< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مهدی گنجی

97/08/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: بررسی منصب بودن امامت جمعه /نماز جمعه /صلات

خلاصه مباحث گذشته:

در جلسه ی گذشته برخی از روایات مطرح شده در باب برای اثبات منصب بودن مقام امامت جمعه مورد بررسی قرار گرفته و در ادامه به روایت دیگر از علل الشرایع و بررسی سند آن پرداخته می شود.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

1روایت فضل بن شاذان در علل الشرایع

بحث در این بود که امامت جمعه از مناصب است یا از مناصب نیست. بحث به روایت علل الشرایع رسید، که در باب 6 حدیث سه وسائل الشیعه نقل شده است:

« فِي عُيُونِ الْأَخْبَارِ وَ الْعِلَلِ بِإِسْنَادٍ يَأْتِي عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ الرِّضَا ع قَالَ: إِنَّمَا صَارَتْ صَلَاةُ الْجُمُعَةِ- إِذَا كَانَ مَعَ الْإِمَامِ رَكْعَتَيْنِ- وَ إِذَا كَانَ بِغَيْرِ إِمَامٍ رَكْعَتَيْنِ وَ رَكْعَتَيْنِ- لِأَنَّ النَّاسَ يَتَخَطَّوْنَ إِلَى‌ الْجُمُعَةِ مِنْ بُعْدٍ- فَأَحَبَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْهُمْ- لِمَوْضِعِ التَّعَبِ الَّذِي صَارُوا إِلَيْهِ- وَ لِأَنَّ الْإِمَامَ يَحْبِسُهُمْ لِلْخُطْبَةِ- وَ هُمْ مُنْتَظِرُونَ لِلصَّلَاةِ- وَ مَنِ انْتَظَرَ الصَّلَاةَ فَهُوَ فِي الصَّلَاةِ فِي حُكْمِ التَّمَامِ- وَ لِأَنَّ الصَّلَاةَ مَعَ الْإِمَامِ أَتَمُّ وَ أَكْمَلُ- لِعِلْمِهِ وَ فِقْهِهِ وَ فَضْلِهِ وَ عَدْلِهِ- وَ لِأَنَّ الْجُمُعَةَ عِيدٌ وَ صَلَاةُ الْعِيدِ رَكْعَتَانِ- وَ لَمْ تُقْصَرْ لِمَكَانِ الْخُطْبَتَيْنِ»[1] .

همین که تعبیر مع الامام را ذکر کرده است ظهور بدوی اش این است که امامت جمعه یک عنوانی است که با جعل جعل شده است. یک منصبی است که قرار داده شده است. مع الامام اشاره به قضیه خارجیه است. بنابراین دلالت این روایت بر این مطلب بعید نیست. لکن بحثی راجع به سند روایت است که طریق شیخ صدوق به فضل بن شاذان است.

2بحث سندی روایت

مرحوم شیخ صدوق در یک جا از علل تمام آن را آورده است و در برخی مباحث نیز تقطیع کرده است. نسبت به این روایت فضل بن شاذان در علل بحث سندی شده است. البته نسبت به شخصیت فضل بن شاذان بحثی نیست لکن در خصوص این روایت علل بحث های سندی بسیاری شده است.

2.1کلام آیت الله سیستانی

در کتاب قبسات من علم الرجال که آقای سید محمد رضا سیستانی نگاشته است، مطالبی را در والد معظمشان در این باب ذکر کرده است. بحثی مفصل راجع به این روایت مطرح کرده است.

2.2سه نظریه در مورد روایت مذکور

ایشان در آن جا ذکر می کنند که سه نظریه در باب این روایت مطرح شده است[2] :

نظریه اول: این روایت استنباطات و اجتهادات فضل بن شاذان است و روایاتی که او از امام رضا علیه السلام نقل کرده باشد نیست.این نظریه ظاهر از عبارات نجاشی است از آنجایی که علل را از مصنفات فضل دانسته است.

نظریه دوم(محقق خویی و بروجردی): این روایات از امام رضا علیه السلام است لکن اشکال آن در طریق به فضل است. فضل روی عن الرضا کرده است لکن طریق شیخ صدوق به فضل دارای اشکال است که مرحوم محقق خویی نیز از این باب این روایت را کنار گذاشته است. ایشان می فرماید طریق صدوق به فضل که دارای ابن عبدوس عن علی بن محمد بن قتیبه است که توثیق ندارند.

نظریه سوم: نظریه ای است که محدث بحرانی و شیخ انصاری و محقق حکیم و برخی دیگر دارند که روایت را مورد قبول دانسته اند. می فرمایند این روایت استنباطات فضل نیست و روایاتی است که از امام رضا علیه السلام نقل کرده است علاوه بر اینکه سند صدوق به فضل نیز تمام است. لذا در موارد عدیده ای بزرگان از فقهاء استدلال به این روایت می کنند.

2.3مختار آیت الله سیستانی: ضعف روایت

این سه نظریه در کتاب قبسات ذکر شده است و ایشان این نظر را ترجیح داده است که این روایت استنباطات فضل است و بر فرض که استنباطات ایشان نباشد، طریق صدوق به فضل ضعیف است.

3بحث اول: انتساب کلمات روایت به خود فضل

عمده فرمایشات ایشان در قسمت اول است که در مقام اثبات اجتهادی بودن کلمات فضل در این روایت است.

3.1قرائنی بر اینکه عبارات روایت، کلمات خود فضل است

3.1.1قرائن داخلیه

ایشان در مقام بیان قرائن داخلیه فرموده است: در این سوالاتی که فضل می گوید از امام رضا علیه السلام نقل می کند، برخی از کلمات به هیچ وجه با روایت بودن آن سازگاری ندارد. به عنوان مثال:

    1. در برخی تعبیرات آن آمده است که بعض الائمه چنین گفته اند:

« وَ قَدْ رُوِيَ عَنْ بَعْضِ الْأَئِمَّةِ ع أَنَّهُ قَالَ لَيْسَ مِنْ مَيِّتٍ يَمُوتُ إِلَّا خَرَجَتْ مِنْهُ الْجَنَابَةُ فَلِذَلِكَ وَجَبَ الْغُسْلُ»[3]

امام رضا خودش تعبیر بعض الائمه را به کار نمی برد معلوم می شود کلمات فضل است.

    2. یا مثلا در برخی از فراز های آن سوال می شود که چرا نماز آیات اینچنین است؟ حضرت می فرماید زیرا نمازی است که به دلیل علتی واجب شده است:

« فَإِنْ قِيلَ فَلِمَ غُيِّرَتْ عَنْ أَصْلِ الصَّلَاةِ الَّتِي قَدِ افْتَرَضَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قِيلَ لِأَنَّهَا صَلَاةٌ لِعِلَّةِ تَغَيُّرِ أَمْرٍ مِنَ الْأُمُورِ وَ هُوَ الْكُسُوفُ فَلَمَّا تَغَيَّرَتِ الْعِلَّةُ تَغَيَّرَ الْمَعْلُولُ»[4] .

نمار تغییر کرده است؛ زیرا نمازی است که به دلیل علتی واجب شده است و هنگامی که علت تغییر کرد، معلول نیز تغییر خواهد کرد. این عبارت به هیچ وجه با کلام امام بودن سازگاری ندارد زیرا این تعلیلات از نوع کلماتی است که متکلمین مطرح می کردند.

    3. مثلا سوال می شود که چرا به حیوانات اگر دست بزنیم غسل ندارد و به انسان دست بزنیم غسل دارد، امام فرموده است که زیرا آن ها کرک و پشم دارند!!!

«عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ الرِّضَا ع قَالَ: إِنَّمَا لَمْ يَجِبِ الْغُسْلُ- عَلَى مَنْ مَسَّ شَيْئاً مِنَ الْأَمْوَاتِ غَيْرِ الْإِنْسَانِ- كَالطُّيُورِ وَ الْبَهَائِمِ وَ السِّبَاعِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ- لِأَنَّ هَذِهِ الْأَشْيَاءَ كُلَّهَا مُلَبَّسَةٌ- رِيشاً وَ صُوفاً وَ شَعْراً وَ وَبَراً- وَ هَذَا كُلُّهُ ذَكِيٌّ لَا يَمُوتُ»[5] .

این ها با لسان اهل بیت و مشرب و مذاق آنان سازگاری ندارد؛ بنابراین بعید نیست که استنباطات او از امام رضا علیه السلام باشد. حالا شاید سوالاتی از امام رضا کرده باشد و از این جهت دروغ نگفته باشد لکن جواب هایی که ذکر می کند برداشت های شخصی اوست و عین الفاظ امام علیه السلام نیست.

3.1.2مناقشه در قرینه داخلیه

این یک قرینه داخلیه بود که ایشان در کتاب قبسات ذکر می کند برای اثبات استنباطی بودن کلمات فضل بن شاذان؛ به نظر ما این قرینه تمام نیست. در کتاب علل از این گونه موارد زیاد است و باعث نمی شود کتاب را کنار بگذاریم. شاید اینکه بعض الائمه ذکر شده است حضرت «عن جدی عن آبائه» فرموده باشد و فضل نیز نقل به معنا کرده باشد. اینکه می گوید همه ی روایات را از امام رضا علیه السلام شنیده ام منافاتی با نقل به معنا بودن آن ندارد. این باعث نمی شود روایت را کنار بگذاریم. یا مثلا مثالی که در مورد نماز آیات زده شد، هیچ اشکالی ندارد که حضرت در مقام بیان حکمت عبادت چنین فرموده باشند.

ما علل احکام را درست نمی فهمیم. نمی توان گفت که آن ها هم اشتباه کرده اند و نسبت دروغ به اهل بیت داده است. فرضا هم یک جایی را اشتباه بدانیم، می گوییم که آن جا را بد فهمیده است و بیان کرده است ولی جاهایی که مشکلی ندارند نباید کنار گذاشت.

3.1.3قرینه خارجیه

ایشان یک قرینه ی خارجیه نیز ذکر می کند و آن اینکه فضل بن شاذان نمی تواند از امام رضا علیه السلام نقل کند. به رجال که مراجعه می کنیم می بینیم نجاشی پدرایشان را از اصحاب امام جواد و بنا بر قولی از اصحاب امام رضا علیه السلام می دانند[6] . خود ایشان در کتب رجال از اصحاب امام هادی و عسگری علیهما السلام دانسته شده اند. حتی نجاشی پدر او را نیز از اصحاب امام رضا علیه السلام ندانسته است و فقط به عنوان یک احتمالی ذکر می کند. همچنین روایت شاذان از موسی بن جعفر علیه السلام را نیز ضعیف السند می داند. بنابراین چطور می تواند فضل بن شاذان از اصحاب امام رضا علیه السلام باشد و مراتی از امام علیه السلام حدیث نقل کرده باشد؟!

کشی در حسن بن علی بن فضال گفته است که ایشان عباداتی می کرده است و کوه نشین بوده است. طردا للباب بحث فضل بن شاذان را مطرح می کند که فضل بن شاذان مشتاق این شخصیت می شود و در کوفه با او ارتباطی برقرار می کند. ایشان می نویسد که وجه این ارتباط را نمی دانم مگر حسن نیت وی؛ با پدرش رفیق بوده اند و می آید به دیدن پسر که فضل بن شاذان است. در آن داستان این قضیه را مطرح می کند که پدر فضل به فضل می گوید شما حدیث السن هستی و هنوز نمی فهمی؛ خود فضل هم می گوید که من بچه سن بودم و حسن بن علی بن فضال شیخ کبیر بوده است. ما تاریخ حسن بن فضال را که نگاه می کنیم می بینیم که از اصحاب امام رضا علیه السلام و امام جواد علیه السلام بوده است. او با شیخ بودن و مسن بودنش از اصحاب بوده است و فضل که در آن زمان حدیث السن بوده است نمی تواند از اصحاب بوده باشد.

3.1.4مناقشه در قرینه خارجیه

در مقابل این فرمایش این است که صدوق روایت فضل را از طریق سه نفر نقل می کند که عمده اش ابن قتیبه است. در موارد مختلفی این روایت را به صورت تقطیع شده آورده است. در مقابل فرمایش آقای سیستانی گفته می شود که خیلی بعید است که صدوق که خریط فن است، روایت را از ابن قتیبه بگیرد و به ذهنش نرسد که فضل بن شاذان نمی تواند از امام رضا علیه السلام نقل کند. این اشکال به این واضحی را چگونه صدوق با آن مقامش متوجه نشده است؟!!صدوق شاگرد شاگرد فضل را ملاقات کرده است. لذا بعید است که بگوییم شیخ صدوق متوجه این اشکال نشده است با ااینکه زمانش نیز به زمان فضل نزدیک بوده است و می توانست این ها را خوب متوجه شود.

نکته ی دیگر تاکید ابن قتیبه است. ما می گوییم علی بن محمد بن قتیبه دارای اشکالی نیست. اینکه ابن قتیبه در آخر این روایت از فضل بن شاذان سوال می کند که این کلمات، اجتهادات شماست یا اینکه از امام رضا علیه السلام شنیده ای؟ فضل در جواب می گوید من از کجا می توانم علل احکام را بفهمم؟ همه ی این ها را از مولا نا الرضا در دفعات مکرر شنیده ام و نقل کرده ام. دوباره ابن قتیبه سوال می کند که پس من می توانم از تو نقل کنم بگویم عن فضل بن شاذان عن الرضا علیه السلام؟ ایشان هم جواب می دهند بله می توانی!

این تاکیدات موجب اطمینان می شود.

اما اینکه ایشان اشکال می کنند که حتی پدر فضل را نیز از اصحاب ذکر نکرده اند، درست است. لکن هیچ منافاتی ندارد با اینکه با اینکه از اصحاب نبوده است چند روزی محضر امام علیه السلام رسیده باشد و جواب سوالات خود را گرفته باشد. هیچ منافاتی ندارد که جوانی بوده باشد که چند روزی محضر امام علیه السلام رسیده باشد. اتفاقا جوانی او باعث شده است که از علل احکام سوال می کرده است. شاید در همان برهه از زمان که امام رضا علیه السلام چند روز در نیشابور بودند به محضر امام شرفیاب شده و سوالات خود را پرسیده باشد. لازم نیست برای سوال کردن از امام، از اصحاب امام رضا علیه السلام بوده باشد. خیلی ها در نیشابور از امام رضا به مرات سوالاتی کرده اند و حال آنکه از اصحاب امام علیه السلام نیز نبوده اند. لذا اینکه آقای سیستانی فرموده است داستانی که کشی از حسن بن علی بن فضال نقل کرده است، ما عرضمان این است که اتفاقا دیدار او با حسن بن فضال تاکیدی است بر اینکه او از امام رضا سوالات خود را پرسیده است. می گوید حسن بن علی بن فضال مرا وادار می کرد تا بروم با عبدالله بن حجاج که اعلم متکلمین بود مباحثه کنم. فضل از جوانانی بوده است که اهل بحث بوده است. جوان بودن او و حدیث السن بودن او منافاتی با نقل حدیث وی ندارد. دارای قدرت مناظره با متکلمین بوده است. در همان جا نیز بحثی با پدر خود کرده است که ذکر شده است. از پدرش می پرسد که این شخص که بود؟! پدرش می گوید حسن بن علی بن فضال؛ او قبول نمی کند و اصرار می کند تا اینکه پدرش او را کم عقل می خواند. بنابراین او جوانی اهل بحث بوده است و هیچ منافاتی ندارد که قبل از رفتن به کوفه در نیشابور از امام رضا علیه السلام سوالاتی کرده باشد و جواب ها را ضبط کرده باشد.

و مما یوکد ذلک، نقل روایات او در کوفه از حماد بن عیسی می باشد که حدود صد روایت از حماد بن عیسی دارد. حماد بن عیسی در سال حدود 208 فوت می کند، امام رضا علیه السلام نیز در سال 203 از دنیا رفته اند. بنابراین هیچ مشکلی ندارد که از امام رضا علیه السلام هم سوالاتی کرده باشد. در زمان حیات امام رضا علیه السلام این سوالات را از حماد کرده باشد و مشکلی ندارد که در همان سال ها از امام رضا علیه السلام نیز سوالاتی کرده باشند. او از حماد و صفوان و ابن ابی عمیر نقل روایت دارد و احتمال اینکه در همان سال ها از امام رضا علیه السلام نیز نقل روایت کرده باشد بسیار است.

خلاصه اینکه احتمال صدق عقلایی این اسناد به امام علیه السلام موجود است و می تواند از باب اینکه شاید فضل بن شاذان در همان چند روزی که امام رضا علیه السلام در نیشابور بودند پرسیده باشد و ضبط کرده باشد. از نوجوانان و جوانان بحاث بوده است و احتمال عقلایی این گونه سوالات و ضبط جوابات امام علیه السلام زیاد است و وجهی برای رد این روایت نداریم.

بنابراین در قسمت اول مشخص شد که این روایات از استنباطات نیست و می توان روایت او دانست.

4بحث دوم: ضعف طریق به فضل بن شاذان

4.1اشکال محقق خویی

در قسمت دوم محقق خویی فرموده است که استنباطات او نیست، لکن سند صدوق به ایشان نا تمام است. این اشکال بر مبنای خود ایشان است.

4.2جواب به محقق خویی

اولا: مبنای ما این است که اگر حدیث به استفاضه رسید دیگر نیازی به سند نداریم. سه سند مختلف برای این روایت علل موجود است که باعث استفاضه آن می شود و بسیار بعید است که هر سه دروغ گفته باشند و فضل این روایت را نگفته باشد.

در كتاب عيون الاخبار، اين روايت را از فضل بن شاذان به سه طريق نقل كرده است[7] :

«- محمّد بن عبدوس على بن محمّد بن قتيبه النيشابورى عن الفضل بن شاذان.-حمزة بن محمد بن احمد بن جعفر بن محمد بن زيد بن على بن الحسين بن على بن أبي طالب (العلوى)، عن أبى نصر قنبر بن على بن شاذان، عن أبيه، عن الفضل بن شاذان.-الحاكم أبو محمد جعفر بن نعيم بن شاذان، عن عمّه أبو عبد اللّه محمّد بن شاذان، عن الفضل بن شاذان.»

ثانیا ما در همان طریق معروف صدوق که ابن عبدوس از علی بن محمد بن قتبیه است، اشکالی نداریم و آن سند را تام می دانیم. ما در گذشته هم عرض کردیم که هم ابن عبدوس، همانطور که آقای سیستانی نیز قبول دارند شخص معتبری است و هم ابن قتبیه دارای اشکالی نیست. از باب اینکه نجاشی از همین ابن قتبیه از فضل بن شاذان نقل می کند که فضل بن شاذان عبیدی را مدح کرده است و در ادامه می گوید همین مدح و ثناء برای عبیدی کافی است.

همچنین شیخ صدوق نیز اعتماد کرده است زیرا زیاد از ابن قتیبی نقل کرده است. بنابراین همه ی این قرائن باعث می شود که ابن قتیبه مورد اعتماد باشد و روایت نیز از امام رضا علیه السلام است که به سند معتبر به ما رسیده است. همانطور که فقهای گذشته نیز به روایات فضل بن شاذان عمل می کردند و به او اشکال نمی کرددند.

بنابراین این روایت در مقام که بدان برای منصب بودن امامت نماز جمعه استدلال شده است، تمام است کما اینکه محقق بروجردی نیز این سند را تام دانسته اند.

اشکال:

مرحوم صدوق در برخی از موارد این روایت را تخطئه کرده است.

جواب:

با اینکه خود ایشان در برخی از موارد تخطئه می کند لکن در بسیاری از مواضع نیز بدان عمل کرده است. ایشان برخی از روات را نیز تخطئه کرده است لکن دلیل نمی شود که تمام روایات طرف را کنار بگذاریم.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

 


[2] .قبسات من علم الرجال، سید محمد رضا السیستانی، ج2 ص194.
[6] رجال النجاشی، شیخ النجاشی، ج، ص307..« كان أبوه من أصحاب يونس، روى عن أبي جعفر الثاني، و قيل [عن] الرضا أيضا عليهما السلام و كان ثقة، أحد أصحابنا الفقهاء و المتكلمين»

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo