< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

1401/10/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: القطع وأحکامه/أقسام قطع /جانشینی أمارات به جای قطع

 

جانشین قطع شدنِ امارات و اصول

جانشینی در قطع طریقی محض مسلم است

بحث در جهت ثانیه از کلام مرحوم آخوند است. در جهت اولی قطع را به سه قسم رئیسی تقسیم کرد؛ قطع طریقی محض، قطع موضوعی علی وجه الطریقیه، و قطع موضوعی علی وجه الصفتیه. که باز گفت هر کدام از این دو قسم هم دو قسم‌اند، نهایتاً پنج قسم.

در جهت ثانیه بحث می‌کند که آیا امارات و اصول عملیه قايم مقام قطع می‌شود، آثار قطع را دارند، منجزیت، معذریت یا اینکه تفصیل است. مرحوم آخوند و دیگران فرمودند که در قطع طریقی محض کلامی نیست. اینکه امارات قائم مقام قطع طریقی محض می‌شود یا اصول عملیه جای بحث ندارد. اصلاً امارات را که حجت کردند برای همین است. دیدند قطع به احکام مشکل و سخت است. شارع مقدس آمده ظن را حجت قرار داده.

هدف از جعل حجیت برای امارات، برای اصول عملیه هدف همین بوده که اینها اثر قطع را پیدا بکنند. آن مشکلی و ع

سرتی که در تحصیل قطع است از مکلفین برداشته شود. کلمه قائم مقام یک نوع تسامح است. نگفته اماره را قائم مقام قطع کردم، نه اماره را حجت کرده. اصول عملیه را حجت کرده.

آن وقت فرقی هم نمی‌کند که سیاقت در حجیت چه باشد. اختلاف است بین اصولیین که مفاد ادله حجیت امارات چیست. مفاد ادلیه حجیت اصول چیست. این محل اختلاف است. هم در امارات محل اختلاف است، مثلاً مرحوم آخوند می‌گوید مفاد ادله حجیت جعل معذریت و منجزیت است. از همان اول رفته گفته اثر قطع را جعل کرده. نائینی و به تبعش شیخ انصاری فی بعض کلماته جعل علمیّتی هستند، تمیم کشف. یک قائلین دیگری هم هستند می‌گویند نه جعل معذریت و منجزیت است و نه جعل علمیت است؛ این حرفها نیست، فقط امر به اتباع است. گفتند شک نکنید، لاتشکیک فیما یروی عنا ثقاتنا، امر به اتباع است فقط. برخی هم گفتند جعل مؤدا است. چهار تا نظر معروف در مفاد ادله امارات هست.

مهم نیست سیاقت چه سیاقتی باشد، همه اینها مشترک‌اند در اینکه اگر اماره مثبت تکلیفی آمد حجت است، منجز است، استحقاق عقوبت را می‌آورد بر مخالفتش. و اگر که نافی تکلیف بود معذر است. مهم نیست سیاقتش چه باشد، هدف این است که مردم به اینها عمل کنند معذور باشند، عمل نکنند معاقب شوند.

همچنین اینکه مفاد اصول عملیه چیست محل کلام است. مثلاً در اخبار استصحاب بعضی می‌گویند جعل حکم مماثل متیقن است. برخی مانند مرحوم آخوند گفتند جعل ملازمه است بین متیقن و مشکوک. مرحوم آقای خویی گفته جعل علمیت است، اصلاً استصحاب از امارات است.

این هم مهم نیست. سیاقت ادله اصول چیست، مفادش کدام است هیچ اثری در این بحث ندارد. بالاخره اینها را گفتند برای اینکه ما عمل بکنیم، پس به اینها عمل کنیم کافی است. همانطور که به قطع عمل کنیم کافی است. منتها به قطع عمل کنیم، کافی است را عقل می‌گوید، به اینها عمل کنیم، کافی است را شرع می‌گوید. طرق معتبره شرعاً، اصول معتبره شرعاً همان اثری را دارد که قطع طریقی محض دارد. مسئله صاف است، جای بحث ندارد.

جانشینی در قطع موضوعی صفتی درست نیست

کما اینکه در قطعی که مأخوذ علی نحو صفتیت است -اگر داشته باشیم در شریعت، ما که گفتیم نداریم و آقای خویی هم به نظرم احتیاط کرده و گفته نادر است جداً؛ ما که مقدار عمری که داریم تا حالا برخورد نکردیم که شرع مقدس عاشق این صفت باشد، عاشق صفت قطع باشد! نه، ما هیچ جا قطع موضوعی علی نحو الصفتی نداریم، ایشون هم میگویم احتیاط کرده چون ممکن است یکی یک جا پیدا کند، که ایشان می‌گوید من گفتم نادر است خب یکی پیدا شد. ما که می‌گوییم نه اصلاً وجود ندارد این- خب این هم واضح است، اگر قطع در موضوع اخذ شد علی نحو الصفتیه، بما هو صفة للقاطع، بما هو صفة للمقطوع‌به خب معلوم است، امارات قائم مقامش نمی‌شوند دیگر.

امارات فوقش حجت هستند، اثر قطع طریقی را دارند. اصول حجت‌اند، معذرند، منجزند؛ اثر قطع طریقی را دارند. اما صفت قاطع ربطی به امارات ندارد. امارات ظنی هستند، اصول هم که اصلاً ظن نمی‌آورند. تأمین نمی‌کنند آن صفتیت را. پرواضح است، همانطور که شیخ انصاری فرموده که امارات و اصول عملیه قائم مقام قطع موضوعی صفتیه نمی‌شود این هم واضح است. مگر اینکه یک دلیل خاصی بیاید بگوید که همان اثری که برای قطع صفتی آوردم، برای ظن هم بار کن. خب این دلیل خاص است دیگر.

این است که اگر فرمود در رکعتین اولیین، اینها اگری است، شیخ هم گفت فرضنا، شیخ هم قبول ندارد. اینها را مثال زده برای قطع صفتی ولی گفته فرضنا اگر دقت کرده باشید. شیخ هم اینها را قبول ندارد، حالا گفته فرض بکنیم. فرض اولیین را در نماز به نحو صفتی اخذ کرده. بعد هم گفته ظن حجت است، اصلاً گفته مطلق ظن حجت است. باز قائم مقام این قطع نمی‌شود. چون گفته بما هو صفة، گفته این صفت را باید در نماز داشته باشی. صفت قطع را داشته باشی. ظن حجت است اجنبی از این است. اصلاً گفته هر ظنی حجت است. حجیت یک داستان است، صفتیت یک داستان است.

جانشینی در قطع موضوعی طریقی (شیخ : جانشینی، آخوند: عدم جانشینی)

این هم پر واضح است که امارات بجمیع مصادیقش هم حجت باشد باز قائم مقام قطع موضوعی علی نحو الصفتیه نمی‌شود. انما الکلام در این وسطی است. آیا امارات، اصول عملیه قائم مقام قطع موضوعی علی وجه الطریقیه می‌شود یا نه. اگر آن عرایض را احساس کرده باشید، آن حرفهایی را که ما گفتیم، اینجا می‌فهمید که گیر کجا است. قطع موضوعی علی وجه الطریقیه. از اینکه موضوعی است، قطع موضوع است، ظن که نمی‌تواند به مجرد حجیت موضوع بشود؛ ولی از آن طرف هم به نحو طریقیت است، امارات هم به نحو طریقیت است، پس می‌تواند بشود.

نکته اینکه در قطع موضوعی علی نحو الطریقیه گیر است، محل بحث است، نکته‌اش این است که موضوعیت دارد، پس چیزی قائم مقام نمی‌شود. طریقیت دارد، پس چیزی قائم مقام می‌شود. این است که محل بحث واقع شده است. مرحوم شیخ انصاری فرموده که امارات قائم مقام قطع موضوعی علی نحو الطریقیه می‌شود چه تمام الموضوع، چه جزء الموضوع فرقی نمی‌کند. مرحوم آخوند گفته است نمی‌شود.

مرحوم بروجردی: شیخ هم معتقد به عدم جانشینی است

مراد از قطع موضوعی در کلام شیخ قطع طریقی در مقام اثبات است

فرمایشی مرحوم آقای بروجردی دارد. نکته طلبگی است. مرحوم آقای بروجری فرموده شیخ هم گفته نمی‌شود. ایشان ادعا دارد که عبارت رسائل عبارت مجملی است. و ظاهراً می‌گوید وقتی من رسائل می‌خواندم، حین تعلّم، این به ذهنم آمده. می‌گوید مجمل است، وقتی رسائل می‌خواندم به ذهنم این معنا آمده است، الان هم روی همین حرف هستم.

مرحوم آقای بروجردی ادعا دارد که شیخ هم مثل ما است. خودش قائل است به عدم قیام. مرحوم آقای بروجردی قائل است که امارات قائم مقام قطع موضوعی علی نحو الطریقی نمی‌شود، مثل مرحوم آخوند که گفت نمی‌شود. می‌گوید شیخ هم می‌گوید نمی‌شود. عبارتی دارد شیخ انصاری که ایشان، یعنی آقای بروجردی، ادعا دارد که از آن این مطلب استفاده می‌شود، (خوب دقت بکنید) ایشان می‌گوید شیخ که گفته است امارات قائم مقام قطع موضوعی علی نحو الطریقیه می‌شود، مقصودش آن قطعی است که در مقام اثبات، مأخوذ در موضوع حکم است، ولی واقعاً آن موضوع نیست.

این را ما توضیح دادیم که ربما قطع در خطاب اخذ می‌شود، در مقام اثبات، ولی در مقام موضوعیت نیست. حتی یتبین خیط الابیض آنجا عرض کردیم که یتبین موضوعیت ندارد. یعنی حتی یطلع الفجر. اگر گفتند روزه بگیر تا اینکه ببینی خورشید غروب کرد، یعنی تا خورشید غروب کرد. این «ببینی» طریق است. ایشان ادعا دارد که شیخ انصاری که گفته است امارات قائم مقام قطع موضوعی علی نحو الطریقیه می‌شود، مرادش این موضوعی است که در مقام اثبات است، ولی در حقیقت این همان طریقی محض است.

اما آن قطع موضوعی طریقی در مقابل صفتی که قسم دوم است، آن را شیخ قائل به قیام و قائم مقامی نیست. شیخ عبارتش این است که یقوم امارات مقام قطع موضوعی طریقی. اینکه نص شیخ است. ولی ایشان ادعا دارد که این موضوعی که ایشان اینجا می‌گوید این موضوعی که ما می‌گوییم نیست. این موضوعی در مقام اثبات است که لبش طریقی محض است.

دو شاهد آقای بروجردی

از کجا این حرف را می‌زند؟ می‌گوید ما دو تا شاهد داریم. شاهد اول، اول کلام شیخ است. شیخ گفته من خواص القطع الطریقی ان یقوم الامارات مقامش را. می‌گوید از خواص قطع است. وقتی می‌گوید از خواص یعنی موضوعی نیست دیگر، والا خواص معنا نداشت. من خواص القطع الطریقی ان یقوم الامارات مقامه. خواص معنایش این است که پس در موضوعی لایقوم، والا خواص نمی‌شد. این یک قرینه.

قرینه دوم گفته من خواص القطع الطریقی ان یقوم الامارات مقامه. و اما قطع موضوعی فإن قام، فإن ظهر، اگر ظاهر شد از دلیلش او دلیل آخر. ظاهر شد أنه طریق الی موضوعه. اگر عبارت را بخوانید من غفلت کردم نیاوردم در نوشته، عبارت را نوشتیم. .... طریقیة الی الموضوع می‌گوید. قسم دوم این است. طریقیت الی الموضوع یعنی آن موضوع است نه این، این طریق الی الموضوع است. این می‌شود قطع طریقی محض دیگر. اخذ شده علی وجه الطریقیه الی الموضوع، پس خودش موضوع نیست. مثل حتی یتبین است، طریق به موضوع است که طلوع الفجر است.

اینجا گفته که یقوم مقامش، بعد هم گفته و ان اخذ علی وجه الصفتیه لایقوم. ایشان ادعا دارد که شیخ انصاری مثل ما است. می‌گوید لایقوم امارات مقام قطع موضوعی علی نحو الطریقی به دو قرینه. قرینه «من خواص» و قرینه اینکه گفته «طریق الی موضوع» پس آن موضوع است نه این. آن موضوع است نه این پس این می‌شود باز طریقی. می‌شود همان قسم اول. گفته این عبارت مجمل است البته، ولی ما آن حینی که تعلم می‌کردیم رسائل را اینطور معنا کردیم به این قرائن. بعضی دیگر طور دیگری معنا کردند.

یک معنایش هم معنای آخوند است. آخوند می‌گوید من خواص القطع آن قطع طریقی محض است؛ فإن أخذ در الموضوع این قسم دوم است، قطع موضوعی است، فإن کان صفة قطع صفتی است. آخوند اینطور معنا می‌کند. من خواص قطع طریقی محض. إن أخذ علی وجه الطریقیه للموضوع قطع موضوعی طریقی. إن أخذ صفة قطع موضوعی صفتی. یک معنای سومی را هم از کس دیگری نقل کرده. مهم نیست حالا آن، مهم همین دو معناست.

اشکال استاد به آقای بروجردی (خلاف ظاهر بودن کلام بروجردی)

و لکن در ذهن ما این است که نه، همان حین تعلم باید این حرفها به ذهنش آمده باشد، وقتی بزرگ شده نباید این حرفها را می‌گفته. مرحوم شیخ انصاری آن قسم دوم را قطع موضوعی طریقی قرار داده است. وگرنه یک قسم را جا گذاشته است. اگر بنا باشد اولی طریقی محض، دومی هم طریقی فقط در مقام اثبات اخذ شده والا همان طریقی است. پس موضوعی طریقی چه شد؟ آن را جا گذاشته! گفتنی نیست که یک قسم را جا گذاشته مرحوم شیخ انصاری و دو قسم را گفته.

این برای اینکه ابهت کلام ایشان شکسته بشود. می‌گوییم اصلاً کلام شیخ انصاری مجمل نیست، واضح است. بعد از اینکه قطع را سه قسم می‌کند بعد می‌آید حکمش را بیان می‌کند، ظاهرش این است که حکم همان سه قسم را بیان می‌کند. شیخ ثلاثی است دیگر. طریقی محض، موضوعی علی وجه الطریقیه و صفتیه. این را اول بیان می‌کند بعد ظاهرش این است که حکم همان سه تا را بیان کرده، نه اینکه یکی‌اش را جا گذاشته. تو ذهن ما این است که این خیلی خلاف ظاهر است.

نقض قرینه‌های مرحوم بروجردی

و اما اینکه ایشان فرموده که دو تا قرینه داریم، قرینه اولش را گفته من خواص القطع الطریقی. می‌گوییم راست می‌گوید گفته من خواص القطع الطریقی، اما نگفته من خواص القطع الطریقی المحض، این را که نگفته که. اگر می‌گفت من خواص القطع الطریقی المحض حق با شما بود. گفته من خواص القطع الطریقی، از خواصش چه است؟ قائم مقام شدن است. بعد آمده در قسم دوم هم گفته بابا این هم که اخذ شده علی وجه الطریقیه این هم قطع طریقی است، منتها محض نیست، فیقوم.

تکرارش می‌کنم. مرحوم شیخ انصاری گفته من خواص القطع الطریقی، نگفته من خواص القطع الطریقی المحض که بگویید این نمی‌شود برای قطع موضوعی طریقی باشد. نه، گفته من خواص القطع الطریقی قیام است. بعد در قسم دوم گفته این هم قطع طریقی است. این هم که اخذ شده است بما هو طریق الی الموضوع این هم قطع طریقی است، فیقوم مقامش امارات. این من خواص نفی نمی‌کند قسم ثانی را. از خواص قطع طریقی است که یقوم امارات مقامش. قسم دوم هم قطع طریقی است. خیلی با هم جور درمی‌آید.

و اما اینکه ایشان فرموده که شیخ انصاری (قرینه دوم) گفته است که اُخذ علی وجه الطریقیه الی موضوع. این موهم این است که آن موضوع است نه این. می‌گوییم نه این عبارت موهم هست، ولکن می‌خواسته در مقابل صفتیت بیان کند، می‌خواسته بگوید این قطع طریق است. درست است بهتر بود می‌گفت طریق به معلومش، چون آن جزء الموضوع است، چون خارج، جزء الموضوع است یا اصلاً موضوعیت ندارد اگر قطع تمام الموضوع باشد. عبارتش خوب نیست. ولی مقصود شیخ انصاری به سبب آن قرینه‌ای که گفتیم، اینکه گفته طریق الی الموضوع است، مقصودش از موضوع یعنی معلوم است. در مقابل صفتیت که طریقیتش ملحوظ نیست.

باز هم یک بار دیگر عبارت را بخوانیم ببینیم با این بیان ما عبارت معنا می‌شود یا نه. گفت من خواص القطع الطریقی ان یقوم الامارات مقامه، بقیه عبارت را بخوانید، (شخصی ادامه را می‌خواند ...). این علی وجه الموضوعیه خودش یعنی موضوع است دیگر، دخالت دارد، علی وچه الموضوعیه (ادامه را شخص می‌خواند...). همین طریقیت للموضوع را کاش می‌گفت طریقیت للواقع. اگر همینطور می‌گفت این شبهه پیدا نمی‌شد. چون گفته علی وجه الموضوعیه ما این را معنا می‌کنیم که طریق الی الموضوع است یعنی طریق الی الواقع است. ادامه‌ش بدهید با صفتیت جور در می‌آید (ادامه را کسی می‌خواند ...).

تو ذهن ما این است که این سه قسم معروف همان طریقی محض، موضوعی علی وجه الطریقیة، موضوعی علی وجه الصفتیة شیخ می‌خواهد حکم همین سه را بیان کند. ولو عبارتش یک خورده‌ای موهم است، ولی مقصودش واضح است. اینکه می‌گوییم اجمال ندارد چون مقصودش واضح است.

پاسخ به سؤال: نه آن دلیل نمی‌شود. می‌گوید من خواص القطع الطریقی این است. حالا موضوعی هم این اثر را دارد، می‌گوید چرا این هم طریقی است دیگر، همان اثر را دارد.

حالا همین علی وجه الموضوعیه ظاهرش این است که دخیل است. مضافاً اینکه (احکام سه تا را می‌خواهد بیان کند) در ادامه مرحوم شیخ گفته ظن هم همینطور است. در ادامه عبارتش ظن را هم ملحق به علم می‌کند. آن عبارتش را اگر بخوانید (کسی می‌خواند). ظن را اگر اخذ بکند دیگر احتمالش نیست که مقام اثبات باشد دیگر، ظن دیگر دخالتش در حکم پرواضح است. حالا قطع بله، قطع را اخذ کرده یعنی مقطوع، ولی در ظن این احتمال نیست دیگر. می‌گوید این حکم در ظن هم هست، و چون در ظن خود ظن دخالت دارد بلااشکال، دخالت ثبوتی دارد پس مرادش هم از قطع موضوعی در اینجا یعنی آن قطعی که دخالت ثبوتی دارد.

شیخ انصاری همانطور که آخوند و دیگران فهمیدند، از کسانی است که قائل است امارات قائم مقام قطع موضوعی علی وجه الطریقیه می‌شود. این نسبت درست است و فرمایش مرحوم آقای بروجردی که می‌گوید این عبارت اجمال دارد و مرادش این چیزی است که ما می‌گوییم، می‌گوییم نه هیچ اجمالی ندارد. شما هم علی القاعده اگر مطالعه کرده باشید، به اجمال برنخوردید که چه می‌خواهد بگوید. کلمات شیخ انصاری خیلی جاهایش مجمل است، ولی این اجمال ندارد و صاف است. خب بگذریم، مهم نیست.

خب حالا در مسئله دو نظر است، یک نظر شیخ، حالا شیخ هم نباشد دیگرانی هستند(مثل مرحوم نایینی) که می‌گویند امارات قائم مقام قطع موضوعی علی نحو الطریقیه، قسم ثانی، می‌شود. مرحوم آخوند می‌گوید نمی‌شود. وجه قائلین به قیام چیست؟ از کلمات شیخ انصاری به دست می‌آید که وجهش همان اطلاق ادله حجیت امارات است. همان ادله حجیت امارات که می‌گوید خبر ثقه حجت است. همان دلالت دارد بر قائم مقام شدن.

اینکه در صفتی می‌گوید دلیل خاص باید بیاد. در صفتی، امارات قائم مقام شدنش نیاز به دلیل خاص دارد، این دلالت دارد که در موضوعی طریقی ما نیاز به دلیل خاص نداریم. فقط باید این را کشف کنیم که علی نحو الطریقیه اخذ شده است ها. خوب بود شیخ انصاری این کلمه را نمی‌آورد که اگر ظَهَر از آن خطاب یا از آن دلیل خارج، این اخذ علی نحو الطریقیه، این جمله را بهتر بود اصلاح می‌کرد. می‌گفت ظاهر خطاب این است که علی وجه الطریقیه اخذ شده. اصلاً علی وجه الصفتیه بیان زائد می‌خواهد. می‌گفت و ان اُخذ فی الموضوع علی جهة الطریقیه کما هو ظاهر الخطاب. نمی‌خواهد بگوید فإن ظهر منه أو من دلیل خارج. نه آقا، خود ظاهر خطاب این است که قطعش علی نحو الطریقیه اخذ شده است. بخاطر اینکه می‌گویند عناوین مرآتیه خصیصه‌شان این است. ظاهر عناوین مرآتیه این است که بما هو مرآة در موضوع اخذ شده‌اند، نه بما هو صفة. این خلاف متفاهم عرفی است.

پاسخ به سؤال: می‌گوید ان اخذ فی الموضوع علی وجه که طریق است الی الموضوع، این را می‌گوید ان ظهر از خطابش یا از دلیل آخری. ظاهر خطاب همین است دیگر!

حالا این هم بد حرفی نیست، اگر قطع اخذ شد در موضوع ظاهرش این است که علی نحو الطریقیه است. این آقایون می‌گویند این إن برای اصل موضوعیه بودن است. نه این خلاف ظاهر است. یک بار دیگر عبارت را بخوانید همینطور است. ظاهرش این است که می‌خواهد از صفتیت جداش بکند. می‌خواهد بگوید اگر دلیلی آمد به نحو طریقیت اخذ شده تا از صفتیت خارج بشود، ظاهرش این است، حالا مهم نیست.

ما که از اول گفتیم ظاهر خطابی که قطع را اخذ کرده این است که اصلاً طریقی محض است، اصلاً دخالت ندارد، حالا تنزل بکنیم، اگر ظاهرش موضوعیت بود، باز ظاهرش این است که این موضوع علی وجه الطریقیه است لا علی وجه الصفتیه. علی وجه الصفتیه دلیل خاص می‌خواهد. حملش خلاف ظاهر است.

خب مرحوم شیخ انصاری به ادعای ما می‌گوید که اگر در موضوع اخذ شد علی نحو الطریقیه یقوم مقامش امارات. به چه دلیل؟ به همان ادله حجیت امارات. چطور در طریقی محض همان ادله کافی بود، در موضوعی طریقی هم همان ادله کافی است. همان صدّق العادل کافی است که خبر عادل قائم بشود مقام قطع را. چرا؟ مرحوم شیخ انصاری نظرش در مفاد ادله حجیت الغای احتمال خلاف است. این را در تعادل و تراجیح تصریح کرده است. حالا اگر در دستگاههایتان را نگاه کنید شاید جاهای دیگر هم تصریح کرده باشد.

صدق العادل، بگو راست می‌گوید، یعنی چی راست می‌گوید؟ یعنی احتمال خلاف را بگذار کنار. تشکیک نکن. العَمری و ابنه ثقتان فما أدّیا فعَنّی یؤدیان، هرچه می‌گویند حرف من است یعنی شک نکن. من تو را عالم قرار دادم، الغای احتمال خلاف. الغا کرده احتمال خلاف را یعنی چی؟ یعنی مثل قطع قرار داد، معنایش این است. الغای احتمال خلاف یعنی آن را مساوی با علم قرار داده، کالعلم قرار داده.

پاسخ به سؤال: برخی جاها هم همین جعل مؤدا را آورده. که توجیهش همین است، یک توجیهش این است که بر مسلک مشهور. خب مشهور جعل مؤدایی هستند، گاهی نیاز نبوده مسلک خودش را اعمال کند، آخوند هم گاهی اوقات مسلک جعل مؤدا را آورده در کفایه با اینکه مسلکش جعل منجزیت است، جعل معذریت است، ولی با مسلک جعل مؤدا بیان کرده، تا ما بتوانیم با قول مشهور مشکل را حل بکنیم، لازم نیست بگویم مبنای ما این است. مبنای مشهور حل کرده تمام است مسئله. و یا اینکه، این احتمال قوی‌تر است، مرحوم شیخ انصاری حالاتی داشته است دیگر. گاهی می‌گوید مرفوع در حدیث رفع مؤاخذه است، گاهی می‌گوید مرفوع حکم است، دیگر فقط آن قرآن است که لو کان من عند غیرالله لوجدوا فیه اختلافاً کثیرا. مرحوم شیخ انصاری مثل دیگران، چند جور صحبت کرده گاهی اینطور گاهی آنطور.

ولی اینجا به ذهن می‌زند که نظرش همان الغای احتمال خلاف است، جعل علمیت است. نائینی که هم تتمیم کشف را گفته ماده‌اش را از شیخ گرفته. نائینی خودش می‌گفته من خزینه علم شیخ هستم دیگر. خیلی متأثر شده است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo