرحوم آقا سید محمدباقر هم اشاره کرده و برخی دیگر هم قائل شدند که ما در ادله اعتبار امارات جز امر به اتباع چیزی نداریم، همین مقدار. حجیت را هم جعل کرده آن هم معلوم نیست، فقط امر به اتباع داریم، امراً طریقیاً. در سیره عقلاء هم بیش از این ما یقین پیدا نکردیم، اطمینان پیدا نکردیم، یک بایدی است. شارع مقدس گفته که برای تحفظ بر احکام واقعیه باید به خبر ثقه عمل کنید. از خطابات، شأن شارع هم باید و نباید است، بیش از باید و نباید هم استفاده نمی‌شود. اگر یادتان باشد شیخ انصاری می‌گفت اصلاً احکام وضعیه خیالات است. ما گفتیم حالا خیالات نیست، ولی به ذهن می‌زند که شارع مقدس فقط بکن و نکن را می‌گوید. اگر هم می‌گوید حجت است یعنی اطاعت کن.

پاسخ به سؤال: آره امر می‌کند. پاسخ: حالا آن یک بحثی است که امضایی است یا نه. شما حالا فرض کن امضایی. آنی که امضا شده، ما ادعایمان همین است، می‌گوییم بیش از این (صاف نیست) که لازم باشد تبعیت امارات به خاطر بعضی از مصالح، ولو حرج مثلاً، دفع حرج، اقتضا کرده است که عقلاء عملاً یک جری عملی لازمی در تبعیت از خبر ثقه داشته باشند، همین را هم شارع امضا کرده به امر به اتباع. منتها این امر به اتباع هم بیان است دیگر. عیب ندارد، قبح عقاب بلابیان را از بین می‌برد.

این هم یک نظر چهارمی، این هم دعوای دوم مرحوم آقای خویی. مهم دعوای سوم است. مرحوم آقای خویی ادعا کرده است دیگر.

پاسخ به سؤال: حالا اشکالات سابق را ول کنید ما الان تمرکزمان اینجا است (خنده). پاسخ: نه بیان واقع نیست. امر به اتباع بیان واقع نیست، ولی بیانی هست که قبح عقاب بلابیان را از بین ببرد. پاسخ: آخوند بیان می‌داند، نه بیان واقع، بیان رافعِ قبح عقاب بلابیان.

پاسخ به سؤال: نه قبیح است، قبح حکم است. وقتی جهتی برای عقاب این نیست، عقاب من قبیح است. لذا هیچ کس بحث نکرده، در دفع ضرر محتمل بحث کرده‌اند معناش یعنی چی، ولی در قبح عقاب بلابیان کسی بحث نکرده، واضح است. قبیح است، ظلم است، یعنی مردم مولا را مذمت می‌کنند. آن فعل مولا است، عذاب فعل مولا است، چون مبرر ندارد فعلش قبیح می‌شود.

اما دعوای سوم که این مهم است. مرحوم آقای خویی تا اینجا آمده و می‌گوید جعل علمیت حق است، جعل مؤدا ناحق است، جعل معذریت و منجزیت ناحق است. آن چهارمی را اصلاً ایشان نیاورده. بعد در اینجا نتیجه گرفته اگر جعل علمیت باشد، الامارة علم اطلاق دارد. چه علم طریقی محض و چه علمی که در موضوع علی نحو الطریقی اخذ شده. صفتیت را نمی‌گیرد، علمٌ ظاهرش جهت مرآتیت مد نظر است. گفته ما به اطلاق ادله حجیت، همان اطلاقی که شیخ انصاری می‌گفت همان را آمده درست بیان کرده. مسلک علمیت درست است، پس مفاد ادله حجیت امارات این است که الامارة الظنیة علم. گفته این اطلاق دارد، هم علمی که طریق محض است و هم علمی که در موضوع به نحو طریقیت اخذ شده است. این است که گفته امارات همانطور که قائم مقام علم طریقی محض می‌شود، قائم مقام علم موضوعی طریقی هم می‌شود. اطلاق ادله حجیت امارات.

این اطلاق درست است یا نه،

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo