درس خارج فقه استاد مهدی گنجی
94/10/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: طهارت/غسل مس میّت /وجوب و خصوصیات آن
بحث در غسل مسّ میّت بود، مرحله اوّل بحث، در این بود که آیا غسل مسّ میّت واجب است یا اینکه مستحب؟
فرمودهاند که غسل مسّ میّت واجب است؛ وجوب غسل، به روایات عدیدهای، آن هم به ألسنه مختلفهای، مطرح شده است؛ در قابل سیّد مرتضی فرموده بود که غسل مسّ میّت، مستحب است. که بحث منتهی شد به وجه کلام سیّد مرتضی، عرض شد که منشأ کلام ایشان جملهای از روایات است، که عمده آنها را بیان کردیم.
تصحیح سند روایت زید بن علی (دلیل دوم)
در مورد دلیل دوم بر استحباب که روایت زید بن علی بود، گفتیم که اشکال سندی دارد، ولی با مراجعه بعدی دیدیم که سند این روایت مشکلی ندارد، و منشأ اشتباه ما این بود که با اعتماد بر حافظه این مطالب را گفتیم. سند شیخ طوسی به سعد بن عبدالله تمام است و أبی الجوزاء هم توثیق دارد؛ و در مورد حسین بن علوان گر چه یک بحثی وجود دارد، لکن با توجه به اینکه أجلّاء از او زیاد روایت نقل نمودهاند (کثرت روایت أجلّاء) میگوئیم که ثقه است؛ و عمرو بن خالد را هم خود مرحوم خوئی در معجم فرموده که ثقه است؛ پس این روایت موثقه میشود. و مشکل این روایت، فقط مشکل دلالی است.
إدامه بحث در دلیل چهارم
روایت أخیرهای که موافق با مرحوم سیّد مرتضی است، و کأنّ از او استحباب استفاده میشود، روایت حسین بن عبید است، که مرحوم صاحب وسائل حسن بن عبید را در سند آورده است؛ و ظاهرا باید حسین بن عبید باشد. حسن مهمل است و حسین توثیق ندارد. در وسائل دو سند نقل میکند. و مرحوم خوئی در تنقیح حول سند دوم بحث میکند؛ عن القاسم الصَّیقل که توثیق ندارد. در تنقیح فرموده که این سند را پیدا نکردیم (لکن همین سند در استبصار[1] موجود است) و علی أیّ حالٍ این دو سند ناتمام است. و اما از نظر دلالی که توهّم شده دلالت دارد بر اینکه غسل مسّ مستحب است، چون حضرت فرموده که (لَكِنْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فَعَلَ وَ جَرَتْ ..) یعنی بعد از اینکه حضرت أمیر المؤمنین غسل کردند، این استحباب ادامه پیدا کرد، کأنّ از این روایت استفاده میشود که قبلش چنین غسلی نبوده است، که دلیل بر عدم وجوب است و از عبارت (جرت به السّنه) نیز استفاده استحباب میشود؛ زیرا سنّت به معنای استحباب است.
مناقشه استاد در دلیل چهارم
استدلال به این رویت بر استحباب نادرست است، اگر تعبیر روایت (فجرت به السّنه) بود استفاده استحباب درست بود؛ ولی تعبیر روایت (و جرت) است، که معلوم میشود این عمل قبلاً بوده است، معنای روایت این است که سنتی که قبلا بوده، همین جور ادامه پیدا کرد. و از این روایت استفاده نمیشود که بعد از این عمل، شروع شده است. و بلکه از سؤال سائل استفاده میشود که غسل مسّ واجب بوده است و لکن در مورد خصوص پیامبر که خصوصیتی دارد سؤال میکند، که آیا در مورد پیامبر که خصوصیّتی دارد، آن غسل واجب است یا نه؟ سؤال در تطبیق بر مورد است، بخاطر خصوصیت مورد. ظاهر این روایت با توجه به سؤال سائل، خصوصاً که فاء ندارد، این است که غسل از قبل بوده و حضرت بخاطر اینکه سنّت باقی بماند اینرا انجام داده است. و از أخذ عنوان سنّت هم استفاده استحباب نمیشود، زیرا بعضی مواقع سنّت به معنای ما شرّع النّبی، در مقابل ما شرَّع الله است و به این لحاظ بر او اطلاق سنّت کرده است، پس اطلاق سنّت در کلام امام، ظهور در استحباب ندارد، پیامبر هم اذن در تشریع دارد و نهی ابتدائی پیامبر هم نافذ است، چون ولایت بر تشریع دارد. احکام شریعت دو قسم است، بعضی فرض الله است و بعضی سنّ النّبی است؛ که این هم دو قسم است، الزامی و غیر الزامی است. و در محل کلام هم سنّت در مقابل فریضه است. که در مورد غسل جنابت گفته فریضه چون در کتاب خدا آمده است و در اینجا گفته سنّت. پس نه به لحاظ نکته اول و نه نکته ثانیه، دلالت بر استحباب ندارد؛ و اگر کسی بگوید که این روایت دلالت بر استحباب دارد، فوقش در مورد پیامبر و ائمه است که اینها طاهر مطهَّر هستند، غسل مس میّت در حقّ همه واجب و بالفرض در خصوص پیامبر بخاطر این روایت مستحب باشد، ضرری به وجوب غسل در حقّ غیر طاهر مطهَّر نمیزند. معنای روایت این میشود که پیغمبر در اوّل تشریع در خصوص طاهرٌ مطهَّر فرموده که مستحب و در غیر آن واجب است؛ پس نسبت به غیر طاهر مطهّر، وجهی برای رفع ید از آن رویات نداریم و اطلاق آنها در غیر طاهر مطهّر به حال خودش باقی میماند و به ضرس قاطع میگوئیم غسل مسّ میّت واجب است و جای تأمّل ندارد. بعض فرمایشات سیّد مرتضی خلاف نصوص واضحه است؛ اینجا هم از همین قبیل است.
الکلام فی الخصوصیات
خصوصیّت أوّل: انحصار وجوب غسل مسّ، در میّت آدمی
اینکه غسل میّت واجب است، در مورد میّت انسان است و غیر انسان غسل ندارد. أوّلاً: لقصور المقتضی، در این روایات (میّتاً) دارد و حیوانات را میّت نمیگویند و انصراف دارد از غیر انسان، انصراف یعنی لغت اجازه میدهد ولی وقتی به نحو مطلق میگویند، عرف آن را به میت انسانی، حمل میکند. و ثانیاً: اگر کسی گفت اطلاق دارد، میگوئیم روایت مقیّده داریم که میفرماید غیر انسان غسل ندارد. مثل صحیحه محمد بن مسلم «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا علیهما السلام فِي رَجُلٍ مَسَّ مَيْتَةً أَ عَلَيْهِ الْغُسْلُ- قَالَ لَا إِنَّمَا ذَلِكَ مِنَ الْإِنْسَانِ».[2]
خصوصیّت دوم: عدم وجوب، قبل از سرد شدن بدن میّت
مس میّت قبل از سرد شدن، غسل ندارد. درست است که بعض روایات مطلق هستند (من مسّ میّتاً) و لکن در مقابل روایت مقیّده هم داریم. مثل روایت اسماعیل بن جابر. «وَ عَنْهُ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام حِينَ مَاتَ ابْنُهُ- إِسْمَاعِيلُ الْأَكْبَرُ فَجَعَلَ يُقَبِّلُهُ وَ هُوَ مَيِّتٌ- فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ لَيْسَ لَا يَنْبَغِي أَنْ يُمَسَّ الْمَيِّتُ- بَعْدَ مَا يَمُوتُ وَ مَنْ مَسَّهُ فَعَلَيْهِ الْغُسْلُ- فَقَالَ أَمَّا بِحَرَارَتِهِ فَلَا بَأْسَ إِنَّمَا ذَاكَ إِذَا بَرَدَ».[3] سند شیخ طوسی به حسین بن سعید تمام است (چند سند دارد). و مراد از (فلا بأس) این است که غسل واجب نیست، نه اینکه فقط قُبله جایز است.
و همچنین روایت علی بن مهزیار «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام الَّذِي يُغَسِّلُ الْمَيِّتَ عَلَيْهِ غُسْلٌ- قَالَ نَعَمْ قُلْتُ فَإِذَا مَسَّهُ وَ هُوَ سُخْنٌ- قَالَ لَا غُسْلَ عَلَيْهِ فَإِذَا بَرَدَ فَعَلَيْهِ الْغُسْلُ- قُلْتُ وَ الْبَهَائِمُ وَ الطَّيْرُ إِذَا مَسَّهَا عَلَيْهِ غُسْلٌ- قَالَ لَا لَيْسَ هَذَا كَالْإِنْسَانِ».[4]
خصوصیّت سوم: عدم وجوب، بعد از إتمام غسل میّت
در صورتی که غسل میّت تمام شود و کسی او را مسّ نماید، غسل مسّ میّت بر او واجب نخواهد بود. «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: مَسُّ الْمَيِّتِ عِنْدَ مَوْتِهِ وَ بَعْدَ غُسْلِهِ- وَ الْقُبْلَةُ لَيْسَ بِهَا بَأْسٌ».[5]
(عند موته) یعنی در زمان حرارت. و بعد از غسلش بأس ندارد، به معنی این است که اثری ندارد و غسل واجب نیست، پس و لو آن روایات مطلق هستند ولی اینها مخصّصهای منفصل هستند و آن روایات مطلقه را تخصیص میزنند.
و روایت بعدی هم دلالت بر همین مطلب دارد. «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الصَّلْتِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَا بَأْسَ بِأَنْ يَمَسَّهُ بَعْدَ الْغُسْلِ وَ يُقَبِّلَهُ».[6]
ظهور بعض روایات بر وجوب غسل حتّی بعد از اتمام غسل میّت
در مقابل روایاتی وجود دارد که ظاهرش این است که بعد از غسل هم اگر کسی میّت را مسّ نمود، غسل مسّ میّت بر او واجب است.
مثل موثقه عمّار. «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: يَغْتَسِلُ الَّذِي غَسَّلَ الْمَيِّتَ- وَ كُلُّ مَنْ مَسَّ مَيِّتاً فَعَلَيْهِ الْغُسْلُ- وَ إِنْ كَانَ الْمَيِّتُ قَدْ غُسِّلَ».[7] که در این روایت تصریح میکند که اگر بعد از غسل هم کسی میّت را مسّ نمود، واجب است که غسل مسّ میّت بنماید.
روایت دیگری هم که به این صراحت نیست و لکن به دست میآید که بعد از غسل هم اگر کسی میّت را مسّ نمود، غسل واجب است، صحیحه حریز است. «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَنْ غَسَّلَ مَيِّتاً فَلْيَغْتَسِلْ- وَ إِنْ مَسَّهُ مَا دَامَ حَارّاً فَلَا غُسْلَ عَلَيْهِ- وَ إِذَا بَرَدَ ثُمَّ مَسَّهُ فَلْيَغْتَسِلْ- قُلْتُ فَمَنْ أَدْخَلَهُ الْقَبْرَ- قَالَ لَا غُسْلَ عَلَيْهِ إِنَّمَا يَمَسُّ الثِّيَابَ».[8] از این روایت به ذهن میزند که اگر شخص در زمانی که میّت را داخل قبر میگذارد، بدن او را مسّ کند، غسل بر او واجب میشود، با اینکه در زمانی که میّت را داخل قبر میگذارند او را غسل دادهاند.
(فرمایشی که در تنقیح از مرحوم همدانی راجع به این دو روایت، نقل کرده است، در ذهن ما درست نقل نکرده است)
مناقشه استاد در دلالت این دو روایت بر وجوب غسل بعد از اتمام غسل میّت
در ذهن ما این است که روایت دوم ظهور ندارد، حضرت برای عدم وجوب غسل، به دو نحو میتوانسته تعلیل بکند، یکی اینکه بگوید چون غسلش دادهاند، پس لازم نیست که غسل بکند و دیگر اینکه چون دستش به بدن میّت نخورده است، لازم نیست که غسل بکند. و با توجه به اینکه در بعض فروض، میّت را بدون غسل یا با غسل باطل داخل قبر میگذارند، حضرت از تعلیلی استفاده کرده که شامل اینها هم بشود، و در حقیقت حضرت میخواسته به امری تعلیل بکند که واضحتر باشد و معنایش این نیست که اگر دستش به بدن میّت بخورد، غسل بر او واجب میشود. اگر هم این بیان را قبول نکنید، یک بیان دیگر که در مورد موثقه عمار خواهد آمد، در مورد این روایت هم جا دارد، که بگوئیم این روایت استحباب غسل را میگوید نه وجوب غسل را.
اما موثقه عمار که مهم در استدلال همین روایت است، در جواب میگوئیم که باید حمل بر استحباب شود؛ ظاهر اوّلیه این روایت این است که مسّ میّت و لو بعد از غسل، موضوع برای وجوب غسل مسّ میّت است، (نصّ در عمومیّت است، ولی ظاهر در وجوب است) و لکن به واسطه قرائنی که وجود دارد و به ضمّ اینکه عمار هم گاه گاهی متفردّاتی و اختلالاتی دارد، از این ظهور رفع ید میکنیم و در نتیجه میگوئیم که در موارد مسّ میّت قبل از اتمام غسل، غسل مسّ میّت واجب میشود؛ اما اگر بعد از اینکه میّت را غسل داده باشند و کسی او را مسّ نماید، غسل مسّ میّت مستحب است.