< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مهدی گنجی

98/01/31

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: بررسی نسبت روایات وقت مختص و مشترک /اوقات الصلوات /صلاه

خلاصه مباحث گذشته:

استاد در جلسه ی گذشته به بیان ادله ی قول به وقت مختص پرداختند و در نهایت مقتضی قول به وقت مختص را پذیرفتند. در این جلسه به بررسی نسبت آن روایات با روایات باب وقت مشترک می پردازند.

1بررسی نسبت بین روایات داله بر وقت مختص و روایات وقت مشترک

بحث در روایاتی که به آن ها برای قول به وقت مختص استدلال شده بود به اتمام رسید. حال بحث می شود در نسبت بین این روایات دال بر وقت مختص، و روایاتی که دال بر وقت مشترک هستند مانند روایات إذا زالت الشمس فقد دخل الوقتان؛ برخی مثل محقق بروجردی می فرمایند که همان روایات نیز دال بر وقت مختص هستند و إلا أن هذه قبل هذه را اینگونه معنا می کنند که این وقت قبل از آن وقت؛ در این صورت اصلا تعارضی نیست و نوبت به معالجه نمی رسد[1] . اگر هم گفته شود که آن روایات اجمال دارند، باز حجت نیست و کنار گذاشته می شود و نوبت به معالجه نمی رسد. أما در یک صورت نوبت به معالجه می رسد و آن فرضی است که بگوییم روایات إذا زالت الشمس دخل الوقتان ظهور در وقت واحد دارند و وقت واحد برای هر دو است که محقق حکیم و محقق خویی این بیان را دارند. ما از لحاظ سندی مناقشه ای در روایات دال بر وقت مختص نداشتیم. انجبار به عمل اصحاب را قبول داشتیم و محمد بن سنان را نیز معتبر می دانستیم. لذا تعارض می شود بین دلالت این دسته از اخبار و روایاتی که دال بر وقت مشترک هستند و باید به حل این تعارض پرداخت. روایات دخل الوقتان تواتر دارد و معنایش این است که زوال وقت مشترک هر دو نماز است.

1.1حمل بر وقت شأنی و فعلی

برخی این تعارض را اینگونه حل کرده اند که روایات دال بر وقت مشترک، وقت شأنی را بیان می کنند و روایات وقت مختص در مقام بیان وقت فعلی هستند. برخی مثل محقق خویی که اصلا می فرمودند حمل می شود روایات بر ترتیب لا للتوقیت و ظاهرش را کنار می گذاشتند. ولی بر فرض اینکه بگوییم ظاهر آن قابل اخذ است گفته شده است که راه حل تعارض، حمل بر وقت شأنی و فعلی است.

1.1.1مناقشه صاحب جواهر رحمه الله

مرحوم صاحب جواهر فرموده است که این حمل بسیار ضعیف است که ما روایت داود بن فرقد را بر فعل حمل کنیم، زیرا اگر قرار باشد فعل مراد باشد، دیگر فرقی بین وقت بعدی و وقت اول نیست. در وقت بعدی نیز در حق ملتفت اول باید ظهر و سپس عصر خوانده شود. اگر قرار باشد که از باب ترتیب باشد، این ترتیب در وقت بعد نیز وجود دارد در حالی که در روایت بین چهار رکعت اول وقت با بعد آن فرق گذاشته شده است. بنابراین صاحب جواهر این حمل را قبول ندارند[2] .

1.1.2اشکال محقق حکیم به صاحب جواهر

محقق حکیم رحمه الله فرموده است که أقرب همین حمل است؛ ایشان فقط إدعا کرده است و اشکال صاحب جواهر را نیز دفع کرده است. ایشان بیانی برای اینکه اقرب همین حمل است نیاورده است. شاید در ذهن ایشان همان فرمایش محقق خویی بوده است که عرفی نیست که وقت به اندازه ی چهار رکعت، وقت مختص یک نماز باشد زیرا چهار رکعت خواندن به حسب افراد مختلف فرق می کند. ایشان تضعیف صاحب جواهر را جواب داده است که ما روایت داود را حمل بر جهت ترتیب می کنیم و کلام صاحب جواهر را نیز اینگونه جواب می دهیم که ما می گوییم با اینکه حمل بر ترتیب می شود ولی باز بین چهار رکعت اول با وقت بعدی فرق دارد و فارقش نیز این است که ملتفت فقط باید ظهر را بخواند و عصر نمی تواند بخواند ولی در چهار رکعت دوم می تواند عصر را بخواند اگر ظهر را خوانده باشد. اشکال صاحب جواهر این بود که اگر مراد ترتیب است ترتیب در چهار رکعت اول و وقت بعد از آن فرقی نمی کند زیرا باید در وقت بعد نیز اول ظهر و سپس عصر خوانده شود، محقق حکیم جواب داده است که اینکه در روایت داود می گوید اول این چهار رکعت با بخوان به دلیل ترتیب است و خصوص چهار رکعت ظهر را می گوید زیرا در حق ملتفت غیر از این نماز نمی شود خواند و عصر باطل است بر خلاف وقت ثانی که در وقت ثانی می توان عصر را خواند، اگر ظهر را قبلا خوانده باشد. این أگر گفتن، در وقت ثانی مفروض است ولی در وقت اول نیست زیرا در وقت اول اصلا و أبدا نمی توان عصر را خواند. لذا با این بیان تضعیف صاحب جواهر را قبول نکرده است. کلام محقق حکیم چنین است:

«و استضعاف هذا الحمل في الجواهر من أجل أنه لا يختص بمقدار الأربع، بل هو مطرد في عامة الوقت. ضعيف من أجل أن مقدار أداء الظهر بعد الزوال لا يمكن فيه فعل العصر أصلًا، بخلاف ما بعده، فإنه يمكن فعلها فيه و لو من جهة فعل الظهر في أول الوقت. و لا تبعد دعوى كون الحمل الثاني أقرب، بل لعله مراد جماعة من القائلين بالاختصاص كما يظهر من أدلتهم عليه»[3] .

1.1.3مناقشه در کلام محقق حکیم

به ذهن می رسد که این کلمات محقق حکیم از جمله دقت های غیر عرفی است. انصافا بین این دو روایت که آمده است: إذا زالت الشمس دخل الوقتان، و إذا زالت الشمس فلیصل المصلی أربع رکعات ثم هو فی وقت من الصلاه ی حتی تغیب الشمس، دو گونه حمل وجود دارد. یکی اینکه بگوییم روایت اول که دخل الوقتان را می گوید یعنی به نحو ترتیب، یعنی به قرینه اینکه روایت حلبی و داود بن فرقد می گوید وقت مختص است و سپس وقت هر دو است، می توان گفت که وقتان علی الترتیب است و تصرف خیلی شدیدی در روایات نکرده ایم. اینگونه حمل کردن خیلی خلاف ظاهر نیست بر خلاف اینکه روایت داود را اینگونه معنا کنیم که به خاطر ترتیب است. این حمل خلاف ظاهر است زیرا ظاهر آن بیان وقت است و حمل آن بر فعل یک خلاف ظاهر شدیده است.

به نظر ما صاحب جواهر درست فرموده است؛ لذا اینکه ما روایت داود را بر فعل حمل کنیم خیلی خلاف ظاهر است، بر خلاف حمل دیگر که حمل دخل الوقتان بر ترتیب بود که به نظر خلاف ظاهر نیست و لازمه اش تصرف شدید در روایت نیست.

البته فراموش نشود که از اول هم دلالت روایات دخل الوقتان را بر مشترک، واضح نمی دانستیم ولی برفرض که واضح باشد این گونه جمع می شود. شاهدش اینکه در روایتی هر دو معنا جمع شده است؛ بدین بیان که اول می گوید هنگام زوال وقت ظهر شروع می شود و بعد از خواندن ظهر وقت هر دو نماز داخل می شود. روایت موثقه اینگونه است:

« َ عَنْهُ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ مُوسَى بْنِ بَكْرٍ عَنْ زُرَارَة قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع أَحَبُّ الْوَقْتِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَوَّلُهُ حِينَ يَدْخُلُ وَقْتُ الصَّلَاةِ فَصَلِّ الْفَرِيضَةَ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَإِنَّكَ فِي وَقْتٍ مِنْهُمَا حَتَّى تَغِيبَ الشَّمْسُ»[4] .

این روایت معتبره است و موسی بن بکر نیز به نظر ما مشکلی ندارد. حین یدخل وقت الصلاه ی یعنی دخول شمس که خود روایت نیز می گوید. أول روایت می گوید فصل الفریضه ی ظاهرش این است که وقت ظهر داخل شده است و اگر خواندی، دیگر بعد از آن وقت هر دو شروع می شود. فإنه فی وقت منهما حتی تغیب الشمس با اینکه آخر وقت هم باز اختصاص به عصر دارد معلوم می شود که این روایات با هم تنافی ندارند. روایت إذا دخل الوقتان از این طرف را می گوید که مشترک است، یعنی از اول زوال، این روایت مذکور از آخر می گوید مشترک هستند معلوم است که به راحتی با روایات دال بر وقت مختص، قابل جمع هستند. روایت می گوید اول وقت ظهر اول زوال است و اگر به جا آورده نشود هر دو نماز وقتش داخل می شود. اینکه وقت هر دو است با اینکه آخر وقت باز اختصاصی عصر است ولی تنافی ندارند و اختصاصی را به نحو مشترک نیز بیان کرده اند و عرفیت هم دارد.

بنابراین اگر بناء باشد جمع دلالی کنیم انصاف با صاحب جواهر است که فرموده است رفع ید از دخل الوقتان و حمل آن بر ترتیب اولی است از حمل روایت داود بر فعل؛ در مرحله ی بعد اگر کسی گفته شود که هر کدام از دسته روایات مزیتی دارند و حمل روایات دخل الوقتان بر وقت مختص نیز بعد دارد، گفته می شود که دو تا ظهور داریم که با هم تکافو و تنافی دارند و باید این تنافی بین ظهورین را حل کرد.

1.2بررسی مرجحات باب تعارض بر فرض تعارض دلالی خبرین

اگر تعارض را قبول کردیم، همانطور که محقق خویی در اصول فرموده است روایاتی که خلاف سنت باشند را از حجیت ساقط می کنیم. یا به بیان دیگر روایت شاذ در مقابل مشهور می گوییم حجیت ندارد. بنابراین هر مبنایی را أخذ کنیم حق با جانب وقتان است، زیرا روایات إذا زالت الشمس دخل الوقتان روایاتی مشهوره هستند و ما علم به صدور برخی از این روایات داریم؛ عده ی زیادی این روایات را نقل کرده اند و إبن إدریس بر قول دخول وقتان فی زمان واحد طعن زده است و گفته است این حرف، حرفی است که ناشی از عدم فهم صحیح روایات است. محقق در جواب فرموده است کثیری از اجلاء اصحاب این روایات را نقل کرده اند و جای طعن نیست. لذا اگر ما نتوانیم جمع دلالی کنیم و نوبت به تعارض برسد، خذ بما اشتهر بین أصحابک من الروایات که منطبق بر روایات دخل الوقتان است. لکن اشکالی که مطرح است این است که شهرت فتوایی بر خلاف این حمل است.

شهرت فتوایی این است که دخل الوقتان مترتبان؛ اینکه شهرت فتوایی بر چیست؟ آیا شهرت فتوایی بر همان دخول وقت مترتبا است یا شهرت نیست محقق حکیم رحمه الله مناقشه کرده است و فرموده است شهرت فتوایی نیز بر دخل الوقتان به نحو ترتیب در توقیت، مشهور نیست. سپس عبارات بعضی از فقهاء از جمله علامه و ابن ادریس را ذکر کرده است و ما بعد از ملاحظه ی آن ها دیدیم که اتفاقا همان عبارات بر خلاف محقق حکیم است.

لذا می گوییم بعید نیست که شهرت فتوایی بر قول به وقت مختص منعقد باشد. همانطور که ابن ادریس نیز فرموده است که بعضی از علماء فقط قائل به دخل الوقتان هستند. محقق خویی نیز شهرت را قبول کرده است و در آن مناقشه ای ندارد.

فتحصل المختار اینکه قول به وقت اختصاصی صحیح است و شهرت فتوایی نیز بر آن منعقد است. لذا نمی توان بر خذ بما اشتهر بین أصحابک به این مرجح عمل کرد. در اصول گفته اند که اگر شهرت روایی بود ولی مخالفی از جانب شهرت فتوایی داشت نمی توان بدان اعتناء کرد.

بعد از فرض این مرجح و برفرض که این شهرت در هیچ کدام از قولین مورد قبول واقع نشد، مرجحیت مخالفت عامه مطرح می شود. این مرجح نیز کارساز نیست زیرا هر دو دسته از روایات خلاف عامه است. عامه قائل بودند که وقت عصر از مثل می آید و اصلا ارتباطی به این روایات ندارند.

1.2.1بررسی مرجحیت موافقت کتاب در مقام

تنها مرجحی که می توان گفت در این جا مجال دارد موافقت یا مخالفت کتاب است. آیا می توان به اطلاق آیه ی شریفه أقم الصلاه ی لدلوک الشمس إلی غسق اللیل تمسک کرد یا خیر؟ گفته می شود طبق این آیه وقت هر چهار عمل آمده است و متکلم وقتی می گوید من این چهار عمل را بین این دو حد از زمان واجب کرده ام یعنی دخل الوقتان دال بر وقت مشترک است. بنابراین روایات دخل الوقتان مطابق آیه ی شریفه می شود. لکن به ذهن می آید که دخل الوقتان یک چیز را می گوید و أقم الصلاه ی یک مطلب دیگری را می گوید لذا این دو به هم ارتباطی ندارند. آیه شریفه گرچه می فرماید که نمازهایی را بین این وقت قرار داده ام، لکن دلالت ندارد که این یک وقت برای هر دو نماز است. بر فرض که قبول کنیم که این آیه دال بر وقت بودن برای هر دو نماز است، می گوییم از این آیه شریفه استفاده نمی شود که زمانی که دلوک شمس شد چهار وقت با هم داخل شده است. یعنی اطلاق کلی آیه را قبول داریم که می گوید بین این حدین این چهار نماز هستند، لکن اینکه وقت هر چهار نماز( یا حدأقل وقت ظهر و عصر باهم) به دلوک شمس داخل شده باشد مئونه ی زائده می خواهد.

به عبارت دیگر اگر کسی بگوید که إذا زالت الشمس موافق قرآن است می گوییم هیچ ارتباطی به بحث ندارد. زیرا آیه قرآن این مطلب را که با زوال شمس وقت نماز ها باهم داخل شوند نمی رساند.

1.2.2مقتضای اصل عملی در مقام

فالحاصل اگر در نهایت قبول کردیم که این روایات دو ظهور دارند و قبول کردیم که این ظهورات متعارض هستند، مرجحی در بین نداریم و باید بگوییم بنابر اصاله ی التساقط هر دو دسته از روایات ساقط هستند و نوبت به اصل عملی می رسد. حال باید بحث شود که مقتضای اصل عملی چیست؟

مقتضای اصل عملی یختلف بإختلاف الموارد؛ اصل عملی را ما باید در ثمرات وقت مختص و مشترک بحث کنیم. مثلا کسی فکر می کرده که ظهر را خوانده است و شروع به خواندن نماز عصر کرد، مشهور می گویند این نماز باطل است. حال ما که شک داریم صحیح است یا باطل است، مقتضای اصل عملی چیست؟ ما انشاالله در بحث از ثمرات درهر ثمره ای که برسیم مقتضای اصل عملی آن را مورد بحث قرار خواهیم داد. مرحوم سید یزدی ثمرات را ذکر می کند. محقق حکیم در همین جا ثمرات را ذکر کرده است لکن ما به تبع سید در همان جای خود ثمرات را ذکر می کنیم.

2چگونگی تحدید وقت اختصاصی

بحثی که از این مسئله باقی می ماند این است که وقت اختصاصی را چگونه باید تحدید کرد؟ قائلین به اشتراک نیاز به تحدید ندارند ولی مشهور که قائل به اختصاص هستند، چگونه وقت اختصاصی را تحدید می کنند؟ محقق حکیم رحمه الله این بحث را مطرح کرده است. ایشان تاره ی به حساب حالات بحث کرده است و تاره ی به حسب فعلی که به جا آورده اید و تاره ی به حسب مقدماتی که شما دارید یا ندارید. در مرحله ی اولی گفته است که به حساب حالات مختلف است؛ یکی بطیء اللسان است و یکی تند لسان است. در مورد بحث حالات می گوید قدر متیقن از وقت اختصاصی اختصاص به حسب حالات است در روایت داود هم آمده بود که «بمقدار ما یصلی المصلی» در شق ثانی ایشان دچار مشکل شده است که آیا به حسب حالات است یا خیر؟ محقق خویی نقض می کرد به اینکه یک کسی اگر نمازش را قبل از وقت شروع کرد و سلام آن داخل وقت بود، روایت منصوص آمده است که این شخص نمازش صحیح است. البته برخی اشکال کرده اند لکن خیلی ها از جمله محقق خویی قبول کرده است[5] ، در این فرض وقت اختصاصی مکلف چه مقدار است؟ صاحب جواهر فرموده است وقت اختصاصی این شخص همان به اندازه تسلیم است. محقق حکیم بدین بیان اشکال کرده است که در جلسه ی بعد بررسی خواهد شد انشاالله.


[1] .تقریر بحث السید البروجردی ج2 ص285.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo