درس خارج فقه استاد مهدی گنجی
1402/11/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: أجزاء وشرائط نما /قیام /تتمه مسأله 7 : شک در قیام بعد از رکوع
(مسأله 7) .....أو في القيام بعد الركوع بعد الهوي إلى السجود و لو قبل الدخول فيه لم يعتن به و بنى على الإتيان.[1]
بحث در فرع سوم مسئله 7 است. ولو اینکه قبل از دخول به سجده باشد ولی شک در قیام بعد از رکوع داشته باشد، قاعده تجاوز جاری است و حکم به صحت میشود. قبلا گفتیم که سیأتی در باب رکوع که قیام بعد از رکوع واجب است یا نه. بعضی روایات فرمودند اگر رکوع کردی برخیز و قائما باش و بعد سجده کن.
وَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام قَالَ: إِذَا رَفَعْتَ رَأْسَكَ مِنَ الرُّكُوعِ فَأَقِمْ صُلْبَكَ فَإِنَّهُ لَا صَلَاةَ لِمَنْ لَا يُقِيمُ صُلْبَهُ.[2]
بحث امروز اصولی است که اگر به موضع جزئی به مقدمات جزء آخر وارد شد و شک کرد که عمل سابق را آورده یا نه، آیا قاعده تجاوز جاری است یا نه؟ قبلا نیز بحث همین بود که اگر وارد یک جزء مستحب مثل قنوت شد و شک کرد جزء قبل یعنی قرائت را اتیان کرده یا نه. مرحوم آقای خوئی که قبلا این بحث را مطرح کرده، دوباره اینجا بحث میکند شاید به دلیل اینکه ناظر بر کلام مرحوم حکیم است.
در این فرع نیز مکلف وارد هوی شده اگر به سجده برسد بحثی ندارد و فامض و فشکک لیس بشک جاری میشود و دخلت فی غیره صدق میکند. ولی اگر به سجده نرسیده که از مقدمات سجده است، ولی شک دارد که آیا قیام بعد از رکوع را رعایت کرده یا بلافاصله بعد از رکوع کمی برمیخیزد و در حالت خمیدگی به سوی سجده میرود.
مرحوم حکیم[3] فرموده به دو وجه قاعده تجاوز جاری میشود. وجه اول، اطلاقات و قواعد کلیهای که امام علیهالسلام فرمودند کلما خرجت عن شیئ و دخلت فی غیره، که (غیر) اطلاق دارد و هوی هم غیر از قیام است. هر گاه از محلش که باید همانجا اتیان میشد، گذشتی و شک کردی که اتیان شده یا نه، به شک اعتنا نکن. دلیل مهم همین دلیل است.
وجه دوم، روایت صحیحه عبدالرحمن است که فرمود:
وَ عَنْهُ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام رَجُلٌ أَهْوَى إِلَى السُّجُودِ فَلَمْ يَدْرِ أَ رَكَعَ أَمْ لَمْ يَرْكَعْ قَالَ قَدْ رَكَعَ.[4]
شک در جزئی است که مقدمات جزء آخر یعنی سجود است و شک دارد رکوع کرده یا نه. در محل کلام نیز در قیام بعد از رکوع شک دارد و این شک در رکوع مهمتر از قیام است و با دخول در هوی، امام علیهالسلام میفرماید اعتنا نکند. اگر بنا باشد دخول در غیر، مقدمات را شامل نشود، تفاوتی بین رکوع و غیر آن نیست. قد رکع یعنی هر چه که پیش نیاز رکوع بوده نیز اتیان کرده چه قیام قبل از رکوع چه قیام بعد از رکوع.
مرحوم خوئی هم اطلاقات و هم روایت موسع را مناقشه کرده است. اما نسبت به اطلاقات فرموده به دو بیان اطلاق نداریم:
بیان اول[5]
اطلاق نداریم و مقتضی قاصر است، چون کلما خرجت من شیئ و دخلت فی غیره، این قاعده را امام علیهالسلام در روایات کثیرهای بر جایی منطبق کرده که مکلف از محل اصلی خارج شده و در غیر اصلی وارد شده. مثلا از محل تکبیره خارج شده و حمد میخواند و شک دارد تکبیره گفته یا نه، فرمودند اعتنا نکن، یا در سجده، شک در رکوع میکند که میفرماید اعتنا نکن.
این فرمایش شبیه فرمایش مرحوم آخوند است که قدر متیقن در مقام تخاطب مانع از اطلاق است. اما این فرمایش با مبانی مرحوم خوئی سازگار نیست. خود ایشان در مشابه این مسئله به مرحوم نائینی انتقاد کرده ؛ مرحوم نائینی گفته: اجزاء باید مستقله باشد یعنی اگر در ﴿صراط المستقیم﴾ بود و در ﴿اهدنا﴾ شک کرد، تجاوز جاری نیست چون تطبیق روایت بر اجزاء اصلی است. مرحوم آقای خوئی اشکال کرده که تطبیق مانع از اطلاق نیست خصوصا که این موارد تطبیق در سوال زراره بود ولی در پایان امام علیهالسلام یک قاعده کلی بیان کرده است.
بیان دوم[6]
این اطلاق دارای مقید است. در اینجا دو روایت را مطرح میکند:
الف ـــ صحیحه اسماعیل بن جابر
بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَن عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ قَالَ (قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیهالسلام): إِنْ شَكَّ فِي الرُّكُوعِ بَعْدَ مَا سَجَدَ فَلْيَمْضِ وَ إِنْ شَكَّ فِي السُّجُودِ بَعْدَ مَا قَامَ فَلْيَمْضِ كُلُّ شَيْءٍ شَكَّ فِيهِ مِمَّا قَدْ جَاوَزَهُ وَ دَخَلَ فِي غَيْرِهِ فَلْيَمْضِ عَلَيْهِ.[7]
تقریب اول[8]
این قید که در روایات دیگر آمده و در سوال سائل است، اینجا مفهوم دارد چون در کلام امام علیهالسلام است. وصف در مفهوم وصف یعنی قید مثل جائنی زید راکبا، مرحوم خوئی میفرماید در اصول گفته شده که وصف مفهوم بالجملة ندارد ولی فی الجملة دارد. اگر فرمود اکرم العالم العادل، مشخص است که مطلق عالم موضوع نیست بلکه باید یک قیدی داشته باشد. لذا این جمله از طبیعت عالم مطلق و بدون هیچ قیدی، نفی وجوب میکند.
در محل کلام، امام علیهالسلام فرموده ان شک فی الرکوع بعد ما سجد، یعنی مجرد شک در رکوع، موضوع قاعده تجاوز نیست. صغری را نیز چنین توضیح داده که اگر کسی در حال هوی شک در رکوع دارد، شامل این روایت نیست و این روایت میگوید اعتنا کند. چون روایت میفرماید حکم طبیعی، فلیمض نیست بلکه باید خصوصیت داشته باشد. کسی که در حال هوی است و در رکوع شک میکند، این شک در رکوع خصوصیت ندارد و فقط شک در طبیعی موجود است و خصوصیت زائده ندارد، لذا فلیمض در مورد سجده، در ما نحن فیه میشود لایمض.
همانطور که معلق گفته، این فرمایش نادرست است زیرا مفهوم فی الجملة را قبول داریم که به معنای نفی حکم از طبیعت است به شرطی که آن طبیعت، دارای قیدی نباشد که محتمل المدخلیة باشد. در حالیکه در اینجا شک در حال هوی است و این یک خصوصیتی است که ضمیمه شده و احتمال دخالت آن میرود. بله اگر قبل از هوی باشد، شک در طبیعت است و شامل روایت نمیشود.
تقریب دوم[9]
در ذیل این روایت، امام علیهالسلام کل شیئ شک فیه مما قد جاوزه و دخل فی غیره فلیمض علیه، را بر جایی تطبیق کرده که در حال سجده، شک در رکوع است، با اینکه قبل از سجده، هوی وجود دارد. این نشان میدهد که شک در رکوع در حال هوی، اثر ندارد وگرنه بر هوی تطبیق میکرد نه بر رکوع.
این نکات با ذهنیات مرحوم خوئی سازگار نیست که قائل به محکم ساختن مطلب است و ظاهرا در صدد مناقشه کلام مرحوم حکیم است. اینکه امام علیهالسلام بر یک مورد متعارف تطبیق کرده، دلیل نمیشود که شک در هوی را بیاثر کند. بله فقط در روایت عبدالرحمن بود که سوال از شک در رکوع در فرض هوی به سجده میپرسد. بنابراین این بیانات چندان قوت ندارد که بتوانیم اطلاق و قاعده کلی را قید بزنیم.
بهتر بود مرحوم خوئی اشکال کند که خروج صدق نمیکند مگر آنکه به جزء مترتب وارد شود.
مرحوم آقای خوئی نسبت به روایت عبدالرحمن پاسخ داده و فرموده[10] قد اهوی الی السجود یعنی به سجود رسیده. بله اگر میگفت قد یهوی به معنای در حال هوی بود ولی قد اهوی یعنی به سجده رسیده که اگر به سجده رسیده باشد قطعا نباید به شکش اعتنا کند. لااقل ظهوری در حال هوی ندارد.
حتی اگر این روایت مطلق باشد، با روایت اسماعیل تقیید میخورد یعنی اهوی و سجد و بعد شک میکند که رکوع آورده یا نه.
روایت اسماعیل چنین دلالتی ندارد و تقیید نادرست است. اما اینکه فرمود اهوی یعنی به سجده رسیده، میگوییم اهوی به این معنا نیست. طبق تتبعی که در لغت صورت گرفته، لغویون در مورد اهوی، معانی متعددی بیان کردند ولی همه اشتباه مفهوم به مصداق است. اهوی به معنای حالت فرود است. اگر گفتند هوی به معنای هلک، یعنی نوعی سقوط و فرود. هوای نفس نیز چون با سقوط ملازمه دارد، اینطور نامیده شده. در بعضی روایات چنین نقل شده: ثُمَّ أَهْوَى بِيَدَيْهِ إِلَى الْأَرْضِ فَوَضَعَهُمَا عَلَى الصَّعِيدِ[11] . در اینجا نیز اهوی الی السجود فسجد یعنی هوی محقق شده و تحقق هوی به آن است که در حال فرود باشد ووضع جبهه علی الارض نشده. بنابراین ذهنیت عرفی مرحوم حکیم را تایید میکنیم که اهوی الی السجود فلم یدر، یعنی پیش از سجود و این روایات مؤید اطلاقات خواهد بود.