< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مهدی گنجی

1403/02/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: أجزاء وشرائط نماز /قیام /مسأله 15: ...وضع ما يصح السجود عليه على الجبهة

 

ادامه مساله 15:..و الأحوط وضع ما يصح السجود عليه على الجبهة. [1]

مرحوم سید فرموده احتیاط واجب آن است مکلفی که با سر یا چشمش ایماء می‌کند، مهر را به پیشانی‌اش بچسباند. این عبارت جواز رساندن پیشانی به ما یصح السجود را بیان نمی‌کند.

همانطور که مرحوم خوئی بیان کرده، این مسئله ذات اقوال است و با دیدگاه ایشان، 6 قول مطرح است. البته مرحوم حکیم آن 5 قول را بیان کرده ولی انصافا مرحوم خوئی اینجا بهتر و منقح‌تر بحث کرده و مدرک هر 5 قول را بیان کرده و مناقشات را مطرح کرده و سپس قول خودش را بیان می‌کند که وضع ما یصح السجود علی الجبهة نه واجب است نه مستحب.

اساس این اقوال در این مسئله یک روایت موثقه است. طرفداران 5 قول به این موثقه تمسک کردند. موثقه سماعه است که مرحوم شیخ طوسی به سند صحیح آن را در باب اول از ابواب القیام حدیث 5 نقل می‌کند. همچنین مرحوم صاحب وسائل این روایت را به صورت مرسل از مرحوم صدوق نقل می‌کند. مهم همان موثقه سماعة است:

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْحَسَنِ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَرِيضِ لَا يَسْتَطِيعُ الْجُلُوسَ قَالَ فَلْيُصَلِّ وَ هُوَ مُضْطَجِعٌ وَ لْيَضَعْ عَلَى جَبْهَتِهِ شَيْئاً إِذَا سَجَدَ فَإِنَّهُ يُجْزِي عَنْهُ وَ لَنْ يُكَلِّفَهُ اللَّهُ مَا لَا طَاقَةَ لَهُ بِهِ.[2]

مرحوم خوئی[3] فرموده مرسله صدوق[4] همین روایت است چون در ذیل آن بحث لایکلف الله ما لاطاقة را بیان کرده.

ظاهرا مرحوم صاحب حدائق می‌گوید این موثقه سماعه دارای سند معتبر نیست و در کتب روایی نیست و قول علماء است.

أمّا فرمایش ایشان مفهوم نیست و این روایت را مرحوم شیخ طوسی در تهذیب[5] نقل می‌کند.

قول أوّل

برای کسی که مضطجع است، اصلا وضع ما یصح علی الجبهة واجب تعیینی است و ایماء را کنار گذاشته. بحث از تخییر نیست. نسبت به روایات ایماء، مرحوم حکیم گفته گو اینکه این روایات را طرح کرده و حجت ندانستند.

ولی به نظر ما تعبیر بهتر این است که بگوییم در روایات فرمودند ایماء لازم است به شرطی که قادر بر وضع شیئ بر جبهه نباشد ولی اگر قادر بر وضع شیئ بر جبهه بود، فقط همین واجب است.

اما این دیدگاه صحیح نیست لقصور المقتضی، این روایت چنین دلالتی ندارد که بفرماید وضع علی الجبهة بدل از ایماء است که وضع، واجب تعیینی شود.

مرحوم خوئی[6] در ابتدا به خوبی بحث را در مورد نفی دلالت این روایت بر وجوب تعیینی آغاز کرده، و فرموده این روایت می‌گوید وَ لْيَضَعْ عَلَى جَبْهَتِهِ شَيْئاً إِذَا سَجَدَ، پس سجده مفروغ عنه است، ولی چون او مریض است، پس سجده برای او ایماء است. احتمالش داده نمی‌شود که سجده برای این مکلف، به صورت اختیاری و عادی باشد، بلکه اذا سجد به معنای سجده ایمائی است. لذا در وقت سجده ایمائی، این عمل وضع ما یصح علی جبهة نیز واجب است همانطور که مرحوم سید فرموده.

اما مرحوم خوئی در پایان فرموده بهتر آن است که بگوییم نمی‌فهمیم این موثقه چه می‌گوید و علمش را به اهلش واگذار کنیم، چون اینکه فرمود: إِذَا سَجَدَ ، یا منظور سجده حقیقی است یا سجده تنزیلی یعنی ایماء، سجده حقیقی که نیست، چون نمی‌شود به مریض گفت هم سجده عادی برو و هم وضع علی الجبهة کن و حالش بدتر از مکلف عادی می‌شود. همچنین اگر مراد آن است که اذا سجد یعنی هنگامی که اراده سجده دارد این کار را انجام دهد، در این صورت با روایات ایماء سازگار نیست که گفتند هنگام اراده سجده، باید ایماء کند.

اگر مراد از اذا سجد، سجده تنزیلی باشد، در این صورت فرموده سجد یعنی ایماء و اینکه ایماء بدل سجده شده، دلیل نمی‌شود که این استعمال عرفی شود:

لأنّ حمل السجود على الإيماء الذي هو خارج عن مفهومه يحتاج إلى الدليل و لا دليل، و مجرد بدليته عنه لدليل خاص لا يستوجب حمل اللفظ عليه عند الإطلاق. إذن لا نعقل معنى صحيحاً للموثقة و لا بدّ من رد علمها إلى أهله.

اما اینکه این روایت را کنار بگذاریم، صحیح نیست و این روایت یا أراد السجده، مراد است یا سجَدَ، و هر دو ایرادی ندارد. وقتی اراده سجده کرد، نفرمود که فاسجد، بلکه وقتی اراده سجده کرد، وضع علی الجبهة کند. اگر نتوانست سجده کند، روایات دیگر می‌فرماید ایماء کند لذا با هم منافاتی ندارد. البته اینکه برای سجده باید چکار کند، این روایت ساکت است.

یا اینکه مراد از اذا سجد، یعنی هنگام سجده‌اش، البته هر چند حمل سجده بر ایماء خلاف ظاهر است ولی چون مضطجع است و قدرت ندارد، این مورد روایت خودش قرینه می‌شود که منظور از سجد، سجده عادی نیست بلکه به قرینه مورد بر سجده تنزیلی حمل می‌کنیم. لذا روایت قابل فهم است.

به نظر ما نزد سماعه واضح بوده که ایماء لازم است و در یک موثقه دیگر از سماعة نقل کرد که مکلف فقط قدرت دارد ایماءا سجده کند:

وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَكُونُ فِي عَيْنَيْهِ الْمَاءُ فَيُنْتَزَعُ الْمَاءُ مِنْهَا فَيَسْتَلْقِي عَلَى ظَهْرِهِ الْأَيَّامَ الْكَثِيرَةَ أَرْبَعِينَ يَوْماً أَوْ أَقَلَّ أَوْ أَكْثَرَ فَيَمْتَنِعُ مِنَ الصَّلَاةِ الْأَيَّامَ وَ هُوَ عَلَى حَالِهِ فَقَالَ لَا بَأْسَ بِذَلِك‌.[7]

لذا در این روایت از ایماء سوال می‌کند. نه اینکه سوال کند که وظیفه حالت سجده‌ این مکلف چیست، بلکه می‌دانسته که باید ایماء کند و سوال می‌کند که آیا کار دیگری نیز لازم است یا نه؟ ظاهرا در میان عامه این دیدگاه وجود دارد که وضع علی الجبهة را نوعی از عبادت اوثان می‌دانستند. در صحیحه زراره نیز فرمود اینکه چیزی را بر صورت بگذارد، عبادت اوثان نیست، لذا سماعه از وظیفه اضافه سوال می‌کند.

حاصل الکلام، مرحوم خوئی فرموده حمل عبارت اذا سجد، بر سجده تنزیلی غیر واضح است، اما به نظر ما قابلیت حمل دارد و قرینه‌اش مورد روایت است.

از این گذشته اگر کسی بگوید ظاهر این روایت آن است که وظیفه‌اش فقط همین وضع الشیئ علی الجبهة است، می‌گوییم این ظهور دارای معارض است یعنی روایات ایماء که یقین به صدور بعضی از آنها داریم و تواتر اجمالی دارند. روایاتی که ایماء را بدل از رکوع و سجود قرار می‌داد و ایماء به راس یا عین داشتیم و ایماء را معنا می‌کردند که برخی اخفض باشد، لذا اینکه کسی بگوید روایات ایماء مربوط به جایی است که مکلف قادر نباشد وضع علی الجبهة کند، می‌گوییم عرفی نیست.

مرحوم خوئی اینجا نکاتی را فرموده که با مبانی ایشان در اصول هماهنگ نیست. به نظر ما عرفی نیست که با یک روایت از مطلقات کثیره رفع ید کنیم خصوصا که اگر در مورد فرد نادر باشد. مرحوم خوئی ادعا می‌کند که اینجا فرد نادر است که مکلف قادر نباشد وضع علی الجبهة کند و مریض‌ها غالبا بر این کار قدرت دارند ولو بالتسبیب و کمک کسی.

همچنین ظاهرا وضع شیئ علی الجبهة یک واجب آخری است و بعضی استدلال کردند که وضع الشیئ علی الجبهة یک واجب آخر است ولی بعید است که با این واجب آخر، رکوع و سجود نیز منتفی شود. شارع مقدس از رکوع و سجود به این مهمی رفع ید کند ولو با وجود بدل تنزیلی.

مگر اینکه کسی بگوید اینکه شیئ‌ای را به پیشانی می‌چسباند، خودش از مصادیق ایماء به سجده است. همانطور که اگر چشم را پایین بیاورد ایماء است، کذلک اگر وضع علی الجبهة کند نیز نوعی از ایماء است. اصلا می‌گوییم مراد از این حکم در روایت، آن است که مصداق ایماء است و در این صورت موثقه کاملا واضح می‌شود. سماعة ایماء را می‌دانست و یکی از مصادیق آن در این روایت مطرح می‌کند. ظاهرا مرحوم همدانی به این احتمال اشاره کرده.

مرحوم خوئی بر خلاف مبانی اصولی‌اش اینجا فرموده این همه مطلقات که در مقام عمل هستند، بعید است بر فرض عدم قدرت حمل کنیم، لذا تعارض ایجاد می‌شود.

أنّها معارضة بإطلاق النصوص الدالة و هي في مقام البيان على أنّ وظيفة العاجز عن الركوع و السجود إنّما هي الإيماء، و حملها على ما إذا لم يتمكن من وضع ما يصح السجود عليه على الجبهة و لو بالاستعانة من الغير الميسورة غالباً حمل على الفرد النادر جدّاً.

به هر حال، اضعف الاقوال همین قول اول است.

قول دوم

قول به تخییر بین اینکه ایماء کند یا وضع علی الجبهة، به این بیان اصولی که دو خطاب داریم، یک خطاب می‌گوید ایماء و یک خطاب می‌گوید وضع علی الجبهة، و ظاهر هر دو وجوب تعیینی است. مقتضای جمع بین آنها این است که از ظهور هر کدام در تعیینیت رفع ید کنیم و بگوییم هر دو جایز است مثل اتمم و قصر در باب تخییر، دو ظهور در وجوب تعیینی داریم که از ظهوراتشان رفع کرده و بر تخییر حمل می‌کنیم.

هرچند آن مبنا صحیح است ولی اینکه گفته شده اگر دو خطاب بود که ظاهر در وجوب تعیینی بود بر تخییر حمل می‌شود، در جایی است که بدانیم، یک تکلیف بیشتر نیست. یا تکلیف قصر است یا تمام، که اتمم و قصر را بر تخییر حمل می‌کنیم. اما در جایی که دلیل بر وحدت تکلیف نداریم و احتمال دو تکلیف می‌رود که هم ایماء و هم وضع علی الجبهة واجب باشد، در این صورت بر اساس فن اصولی، وجهی برای رفع ید از وجوب تعیینی نداریم و منافاتی ندارد که هر دو واجب باشند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo