< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مهدی گنجی

1403/02/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: أجزاء وشرائط نماز/قیام /مسأله 15:..و الاحوط وضع ما یصح السجود علیه علی الجبهه ـــ قول سوم وچهار وپنجم از أقوال ششگانه در مسأله

 

خلاصه بحث سابق

مرحوم سید فرمود و الاحوط وضع ما یصح السجود علیه علی الجبهه[1] فرمودند مساله اقوالی دارد بحث به قول تخییر رسید که گفتیم دو دسته از روایات داریم. یک دسته از روایات ایماء را میگوید که ظاهرش وجوب تعیینی است. موثقه هم وضع را میگوید که ظاهرش وجوب تعیینی است این دو وجوب تعیینی چون ظهور محکمی ندارد در کنار هم نتیجه تخییر می دهد.

که عرض کردیم این مقدار برای حکم به تخییر کفایت نمیکند. این که در مثل قصِّر و اتمم حمل بر وجوب تخییری کردند نکته اش این است که چون یک تکلیف بیشتر نیست تعیینی ها با هم تنافی داشتند. اما در جایی که احتمال تعدد میدهیم مثل محل کلام که حتی بعضی گفته اند هم ایماء و هم وضع را واجب می دانند تخییر وجهی ندارد.

ربما یقال: که برای تخییر شاهد جمع داریم دو روایت معتبره. یکی معتبره حلبی[2] و یکی معتبره زراره[3] که در این دو معتبره می فرماید ایماء کن و وضع جبهه افضل است پس ما را مخیر کرده

این که در معتبره زراره می فرماید أفضل از ایماء است افضل از باب ﴿مَا عِندَ ٱللَّهِ خَيۡرٌ مِّنَ ٱللَّهۡوِ﴾ نیست که یعنی به درد نخورد بلکه یعنی هم وضع وهم ایماء صحیح است منتهی وضع افضل از ایماء است، در روایت حلبی هم به همین منوال است فرموده :وأن يضع جبهته على الأرض أحبّ إليّ.

این دو روایة شاهد است بر دو دسته روایاتی که یکی می فرمود: أومئ برأسه یا ایماءً مطلقا. ودیگری موثقه سماعه که می فرمود و لیضع علی جبتهه شیئا هر کدام یکی از این دو مصداق را بیان کردند میشود وجوب تخییری.

مرحوم آقای خویی[4] و قبلش هم مثل حاج اقا رضا همدانی[5] جواب دادندکه : این دو روایت ربطی به بحث ما ندارد. این دو تا روایت وضع شیئ را علی الجبهه نمیگویند. وضع الجبهه را علی الشیئ میگویند. سألته عن المريض كيف يسجد؟ فقال: على خمرة، أو على مروحة، أو على سواك يرفعه إليه، «یرفعه الیه» یعنی خمره یا مروحه یاسواک را به سمت خودش بلند کند بعد سرش را میگذارد و هو افضل من الایماء، از قبیل ﴿مَا عِندَ ٱللَّهِ خَيۡرٌ مِّنَ ٱللَّهۡوِ﴾ یا مثل ﴿قَالَ رَبِّ ٱلسِّجۡنُ أَحَبُّ إِلَیَّ﴾ است که ﴿ أَحَبُّ إِلَیَّ﴾ به این معنی نیست که طرف دیگر را دوست دارد بلکه یعنی هم طرف متعین است. یا این که وجه افضلیت این است که تکلیف مریض متعین نیست وسجده اختیاری ولی اگر حرج را تحمل کرد وسجده کرد هو افضل من الایماء از باب افضل الاعمال احمزها.

علی أیّ حالٍ این دو روایت ربطی به بحث ما ندارد این سجده اختیاری را میگوید و میگوید سجده اختیاری افضل از ایماء است به یکی از این دو بیان. ما شاهد جمعی برای اون دوتا روایت نداریم.

در مقابل مثل مرحوم آقای حکیم[6] گفته: مورد این روایت شخص عاجز از سجده است وربطی به سجده اختیاری ندارد می فرمایند تکلیف عاجز از سجده این است که ایماء کند با این فرق که ایماء سرش را مقداری حرکت می دهد ولی اگر مقدار بیشتری سرش را جلو ببرد وبر ما یصح السجود بگذارد بهتر است نتیجه این میشود که ایماء با وضع افضل است یا بعبارتی ایماء با وضع افضل از افضل ایماء خالی است.کما این که روایة زواره هم همین طور بیان می کند که مریض یعنی کسی قدرت بر رکوع و سجود وقیام ندارد با این وجود اگر ما یصح السجود را بالا بیاورد و سرش را روی آن بگذارد را بیشتر دوست دارم

اقای حکیم هم مثل آقای خوئی از تخییر جواب می دهد با این تفاوت که ایشان می فرماید این روایة اجنبی از بحث ما نیست ولی تخییر را هم نمیگوید. این روایات هم مثل بقیه روایات ایماء را بیان می کند

ما در ذهنمان فرمایش اقای حکیم است. این دو روایت تخییر را ثابت نمیکند ولی اجنبی از بحث هم نیستند این دو روایة وظیفه را ایماء بیان می کند وچون فرقی بین این که ایماء کند یا ما یصح علیه السجود را بچسباند نیست هر دو أفضل است نتیجه میدهد گر چه دو روایة تخییر را ثابت نمیکند. ولی افضلیت را ثابت.

فرق ما آقای خوئی این است ایشان می فرماید افضلیت هم ندارد وما دلیل بر استحباب هم نداریم. ولی ما میگوییم دلیل بر استحبابش همین دو روایت است وظیفه این شخص ایماء است و یستحب که وضع بکند.

قول سوم

یک قول هم این است که هر دو واجب باشد. وجه این که هر دو واجب باشد همین است که ما دو دسته روایت داریم یک دسته میگوید ایماء کند و یک دسته میگوید که وضع بکند. مقتضای فن این است که هر دو را انجام بدهد. مثل سائر اجزاء و شرایطی که در روایات است. یک روایت میگوید رو به قبله و یک روایت میگوید با طهارت نماز بخوان. هر دو واجب است. قول به وجوب کلیهما وجهش این است که ظاهر امر در دو خطاب تعیین است عمل به این تعیین لازم است، به این واجب تعیینی.

ولکن این وجه هم ناتمام است به این که: أوّلاً : روایاتی که در ایماء برأس یا ایماء مطلق وارد شده بوده وضع علی الجبهة را بیان نکرده بود با این که مناسبت داشت در آن روایات بیان می فرمودند لذا از خلوّ روایات ایماءِ مطلقه و مقیده از ذکر این اضافه به ذهن میزند که این اضافه واجب نیست.

إن قلت : که ان روایات از حیث ایماء در مقام بیان بودند نه خصوصیات ولی در موثقه سماعه یک خصوصیت دیگری بیان شده.

قلنا: ثانیاً ما در موثقه[7] گفتیم که ظهور در نفی ایماء ندارد این که آقای خوئی[8] می گوید موثقه امر به وضع کرده ونتیجه گرفته که روایة قابل فهم نیست وباید علمش را به أهلش ردّ کنیم را قبول نکردیم

ثالثاً: گفتیم دو صحیحه حلبی و زراره أفضلیت را بیان می کند درضمن نفی وجوب هم می کند کما این که اقای حکیم بیان کرد.

قول چهارم

این که وضعه علی الجبهه واجب باشد مواردی هست که ذاتشان با وجوب سازگاری ندارد خیلی بعید است که گذاشتن مهر روی پیشانی واجب باشد کما این که مرحوم آقای خوئی هم به دلیل لو کان لبان استناد کرده وفرموده : أنّها معارضة بإطلاق النصوص الدالة وهي في مقام البيان على أنّ وظيفة العاجز عن الركوع والسجود إنّما هي الإيماء، وحملها على ما إذا لم يتمكن من وضع ما يصح السجود عليه على الجبهة ولو بالاستعانة من الغير الميسورة غالباً حمل على الفرد النادر جدّاً، فكيف يمكن حمل تلك الروايات الكثيرة وهي في مقام بيان تمام الوظيفة على ذلك. [9]

انصافش این است که مساله اون قدر هم روشن نیست خصوصا که یک قضیه عمومی نبوده بلکه مخصوص مریض آن هم مریضی که لا یقدر علی الجلوس لذا اگر حکمی برای افراد نادری مشهور نشده باشد دلیل بر این که وجود ندارد نیست نتیجه این که دلیل لو کان لبان که مرحوم آقای خوئی بیان کرد را نمی پذیریم هر چند می تواند به عنوان یک مویدی باشد تا بگوییم وضع وجوب ندارد.

قول پنجم

حمل کنیم روایات ایماء را بر فرضی که قدرت دارد وروایات و لیضع جبهته را حمل کنیم بر جایی که قدرت ندارد. شاهد این جمع روایت قرب الاسناد است :

وَ عَنْ‌ عَبْدِ اللَّهِ‌ بْنِ‌ الْحَسَنِ‌ عَنْ‌ جَدِّهِ‌ عَلِيِّ‌ بْنِ‌ جَعْفَرٍ عَنْ‌ أَخِيهِ‌ مُوسَى بْنِ‌ جَعْفَرٍ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ‌ قَالَ‌: سَأَلْتُهُ‌ عَنِ‌ الْمَرِيضِ‌ الَّذِي لاَ يَسْتَطِيعُ‌ الْقُعُودَ وَ لاَ الْإِيمَاءَ‌ كَيْفَ‌ يُصَلِّي وَ هُوَ مُضْطَجِعٌ‌ قَالَ‌ يَرْفَعُ‌ مِرْوَحَةً‌ إِلَى وَجْهِهِ‌ وَ يَضَعُ‌ عَلَى جَبِينِهِ‌ وَ يُكَبِّرُ هُوَ. [10]

این روایت در خصوص کسی که قدرت بر ایماء ندارد پس موثقه هم جایی را بیان می کند که قدرت بر ایماء ندارد.

مرحوم اقای خویی سندا و دلالتا و مرحوم آقای حکیم فقط دلالتا اشکال کرده اند.

سندا این روایت عبد الله بن حسن است. میدانید قرب الاسناد چند طریق در آن کثیر است. یکی از انها عن عبد الله بن حسن است که میرسد به امام کاظم علیه‌السلام. عبد الله بن حسن نقل میکند عن علی بن جعفر عن أخیه: موسی بن جعفر، عبد الله بن حسن آقا زاده ای است که در موردش مدحی وتوثیقی نرسیده. این بر مبنای آقای خوئی که توثیق را منحصر میداند به قول رجالی که بگوید ثقةٌ یا لفظی که دال بر وثاقة باشد.

ولکن ما بارها بحث کرده ایم که: عبد الله بن حسن اقا زاده شریفی بوده و این که حمیری روایت نقل میکند درست است حمیری دنبال این بوده که سندهای کوتاه را پیدا کند ولی به ذهن میزند عقلائی نیست که سند کوتاه نامعتبر را بیاورد بلکه سند کوتاه معتبر را می آورد واین روایات کثیره ای از عبد الله بن حسن با سند کوتاه میاورد اون هم در یک کتاب به ذهن میزند که اعتماد داشته.

اما دلالتاً هم آقای خوئی[11] وهم آقای حکیم[12] فرموده اند این روایة ربطی به سجده ندارد فرموده: وَ يُكَبِّرُ هُوَ ونفرموده ویسجد هو مثلاً حین تکبیره الاحرام یکی از مستحبات این باشد که یک مروحه ای بیاورد علی وجهش.

ولی در ذهن ما این است که: آنچه که از ظاهر روایة بر می آید این است که این مریض برای رکوع وسجده مشکل داشته است وسؤال هم در همین ضمینه است واین که می فرمایند وَ يُكَبِّرُ هُوَ برای شروع سجده است کما این که تکبیر گفتن در ابتدای سجده در آداب سجده کردن بیان شده .

نتیجه این که اگر روایة سنداً ودلالتاً تمام شدقائل به تفصیل می شویم اگر قدرت دارد ایماء کند ودر صورت عدم قدرت یرفع مروحه ولکن با این وجود می توان گفت از روایة تفصیل به دست نمی آید می گوییم ایماء واجب است ووضع علی الجبهة مستحب است اگر بر ایماء قدرت نداشت همان مستحب را انجام دهد ونیازی به تفصیل نیست کما این که مرحوم حکیم هم فرموده است. بعبارتی این روایت میسازد با قول کسانی که میگویند ایماء واجب است وبدل ندارد ووضع علی الجبهة أفضل است. وقتی نمی تواند ایماء کند مستحب را انجام دهد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo