< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

1401/09/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: القطع وأحکامه/تجری /حل تعارض روایات دال بر استحقاق عقاب بر نیت

 

تتمه حل تعارض روایات استحقاق عقاب نیت

بحث در حل تعارض بین روایات بود. یک دسته از روایات ظاهر در این بود که نیت معصیت حرام است، استحقاق عقوبت دارد، حالا شامل تجری می‌شود یا با عدم الفرق تجری را می‌گیرد، مهم نیست. یک عده از روایات هم دلالت داشت که نیت تا به مرحله عمل نرسد عقوبت ندارد، حرمت ندارد، اینها ظاهرشان با هم متعارضین است. تام السند والدلاله هم در طایفه‌ای داریم. ما هو الجمع بین این دو طایفه از روایات.

مرحوم نائینی: روایات حرمت حمل می‌شود بر موارد اشتغال به مقدمات حرام واقعی

کلام منتهی شد به جمع مرحوم نائینی. مرحوم نائینی فرمود که ما می‌توانیم آن روایاتی را که می‌گوید حرمت هست، می‌گوید عقوبت هست را حمل بکنیم بر یک قسمی از تجری، آن قسم غیرمعروفش. قسم معروف تجری همان است که مشغول بشود به حرام اعتقادی؛ قسم غیرمشهورش این است که مشغول بشود به مقدمات حرام واقعی ولی به حرام نرسد. منَعه مانع. گفت این یک قسمی از تجری است و ما هم قبول کردیم.

مرحوم نائینی فرموده که ما حمل می‌کنیم روایاتی را که می‌گوید حرمت دارد، می‌گوید عقوبت دارد بر این قسم غیرمعروف. و آن روایاتی که می‌گوید نیتِ معصیت عقوبت ندارد آن کسی است که به مقدمات حرام مشغول نشده فردَعَه رادع.

پاسخ به سؤال: تصریح کرده که در آن قسم معروف دلیلی بر حرمت نداریم.

دو اشکال آقاضیاء بر نائینی

مرحوم آقا ضیاء دو تا اشکال دارد بر نائینی؛ یکی را دیروز عرض کردیم، فرمود که اگر بناست تجری استحقاق عقوبت نداشته باشد عقلاً، چطور می‌شود با روایات استحقاق عقوبت را درست کرد؟ تحقیقی کرده است برای خودش. ما جواب دادیم که عیبی ندارد. این جواب را الان کامل می‌کنیم.

حکم عقل بر عدم استحقاق عقوبت معلق است. معلق است بر اینکه خود شارع جعل عقوبت نکند. اگر شارع جعل عقوبت کرد، کجا عقل می‌گوید باز هم مستحق عقوبت نیستی.

پاسخ به سؤال: حالا الفاظ است، سیاقت است دیگر، یا حرام. عقل می‌گوید که استحقاق عقوبت نداری، شارع مقدس حرامش بکند؛ چه عیبی دارد؟ حکم عقل همیشه معلق است، اگر صاحب مسئله چیزی نگفت، اگر مبرر عقوبتی نداشت. خودش اگر نگفت بحث نداریم.

خب این جوابش واضح است، یک اشکالی اولش کرده قبل از این. شاید بعضی از شما ملاحظه کرده باشید و معلوم نشده چه می‌گوید آقاضیاء. آقاضیاء می‌گوید آقای نائینی شما وقتی ملتزم شدی که اشتغال به مقدمات، تجری است و حرام است، در فرضی که منعه مانع عن الحرام (نائینی اینطور گفت)، آنوقت چطور می‌گویی آنجایی که مانع منعش نکرده، شرب حرام اعتقادی کرده، مانعی منعش نکرده، می‌گویی حرام نیست. این را بالاولویه باید بگویی حرام است.

عبارتش خیلی مندمج است، می‌گوید لو التزمت بحرمة التجری فیما اذا منعه (فرض این است دیگر) مانع أنشدک لله (خدا خیرت بدهد) چطور در جایی که مانع منعش نکرده است می‌گویی حرمت ندارد. می‌شه گفت؟ مانع منعش کرده می‌گوید حرمت دارد، مانع منعش نکرده، ادامه داده می‌گوید حرمت ندارد.

پاسخ به سؤال: مرحوم نائینی در آن قسمی که اشتغال پیدا کند به مقدمات حرام فمنعه مانع می‌گوید حرام است به دلیل این روایات. حمل کرده است روایات را بر این فرض. بر تجری نامعروف. آقا ضیاء می‌گوید در فرضی که مانع آمده می‌گویی حرام است، می‌توان گفت در جایی که مانع نیامده حرام نیست؟ أنشدک لله!

این فرمایش آقا ضیاء یک اشکال دیگری است بر مرحوم نائینی. ولکن در ذهن ما این است که این اشکال وارد نیست. مرحوم نائینی در مقدمات معصیت واقعیه می‌گوید. می‌گوید ما روایات را حمل می‌کنیم بر جایی که مشغول مقدمات معصیت واقعیه شده است. می‌گوید روایات آنجا را می‌گوید حرام است، می‌گوید عقوبت دارد. این چه ملازمه‌ای دارد که اگر مشغول حرام واقعی شده، مانعی هم نیامده، آن (حرام اعتقادی) هم عقوبت داشته باشد، آن هم حرام باشد، چه ملازمه‌ای دارد؟ طریق اولی نیست.

این حرام واقعی مهم است. به ید شارع است. شارع می‌گوید اگر مشغول شدی به مقدمات برای اینکه معصیت بکنی، معصیت واقعی، چوبت می‌زنم. حالا اگر مشغول شدی به خود معصیت خیالی چوبت نمی‌زنم، عیب ندارد.

پاسخ به سؤال: نه، نگفت محال است.

حالا این کلمه هم معلوم باشد، کسی نگوید نائینی می‌گفت جعل حرمت بر متجری محال است، اینجا می‌گوید حرام است. می‌گوییم او برای تجری معروف می‌گوید. اما اشتغال به مقدمات معصیت، ایصالش ممکن است. بگوید تو که مشغول شدی به مقدمات حرام واقعی چوبت می‌زنم (مانند همین روایات)، ایصالش ممکن است، نه عنوان متجری نیاز است، نه عنوان جامع نیاز است. المشتغل بمقدمات حرام الواقعی معاقَب، حرامٌ فعله.

پاسخ به سؤال: نه جعلی است دیگر، نائینی می‌گوید اگر این جعل نبود که ما همه جا می‌گفتیم حرمتی نیست، استحقاق عقوبتی ندارد. حالا خود شارع آمده است گفته است بابا یک قسم از تجری نه به عنوان تجری، به عنوان اشتغال به مقدمات معصیت را حرام کردم. چه عیبی دارد؟ أنشدک الله ندارد که آقای آقاضیاء. همش اصرار داری اشکال بکنی بر نائینی!

مبرر وجه حمل نائینی (انقلاب نسبت)

خب این درست است. اما این حملی که اصرار داری حمل بشود، آیا این حمل مبرر دارد یا نه. هر حملی که مقبول نیست. حمل باید جمع عرفی باشد. جمعی باشد که عرف بپسندد. خود نائینی به شیخ گفت جمع شما تبرعی است، جمع خود نائینی چه، تبرعی است یا نه، مرحوم آقای خویی در دراسات می‌خواهد بگوید این جمع تبرعی نیست. این جمع مقتضای انقلاب نسبت است.

در انقلاب نسبت ما سه طایفه روایات داریم. دو طایفه مطلق‌اند با هم تعارض می‌کنند، عام هستند با هم تعارض می‌کنند، یک طایفه نسبت به یکی از این عمومات و مطلقات خاص است. این طایفه ثالثه که نسبت به یکی خاص است آن را تخصیص می‌زند، بعد نسبت آن، که با طایفه قبل من وجه بود، منقلب می‌شود به عموم و خصوص مطلق. این را می‌گویند انقلاب نسبت، داستان طویلی دارد، اجمالاً عرض می‌کنم. سه طایفه از روایات داریم، دو طایفه‌ نسبتشان من وجه است یا تباین است، بالاخره معارض‌اند. مانند اینجا، یکی می‌گوید نیت عقوبت دارد، یکی می‌گوید ندارند. تعارض دارند و متباینین هستند اصلاً. یک دسته ثالثه می‌آید که نسبت به یکی از این دو دسته خاص است و آن را تخصیص می‌زند. تا آن را تخصیص زد، آن را ضیقش کرد، نسبت آن از دو تباین که با آن یکی داشت منقلب می‌شود به عموم و خصوص مطلق، بعد این خاص به مخصِص منفصل، مخصِص آن می‌شود. آن وقت می‌گویند این جمع عرفی است، انقلاب نسبت عرفی است.

تطبیقش بر مقام این است که یک طایفه از روایات می‌گفت نیت استحقاق عقوبت دارد، مطلقاتی داشتیم. یک طایفه از روایات هم می‌گفت که نیت استحقاق عقوبت ندارد، خداوند عادل است و بر نیات عقوبت نمی‌کند. این دو با هم متباین هستند. یک دسته ثالثه‌ای داریم در همان دسته اولی، از درون آنها یکی را بیرون می‌کشیم، می‌گوییم در آنها یک روایت است راجع به دو گروهی که اقتتلا (با هم مقاتله می‌کنند)، بعد یکی دیگری را می‌کشد. حضرت فرمود القاتل و المقتول کلاهما فی النار.

خب این اخص است. چرا اخص است؟ موردش آنجایی است که مقتول مشغول شده است به مقدمات حرام، او هم شمشیر کشیده است، زورش نرسیده است، منعه مانع. می‌گوییم مقتول از باب آن تجری قسم نامعروف عقاب دارد، قاتل هم خب قتل مؤمناً عقاب دارد. این مورد که می‌گوید مقتول هم عقاب دارد، این همان قسم نامعروف متجری است. مشغول شده است به مقدمات ولی منعه مانع عن ذی المقدمه.

خب این تخصیص می‌زند آن روایاتی را که می‌گفتند نیت عقوبت ندارد. آن را تخصیص می‌زند. آن روایاتی که می‌گفت نیت عقوبت ندارد ضیق می‌شوند، نیت عقوبت ندارد الا در اینجا. ضیق شد. این تخصیص می‌زند آن روایاتی را که می‌گفت مطلق نیت عقوبت دارد. آن تخصیص می‌خورد الا اذا لم یشتغل.

تکرار می‌کنم. روایاتی که مطلق است، می‌گوید عقوبت ندارد. مقید می‌شود به اذا اشتغل، به حکم این طایفه ثالثه. الا اذا اشتغل عقوبت ندارد. آنهایی که می‌گفت نیت عقوبت دارد، می‌شود الا اذا لم یشتغل. این انقلاب نسبت است دیگر. اینها را روی کاغذ بنویسید همینطوری است. دو تا خطاب با هم تباین دارند. یک خطاب ثالثی با یکی از اینها عموم و خصوص مطلق است، این ثالث آن را تقیید این می‌زند، این مجموع هم دیگری را تقیید میزند. این فرمایشی است که مرحوم نائینی دارد.

اشکالات دیگر بر نائینی (ضعف سند و دلالت روایت مأخوذ به او)

اشکال بر نائینی، مضافاً بر اینکه این روایت ضعیف السند است، و مضافاً بر اینکه معلوم نیست این روایت اشتغال به هر حرامی را، به مقدمات هر حرامی را می‌گوید حرام است. این در خصوص قتل است. در خصوص قتل مشکل حل می‌شود. این روایت اطلاق ندارد، این را آقای خویی هم اشکال کرده است. اینکه حضرت تعلیل می‌کند بأنه نَوی، یعنی آن مقتول نَوی، هر متجری‌ای را نمی‌گیرد، مضافاً بر این دو اشکال، یک اشکال دیگری دارد. اشکال اساسی.

و آن اشکال اساسی را ما را رها می‌کنیم، فقط اشاره می‌کنیم. آیا در انقلاب نسبت که به خطاب ثالث احد الخطابین را تخصیص می‌زنیم، آیا در آن خطاب ثالث باید لسان خاص باشد یا مورد هم خاص باشد کافی است. آنی که انقلاب نسبت را به ارمغان می‌آورد و درست می‌کند خطاب است. خطاب خاص مخصص می‌شود احد الخطابین را، بعد آن خطاب مخصَص، مخصِص می‌شود خطاب آخر را. اما اگر مورد است می‌تواند یا نه، فیه خلاف. دیگر اینها تطویل دارد، رهاش می‌کنیم. همان ضعف سند و ضعف دلالت کفایت می‌کند که بیان مرحوم نائینی را نپذیریم.

جمع مرحوم صدر: جمع به استحقاق و عفو

اما جمع آخر؛ جمعی است که دیگران دارند، مرحوم آقا سید محمدباقر هم این جمع را تقویت کرده است. و آن اینکه ما آن روایاتی را که می‌گوید معصیت عقاب دارد را حمل کنیم بر استحقاق، و آن روایاتی که می‌گوید عقاب ندارد حمل کنیم بر عفو. یکی استحقاق، یکی فعلیت، با هم تنافی ندارند. یک دسته از روایات می‌گوید شما نیت کردی مستحق عقوبتی، یک دسته از روایات دیگر می‌گوید من عقابت نمی‌کنم. با هم تنافی ندارند. دو تا مؤید هم آورده است رحمه الله.

در مؤید اول می‌گوید روایتی داریم ان الله تفضّل علی آدم أن لایکتب علی ولده وذریته ما نَوَوا و ما لم یفعلوه. کتابت نمی‌کند، فضل می‌کند و نیت را تفضلاً نمی‌نویسد. این نفی فعلیت است. استحقاق داشته ولی نمی‌نویسد، تفضل این است. از آن طرف روایاتی که ملائک موکلین یمهلون، امهال می‌کنند عباد را ولایکتبون، نمی‌نویسند به مجرد قصد و نیت، مهلت می‌دهند. اینها لسانشان این است که یک نوع تفضلی در حقش می‌کنند. می‌گویند نمی‌نویسیم بیبنیم انجام می‌دهد یا نمی‌دهد. روایات عدم عقوبت تفضل است. روایات عقوبت استحقاق است. تو ذهنم این است که در کلمات شیخ هم هست، حالا نگاهش بکنید.

اشکال استاد: ظاهر روایات عدم عقوبت عدم استحقاق است

ولکن به ذهنم می‌آید که روایات عدم، آنها هم ظاهرش عدم استحقاق است. روایتی که دیروز خواندیم، روایت مسعدة، در آن روایت داشت لکن الله عدل، کریم. اگر همین مقدار بود می‌گفتیم تفضل است. اما در ادامه می‌گوید لیس الجور من شأنه، جور شأن خدا نیست. از این معلوم می‌شود که مؤاخذه بر نیت جور است، وقتی جور بود استحقاق هم نیست دیگر. این همین جمله‌اش که لیس الجور من شأنه، از شأن خدا جور نیست، پس معلوم می‌شود اگر عقاب بکند بر نیت جور است، اگر جور است استحقاقی ندارد دیگر. اگر استحقاق داشته باشد که دیگر جور نیست. عین عدالت است، فضل نیست، ولی عین عدالت است که ربنا لاتؤاخذنا بعدلک و عاملنا بفضلک.

پاسخ به سؤال: آنها را گذاشته کنار، آنها حرفهای نائینی است.

خب این فرمایش آقا سید محمدباقر با ظاهر برخی از آن روایات نمی‌سازد. اما این دو تا شاهدی را که آورد، نمی‌دانم من آن دوره قبل نوشتم که این روایت تفضل علی آدم را پیدا نکردیم، چنین روایتی نیست که تفضل کرده علی ابن آدم که تا نیت دارد ننویسند. اصلاً ما چنین روایتی نداریم.

و اما روایت ملائکه موکلین آن هم ربطی به بحث ندارد. روایت ملائکه موکلین هست، ولی مضمونش این است که وقتی عبد عصیان می‌کند. موردش اصلاً عصیان است، نه نیت. این تفضلی است که خداوند به آنها دستور داده فعلاً ننویسید، صبر کنید، شاید توبه کرد. داستان آن ملائکه موکلین این است. روایت را ننوشتم ظاهراً، آنجا در برخی روایات تسع ساعات داریم، نُه ساعت بهش مهلت بده، هنوز کامل نشده است، عشره کامله نیامده! آنها مربوط به معصیت است، وجه استشهاد ایشان را نتوانستیم بفهمیم، لذا جمع ایشان هم نادرست است.

پاسخ به سؤال: ببینید ما از اول گفتیم به این روایات استناد می‌کنیم، مهم نیست برای ما، حالا اثبات می‌کند استحقاق عقوبت را که آخوند ادعا داشت. آخوند می‌گفت روایات شهادت می‌دهد بر استحقاق عقوبت، یا اثبات کند حرمت را که برخی دیگر ادعا دارند. آن مهم نیست که حرام باشد یا استحقاق عقوبت اهمیتی ندارد.

پاسخ به سؤال: اینها مرحله ندارد، ما یک واقعتی را داریم بحث می‌کنیم، می‌شود از روایات استحقاق عقوبت یا حرمت را به دست بیاوریم یا نه.

پاسخ به سؤال: ما تجری را بحث کردیم گفتیم عقلاً استحقاق عقوبت دارد، فعلش هم حرمت ندارد. حالا بیاییم روایات را بررسی کنیم ببینیم استحقاق عقوبت را می‌شود فهمید که آخوند فهمیده یا اینکه بالاتر حرمت را می‌شود فهمید یا نه. بررسی روایات است باحدالامرین. هر کدام هم باشد برای ما کافی است.

پاسخ به سؤال: آنها گذشته حضرت آقا. روایات، احکام اولیه، ثانویه ندارد، استظهار است. ظاهر این روایت چه است.

وجه جمع دیگر: روایات عقوبت برای موارد خاص است و اطلاق ندارد

و اما آخرین وجه جمع هم این است که ما بیاییم به اطلاق روایاتی که می‌گوید نیت معصیت عقوبت ندارد عمل کنیم. آن طایفه اولی در موارد خاصه است، اطلاق ندارد. برای قتل است، برای الراضی به فعل قوم است، برای حب اشاعه فحشا است. ما بیاییم این طایفه اولی که برای موارد خاصه است را مخصص قرار دهیم. بگوییم لاعقوبة، لاحرمة بر نیت، الا در این موارد خاصه‌ای که در این روایات آمده است.

سؤال: الراضی خاص نیست. پاسخ: حالا این قائل اینطور می‌گوید.

ولکن این فرمایش اضعف فرمایشات است و می‌خواستیم همه را بگوییم.

اشکال این وجه جمع: برخی روایات عقوبت نیت اطلاق دارند

ولکن برخی از آن روایات اگر دلالت داشته باشند، اطلاق دارند. مضافاً که اصلاً در روایت مسعده که می‌گوید نیت عقاب ندارد، می‌گوید نیت زنا عقاب ندارد، نیت سرقت عقاب ندارد. همین گنده‌ها را می‌گوید عقاب ندارد، ما چطوری بیایم تخصیصش بزنیم به بقیه روایاتی که دون اینها را می‌گوید. حالا قتل بله، بقیه دون اینها هستند، همه‌شان قتل نیستند که. آن روایات اولاً بعضی‌هاشان مطلق هستند، خاص نیستند نسبت به این روایات لذا گفتیم تعارض است، ثانیاً، اگر خاص بودند نمی‌توانیم تقیید بزنیم. چون این اقبح محرمات را، اشد محرمات را گفته نیتش عقوبت ندارد. مثل زنا، لذا نمی‌توانیم این را تخصیص بزنیم. این است که این وجه جمع هم ناتمام است.

اقرب وجوه جمع وجه، جمع مرحوم صدر است

تحصل الی هنا که ما این روایاتی را که استدلال شده بود به آن روایات که نیت معصیت استحقاق عقوبت دارد یا نیت معصیت حرام است، اینها معارض دارد. معارضش روایاتی است که می‌گوید نیت، استحقاق عقوبت ندارد. ما سابقاً می‌گفتیم، اگر بنا باشد جمعی بکنیم، همین جمع استحقاق و عفو است، این اقرب است. همه این وجوه جمع ناتمام بود ولی باز این بیشتر به ذهن می‌آید که روایاتی که می‌گوید عقاب نمی‌کنیم حتی یفعلوا، این یعنی عقاب نمی‌کنیم. لیس من شأنه الجور را باید یک جور توجیهش کرد دیگر. خداوند سه تا صفت دارد، عدل است، کریم است ولیس من شأنه الجور، اینجا که عقاب نمی‌کند از آن جهت کریم بودنش باشد.

پاسخ به سؤال: کلی گفته است. کلی بیان می‌کند. آنها مثال است. چند تا مثال می‌آورد لأخذ کل من نوی الزنا بالزنا، کل من نوی السَرِقه بالسرقه، کل من نوی القتل بالقتل، دیگر خودت بگو کل من نوی الغیبه بالغیبه، کل من نوی التهمه بالتهمه و ... در ذهنش دارد که لکن الله عدل کریم لیس الجور من شأنه، مهم این است که قاعده کلی به دست ما می‌دهد: لکنه یصیب علی نیات الخیر أهلها، ثواب می‌دهد به نیات خیر، نه ثوابی که براش جعل شده، اصل ثواب، ولایؤاخذ أهل الفسوق، اهل فسوق را هیچ مؤاخذه نمی‌کند حتی یفعلوا.

پاسخ به سؤال: قرینه مقابله هم هست. اهل خیر را بر نیتشان، اصل ثواب است.

این را هم شما بنویسید یک وجه جمع این است که.. (خنده)، ما می‌گوییم این عرفی نیست. دعوا بر سر استظهار دعوای نادرستی است.

فقط این فرمایش مرحوم آقا سیدمحمد باقر با این لیس الجور من شأنه، باید بگوییم این را حضرت اضافه کرده، یک صفت دیگر هم بیان کرده. و لکن الله عدل کریم این مهم است. عدل کریم مهم است.

پاسخ به سؤال: عدل کریم همان تفضل است. عدلش مهم نیست، مهم این کریم است. لکنه عدل کریم، چون کریم است، یصیب علی... عادل کریمی است، می‌شود تفضل دیگر. به کرمت ما را مؤاخذه کن می‌شود تفضل. سؤال:.... پاسخ: اینها بافیدنی است. اگر لیس الجور من شأنه نبود، ما راحت این حرف را قبول می‌کردیم، الان هم توجیه بکنیم، این را حضرت اضافه کرده است، منطبق بر مقام نکرده، عدل کریم است، جور ندارد. بعد که دارد که یصیب علی ... به عنوان عدل کریم یصیب.

پاسخ به سؤال: نه، صفات خدا که الکی نیست. ذکر صفات خدا است. سؤال: .. پاسخ: خب حالا گیر همین است، همین جمله گیر است در فرمایش آقا سید محمدباقر.

پاسخ به سؤال: سیئه است دوباره. یک بار دیگه عبارت را بخوانید. (فردی روایت می‌خواند) تفضل ندارد که. مهم این تفضل است، والا همان روایتی که می‌گفت نیات را نمی‌نویسند بود که. مهم این تفضل است که ایشان استشهاد می‌کند. تفضلاً نمی‌نویسد مهم است، والا نمی‌نویسد را که در روایات دیگر هم داریم. نیازی به این روایت نیست.

جمع اول شیخ انصاری فالاقرب است

قدیماً همینطور گفتیم اقرب این محامل همان است که مرحوم آقای سید محمدباقر پذیرفته. حالا یک احتمال هم می‌دهیم که همین فرمایش مرحوم شیخ انصاری، حمل اول، وجه اول بعید نباشد از نظر. ما روایاتی که می‌گوید نیت معصیت عقوبت دارد، آنها مجرد نیت را نمی‌گویند، آنها نیت مبرزه را می‌گویند. لذا ما می‌گفتیم آن الراضی بفعل قوم، اطلاقش قابل استناد نیست، باید یک حرکتی هم کرده باشد. حب اشاعه فحشا عذاب الیم ندارد، باید یک حرکتی بزند تا بگوید عذاب الیم داری. روایاتی که عقوبت را ثابت می‌کند مجرد نیت نیست. آنها نیتی است که ابراز شده است. در آن رجلان اقتتلا هم ابراز شده است. هر دو ابراز کردند در صدد کشتن دیگری برآمدند. روایاتی که می‌گوید نیت عقوبت ندارد، آنها مجرد نیت را می‌گویند. مانند روایت مسعده. خداوند مؤاخذه نمی‌کند اهل فسوق را حتی یفعلوا، یعنی تا اینکه در صدد فعل بربیایند (یک خورده غیر قبول است که خلاف ظاهر است). درصدد فعل بربیاید می‌شود مبرز. حتی یفعلوا نه اینکه همان معصیت را انجام بدهند، حتی یفعلوا یعنی درصدد فعل بربیایند.

شاید حرف شیخ انصاری اقل خلاف ظاهر باشد در مقام. فقط ما باید این حتی یفعلوا ها را حمل بکنیم بر اینکه درصدد فعل بربیایند. نیت معصیت به مجرده عقوبت ندارد، چون قدر متقین از روایات طایفه ثانیه است. اگر در صدد بربیایند، یک فعلی به آن ضمیمه بشود، نیت معصیت استحقاق عقوبت دارد به حکم آن روایات سابقه. ما روایات سابقه را می‌گوییم از اول اطلاق ندارد، مجرد نیت را نمی‌گوید، نیت مبرزه. شاید آخوند هم که می‌گفت فی الآیات والروایات شهادة، آن هم قصد مبرز را می‌گفت. قصد معصیت ابرازشده، درصدد برآمده. شاید او هم تو ذهنش همین بوده.

روایات استحقاق عقوبت و روایات حرمت را حمل کرده بر نیتی که ابراز شده است. آن نیاتی که می‌گوید عقوبت ندارد، صرف نیت است. صرف نیت، صدرش هم همین است، هیچ کاری نکرده، اذن لأخذ کل من نَوی. مجرد نوای زنا عیبی ندارد، مجرد نوای سرقت عیبی ندارد. عقوبت وقتی است که حتی یفعلوا، تا درصدد انجامش بربیاید، درصدد عملیاتی کردنش بربیاید.

ولکن این را ما قبلاً گفتیم که اینها دلالت بر حرمت تجری، استحقاق عقوبت بر تجری ندارد. اینها برای خود معصیت است. آن حرف نائینی که می‌گفت آن قسم استحقاق عقوبت دارد آن درست است. اما این تجری که ما بحث می‌کنیم، شراب را خورده به خیال اینکه شراب است، بعد آب درآمده است، این نیت معصیت ندارد، این نیت معصیت خیالیه دارد.

اللهم مگر کسی بگوید فرق نمی‌کند. چه فرقی می‌کند نیت معصیت واقعیه با نیت معصیت خیالیه؟

اگر کسی به عدم الفرق رسید، می‌تواند به این روایات استدلال بکند که نیت معصیت خیالیه هم در جایی که ابرازشده، آن هم استحقاق عقوبت دارد. علی ایّ حال، اگر این روایات به نفع مرحوم آخوند و کسانی که می‌گویند تجری استحقاق عقوبت دارد، اگر به نفع آنها نباشد، به ضرر آنها نیست.

هذا تمام الکلام در استدلال به روایات. بقی استدلال به اجماع. فکر می‌کردیم امروز تمام میشود ادله تجری که یکشنبه انشالله تلخیصش بکنیم. انشالله یک شنبه آن وجه آخر را هم بیان می‌کنیم که بعدا تلخیص می‌کنیم که نائینی چه گفت، آخوند چه گفت، شیخ انصاری چه گفت. مبانی اینها را از هم جدا می‌کنیم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo