< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

1401/09/06

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: القطع وأحکامه/تجری /حکم متجری به

 

حکم فعل متجری به

نظر مرحوم آخوند: فعل متجری‌به علی ما هو علیه است

بحث در فرمایش مرحوم آخوند بود. مرحوم آخوند بعد از اینکه فرمود متجری استحقاق عقوبت دارد، ادعا کرد که فعل متجری‌به علی ما هو علیه است. اگر فعل متجری‌به واجب است و این خیال می‌کرده حرام است، آن به وجوبش باقی است. دو تا وجه را برای این فرمایشش ذکر کرده است. وجه اول این بود که فرمود قطع اعتقادی از عناوینی نیست که ملاک داشته باشد، ملاک واقع را عوض کند، بر آن غلبه پیدا کند.

استدلال اول: ادعای بداهت قبح صدور + عدم تسری آن به صادر

قطع به اینکه این مایع خمر است، گفته بدیهی است که تو قطع پیدا کردی خمر است، این مثلاً مصحلتش از بین برود. اگر محبوب است در واقع بشود مبغوض. گفته معنا ندارد قطع شما مغیر این مقطوع‌به باشد چه از جهت حسن و قبح عقلی، و چه از نظر محبوببیت و مبغوضیت شرعی. مرحوم آخوند ادعا دارد که تجری قبیح است ولی فعل را قبیح نمی‌کند.

این برای بعضی‌ها هضمش سخت شده بود. تجری قبیح است، استحقاق عقوبت دارد ولی فعل قبح ندارد و علی ما هو علیه است. چطور می‌شود فعل قبح ندارد ولی تجری قبیح است؟ بیانش این است در ذهن مرحوم آخوند اینست که تجری که قبح دارد، که استحقاق عقوبت دارد و گفته قبح آن ذاتی است، معنا ندارد که منفک بشود. قبح تجری مانند قبح معصیت، ذاتی است.

فرموده و در ذهن مبارکش این است که موضوع قبح جهت صدور از فاعل است. آنی که الان دارد بحث می‌کند صادر را بحث می‌کند، فعل را بحث می‌کند، بارز را بحث می‌کند. و آنی را که ادعا کرد قبح دارد، استحقاق عقوبت دارد، آن بروز را می‌گوید، اضافه فعل به این فاعل، چه بسا که فعل حسن دارد، معنای اسم مصدری، ولی صدورش مذمت دارد. مثال خوبی زده است مرحوم آقا سید محمد باقر: جارو کردن خیابان چیز خوبی است، تطهیر است، ولی اگر صادر بشود از یک مرجع تقلیدی می‌گویند از شما قبیح است. صدور بد است، صادر خوب است. حسن فعلی دارد ولی قبح فاعلی دارد.

مرحوم آخوند تمام تلاشش این است که بگوید آن که قبیح است و استحقاق عقوبت دارد این در صدد عصیان برآمدن است، حیث صدور قبح دارد، قبحش هم ذاتی است و لاینفک است. این اقدام حیث صدور قبیح است، این قبح به فعل سرایت نمی‌کند؛ فعل علی ما هو علیه است. قطعی که دارید، اعتقادی که دارید صدور را قبیح می‌کند، نه صادر را. ادعای بداهت کرده است؛ هم در ناحیه صدور ادعای وجدان کرده است، گفته واضح است بالوجدان صدور قبیح است، صدور استحقاق عقوبت دارد. و هم در ناحیه صادر گفته است که پر واضح است که معنا ندارد صادر بر اثر قطع شما حکمش عوض بشود، حسنش عوض بشود.

این حرف مرحوم آخوند است. جهت اضافه (قبح فاعلی بهش می‌گویند) منشأ استحقاق عقوبت این صدور از شما است که مصداق هتک مولا است. اضافه‌ش به شما هتک مولا است نه خود فعل. فعل که شرب آب است، شرب آب که هتک مولا نیست. صدورش از شمای قاطع هتک مولا است. جرئت بر مولا است. آن قبیح است، آن استحقاق عقوبت دارد، ولی بالبداهه فعل علی ما هو علیه است. قبح آن به فعل سرایت نمی‌کند. ملاکی که در فعل داشتیم به همان حال خودش باقی است. یک ذوالملاکی که غالب بر آن باشد محقق نشده است. آنچه که محقق شده یک چیز دیگه‌است.

این حرف متینی است (در عرف هم هست) که چه بسا اصل فعل با صدورش اختلاف پیدا می‌کند. می‌گوید کار خوب است ولی از شما خوب نیست، از شما سر بزند خوب نیست. اصل کار خوب است ولی انتسابش به شما بد است. شرب ماء کرده است، شرب ماء خوب است، قبحی ندارد که، ولی چون به عنوان مقطوع الخمریه است، صدورش از متجری قبیح است. استحقاق عقوبت دارد. این فرمایش مرحوم آخوند است در وجه اول.

اشکال استاد به استدلال اول

عرض ما این است که خود این فعل مصداق تجری است و عنوان تجری را دارد. اینکه مرحوم آخوند جهت صدور را فقط می‌گوید قبیح است، این درست نیست عقل قبح را برای صادر می‌بیند منتها به حیثیت تعلیلیه جهت صدور. فعلی که این شرب، این شرب خمر، چون به داعی طغیان از او صادر شده است، شرب چنین خمری که به داعی طغیان مولا صادر شده است، این را عقل، عقلاء، وجدان قبیح می‌داند، نه مجرد صدور، اضافه.

[حرف آخوند] یک مطلب دقیقی است که در میان عرفِ عقلاء نیست. مردم می‌گویند تو که یقین داشتی چرا خوردی. این خوردن را به سرش می‌زنند. فعل را موجب استحقاق عقوبت می‌بینند. لااقلش این است که، اگر این را ادعا نکنیم، این بداهتی که آخوند ادعا می‌کند روشن نیست. می‌گوید بدیهی است، نه بدیهی نیست. چطور بدیهی است که بعضی‌ها می‌گویند همین فعل قبیح است. قبیح است عقلاً، اگر هم کسی گفت ما حَکم به العقل حکم به الشرع، شرع هم می‌گوید حرام است. چطور بدیهی است که خیلی‌ها منکر این بدیهی‌اند.

نه، اینکه فعل جهت صدورش قبیح است، نه اینکه این فعل قبیح است، اینها خلاف ارتکاز است. خود فعل را می‌گویند قبیح است. این خوردنت کار زشتی بود، یقین هم داشتی. یقین داشتی بچه مولا است کشتیش، این کشتنت کار زشتی بود. اینطور می‌گویند. نه اینکه حیث صدورش زشت است. این دقت در میان موالی و عبید عرفی نیست. این کاشف از این است که استحقاق عقوبت بر جهت صدور نیست، بر صادر است، منتها صادر که استحقاق عقوبت دارد، آن حیثیت تعلیلیه است، چون با این علم بود، چون با قطع فرزند مولا صادر شد، مردم می‌گویند کارت زشت بود، کشتی این شخص را با اینکه یقین داشتی فرزند مولا است. این کشتننت قبیح است، نه جهت صدورش از تو بکونک قاطعاً. این معنای دقیق توی ذهن موالی و عبید عرفی نیست، یا لااقل روشن نیست که دلیل مرحوم آخوند می‌پرد دیگر. آخوند می‌گوید بدیهی است، نه بدیهی نیست.

استدلال دوم: اختیاری نبودن فعل متجری‌به

مرحوم آخوند فرموده: ثانیاً ما نمی‌توانیم بگوییم این فعل بما هو مقطوع الحرمه، در خصوص شبهات موضوعیة البته، نمی‌توانیم بگوییم حکمش تغییر کرده، چرا؟ چون این فعل، این شرب، بما هو مقطوع الحرمه فعل اختیاری نیست. آن فعل اختیاری است که متصف می‌شود به حسنٌ عقلاً او قبیحٌ عقلاً، واجبٌ شرعاً او حرامٌ شرعاً. اصلاً این شرب مقطوع الخمریه، این شرب به عنوان مقطوع الخمریه این فعل اختیاری مکلف نیست.

در ادامه کلامش، یک صفحه بعدش می‌گوید اصلاً از این شخص فعل اختیاری سر نزده است. ما یک شرب الماء داریم در اینجا که آن قبح ندارد. یک شرب خمر داریم که آن صادر نشده است، تا بگویی قبیح است. صادر نشده است، فرض این است که واقعاً آب است، می‌ماند شرب مقطوع الخمریه. آخوند می‌گوید این مقطوع الخمریه تا به حال می‌گفت بدیهی است نمی‌تواند حکمش را عوض کند، حالا می‌گوید نمی‌تواند حکمش را عوض کند چون اختیاری نیست.

چرا اختیاری نیست؟ فرموده که قوام اختیاری بودن به قصد است. فعل اختیاری فعلی است که عن قصدٍ صادر بشود، کسی که مقطوع الخمریه را می‌خورد قصد نکرده است شرب مقطوع الخمریه را، او قصد کرده است شرب خمر را. قطع طریق است. به عنوان خمر خورده است این را اصلاً. مقصودش شرب الخمر است که آن لم یقع، شرب مقطوع الخمریه را هم که قصد نکرده است. فلم یصدر منه فعل اختیاری، بلکه (ترقی کرده است) غالباً انسان، متجری، به آن جهت قطعش اصلاً التفات ندارد.

غالباً انسان‌ها از قطعشان غافل هستند، چون قطع طریق محض است. نظر به قطع آلی است، به یُنظر، با آن می‌بینیم مقطوع به را. شما ببینید در آنجاهایی که یقین دارید باران می‌آید، فقط آمدن باران را می‌بینید، قطعتان را نمی‌بینید. نظر به قطع آلی است، مغفول عنه است. غالباً. می‌شود یک جایی هم التفات پیدا کنید ها، من الان قطع دارم که باران می‌آید، می‌شود. ولی غالباً انسان از قطعش غافل است. نظر به قطع آلی است، مغفول عنه است. نظر آلی یعنی آن شیء آلت است، ما به ینظر است، انسان از آن غافل است. قاطعین از قُطوعشان غافل هستند. وقتی غافل است، معنا ندارد فعلش اختیاری باشد.

یک مقدار جلوتر رفته است از اینکه مقصود نیست، (بل) ترقی کرده است. مقصود نیست بماند، مغفول عنه است اصلاً. این «بل» مرحوم آخوند. روی این حساب فرموده فعل متجری‌به معنا ندارد حسن و قبحش عوض بشود. چون اختیاری نیست، حسن و قبح دائر مدار اختیار است. این فعلِ اختیاری است که متصف می‌شود به حسن او قبیح. این فعل اختیاری است که متصف می‌شود به واجب او حرام. اینجا ما فعل اختیازی نداریم. این هم وجه ثانی برای بقای فعل متجری به علی ما هو علیه، یعنی عدم تغیرش به خاطر تجری مکلف.

اشکال مرحوم نائینی (یا مقرر نائینی) بر استدلال دوم

خب همین جا ما یک کلمه‌ای بگوییم و دیگه تطویل نکنیم. مرحوم نائینی اشکال کرده است بر این بیان دوم مرحوم آخوند. اشکال کرده، فرموده اگر نظر به قطع آلی است، مورد غفلت است، انسان‌ها از آن غافل‌اند، پس در قطع موضوعی چه می‌گویید؟ در قطع موضوعی بلااشکال التفات هست دیگر. اذا قطعتَ باقامة عشرة ایام فأتمم، یقین پیدا کردی ده روز یک جا می‌مانی تمام بخوان. آدم خودش را بررسی می‌کند من یقین دارم یا نه مردّدم؟ التفات به قطع موضوعی قطعاً هست. چطور شما می‌گویی انسان از قطعش غافل است، نه، در قطع موضوعی انسان غافل نیست.

عدم ورود اشکال نائینی از نظر استاد

نمی‌دانم چطور شده است، این حرفها به احتمال زیاد برای مقرر است، نائینی اجلّ از این اشکالات است. مرحوم آخوند می‌گوید غالباً. غالباً غافل است. راست هم می‌گوید، انسان‌ها غالباً غافل‌اند، ولی احیاناً هم، حتی در قطع طریقی هم آدم ممکن است احیاناً برگردد. بگوید به این مسئله واقعا من یقین دارم یا ندارم؟ گاه آدم می‌تواند یقینش را مد نظر قرار بدهد. به یقینیش به صورت ما فیه یُنظر نگاه بکند. که من یقین دارم اینجا. واقعاً یقین دارم که زید آمده است یا نه، اطمینان دارم، یا ظن دارم. این اشکال از مرحوم نائینی مجال ندارد.

سه نقض مهم به استدلال دوم

نقض اول (سید یزدی): عدم لزوم کفاره در افطار رمضان در صورت اختیاری نبودن فعل

نقض اول منسوب به مرحوم سید یزدی است، می‌گویند مرحوم سید در یک جلسه‌ای که با آخوند بحثشان شد، این نقض را به آخوند کرده و گفته اگر یک کسی در ماه رمضان یک مایعی را فکر کرد خمر است، یقین کرد خمر است و خورد. باید بگویید این کفاره ندارد. روزه‌اش باطل است، عیب ندارد. چون نیت افطار کرده است، نیت افطار قاطع صوم است. ولی کفاره ندارد. اگر کسی در اثنای شهر رمضان، نیت بکند بخوریم روزه‌مان را، چه غذای خوبی است از دست ندهیم. بعد گفت لعنت بر شیطان. شیطان را لعنت کرد و نخورد، روزه‌اش باطل است ولی کفاره ندارد، چون کفاره موضوعش افطر است، این لم یفطر. این «ینوی» است نه که افطر. روزه‌اش باطل است، بحث نداریم.

گفته است لازمه‌اش این است که کفاره نداشته باشد؛ چرا؟ به خاطر اینکه موضوع کفاره فعل اختیاری است. فعل اختیاری از این صادر نشده است. این الان شرب کرد این مایع را بما هو خمر. قطع داشت خمر است، بما هو خمر شرب کرد. خب التفات که ندارد، عنوان قطع را که قصد نکرده است، چون عنوان مقطوع ‌الخمریه را قصد نکرده پس این فعلش اختیاری نیست. خب فعلی که اختیاری نیست، افطارآور نیست. بحث می‌کنند یشترط فی مفطِریة المفطرات ان یکون صدورها عن اختیارٍ. عن اختیار نیست که. شما باید بگویید فعل اختیاری از او سر نزده است، پس کفاره‌ای به گردنش نیست. در حالی که شکی نیست که باید کفاره بدهد. کسی که یقین پیدا کرده این خمر است، باز هم این را خورده یقیناً کفاره بر او واجب است.

طرد نقض: عمل اختیاری نیست اما جامع اختیاری است

بعضی دفاع کرده‌اند از مرحوم آخوند وگفته‌اند اینجا هم فعل اختیاری هست، و آن فعلی اختیاری ضمنی. برخی ادعا کرده‌اند که درست است شرب هذا المایع بما هو خمر اختیاراً از این صادر نشده است، ولی بما هو مایعٌ ازش صادر شده است دیگر. کسی که اراده کرده است شرب مقطوع الخمریت را، در ضمنش اراده کرده است شرب مایع را. شرب مایع را اراده کرده است، قصد کرده است. وقتی قصد کرده است به خاطر اینکه آن جامع (شرب مایع) را قصد کرده است، فقد أفطر.

اشکال به طرد نقض: جامع تابع خاص است

ولکن این دفاع درست نیست. خود آخوند هم در کفایه می‌گوید فلم یصدر منه فعلٌ اختیاری. اصلاً کسی که شرب خمر اعتقادی می‌کند لم یصدر منه فعلٌ اختیاری. خود صاحب مسئله می‌گوید اصلاً از او فعل اختیاری صادر نشده است.

نکته‌اش هم این است که، (این را در بحث اقل و اکثر گفته‌اند)، اینکه می‌گویند اقل وجوب ضمنی دارد، این وقتی است که اقل در ضمن اکثر باشد وجوب ضمنی دارد. همیشه ضمنی تحققش موقوف بر ما فی الضمن است، آن کلّ است. اگر آن کل محقق شد این در ضمنش هست، اگر آن کل محقق نشد، در ضمنش معنا ندارد. اینجا هم همینطور است، اگر فعل من اختیاری بود، معنا داشت بگوییم پس در ضمنش جامع را هم قصد کرده است، قصد کرده است کل را پس در ضمنش قصد کرده جامع را.

ولی اگر من کل را قصد نکردم، اگر من شرب مقطوع الخمریه را، که کل است، قصد نکرده‌ام، کل محقق نشده؛ چطور شرب جامع در ضمنش محقق شده است؟ جامع تابع کل است؛ ضمن تابع ما فی الضمن است. من شرب خمر مقطوع الخمریه را قصد نکردم، پس بگوییم در ضمنش شرب جامع را قصد کردی. ضمن ندارد دیگر؛ آن را قصد نکردم که در ضمنش این را قصد کرده باشم.

لذا این نقض مرحوم سید، تو ذهن ما این است که نقض تمامی است، و این هم که میگویم عن صدرٍ چون در کتابها نیست. چون مرحوم آشیخ اصفهانی بعضی از نقوض را آورده این را نیاورده. به ذهنم این است که این نقض مرحوم سید در کتابها نباشد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo