< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

1401/09/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: القطع وأحکامه/تجری /حرمة فعل متجری به ـ بررسی أقوال علماء ـ ادله نقلیه بر حرمة تجری

 

حرمت فعل متجری‌به

مرور کلام نائینی در عدم امکان حرمت فعل متجری‌به

بحث در تتمه کلام مرحوم نائینی است. مرحوم نائینی فرمود و ادعا کرد که اصلاً جعل حرمت برای فعل متجری‌به معقول نیست. فرمود که این جعل حرمت یا به خطابات اولیه است که آنها روی ذات آمده است، علم در آنها دخالت ندارد، و یا به خطاب آخری است که آن خطاب آخر هم یا مختص متجری است، که گفت باز معنا ندارد و یا آن خطاب آخر عام است: من خالف قطعه بالحرمه ففعله حرام مثلاً سواء اینکه قطعش مطابق واقع باشد یا خلاف واقع باشد. فرمود این هم مجال ندارد، چون لازم می‌آید لغویت در نظر قاطع.

قاطع همیشه قطعش را مطابق واقع می‌بیند، واقع هم که حکم دارد (فرض این است)، از آن طرف اگر دوباره بگوید چون یقین به حرمت خمر داری باز این فعلت حرام است، این لغو است دیگر. یک بار حرام کردی خمر را ما هم داریم می‌بینیم دیگر. جعل حرمتِ دوباره را گفته لغو است.

اشکال نقضی خویی بر نائینی: نذر در واجبات

مرحوم آقای خویی فرموده که این فرمایش نائینی نادرست است. اولاً نقض کرده به نذر واجبات. یک بحثی است که نذر اگر به واجب تعلق گرفت، نذر کرده است که نماز ظهر را، فریضه ظهر را بخواند. آیا این نذر منعقد است یا نه؟ گفته‌اند بله منعقد است. متعلق نذر باید راجح باشد، واجبات هم من الراجحات هستند دیگر. مرحوم آقای خویی نقض کرده و گفته است در اینجا چه می‌گویید؟ هم نماز واجب است به حکم اولی، و هم واجب است به عنوان ثانوی نذر. خب اینجا مانند محل کلام است دیگر، شرب خمر حرام است به عنوان اولی، شرب خمر است به عنوان مقطوع الحرمة. چطور آنجا می‌گویید عیبی ندارد، غایت الامر تأکد است، آنجا هم نائینی گفته تأکد، اندکاک. خب اینجا هم همان حرفها را بزنید.

عدم ورود اشکال نقضی آقای خویی

و لکن این فرمایش همانطور که مرحوم آقا سیدمحمدباقر فرموده غریب است. صدور این بیان از مستشکل بعید است. چون خود مرحوم نائینی فرمود من وجه مشکلی ندارد. اکرم العالم، اکرم السید مشکلی ندارد، ولو در مجمع تأکد پیدا کنند؛ ولی چون ماده افتراق دارند عقلائیت دارد. ولی حرام است شرب خمری که مقطوع الحرمت است، نائینی گفت این نسبتش با حرمت خود شرب خمر عموم و خصوص مطلق است، در نظر قاطع افتراق ندارند، این عقلائیت ندارد. تصریح خود مرحوم نائینی است، چطور شده ایشان این اشکال را بر مرحوم نائینی کرده است، بهتر این است که بگوییم نمی‌فهمیم.

اشکال حلی مرحوم خویی بر نائینی: جعل حرمت عام لغو نیست

و اما حلش فرموده که لغو نیست، ثانیاً؛ فرموده که لغو نیست اول جعل بکند حرمت را برای شرب خمر، بگوید شرب خمر حرام است. بعد هم بگوید قطع هم پیدا کردی به شرب خمر و حرمتش بما هو مقطوع الحرمت، این هم حرام است. گفته این لغو نیست. اثرش چه است؟ اثرش این است که ممکن است به بعضی‌ها آن حکم اولی نرسیده باشد، ممکن است آن نرسد به بعضی‌ها، خب این دومی می‌رسد. می‌گوید آنی که مقطوع الحرمت است، حرام است. این دومی بهش برسد. فرموده که لغو نیست. ربما خطاب اولی نمی‌رسد به شخص، خب خطاب دومی زاجریت پیدا می‌کند. این هم ثانیاً از مرحوم نائینی جواب داده است.

عدم ورود اشکال حلی آقای خویی

این هم باز امر غریبی است، شاید بعدها دیده که این اشکالات، اشکالات ناتمامی است، در تقریرات بعدی مانند مصباح الاصول و محاضرات تکرار نکرده است. ظاهراً اینجا من تو ذهنم این است که این اشکالات را نیاورده است. این در دراسات است، دوره‌های اول است. این هم امر عجیبی است؛ شما می‌گویید این که جعل کرده برای مقطوع الحرمت، ممکن است که به بعضی‌ها جعل اول نرسد. خب اگر جعل اول نرسد، خب این مقطوع الحرمت هم که موضوع جعل ثانی نرسیده است. موضوع جعل ثانی مقطوع الحرمت است.

پاسخ به سؤال: نه، مقطوع الخمریت از این باب اینکه قطع به حرمت پیدا می‌کنیم تا تجری صدق بکند. قوام تجری به قطع به حکم است. مقطوع الخمریه‌ای که قطع به خمر پیدا کنم که اثری ندارد. نه، باید مصداق تجری بشود. ما دنبال یک عنوان عامی هستیم، اگر بخواهد اینجا عام باشد، متجری را بگیرد، باید این شخص قطع پیدا بکند به حرمت، قطعش خلاف واقع باشد. خب وقتی قطع به حرمت پیدا می‌کند، بهش واصل شده است دیگر.

یک جایی را شما پیدا نمی‌کنید که قطع به حرمت واصل شده باشد (حکم ثانی)، حکم اولی واصل نشده باشد. این توقف بر آن دارد. قطع پیدا کردم به حرمت، پس حرمت هم واصل شده است دیگر. این را هم نفهمیدم چطور می‌شود جعل ثانی برسد بدون جعل اول تا خارج از لغویت بشود. این را هم نمی‌توانیم بفهمیم.

نکته: اجتماع مثلین از نظر نائینی در خطابات ممتنع نیست

ولی مع ذلک فرمایش مرحوم نائینی که فرموده جعل ثانی لغو است، اولاً معلوم باشد اینکه می‌گوید اجتماع مثلین است، اجتماع مثلین در نظر مرحوم نائینی مشکل ندارد. اون آخوند است که می‌گوید اجتماع مثلین در احکام یعنی همان اجتماع نقیضین. نه، نائینی می‌گوید اجتماع مثلین مشکلی ندارد، اینها امور اعتباریه هستند. لذا در ادامه کلام نائینی خوانده باشید، لبش لغویت است. می‌گوید جعل ثانی لغو است. عمده حرف نائینی این است، نه مجرد اجتماع مثلین. اجتماع مثلین اشکالی ندارد؛ دوبار حکم داشته باشیم، یک بار به این عنوان، به عنوان شرب الخمر و یک بار به عنوان شرب مقطوع الخمریة و الحرمة، عیب ندارد که. مشکل نائینی از اجتماع مثلین، (اینها سیاقت است، لفظ است) لغویت است که تصریح کرده در ادامه کلامش.

اشکال استاد بر نائینی: عدم لغویت جعل حکم بر حرمت مخالفت قطع

اشکال ما بر مرحوم نائینی این است که ما احساس لغویت نمی‌کنیم. شارع مقدس یک بار بفرماید شرب خمر حرام است، حکم اولی، یک بار هم بگوید اگر قطع پیدا کردی خمر است و حرام است باز هم تجری کردی یک حرمت دیگه دارد. ما لغویتی احساس نمی‌کنیم. نکته‌اش و تحلیلش چه است؟ تحلیلش این است که درست است که شخصی که قطع پیدا کرده خودش را موضوع تجری، بالفعل نمی‌داند، این درست است. کسی که قطع پیدا کرده است این خمر است، و قطع پیدا کرده است که این حرام است، خودش را موضوع عاصی می‌داند، موضوع متجری نمی‌داند. این حرف نائینی درست است.

ولکن این خطاب را هم بی‌اثر نمی‌داند. درست است که می‌گوید من الان متجری نیستم، ولی در کنج ذهنش این است که ببین مولا یک حرف دیگری هم گفته است، اگری. اگر فعلت تجری باشد باز هم حرام است، چوبت می‌زنم، این تأثیرش بیشتر است تا این را نگوید. ببینید همینطور هست یا نه. بگوید حرام است خمر، خب این زاجریت برای خود خمر دارد. دوباره بگوید اگر یقین پیدا کردی به حرمت، فعلت مصداق تجری هم بود، باز هم چوب داری. همین قضیه فرضیه و تعلیقیه این مؤثر در زاجریت انسان است. بعبارة اخری انسان اگر احساس بکند چوب می‌خورد، چه مطابق با واقع باشد فعلش چه خلاف واقع، انزجارش بیشتر است، تا اینکه احساس بکند چوب فقط بر مخالفت با واقع است.

تکرارش می‌کنم. تو ذهنم هست که مرحوم آقا سید محمدباقر هم همین توی ذهنش است، عبارتش نارسا است ولی او هم از کلماتش همین به دست می‌آید. انسان احساس بکند فقط مخالف با واقع چوب دارد این تأثیرش کمتر است از اینکه بفهمد تجری هم چوب دارد. این امر وجدانی است، اگر واقعاً تجری با عصیان هر دو چوب داشته باشند ما بیشتر مواظبت می‌کنیم تا خصوص عصیان.

پاسخ به سؤال: ببینید اینها ارتکازات است می‌خواهیم ببینیم عقلاء قبول می‌کنند یا نه. عقلاء این را قبول می‌کنند به انسان‌ها بگویند انسان‌ها اگر که قطع را مخالفت کردی، از باب اینکه قطعت را هم مخالفت کردی چوب داری ولو قطعت خلاف واقع هم باشد، این تأثیرش بیشتر است تا آنکه فقط بگوید شرب خمر حرام است. امکان دارد. ما الان در بحث امکان هستیم. امکان دارد که شرع مقدس حرمت را جعل بکند به نحوی که متجری را هم شامل بشود، هم به نحو خاص که دیروز گفتیم و هم به نحو عام که امروز می‌گوییم. یک چیز بعیدی است که دست مولا بسته باشد و نتواند تجری را بر ما حرام کند، که نائینی این را می‌گوید، می‌گوید نمی‌تواند. این یک چیز بعیدی است که نتواند بگوید فعل متجری‌به حرام است، مستحق عقوبت است. سؤال: ... پاسخ: این را عرض می‌کنم.

نکته: شهودات و ارتکازات را در اولویت قرار دهید مگر آن که استدلال علیه آن بسیار قوی باشد

در گیرودار مباحث علمی گرفتار شده است مرحوم نائینی و انکار کرده است. کثیراًمّا ما این را تذکر دادیم که مطلب را فقط در ضوابط و قوانین علمی منحصر نکنید، آن را میدانی‌ هم بکنید، لمسش هم بکنید. شاید اگر کسی به نائینی می‌گفت که آقا یعنی واقعا شارع نمی‌توانست تجری را حرام کند؟ شاید یک فکر دیگری می‌کرد. نمیشود گفت نمی‌تواند! تجری را نمی‌تواند حرام کند! این گفتنی نیست که.

پاسخ به سؤال: همیشه آن بداهت را اول ببینید چه است، بعد آن برهان را نواقصش را پیدا بکنید.

گرفتار این قوانین و این مطالب علمی شده است که خطابات اولیه که اطلاق ندارند، خطابات ثانویه به عنوان متجری محال است، به عنوان عام محال است، پس توجه تکلیف حرمت به تجری محال است. اینها گفتنی نیست. همه که بحث کرده‌اند آیا متجری‌به فعلش حرام است یا نه، همه ممکن دانسته‌اند، بعضی‌ها ضروی دانسته‌اند که گذشت، ولی همه ممکن دانسته‌اند حرمت فعل متجری‌به را.

اشکال دوم استاد: لزوم تعدد عقوبت در صورت مخالفت عاصی با حکم مقطوع

آنچه ما اشکال داریم در مقام همین است که به ذهن ایشان رسید. ما می‌گوییم امکان دارد فعل متجری‌به را شارع مقدس حرام بکند. این امکان دارد. به قول مرحوم آخوند در جای دیگری می‌گوید بمکان من الامکان. ولی یک لازمه‌ای دارد: تعدد عقوبت. اگر بنا باشد دو تا حکم داشته باشد، یک حکم مال شرب خمر است، یکی برای شرب خمری که معلوم است خمریتش و حرمتش. این لازمه‌اش تعدد عقوبت است. باید کسی که عصیان می‌کند دو تا عقوبت داشته باشد. کسی که تجری می‌کند یک عقوبت داشته باشد.

این مشکلۀ خطاب به متجری به نحو عام، این اشکال به قبلی نیست ها، قبلی فقط عنوان متجری بود، عاصی را نمی‌گرفت، مشکل نداشت. این دومی (عام)، اگر به عنوان عام یک حرمت دومی جعل کند، لازمه‌اش این است که در حق عاصی دو تا مخالفت باشد، دو تا عصیان باشد، دو تا استحقاق عقوبت باشد و این خلاف ارتکاز است، نه فقط خلاف ارتکاز است، خلاف نص قرآن است که می‌گوید کسی سیئه‌ای را بیاورد مثلش، یکی [عقاب می‌شود] دو تا ندارد که.،گفتنی نیست.

پاسخ اشکال دوم: ملاک عقوبت عقل است و عقل فقط یک عقاب را تجویز می‌کند

اللهم مگر کسی بگوید، ما یک حرفی در باب ترتب گفتیم، مرحوم آخوند در ترتب یکی از اشکالاتش همین تعدد عقوبت است. می‌گوید اگر ترتب حق است، لازمه‌اش دو تا خطاب است، در وقتی هر دو را مخالفت کند. چون ترتبی‌ها می‌گویند اگر ازاله را ترک کنی، اهم را ترک کنی، آن به فعلیت خودش باقی است؛ مهم هم فعلی می‌شود ترتباً. در ظرف ترک اهم مهم فعلی می‌شود مع بقاء الاهم علی فعلیته. آخوند می‌گوید اگر هر دو را ترک کنیم، لازمه‌اش مخالفت دو تا حکم فعلی است، لازمه‌اش دو تا عقاب است و این گفتنی نیست. مرحوم آخوند در باب ترتب این اشکال را کرده است، ما جواب دادیم.

همان جواب را اینجا می‌آوریم. می‌گوییم همانطور که اصل عقوبت، استحقاق عقوبت به حکم عقل است، عقاب خاص را ممکن است شارع قرار بدهد، ولی اصل عقوبت عقلی است. یک جایی که عقل عقوبت را قبول دارد می‌تواند خطاب خاص قرار دهد. بگوید عدالت کن عقابت می‌کنم معنا ندارد که. گفتیم همانطور که اصل عقوبت به حکم عقل است، وحدت و تعددش هم به حکم عقل است. عقل در واجبین مترتبین، چون یک قدرت بیشتر نداری، یک ملاک را بیشتر تفویت نکرده‌ای، برای شما یک عقوبت بیشتر نمی‌بینید.

در اینجا هم همینطور، شما یک مفسده را بیشتر مرتکب نشده‌ای، آن خطاب دومی که فرموده حرام است مقطوع الخمریتی که قطع داری به حرمتش، آن باز به خاطر همین ملاکی است که در شرب خمر است. قطع خودش ملاک ندارد. این را همه قبول کرده‌اند دیگر. گفته‌اند قطع مانند عناوین محسنه و مقبحه نیست. قطع مانند ضرّ و نافع در باب کذب نیست. این ملاک ندارد. این به خاطر همان مفسده دوباره جعل کرده است. برای اینکه به آن مفسده نیفتد گفته است حرام است این.

چون عاصی یک ملاک را بیشتر تفویت نمی‌کند ولو دو تا تکلیف را مخالفت می‌کند یک عقوبت بیشتر ندارد. متجری یک تکلیف را مخالفت می‌کند بدون تفویت ملاک، آن هم یک عقوبت بیشتر ندارد. متجری یک عقوبت دارد، عاصی هم یک عقوبت دارد. حالا اگر کسی گفت عاصی عقوبتش بیشتر است، ما این را هم دلیلی بر ردش نداریم. بعضی‌ها هم گفتند. صاحب الفصول می‌گفت تداخل دیگه، دو تا عقوبت. ما اینها را خیلی اصرار نداریم، اگر هم کسی بگوید المتجری معاقب، العاصی معاقب، اشد است عقوبتش. دلیلی بر ردش نداریم، ولی آن مقداری که می‌فهمیم، متجری معاقب است کالعاصی، اما به اندازه او یا کمتر از او مهم نیست.

هذا تمام الکلام در این فرمایش مرحوم نائینی که فرموده بود جعل حرمت برای فعل متجری‌به امکان‌پذیر نیست، ولی ما می‌گوییم امکان‌پذیر هست. منتها دلیل نداریم. ما نه دلیل خاص داریم برای متجری و نه دلیل عام داریم برای عاصی و متجری. ما دلیل نداریم. نه قاعده ملازمه تمام بود. ما که می‌گوییم فعل متجری‌به حرمت ندارد چون دلیل نداریم. شرعاً حرمت ندارد، چون دلیل نداریم. مرحوم نائینی می‌گوید چون امکان ندارد، آخوند هم گفت امکان ندارد. منتها آخوند از راه اینکه می‌گفت اینها فعل غیر مقدور است، او به یک بیان دیگر.

انشالله در جمع‌بندی آخر همه اینها را ما جمع‌بندی خواهیم کرد، فروق بین این اقوال را آنجا خواهیم گفت، هذا تمام الکلام در ادله عقلیه‌ای که برای فعل متجری‌به آورده‌اند. بقی الکلام در دلیل نقلی.

پاسخ به سؤال: ما همیشه می‌گوییم یدالله مبسوطه، هم می‌تواند آنطور وضع کند و هم اینطور. ما که می‌گوییم هیچ کدام دلیل ندارد، می‌تواند! بحث سر این است که امکان دارد یا نه. سؤال: ... پاسخ: چرا عقلایی است. برای همه هست لغو نیست. یک تأکیدی دارد. برای همه انسان‌های مکلف جعل دوم یک نوع تأکید است. می‌گویند مواظب باشیم پس! همان زاجریت بیشتر بشود، می‌شود تأکید. لغو نیست.

حرمت تجری بر اساس ادله نقلی

وجه آخری که برای حرمت تجری اقامه شده است آیات شریفه و روایات مأثوره است. اینها را مرحوم شیخ انصاری هم آورده است. مرحوم آخوند چون عقلاً دیگر مطلب را تمام کرد، وجداناً، گفت که آیات و روایات هم شهادت بر همین وجدان می‌دهد. کأن آیات و روایات را ارشاد به همین وجدان می‌داند و چیز اضافه‌ای ندارد. اینها شاهد بر همان است که وجدان حکم می‌کند.

ولی اگر کسی وجدان را قبول نکرد یا وجدان نداشت مثلاً، نوبت رسید به این آیات و روایات خب مهم است دیگر، تعبداً حالا. بحث از آیات و روایات مهم است که آیا دلالت دارند بر حرمت تجری. حالا خیلی هم مهم نیست که از آیات و روایات فقط به استحقاق عقوبت برسیم یا به علاوه، به حرمت فعل متجری‌به برسیم. مهم نیست. مهم این است که تجری را بگوییم استحقاق عقوبت دارد، حالا از راه اینکه آیات و روایات حرامش کرده‌اند یا از باب اینکه آیات و روایات خبر دادند و همان امر وجدانی را تأیید کرده‌اند. آن مهم نیست.

پاسخ به سؤال: ما گفتیم تا الان اینها دلیل نمی‌شود.

استدلال به آیات

خب اما آیات. چند تا آیه را استدلال کرده‌اند. یکی ﴿و إن تبدوا ما فی انفسکم أو تخفوه یحاسبکم به الله﴾؛ خداوند محاسبه می‌کند، تنها بر اظهارات و ابرازات شما نه، بر اخفاءات شما هم محاسبه می‌کند. آنچه در دل شما است آن هم محاسبه دارد. محاسبه دارد یعنی مؤاخذه دارد مثلاً. مؤاخذه می‌کند. یکی از آن چیزهایی که در دل انسان‌ها است همین تجری کردن است، قصدش تجری است دیگر. خارج، شرب الماء است، آن محاسبه ندارد، ولی ما فی صدرش تجری است، قصد معصیت است. اینطور مثلاً تقریب کرده‌اند. تجری مثلا داخل در ما تخفوه می‌شود.

یا گفته‌اند، حالا چون گفته‌اند ما هم می‌گوییم، حب اشاعه فحشاء عذاب دارد. ﴿إن الذین یحبون أن تشیع الفاحشة فی الذین آمنوا لهم غذاب ألیم فی الدنیا و الآخرة﴾. از کبائر است. دوست داری که فحشا اشاعه پیدا بکند از کبائر است، خب این که خودت در صدد فحشا بربیای به طریق اولی از کبائر است دیگر. دوست داشتن، در صدد برنیامدی فقط دوست داری که یک امر خلاف شرعی رواج پیدا کند. می‌گوید همین دوست داشتنت مبارزه با خدا است، همین عذاب الیم دارد. حالا بالاتر از دوست داشتن خودت هم در صدد برآمدی، این هم عذاب الیم دارد.

﴿تلک الدار الآخره نجعلها للذین لایریدون علوّاً فی الارض﴾، ظاهر آیه شریفه این است که اراده علو در ارض، اراده‌اش عذاب دارد. ﴿تلک الدار الآخره نجعلها للذین لایریدون علواً فی الارض﴾. آنی که علو در زمین را اراده کرده. علو نه اینکه شاهنشاهی می‌خواهد بکند در زمین. علو در زمین کنایه است از طغیان بر مولا، علو بر مولا را ارده کرده است. این کنایه از عصیان است از معصیت است. آیه قرآن می‌گوید که تلک الدار آخرة، آخرت برای کسانی است که اراده علو ندارند، آنی که علو دارد دار آخرت برای او نیست، عذاب برای آن است. حالا اینها تقریب استدلال است دیگر، غایت ما یمکن ان یقال را بگوییم که چطور با اینها استدلال کرده‌اند.

پاسخ به سؤال: فی الارض ولافساداً. اینها بنا شد استغراقی باشد دیگر، مجموعی خلاف ظاهر است. کسی فقط اراده فساد دارد، آن هم دار آخرت ندارد ولو علو را نه.

استدلال به روایات

روایات هم که الی ماشاء الله. روایات زیادی داریم از جمله درباره خلود کفار. از امام علیه السلام سؤال می‌کنند چرا کفار مخلد در آتش هستند، با اینکه اینها چند صباحی بیشتر گناه نکردند. عذاب باید مطابق فعل باشد، فعل چند صباحی بوده است ولی خلود ابدی است. حضرت جواب داده که وجهش این است که آن تصمیم این را داشت که تا ابد همینطور بماند، بر طغیان و کفرش بماند. چون تصمیمش این بوده که بر کفرش بماند الی الابد. نتیجه آن تصمیمش عذاب الی الابد است. پس تصمیم، عذاب دارد، تجری که از تصمیم کمتر نیست.

یا روایت دیگری درباره خمر است. لعن الله غارسها، عاصرها، بایعها، مشتریها، صانعها. لعن کرده کسی که این بوته را می‌کارد برای اینکه شراب ناب درست بکند، «برایش» معلوم است. این کسی که می‌کارد اصلاً یک فعل خوبی ازش صادر شده است. ترغیب شده است، کشاورزی است، درخت‌کاری است. ولی همان قصدی که برای آینده دارد سبب شده است الان لعنش بکنند. خب متجری که همین الان قصد دارد. شراب بخورد. متجری وضعش بدتر است، أسوأ حالاً است از کسی که فعلاً درخت می‌کارد، کی موفق بشود که درخت به ثمر برسد، ثمر به شراب برسد. آینده معلوم نیست، می‌گوییم قصدش عقاب دارد. اینکه الان به نیت شراب می‌خورد به طریق اولی باید عقاب داشته باشد.

روایت دیگر القاتل و المقتول کلاهما فی النار. قاتل و مقتول هر دو در آتش هستند. سؤال کرد که یا رسول الله هذا القاتل. قاتل خب در نار است این طبق قاعده است، من قتل مؤمناً بغیر حق. اما مقتول چرا در آتش باشد. قال لأن أراد قتل صاحبه. چون این هم قصد داشت این را بکشد ولی موفق نشد. آن قصد قتلش سبب خلودش شده است.

الراضی بفعل قوم کالداخل معهم. راضی به فعل قوم مثل اینکه داخل آنها است. راضی بشوی به اینکه مؤمنین را بکشند، خوشحال بشوی از اینکه مؤمنین را بکشند مثل این است که خودت قاتل آنها هستی. الراضی بفعل قوم کالداخل معهم. خب متجری از راضی بالاتر است دیگر. فعل را هم تازه مرتکب شده است.

یا نیة المؤمن خیر من عمله و نیة الکافر شر من عمله. اساس نیت است، آن نیت مهم است. بارها عرض کردیم که ربما شارب خمری که برود بهشت. فکر می‌کرد آب است یا فکر می‌کرد حلال است. در یک منطقه‌ای بود و فکر می‌کرد همه اینها حلال است. احساس نمی‌کرد یا احتمال نمی‌داد که حرام است، اینها را می‌خورد. اما آنی که نه، می‌داند خمر حرام است، مدتی خورد این چیزهای قرمز را، بهش دادند خورد، بعداً گفتند بابا اینها همه آب انار بوده است، این می‌رود جهنم. آب انار خورده است می‌رود جهنم، شراب خورده است می‌رود بهشت. آن نیت مهم است. اینکه به چه قصدی این مهم است. نیة المؤمن خیر من عمله. فرموده این هم دلالت دارد که تجری یا حرام است یا لااقل عقاب دارد.

ناتمام بودن استدلال به منقولات: قصور مقتضی و وجود مانع

خب این استدلال به آیات شریفه یا روایت مأثوره بر حرمت یا استحقاق عقوبت بر تجری. ولکن این استدلال ناتمام است. اولاً قصور مقتضی. مقتضی اینها تمام نیست، ثانیاً، وجود مانع، اینها معارض دارند.

اما قصور مقتضی؛ اینها را باید تک به تک برگردیم و بررسی کنیم. آیه شریفه که فرمود ﴿إن تبدوا ما فی أنفسکم أو تخفوه یحاسبکم به الله﴾. آنی را که در نفستان اخفاء می‌کنید محاسبه می‌شوید. خب این فرض کرده است که آنی که در نفس ما است چیز بدی است، در رتبه قبل فرض کرده مورد محاسبه است. فرموده که ما در آن محاسبه‌تون می‌کنیم. فکر نکنید چیزهای خلاف در ذهنتان چون ابراز نکرده‌اید ما خبر نداریم و محاسبه ندارید. نه، آن چیزهای بدی که در نفستان هست، در ذهنتان هست، ابراز هم نکردید، محاسبه می‌شوید. اما آنهایی که در ذهنتان بد هستند چه هستند، آیه شریفه ساکت است. موضوعش چیزهای بدی است، چیزهایی هست که جای محاسبه دارد، اما اینکه چه چیزهایی محاسبه دارند، نه. شاید سوء ظن مثلاً. تخفوه فی انفسکم است دیگر. یا یک چیزهایی که شاید تصمیم دارد مؤمنی را بکشد، مؤمن را، تصمیم معصیت. شاید تصمیم معصیت مورد مؤاخذه است، مورد محاسبه است، ولی تصمیم معصیت خیالی نباشد.

فی الجمله از این آیه استفاده می‌شود که یک چیزهایی در نفس آدم هست که جای محاسبه دارد، جای مؤاخذه دارد و استحقاق عقوبت دارد، اما آنها چه هستند، آیه شریفه آنها را معین نمی‌کند.

پاسخ به سؤال: چرا شیخ انصاری همین را می‌گوید. می‌گوید قصد معصیت داری بد است. بگو یحاسبکم. اما اگر قصد معصیت خیالی داری، نه این مورد محاسبه نیست که.

آیه قرآن صغری را بیان نمی‌کند که آنهایی که محاسبه می‌کنیم چه هستند. فقط می‌گوید بر آنچه در دلهایتان هست محاسبه می‌شوید. پس ما می‌فهمیم یک چیزهایی در دلمان هست، ابراز نشده، جای محاسبه دارد. اما آنها چه هستند شاید فقط قصد معصیت باشد.

پاسخ به سؤال: می‌گوییم شاید دیگر. اگر کسی حرف شیخ انصاری را زد گفت تجری قبح ندارد، جای محاسبه ندارد. گفت این آیه قرآن گفته است محاسبه می‌کند چیزهایی که جای محاسبه دارد دیگر، من ادعا می‌کنم تجری محاسبه ندارد، چه جواب می‌دهید؟ سؤال: چه فرقی دارد؟ پاسخ: چه فرقی دارد می‌شود همان ادله قبل! نه، با همین می‌خواهیم درست کنیم، با این نمی‌شود درست کرد. موضوعش چیزی است که جای محاسبه دارد. چیزی که جای محاسبه دارد، خدا محاسبه می‌کند. اما چه چیزهایی جای محاسبه دارد، حکم، موضوعش را اثبات نمی‌کند.

فکر می‌کردم دلالت این آیه خیلی ضعیف است، بر کسی توهم نمی‌رود. حالا می‌بینیم دفاع می‌کنند! بقیه‌اش فردا انشالله.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo