< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

1401/09/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: القطع واحکامه/تجری /ثمرات تجری ـ خلاصه مبحث تجری

 

ثمرات بحث تجری+تلخیص بحث تجری

بحث در ثمرات مبحث تجری بود. ثمره اولی این بود که تجری اگر قبیح باشد، حرام باشد، مضر به عدالت است. بنا بر اینکه عدالت عبارت باشد از بودنِ در جاده شریعت که ظاهر صحیحه ابن‌ابی یعفور است. و اما اگر عدالت را ملکه بدانیم، باز هم تجری مخرج از عدالت است، منتها نه همه جا، فی الجمله. برای ثمره همین مقدار کافی است، بخلاف اینکه ما نظر شیخ را بپذیریم و بگوییم تجری قبح، استحقاق عقوبت و حرمت ندارد و فقط کاشف از خبث سریره است، که به خاطر آن منکشف، استحقاق مذمت دارد. آنجا وجهی ندارد که مثلاً بگوییم متجری از عدالت خارج شده است.

ثمره دوم: قصد رجاء در افعال مخالف حجت

ثمره ثانیه در عبادات است. آیا فعلی که مصداق تجری است و عبادت است می‌شود آن را رجائا اتیان کرد یا رجائا هم جای اتیان ندارد. مثل مثلاً صلات حائض در ایام استظهار حجت دارد - اینجا قطع نیست‌ها، در قطعش معلوم است، اگر قطع به حرمت دارد در آن قسم قصد قربت متمشی نمی‌شود این ثمره در تجری غیر قطع است – حجت دارد، مجتهدش فتوا داده در ایام استظهار هم نماز بر تو حرام است، این می‌تواند الان رجائا نماز بخواند یا نمی‌تواند. ایام استظهار است، یقین ندارد که حیض است و حرام است، شاید هم حیض نباشد. می‌تواند مخالفت کند حجت را و نماز بخواند، بعد که معلوم شد حیض نبوده، قضاش واجب نباشد. یا قصد قربت از او متمشی نمی‌شود؟

پاسخ به سؤال: حجت دارد دیگر، خلاف حجت آیا می‌تواند به رجاء بیاورد یا نه.

یا این مثالی که خیلی متعارف است، خصوصاً در حق زن‌ها، ماه رمضان است، روزه برایش ضرر دارد، ضرر معتد به، برای خودش، گاهی برای فرزندش، مجتهدش می‌گوید جایز نیست روزه بگیری، حجت دارد بر حرمت، ولی می‌گوید من نمی‌توانم روزه‌ام را بخورم، روزه می‌گیرم. بعد معلوم می‌شود، دکتر یا متخصصی پیدا می‌کند یا امتحان می‌کند، می‌بیند نه ضرری نداشته است. می‌شود بگوییم این روزه‌اش صحیح است یا نه. ضرر که واقعاً نداشته، قصد قربت هم متمشی شده است، پس این روزه‌اش صحیح باشد.

می‌شود گفت در مواردی که امر امر عبادی است، مکلف حجت دارد بر حرمت آن امر عبادی -اگر یقین داشته باشد که معنا ندارد قصد قربت بتواند بکند – حجت دارد بر حرمت آن امر عبادی، آیا جای قصد قربت دارد یا نه؟ گفته‌اند ربما یقال که این بند به بحث تجری است. اگر کسی گفت تجری قبح ندارد، بدذاتی آدم را می‌رساند و خبر می‌دهد. می‌گوید حالا ما بدذاتیم دیگر، آدم بدذات می‌تواند رجائا آن فعل را بیاورد. بنا بر نظر شیخ انصاری قصد قربت بمکانٍ من الامکان. می‌گوید درست است حجت دارم حرام است، ولی شاید حرام هم نباشد. رجائا میاوریم به نیت اینکه انشاءالله حرام نیست، قربتاً الی الله روزه می‌گیریم.

و اما اگر گفتیم نه، مخالفت حجت تجری است و استحقاق عقوبت دارد. الان این در احساسش این است که این فعل استحقاق عقوبت دارد، حالا یا حرام است واقعاً، و یا اگر هم حرام نیست (چون حجت ظنیه است، احتمال مخالفت دارد) این مخالفتِ حجتِ من استحقاق عقوبت دارد. نمی‌تواند قصد قربت بکند، تمشی قصد قربت امکان ندارد. در ذهنش این است که یا حرام است واقعاً که معنا ندارد قربة الی الله بیاورد، اگر هم حرام نیست واقعاً، این حجت دارد و مخالفت حجت استحقاق عقوبت دارد. فرض این است که حجت بر حرمت دارد. استحقاق عقوبت دارد مخالفت حجت. پس علی ای حال قصد قربت از او متمشی نمی‌شود.

این است که ثمره است بین اینکه احساس بکند مخالفت حجت استحقاق عقوبت دارد و احساس نکند. مقلد شیخ انصاری باشد، می‌گوید نه مخالفت حجت استحقاق عقوبت ندارد، می‌تواند به رجا بیاورد. مقلد آخوند باشد می‌گوید نمی‌تواند قصد قربت بکند. این یک ثمره‌ای که اینطور بیان شده.

ولکن میدانی‌اش را می‌بینیم اینطور نیست. همین زنی که حجت دارد، نه حجت دارد بلکه اصلاً یقین دارد که روزه برایش ضرر دارد، باز هم می‌گوید قربتاً الی الله میاورم.

پاسخ به سؤال: اصلاً مجتهدش هم گفته که استحقاق عقوبت داری، اگر فتوای من را مخالفت بکنی. پاسخ: نه آنکه موضوعش فعل حرام است، با حرام که نمی‌شود. حالا ببینید میدانی‌اش اینطوری است الان. برخی خانم‌ها در ماه رمضان همه حرف‌ها را هم قبول دارند، می‌گوید دلم نمی‌آید باید روزه را بگیرم.

پاسخ به سؤال: اصلاً بهش می‌گویند مجتهدت گفته است، مخالفت مجتهدت استحقاق عقوبت دارد، باز هم می‌گوید رجاءا می‌گیریم. نکته‌اش چه است؟

نکته‌اش این است که چون یقین ندارند، احتمالاً خلاف می‌دهند. معلوم نیست این آیت الله‌ها درست بگویند! می‌گویند حرام است، اما از کجا معلوم راست باشد! برای تمشی قصد قربت همین احتمال اینکه این فعل هم محبوب باشد کفایت می‌کند. مجتهدش گفته خانم، آقا مخالفت حجت استحقاق عقوبت دارد، می‌گوید معلوم نیست اینها راست باشد؛ شاید هم نداشته باشد. رجاء یک روزنه می‌خواهد، یک به اصطلاح جهتی پیدا بکند که بتواند به وسیله آن جهت اسناد به خداوند بدهد. اینکه می‌بینید یقین دارد برایش ضرر دارد باز هم می‌گوید روزه می‌گیرم قربة الی الله، این شوخی نیست، جدی می‌گوید.

پاسخ به سؤال: نه، یقین به حرمت ندارد، یقین به حجت دارد. ما از اول هم گفتیم این ثمره در جایی است که مخالفت یقین نیست، مخالفت حجت است.

در مواردی که یقین ندارد و مخالفت حجت باشد، ولو مخالفت حجت استحقاق عقوبت داشته باشد، تجری استحقاق عقوبت داشته باشد، مانع از قصد قربت نمی‌شود. باز هم قصد قربت متمشی می‌شود چون احتمال می‌دهد که این حرف‌ها خلاف واقع باشد، بله آن که می‌گوید تجری استحقاق عقوبت ندارد، آنجا تمشی قصد قربت اوضح است. اما بنا بر اینکه تجری هم قبیح باشد، باز هم قصد قربت یتمشی.

پاسخ به سؤال: همین دیگر، چون احتمال می‌دهد مخالف واقع باشد، رجاءاً می‌آورد.

ثمره سوم: سفر معصیت

و اما ثمره آخر در سفر معصیت. یکی از چیزهایی که موجب قصر نمی‌شود با اینکه مسافر است، و باید تمام بخواند، سفر معصیت است. در روایت داریم «مسیرة حق»؛ اگر مسیرة حق بود نماز قصر است، اما اگر مسیره حق نبود نماز تمام است. یک کسی تجری کرد به تخیل اینکه فلان شخص در فلان مکان مؤمنی موجود است. از سفر آمده برویم بکشیمش. حرکت کرد به سمت مقتل، به آنجا که رفت دید هنوز نیامده اشتباه کرده. این نمازش تمام است یا قصر است. شیخ انصاری می‌گوید نمازش قصر است، چون مسیره حق بوده، تجری فقط بدی آدم را می‌رساند، کارش بد نبوده، عصیانی صورت نگرفته، مسیرة حق. ولی مرحوم آخوند می‌گوید که نه این به قصد کشتن مؤمن رفته، این مستحق عقوبت است، این حرکتش مصداق تجری است، تجری استحقاق عقوبت می‌آورد، این مسیرة حق نیست. نمازش تمام است.

مثل آنی که می‌رود یک مکانی، فعل حرام انجام نمی‌دهد، ولی یقین دارد که مُلجأ به فعل حرام می‌شود. می‌رود سفر به اروپا و یقین دارد که آنجا وادارش می‌کنند به شرب خمر. این رفتنش حرام نیست، ولی این مصداق تجری است، این مسیرش مسیرة حق نیست. مقدمه حرام که حرام نیست. تازه وقتی آنجا می‌رود، الجاء است، حرام هم نیست. کسی که خودش را ملجأ بکند به فعل حرام، گرچه ارتکاب حرامش عن اختیار نیست، الجاء است، در آن وقت حرمت رفته ولی عقوبت هست. الامتناع بالاختیار لاینافی الاختیار عقوبتاً. آن هم همینطوری است، اگر کسی می‌رود یک جایی که ملجأ می‌شود، مضطر می‌شود، ولو حرمت مرتفع می‌شود ولی مسیره‌اش مسیره حق نیست. تجری هم همینطور است، تجری مسیره حق نیست بنا بر قول مثل آخوند. و اما بنا بر قول شیخ نه. اللهم مگر کسی بگوید شیخ هم می‌گوید کاشف از بدی‌اش هست دیگر، این را مسیره حق نمی‌گویند. درست است حرام هم نیست، ولی نمی‌گویند مسیره حق. کسی مگر تأمل کند در صدق مسیره حق، آن وقت ثمره از بین می‌رود. در این مسئله کلامی است که مربوط فقه است.

فی الجمله می‌شود علی بعض الاقوال برای قبح تجری، حرمت تجری ثمره پیدا بکنیم. ولو علی بعض الاقوال، ولو علی بعض الاحتمالات. مضافاً اینکه ما از اول گفتیم مهم نیست ثمره داشته باشد یا نه. همین خود استحقاق عقوبت امر مهمی است دیگر. بحث کنیم که آیا متجری مستحق عقوبت است یا نه. این خودش ثمره است. و هذا تمام الکلام در بحث تجری.

تلخیص بحث تجری

می‌خواهیم یک تلخیصی بکنیم از اول بحث تجری، در این تلخیص ما برخی نکات را هم اضافه خواهیم کرد. بحث تجری تمام شد، وارد بحث بعدی خواهیم شد در روز شنبه انشالله.

بحث اول: چیستی تجری

ما در تجری از جهات مختلف بحث کردیم. یک جهت بحث موضوعی بود. تجری چیست؟ ما هو؟ ظاهر کلمات این بود که تجری آن فعلی است که فاعلش آن را خلاف حجت می‌داند، حالا حجت عقلیه، قطع، یا حجت شرعیه. آنطور که من دوباره نگاه کردم ظاهراً همه تجری را فعل می‌دانند، آن را عنوان فعل می‌دانند، مثل عصیان. چطور فعل را مصداق عصیان می‌دانند، همانی که مصداق عصیان است، اگر خلاف واقع بود، مصداق تجری است. شما هم علی القاعده همینطور توی ذهنتان است. انقیاد و امتثال، همان که مصداق امتثال است، اگر خلاف واقع بود انقیاد است.

تنها کسی که مخالف این مسئله بود، مرحوم آخوند بود. مرحوم آخوند چون فعل متجری‌به را غیراختیاری می‌دانست، گفت که تجری قصد عصیان است نه فعلی که به زعم او عصیان است. گفت قصد العصیان. منتها گفت نه مجرد قصد. القصد الکامن نه. گفت قصدی که به حد بروز نرسیده است، آن تجری نیست، آن سوء سریره است. حرف شیخ را در آنجا قبول داریم، آن فقط مذمت دارد. تجری قصدی است که به آخرین مرحله اراده رسیده است. هیجان نفس به سمت فعل یا ترک، به حیث اگر مانعی نباشد می‌رود سراغش. ربما کسی جلویش را بگیرد، اما تجری دیگر حاصل شد. تجری مجرد قصد کامن فی النفس نیست. آن را نمی‌گویند تجری. تجری از عناوین ابرازیه است، باید در صدد عملیاتی کردنش برآید. حالا عملیاتیش بکند یا نکند. آخوند این را می‌گفت. دیدید در عبارت‌هایش گاهی کلمه عزم و اینها را می‌آورد، می‌خواهد همین مطلب را، که فهماندن آن در نوشته هم سخت است، می‌خواهد آن را جدا بکند از عظم کامن. در عین حال می‌گوید لازم نیست فعلی هم انجام داده باشد، ممکن است عملیاتی هم نکرده باشد، کامن هم نباشد. آنی که به سر حد بروز رسیده، چه بسا مانع آمده نمی‌تواند بروزش دهد.

این فرمایش مرحوم آخوند است. عرض کردیم ظاهر کلمات که می‌گویند تجری عنوان فعل است، ارتکاز بر همین است. هیچ انسانی از تجری قصد نمی‌فهمد. این هم که آخوند رفت سراغ قصد، چون فعل را گفت غیراختیاری است. که ما گفتیم فعل اختیاری است، متجری از روی اختیار فعل را انجام می‌دهد لا عن جبر و اکراه. مرحوم حاج شیخ اصفهانی یک کلمه‌ای را اضافه کرد است؛ می‌گوید متجری فعل را، این فعل را، شرب این را عن اختیار می‌آورد لا عن جبر ولا عن طبع، فطرتاً، آن طبع فطری که حیوانات دارند هم نیست. روی تفکر و تعقلش و فرمانش عقلش این را انجام می‌دهد، نه به فطرتش که از اختیارش خارج باشد. ما بین مرحوم آخوند و بین قوم که گفتند تجری عنوان فعل است. گفتیم منشأ کلام آخوند نادرست است و ظاهر این است که تجری هم یکی از عناوین افعال مکلفین است، مانند عصیان و انقیاد. این یک بحث بود.

بحث دوم: استحقاق عقاب تجری

نظر شیخ انصاری

خب آیا تجری قبیح است، استحقاق عقوبت دارد یا ندارد. مرحوم شیخ انصاری عرض کردیم که در رسائل فرموده که، نه اینکه فرموده بلکه میلش به این است که استحقاق عقوبت ندارد، می‌گوید لااشکال که متجری مستحق مذمت هست، بعضی اوقات هم گفته لااشکال در قبح فعل متجری، قبحش به معنا استحقاق مذمت از جهت اینکه سوء سریره دارد. می‌گوید فعل تجری کاشف است، مذمت برای کاشف نیست، برای منکشف است. مذمتش می‌کنند. نمی‌دانستیم تو اینقدر آدم بدی هستی. فعلی را که می‌بینند نمی‌گویند فعلت بد است، می‌گویند چه آدم بدی هستی. کاشف است، مذمت بر منکشف است. مذمت بر منکشف که حرمت معنا ندارد. ذاتش است دیگر، آدم بدی است، فعل نیست که.

مرحوم شیخ انصاری در رسائل می‌گوید لااشکال در اینکه مذمت هست، و این مذمت برای منکشف است. انما الکلام در قبح فعل متجری‌به، این را می‌آید محل بحث قرار می‌دهد. از علما کلماتی می‌آورد که آنها گفتند مثلاً قبیح است، حرام است. همان کلماتی که ما در بحث اجماع بعضی‌ را مطرح کردیم. بعضی‌هاش را در بحث قطع موضوعی مطرح کردیم. آن کلماتی را که مرحوم شیخ آورده و می‌گوید ظاهر برخی علما اتفاق است، در بعضی موارد، در کل اتفاق پیدا نکرده، بلکه موردی. این بحث سابق مطرح نبوده است، رفته توی فقه این موارد تجری را پیدا کرده، گفته اینجا اتفاق است که استحقاق عقوبت دارد، کلماتی آورده که مقداری را در بحث اجماع آوردیم و مقداری را در بحث قطع موضوعی آوردیم. ولی خودش میلش به این است که نه، استحقاق عقوبت ندارد.

برخی از رفقا می‌گویند در مطارح عدول کرده، در مطارح گفته. شاید اول آن را گفته بعد از آن عدول کرده. گفتند در مطارح خلاف این را گفته است. خب ما در تعارض مطارح و رسائل می‌گوییم رسائل مقدم است. مطارح را یک آقای دیگر نوشته است، چطور فهمیده، چطور نوشته، آنها محل تأمل است. حالا اینها نقلیات است و مهم نیست.

تقویت نظر شیخ توسط نائینی

مرحوم نائینی موافق شیخ شده است، مرحوم آخوند مخالف شیخ. مرحوم نائینی تو ذهن ما این است که حرف شیخ را دارد بیان می‌کند. مرحوم نائینی می‌گوید فعل متجری مصداق تجری است، ولی آن حیث صدورش، حیث فاعلی‌اش، معنای مصدری، آن قبح دارد؛ قبحش هم به خاطر سوء سریره است، نه به خاطر فعل صادرشده. نائینی می‌گوید قبح برای همین صدورها است. این را راست می‌گوید قبح برای صدورهاست. در جایی که این صدور قبیح است و قبحش به خاطر سوء سریره است، اصلاً فعل ممکن است واجب باشد، فی ذاته محبوب باشد. صدور این قبح دارد که منشأش خبث سریره است. گفته در جایی که قبح فاعلی، قبح صدور، ناشی بشود از سوء سریره، آنجا استحقاق عقوبت ندارد. آدم بدی بوده که دیگر ازش صادر شده است. لازمه‌ی بدی‌اش است دیگر. این را مستحق عقوبت نمی‌بینند.

اما اگر قبح این صدور به خاطر این است که صادر حرام است، مانند موارد عصیان، این را چوبش می‌زنند دیگر. عصیان استحقاق عقوبت دارد، چوبش می‌زنند؛ چرا؟ بر صدور. چرا خوردی چیز حرام را! شیء حرام را چرا خوردی؟ باید آن حرام باشد تا این صدور استحقاق عقوبت داشته باشد. اما اگر ذاتش بد است، چون ذاتش بد است، این متیقن الخمر را خورد. کسی که صدور در حقش به خاطر بدی ذاتش است، اینها مذمت ذاتی دارد. مذمتش می‌کنند چه آدم بدی هستی، ولی عقابش نمی‌کنند.

این همان حرف شیخ است، قبح فاعلی هم در کلمات شیخ است. نائینی بعضی کلمات شیخ را استخدام کرده، و نگفته شیخ نادرست گفته است. می‌گویند نائینی خزینه کلمات شیخ بوده، کسی که می‌خواهد حرف‌های شیخ را بفهمد برود سراغ نائینی. انصاف هم این است که خوب فهمیده و خوب کار کرده روی حرف‌های شیخ. او شیخ را تخطئه نکرده. به ذهن می‌زند که همان حرف شیخ را می‌خواهد بگوید، منتها قالب و سیاقتش را عوض کرده است. می‌گوید صدوری که قبیح است از ناحیه صادر، قبیح یعنی بد نه مستحق عقوبت، صدور بد که ناشی شده از بدی صادر آن عقوبت دارد. چرا این بد را خوردی؟ چرا بد از تو صادر شد؟ این عقوبت دارد. اما صدوری که ناشی می‌شود از خبث سریره، صادر خبثی ندارد، صادر قبحی ندارد. آن را مستحق عقوبت نمی‌بینند. نهایتش می‌گویند چه آدم بدی بودی که از تو صادر شد، نه اینکه چوبش بزنند چرا از تو صادر شد. این ادعای مرحوم نائینی است.

نظر استاد

ولکن در ذهن ما این است که نه! همانطور که در عصیان (گفتم یک بحث‌هایی را اضافه می‌کنیم، یکیش همین است) می‌گویند چرا این خمر را خوردی! در مقطوع العصیان، که واقعاً عصیان نیست، همین چرا هست. چرا تو یقین داشتی که خمر است و باز خوردی؟ ما حرفمان با نائینی است که آقای نائینی فرقی بین عنوان اولی و عنوان ثانوی نیست. همانطور که در عنوان اولی شرب خمر بد است، صدورش استحقاق عقوبت دارد، عنوان ثانوی، شرب مقطوع الخمر این هم مصداق هتک است، این عنوان ثانوی دارد، این هم بد است. این هم بر صدورش قدح می‌کنند.

این را ببینید ارتکاز شما کدام یک از دو تا است: متجری را مذمت می‌کنند چون بدی یا چون مذمت می‌کنند چرا این را خوردی. نائینی می‌گوید مذمت می‌کنند چون بدی. خب چون بدی که استحقاق عقوبت ندارد، بد هستم دیگر. ذاتم بد است! یا نه، مذمتش می‌کنند بر فعل، چرا با اینکه یقین داشتی بچه مولا است او را کشتی؟ مذمت بر فعل است. صدور فعل ها! چوب بر صدور است، بر معنای مصدری است، درست است. اما با این ادبیات که مستند به فعل می‌کنند به عنوان ثانوی.

ما بین مرحوم نائینی و کسانی که قائل هستند تجری قبیح است، مثل حاج شیخ اصفهانی، مثل آقا ضیاء عراقی، مثل مرحوم آقای خویی، گفتیم حرف آنها بیشتر به ارتکاز ما نزدیک است تا حرف نائینی. خب مرحوم آخوند آمد گفت تجری استحقاق عقوبت دارد. وجدان ما هم همین است. فرقی بین اینکه عملش مطابق واقع دربیاید (عصیان) با اینکه خلاف واقع دربیاید (تجری) نیست. هر دو را عقلاء مستحق عقوبت می‌بینند. آن قصد خیلی مهم است. حالا آخوند می‌گفت همان هم تجری است، ما می‌گوییم نه، آن موقوف علیه تجری است. خودش تجری نیست. و مهم همان است. انما الاعمال بالنیات، آن نیت خیلی مهم است. قصد کردی شرب خمر را!

بعضی‌ جاها ممکن است نزد شما شبهه باشد، ببرید آنجاهایی که قطعاً شبهه نیست، بعداً آنجاهایی که شبهه هست، شبه‌اش را برطرف کنید. یقین پیدا کرد خود مولا است، شمشیر کشید و کشتش. بعد خبر هم داد که من مولایم را کشتم و از دستش راحت شدم. بعد خبر هم رسید به مولایش و مولا خواستش و گفت تو هم که ما را کشتی! ولی هرقدر بگوید نشده است دیگر، آن سیلی را مستحق عقوبت است، آن چوب را مستحق عقوبت است. فلان فلان شده خب اگر من بودم من کشته می‌شدم، تو مرا قصد کرده بودی.

وجدان بر همین است که مرحوم آخوند و دیگران گفته‌اند که تجری –اینها دقت‌های عقلی است که ما تفکیک بکنیم – به ذهن می‌رسد همانطور که امتثال استحقاق مثوبت دارد، انقیاد هم به همان شکل، به همان نحو، عصیان و تجری هم همینطور است. ما فرمایش مرحوم آخوند را که شیخ انصاری ادعا کرده مشهور است، که تجری استحاق عقوبت دارد، ما در این مرحله گفتیم فرمایشش تمام است.

بحث سوم: حکم فعل متجری‌به

بعد از این مرحوم آخوند یک باب دیگری را باز کرد. تجری استحقاق عقوبت دارد، اما حکم فعل متجری‌یه چه می‌شود؟ گفت مع بقاء فعل متجری‌به علی حاله. گفت آن تکان نمی‌خورد، هرچه حکمش بوده همان هست. مدعای مرحوم آخوند مع بقاء الفعل المتجری به علی حاله تمام است، منتها دلیلی که آورد ناتمام بود. گفت چون غیراختیاری است، و غیراختیاری که نمی‌تواند حکمش را تغییر دهد. فعل مکلف غیراختیاری است، غیراختیاری که نمی‌تواند حکم اولیه را تغییر دهد. ما گفتیم این بیان ناتمام است. این فعل، فعل اختیاری است.

مرحوم آخوند گفت مقطوع بودن، این را همه قبول داشتند، از عناوین محسنه و مقبحه نیست. آخوند دو تا بیان داشت. گفت مثل عنوان شرط. شرط کردن از عناوین محسّنه نیست. این مثل ضارّ و نافع نیست، ضار حکم را عوض می‌کند، نافع حکم را عوض می‌کند، حرج حکم را عوض می‌کند؛ اما اینکه من می‌دانم خمر است، علم من حکم را عوض کند که معنا ندارد. ما در جواب گفتیم اینکه می‌گویید «معنا ندارد»، برای حکم عقل معنا ندارد، راست می‌گویید، واقع به خاطر حکم عقل من حکم ذاتش عوض نمی‌شود. ولی مناطات که دست ما نیست، شاید هم شارع حرام کرده است. این همه علماء برخی موارد تجری را گفتند حرام است.

ما گفتیم برای نفی حرمت حرفش درست است. دو تا بیان دارد مرحوم آخوند؛ غیر اختیاری حرفش نادرست است. از عناوین محسنه و مقبحه نیست، حرفش درست است، ولی نفی حکم شرعی علی سبیل القطع نمی‌کند. چه می‌دانیم شاید شارع مقدس، شرب آب بما هو مقطوع الحرمة را شاید حرام کرده است. عقل می‌گوید مقطوع بودن دخالتی ندارد، نمی‌تواند حکمش را عوض کند، می‌گوییم ما چه می‌دانیم شاید حکمش را عوض کرد.

پاسخ به سؤال: نه حکم ذات را عوض بکند. شرب الماء واقعی را حرام بکند. به عنوان ثانوی عوض شد، الان به عنوان اولی داریم صحبت می‌کنیم.

ما گفتیم کلام مرحوم آخوند برای نفی حرمت ناتمام است، حرمت محتمل است. برخی در مقابل آمدند گفتند اصلاً حرمت فعل متجری‌به دلیل دارد. چی است آن دلیل؟ یک، گفتند اطلاقات اولیه. اطلاقات اولیه می‌گوید متعلق احکام اراده است. همان که مفصل بحث کردیم. خب آن دلیل گفتیم علیل است، ناتمام است. به چند وجه ناتمام بود، اصلاً حرف باطلی بود.

مهم در این بحث است این بود که، در مقابل آن که می‌گفت اطلاقات اولیه، نائینی گفت اصلاً محال است حرام بودن فعل متجری‌به. گفت اشکال ثبوتی دارد، نوبت به اثبات نمی‌رسد. گفت اصلاً نمی‌شود حرام باشد، نه به عنوان خاص تجری، و نه به عنوان اعم و نه به اطلاقات اولیه. که ما مفصل بحث کردیم و جواب دادیم. این وجه اول که گفتیم نه می‌تواند اثبات کند حرمت را، و نه می‌تواند نفی کند.

دوباره هنوز ماندیم که آیا حرام است یا نه. رفتیم سراغ قاعده ملازمه. اینکه قاعده ملازمه می‌تواند حرمت را درست کند یا نه، حاج شیخ اصفهانی و آقای خویی گفت اصلاً قاعده ملازمه ضد اثبات حرمت است. ما حکم به العقل لم یحکم به الشرع. گفتیم نه ضد نیست. باز هم محتمل است حرمت باشد. فعل متجری‌به محتمل است حرام باشد. آن بیان هم نتوانست درست بکند. ما در نهایت نتیجه گرفتیم تجری قبیح است و ما دلیلی بر حرمت شرعیه نداریم نه برای تجری و نه برای ذات الفعل. ما هیچ دلیلی بر حرمت شرعیه نداریم.

وجه سوم، برخی به روایات تشبث کرده بودند، که ما دلالت روایات را هم گفتیم تمام نیست. آن روایات نمی‌توانند حرمت را ثابت کنند. چناچه تمسک به اجماع را هم گفتیم ناتمام است. لذا همینقدر می‌توانیم بگوییم که المتجری یستحق العقوبة علی ما تجری به. اما حرمتی در بین هست یا نه، نه! حرمت ثابت نیست. وقت تمام شد ما هم همینجا تمام می‌کنیم. شنبه بحث جدید را شروع می‌کنیم، دیگر چیزی نداشت، عمده آنکه باید تلخیصش بکنیم تلخیص کردیم. دیگر حالا قبول بیفتد یا نیفتد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo