< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مهدی گنجی

98/01/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: رفع تعارض بین روایات وقت نماز ظهر /المواقیت /صلاه

خلاصه مباحث گذشته:

استاد در جلسه ی گذشته به بیان روایات وقت نماز ظهر پرداختند و در این جلسه به حل تعارض بین آن روایات می پردازند.

1تبیین اول وقت نماز ظهر

1.1تعارض بدوی بین روایات

بحث در روایاتی بود که مخالف روایات زوال بودند. گفتیم که بسیاری از روایات مبدأ نماز ظهررا زوال قرار داده بودند. در روایات مخالفه قدم و قدمین و ذراع و ثلثی قامه ی و غیره مطرح شده بود که گفتیم تعارضی بدوی بین روایات وجود دارد. این تعارض را با استفاده از روایات دیگر اینگونه حل کردیم که وقت اولی برای ظهر همان زوال است لکن به خاطر نافله خواندن اجازه ی تاخیر داده اند و تخفیف در نوافل سفارش شده است برای اینکه هر چه نماز ظهر نزدیک به زوال خوانده شود بهتر است.

1.2مشکل روایات قامۀ

در مرحله ی دوم کلام منتهی شد به روایات مثل و قامه ی که محقق خویی می فرمایند این روایات مشکله ی بیشتری دارند. این روایات می گویند که نماز ظهر وقتی داخل می شود که سایه به اندازه ی قامه ی باشند. محقق خویی باب جداگانه ای برای این روایات باز کرده است زیرا اشکال بیشتری دارند. برخی از آن روایات عبارند از: روایت سیزدهم که از زراره است:

« وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ وَقْتِ صَلَاةِ الظُّهْرِ فِي الْقَيْظِ فَلَمْ يُجِبْنِي فَلَمَّا أَنْ كَانَ بَعْدَ ذَلِكَ قَالَ لِعُمَرَ بْنِ سَعِيدِ بْنِ هِلَالٍ إِنَّ زُرَارَةَ سَأَلَنِي عَنْ وَقْتِ صَلَاةِ الظُّهْرِ فِي الْقَيْظِ فَلَمْ أُخْبِرْهُ فَحَرِجْتُ مِنْ ذَلِكَ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ وَ قُلْ لَهُ إِذَا كَانَ ظِلُّكَ مِثْلَكَ فَصَلِّ الظُّهْرَ وَ إِذَا كَانَ ظِلُّكَ مِثْلَيْكَ فَصَلِّ الْعَصْر»[1]

محقق خویی رحمه الله این روایت را آورده است و گفته است روایت دیگری نیز بدین مضمون وارد شده است. آن روایت دیگر روایت سی و سوم از همین باب است:

« مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ الْكَشِّيُّ فِي كِتَابِ الرِّجَالِ عَن‌ حَمْدَوَيْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عُرْوَةَ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ قَالَ: دَخَلَ زُرَارَةُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ إِنَّكُمْ قُلْتُمْ لَنَا فِي الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ عَلَى ذِرَاعٍ وَ ذِرَاعَيْنِ ثُمَّ قُلْتُمْ أَبْرِدُوا بِهَا فِي الصَّيْفِ فَكَيْفَ الْإِبْرَادُ بِهَا وَ فَتَحَ أَلْوَاحَهُ لِيَكْتُبَ مَا يَقُولُ فَلَمْ يُجِبْهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع بِشَيْ‌ءٍ فَأَطْبَقَ أَلْوَاحَهُ وَ قَالَ إِنَّمَا عَلَيْنَا أَنْ نَسْأَلَكُمْ وَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِمَا عَلَيْكُمْ وَ خَرَجَ وَ دَخَلَ أَبُو بَصِيرٍ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع- فَقَالَ إِنَّ زُرَارَةَ سَأَلَنِي عَنْ شَيْ‌ءٍ فَلَمْ أُجِبْهُ وَ قَدْ ضِقْتُ مِنْ ذَلِكَ فَاذْهَبْ أَنْتَ رَسُولِي إِلَيْهِ فَقُلْ صَلِّ الظُّهْرَ فِي الصَّيْفِ إِذَا كَانَ ظِلُّكَ مِثْلَكَ وَ الْعَصْرَ إِذَا كَانَ مِثْلَيْكَ وَ كَانَ زُرَارَةُ هَكَذَا يُصَلِّي فِي الصَّيْفِ وَ لَمْ أَسْمَعْ أَحَداً مِنْ أَصْحَابِنَا يَفْعَلُ ذَلِكَ غَيْرَهُ وَ غَيْرَ ابْنِ بُكَيْرٍ»[2]

عرض کردیم که ظاهرا بین اصحاب غیر از زوال مسئله ی ذراع و ذراعین مشهور بوده است.

در مورد إبراد به صلاه ی روایت دیگری نیز وارد شده است:

« وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: كَانَ الْمُؤَذِّنُ يَأْتِي النَّبِيَّ ص فِي الْحَرِّ فِي صَلَاةِ الظُّهْرِ فَيَقُولُ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص أَبْرِدْ أَبْرِدْ»[3] .

أبرد أبرد را زراره در آن روایت مطرح می کند که ابراد چیست؟ مرحوم صدوق ظاهرا بد معنا کرده است. ایشان ابرد را از برید گرفته است و گفته است یعنی عجل عجل[4] ؛ یعنی پیامبر به موذن می گفته است زود اذان را بگو که زود نماز را بخوانیم. این کلام به نظر ما خلاف ظاهر است. ظاهر این روایت أبرد از همان تبرید است. اگر موذن اذان می گفت معنای مذکور درست بود ولی نمی گوید که موذن اذان می گفت، در روایت آمده است که می آمد نزد پیامبر و اجازه می گرفت که اذان بگویم یا خیر؟ پیامبر می فرمودند که تاخیر بینداز. زراره همین سوال را از امام مطرح کرده است که إبراد چگونه است و دفتر خود را نیز باز کرد:

« إِنَّمَا عَلَيْنَا أَنْ نَسْأَلَكُمْ وَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِمَا عَلَيْكُمْ»

این همان روایت أخری بود که محقق خویی رحمه الله اشاره کرده بود. این دو روایت از نظر مفاد باهم تنافی ندارند؛ درست است که در روایت هفده سوال می کرد از وقت نماز ظهر در شدت حرارت، این جا سوال می کند از کیفیت إبراد، ولی کیفیت ابراد نیز به خاطر همان شدت حرارت است لذا این دو روایت با هم قابل جمع هستند همانگونه که محقق خویی رحمه الله فرموده است. فقط روایت سی و سه یک ذیل دارد:

«...وَ كَانَ زُرَارَةُ هَكَذَا يُصَلِّي فِي الصَّيْفِ وَ لَمْ أَسْمَعْ أَحَداً مِنْ أَصْحَابِنَا يَفْعَلُ ذَلِكَ غَيْرَهُ وَ غَيْرَ ابْنِ بُكَيْرٍ»[5]

ظاهرش این است که در تمام تابستان اینگونه نماز می خواند. توجیه اش این است که صیف در آن زمان همیشه شدت حر داشته است. در هر حال این دو روایت را می توان اینگونه قابل جمع دانست. اما از جهت اینکه در یک روایت ابوبصیر طرف خطاب امام است و اوست که وارد مجلس می شود، در یک روایت عمر بن سعید بن هلال نقل می کند، قابل جمع است که حضرت به دو نفر بیان کردند. یک بار به ابوبصیر فرمودند که برو این قضیه را بگو و یک بار نیز به عمر بن سعید، شاید هم در دو جلسه بوده است وهیچ مشکلی هم ندارد. مخصوصا اینکه سوال ها فرق می کند یک سوال از گرما و دیگری در مورد إبراد است.

نکته: ظاهر روایت می رساند که مقام تقیه نبوده است و خود امام به دلیل مصلحتی جواب را نداده اند زیرا اگر تقیه بود زراره مطرح نمی کرد که وظیفه ما سوال و وظیفه شما هر چه صلاح بدانید است. اصلا این مطلب را مطرح نمی کرد و خود می فهمید که مقام تقیه است.

1.2.1کلام محقق خویی

محقق خویی رحمه الله این روایت را قبول کرده است و فرموده است که امر در مقام توهم حظر است. شاید توهمش این بوده است که در گرمای شدید هم نباید به تاخیر انداخت، حضرت فرمودند می توانید تاخیر بیندازید. ایشان می فرماید تاخیر انداختن مستحب نیست ولی جایز است[6] .

1.2.2بیان استاد

به نظر می رسد همان روایت أبرد أبرد می رساند که ظاهرا معروف بوده است و امام می خواهند بفرمایند اگر تاخیر بیندازید همان فضیلت اول وقت را دارید؛ شما از تاخیر انداختن چیزی را از دست نمی دهید. در شدت حر همچنان فضلیت باقی است. حتی شاید بتوان بالاتر گفت و بگوییم که اصلا در شدت حَرّ به خاطر اینکه اقبال نفس به نماز بیشتر باشد تاخیر افضل باشد. نظیر آن نیز در فقه موجود است که گاهی گرچه اول وقت افضل است ولی استثناء خورده است. اینجا نیز می توان همین احتمال را داد.

اما روایت قامۀ؛ می گوییم که در مورد قامه ی روایتی را نداریم که بگوید اول نماز ظهر قامه ی است. آنچه داریم روایت محمد بن حکیم است که در مورد عصر بحث دارد. متن روایت محمد بن حکیم اینچنین است:

« عَنْهُ عَنْ عُبَيْسٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ قَالَ سَمِعْتُ الْعَبْدَ الصَّالِحَ ع وَ هُوَ يَقُولُ إِنَّ أَوَّلَ وَقْتِ الظُّهْرِ زَوَالُ الشَّمْسِ وَ آخِرَ وَقْتِهَا قَامَةٌ مِنَ الزَّوَالِ وَ أَوَّلَ وَقْتِ الْعَصْرِ قَامَةٌ وَ آخِرَ وَقْتِهَا قَامَتَانِ قُلْتُ فِي الشِّتَاءِ وَ الصَّيْفِ سَوَاءٌ قَالَ نَعَمْ»[7] .

این روایت با روایاتی که می گفت اول وقت عصر نیز از همان زوال است معارضه دارد.

1.2.3حمل قامه ی بر ذراع

یک راه حل این تعارض این است که بگوییم مراد از قامه ی ذراع است که این خلاف ظاهر است زیرا قامه ی به معنای ذراع باشد یک امر بعید است. البته روایاتی در این باب داریم که همه به محمد بن زیاد می رسد:

« وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ خَلِيلٍ الْعَبْدِيِّ عَنْ زِيَادِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فِي كِتَابِ عَلِيٍّ ع الْقَامَةُ ذِرَاعٌ وَ الْقَامَتَانِ الذِّرَاعَانِ»[8] .

در روایت دیگری آمده است که:

« وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ الطَّاطَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع الْقَامَةُ وَ الْقَامَتَانِ الذِّرَاعُ وَ الذِّرَاعَانِ فِي كِتَابِ عَلِيٍّ ع»[9] .

چند روایت است از محمد بن زیاد که مراد از قامه ی ذراع است. با این راه می توان تعارض را حل کرد لکن محقق خویی رحمه الله اشکال کرده است که اولا این روایاتی که قامه ی را ذراع معنا می کند روایاتش از محمد بن زیاد است و او توثیق ندارد. محمد بن زیاد بیاع صابری است که اجلاء مانند صفوان و ابن ابی عمیر از او روایت دارند. به نظر ما نمی توان گفت که آدم بدی بوده است و نسبتا روایات زیادی دارد لذا مشکلی در سند نمی بینیم.

اشکال دوم محقق خویی این است که فرموده است قامه ی در کتاب علی ذراع است در حالی که روایت محمد بن حکیم از امام کاظم است؛ امام کاظم می فرماید اول وقت عصر قامه ی است، این چه ارتباطی دارد به اینکه در کتاب علی علیه السلام قامه ی ذراع باشد؟ ایشان تشکیکی هم کرده است که اصلا بعید است قامه ی به معنای ذراع باشد و گفتنی نیست.

لکن بنابر اینکه علی بن أبی حمزه مشکل سندی نداشته باشد در روایت پانزدهم نیز آمده است:

« َعَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ الْقَامَةُ هِيَ الذِّرَاعُ»[10]

لذا منحصر به کتاب علیّ نمی شود و امام صادق فرموده است. و این اشکال دلالی ایشان وارد نخواهد بود. اینکه ایشان استبعاد می کند که مراد از قامه ی ذراع باشد بعید است، این استبعاد در روایت دیگری حل شده است:

« مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ صَالِحِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ يُونُسَ عَنْ بَعْضِ رِجَالِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَمَّا جَاءَ فِي الْحَدِيثِ أَنْ صَلِّ الظُّهْرَ إِذَا كَانَتِ الشَّمْسُ قَامَةً وَ قَامَتَيْنِ وَ ذِرَاعاً وَ ذِرَاعَيْنِ وَ قَدَماً وَ قَدَمَيْنِ مِنْ هَذَا وَ مِنْ هَذَا فَمَتَى هَذَا وَ كَيْفَ هَذَا وَ قَد يَكُونُ الظِّلُّ فِي بَعْضِ الْأَوْقَاتِ نِصْفَ قَدَمٍ قَالَ إِنَّمَا قَالَ ظِلَّ الْقَامَةِ وَ لَمْ يَقُلْ قَامَةَ الظِّلِّ وَ ذَلِكَ أَنَّ ظِلَّ الْقَامَةِ يَخْتَلِفُ مَرَّةً يَكْثُرُ وَ مَرَّةً يَقِلُّ وَ الْقَامَةُ قَامَةٌ أَبَداً لَا تَخْتَلِفُ ثُمَّ قَالَ ذِرَاعٌ وَ ذِرَاعَانِ وَ قَدَمٌ وَ قَدَمَانِ فَصَارَ ذِرَاعٌ وَ ذِرَاعَانِ تَفْسِيراً لِلْقَامَةِ وَ الْقَامَتَيْنِ فِي الزَّمَانِ الَّذِي يَكُونُ فِيهِ ظِلُّ الْقَامَةِ ذِرَاعاً وَ ظِلُّ الْقَامَتَيْنِ ذِرَاعَيْنِ فَيَكُونُ ظِلُّ الْقَامَةِ وَ الْقَامَتَيْنِ وَ الذِّرَاعِ وَ الذِّرَاعَيْنِ مُتَّفِقَيْنِ فِي كُلِّ زَمَانٍ مَعْرُوفَيْنِ مُفَسَّراً أَحَدُهُمَا بِالْآخَرِ مُسَدَّداً بِهِ فَإِذَا كَانَ الزَّمَانُ يَكُونُ فِيهِ ظِلُّ الْقَامَةِ ذِرَاعاً كَانَ الْوَقْتُ ذِرَاعاً مِنْ ظِلِّ الْقَامَةِ وَ كَانَتِ الْقَامَةُ ذِرَاعاً مِنَ الظِّلِّ وَ إِذَا كَانَ ظِلُّ الْقَامَةِ أَقَلَّ أَوْ أَكْثَرَ كَانَ الْوَقْتُ مَحْصُوراً بِالذِّرَاعِ وَ الذِّرَاعَيْنِ فَهَذَا تَفْسِيرُ الْقَامَةِ وَ الْقَامَتَيْنِ وَ الذِّرَاعِ وَ الذِّرَاعَيْن»ِ[11] .

به دلیل اینکه ظل به اندازه ی ذراع به علاوه ی ظل حادث به اندازه ی قامه ی می شد، به همین مناسبت به جای اینکه بگویند ظل حادث به اندازه ی ذراع باشد گفته اند به اندازه ی قامه ی باشد. با این بیان قامه ی را با ذراع یکی بیان کرده اند. بنابراین مراد از قامه ی ذراع است لکن قامه ی گفته اند به دلیل اینکه اگر کل ظل بخواهد به اندازه ی قامه ی باشد، مشتمل است بر اینکه ظل حادث به اندازه ی ذراع باشد که با ظل قبلی یک قامه ی شود.

« وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لَهُ أَبُو بَصِيرٍ كَمِ الْقَامَةُ قَالَ فَقَالَ ذِرَاعٌ إِنَّ قَامَةَ رَحْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص كَانَتْ ذِرَاعاً»[12] .

یک توجیه دیگری نیز مستفاد از این روایت است این است که مراد از قامه ی قامت انسان نیست.

حاصل الکلام اینکه قامه ی ذراع باشد هیچ اشکالی ندارد و به معنای آن آمده است توجیه اش را نیز عرض کردیم. علی المبنا روایات معتبره داریم و از جهت محمد بن زیاد و علی بن أبی حمزه به نظرما اشکالی ندارد و حجت بر این مطلب تمام است. حال اگر کسی انکار کرد مانند محقق خویی رحمه الله در نهایت که قبول نکرده است قامه ی به معنای ذراع باشد گفته است این روایت ضعیف السند است. ما روایت محمد بن حکیم را علی المبنی حل کردیم ولی ایشان نتوانسته است حل کند روایت را کنار گذاشته است. ما محمد بن حکیم را به دلیل روایت اجلاء از او تصحیح کرده ایم. شاید هم ضعف سند در نظر ایشان به دلیل محمد بن حکیم نباشد و از جهت عبیس باشد. عبیس همان عباس بن هشام ناشری است که در معجم او را بیان کرده اند که ثقه ی است و اشکالی در او نیست. اینکه عبیس همان عباس باشد به قرینه ی راوی است. زیرا یکی از راویان عمده ی او حسن بن محمد بن سماعه است، اینجا نیز تعبیر عنه که در اول سند تعلیق دارد به حسن بن محمد بن سماعه ی بر می گردد. در روایت هفت، مرجع تعلیق آمده است که حسن بن محمد بن سماعه ی است. خلاصه اینکه به نظر ما روایت محمد بن حکیم از نظر سندی تمام است. نتیجه اینکه مشکل روایت محمد بن حکیم حل می شود و نمی شود آن را کنار گذاشت. مراد از قامه ی ذراع است و با همین راه حل، مشکل روایات نیز حل می شود. ایشان چون القامه ی ذراع را قبول نداشت با ضعف سند کنار می گذارد مضافا بر اینکه ایشان می گوید این روایت محمد بن حکیم اگر هم تمام باشد، با آن همه روایت نمی تواند مقابله کند.

1.2.4دلیل عدم وجه جمع اول نسبت به روایت قامه

حال اگر نتوانست با آن روایات مقابله کند، چرا نتوان گفت که همان شاهد جمع که در جلسه ی گذشته با استفاده از روایات بیان کردیم همین روایات قامه ی را نیز حل کند؟

در روایت مکاتبه ی آمده بود که :

« سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى قَالَ: كَتَبَ بَعْضُ أَصْحَابِنَا إِلَى أَبِي الْحَسَنِ ع رُوِيَ عَنْ آبَائِكَ الْقَدَمِ وَ الْقَدَمَيْنِ وَ الْأَرْبَعِ وَ الْقَامَةِ وَ الْقَامَتَيْنِ وَ ظِلِّ مِثْلِكَ وَ الذِّرَاعِ وَ الذِّرَاعَيْنِ فَكَتَبَ ع لَا الْقَدَمِ وَ لَا الْقَدَمَيْنِ إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ فَقَدْ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاتَيْنِ وَ بَيْنَ يَدَيْهَا سُبْحَةٌ وَ هِيَ ثَمَانُ رَكَعَاتٍ فَإِنْ شِئْتَ طَوَّلْتَ وَ إِنْ شِئْتَ قَصَّرْتَ ثُمَّ صَلِّ صَلَاةَ الظُّهْرِ فَإِذَا فَرَغْتَ كَانَ بَيْنَ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ سُبْحَةٌ وَ هِيَ ثَمَانُ رَكَعَاتٍ إِنْ شِئْتَ طَوَّلْتَ وَ إِنْ شِئْتَ قَصَّرْتَ ثُمَّ صَلِّ الْعَصْر»[13]

همانطور که ملاحظه می شود در این روایت هم قامه ی آمده است. و حضرت اینگونه جواب می دهند با اینکه حضرت فقره قدم و قدمین را نفی می کند ولی شبهه این است که شاید از باب مثال حضرت این دو مورد را می گوید و قامه ی را نیزدر حقیقیت می خواستند نفی کنند. حضرت می فرمایند نماز از همان هنگام زوال شروع می شود.

به ذهن ما این است که حضرت اینکه منحصر می کند قدم و قدمین را، می خواهد بگوید همین ها موضوعیت ندارند. و اینکه راوی گفته است از پدرانتان روایت شده است که قامه ی را مطرح کرده اند. شاید راوی درست نفهمیده است دیگر روایات را، برخی روایات قامه ی تحدید وقت عصر است و ربطی به بحث ما ندارد. شاید متوجه نشده است که این قامه ی برای خصوص شدت گرماست و ربطی به بحث نداشته است و حضرت جواب آن را نداده است.

بنابراین حضرت فقط می خواستند مشکل قدم و قدمین را برطرف کند لذا امروز نیز عرض می کنیم که آن شاهد جمع مستفاد از روایات، فقط مخصوص قدم و قدمان است و برای قامه ی نیست.

علی أی حال مشخص شد که اوقات وقت نماز ظهر اول زوال است و تاخیر آن نیز به دلیل خواندن نافله است. تنها نکته ای که می ماند این است که چرا در برخی از روایات آمده است که پیامر اکرم بعد از ذراع می خواندند؟ با اینکه قدم افضل بود زیرا توصیه به تخفیف نافله ها شده بود برای اینکه نماز ظهر هر چه اول وقت تر خوانده شود؛ جواب آن آسان است که ایشان رهبر است و پیامبر رحمت است شاید ملاحظه ی مردم را می کردند که ایشان نیز نافله ها را بخوانند و بعد نماز را شروع کنند.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo