درس خارج فقه استاد مهدی گنجی
1402/11/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اجزاء وشرائط نماز /قیام /مسأله 2 : قیام حال القرائة یا حال تسبیحات اربعة
بحث در مسئله 2 است که آیا قیام حال القرائة یا حال تسبیحات اربعة شرط برای تسبیحات است یا واجب مستقلی است؟ چرا مرحوم سید فقط دو عدل را بیان کرده با اینکه یک عدل سوم نیز ممکن است باشد یعنی قیام شرط نماز باشد؟
پاسخ این است که اگر گفته قیام شرط قرائت است یعنی مستقل نیست و اگر قرائت است، قیام شرط قرائت است و اگر تکبیرة الاحرام است، قیام شرط همان است و همه اینها شرط نماز محسوب میشود البته با حالات مختلف. البته مرحوم سید که خصوص شرط قرائت را مطرح میکند به دلیل آن است که شرط تکبیر اثر ندارد و در باب تکبیر گفتیم قیام چه شرط تکبیر باشد و تکبیر قائما واجب باشد یا نباشد، ترک قیام مبطل است و در تکبیر این بحث اثر ندارد ولی در بحث قرائت این بحث اثر دارد و لذا مطرح میکند. فعلا بحث در قرائت است.
بحث در دو مرحله است، آیا شرط است یا واجب مستقل؟ باید به ظاهر ادله رجوع کرد که آیا شرطیت است یا وجوب مستقل؟ در بعضی کلمات مثل مرحوم خوئی گفته شده ظاهر قم منتصبا آن است که این یک واجب مستقل است و ربطی به قرائت ندارد.
اما به نظر میرسد از مثل قم منتصبا، وجوب استقلالی قیام استفاده نمیشود. این روایت در مقام بیان وجوب قیام نیست تا گفته شود قیام را که واجب کرده، آیا شرط است یا استقلال، بلکه در مقام بیان لزوم انتصاب است.
روایت ابیحمزة که در ذیل ﴿آيه یذکرون الله قیاما﴾ بود، وامام علیهالسلام فرمود الصحیح یصلی قائما. ظاهر در این که خود قیام را مستقل واجب میکنند نه للقرائة. للقرائة بودن هم ثبوتا و هم اثباتا نیاز به یک مؤونه زائده دارد. یصلی قائما یعنی قم عند الصلاة.
حال اگر این را قبول کنیم که ظاهر بعضی از روایات جزئیت است، فبها ولی اگر گفتیم یصلون قائما، ارشاد به شرطیت قیام برای نماز است و خارج از نماز است، در این صورت نوبت به اصل عملی میرسد. دوران امر بین شرطیت و جزئیت است.
مرحوم شیخ أنصاری در رسائل در بحث اقل و اکثر گفته: اذا دار الامر بین الشرطیة و الجزئیة، اصل عملی نداریم که بگویید جزء است یا شرط.
اما اگر آن ثمرهای را که مرحوم سید ادعا میکند، صحیح باشد، میتوان گفت در اینجا اصل داریم. شک داریم که شرط است یا نه، یعنی نمیدانیم که قرائت و تسبیحات به قیام مقید است یا نه، این تقیّد باعث تضیّق است. اگر مقید باشد، پس مکلف که قیام را نسیان کرد و قبل از رکوع فهمید که قیام نداشته، باید برخیزد و قرائت را اعاده کند چون واجب، قرائت مقید به قیام بود که اتیان نشده، آنچه که اتیان شده، یک زیاده سهوی است که مضر به نماز نبوده و امر نداشته. به خلاف اینکه بگوییم قیام واجبٌ حال القرائة و یک واجب مستقل باشد، در این صورت قرائت اتیان شده و امرش ساقط است و مقارن بودن نسبت به قیام، مجالی ندارد و حدیث لاتعاد میگوید نماز صحیح است. لذا برخلاف مرحوم شیخ انصاری که ادعا دارد در این مورد اصل نداریم، میگوییم اصل برائت از تضیّق وجود دارد البته این اصل ثابت نمیکند که قیام جزء است.
به هر حال، به نظر ما همانطور که علماء فهمیدند، ظاهر خطابات آن است که قیام، یک واجب مستقل و جزء نماز است. ارتکاز نیز بر همین است که قیام مثل دیگر اجزاء است. حال اگر شک کردیم، نتیجه عملی شک، جزئیت است و برائت از شرطیت جاری میشود. بنابراین ذهن عرفی مرحوم سید را تایید میکنیم که گفته اظهر آن است که جزء باشد.
مرحله دوم: ثمره بحث
مرحوم سید فرموده ثمره بحث جایی است که اگر مکلف قائما تکبیر گفت و غافل شد و نشسته قرائت خواند و موقع رکوع فهمید که قیام نداشته، پس برخواست، آیا باید قرائت را تکرار کند؟ اگر شرط باشد باید قرائت را تکرار کند چون واجب، قرائت مقید بود یعنی حال القیام که مکلف ترک کرده و حدیث لاتعاد جاری نیست چون مجال تدارک وجود دارد.
اما اگر گفتیم قیام یک واجب مستقل در حال قرائت است. قرائت اتیان شده و امر ضمنیاش ساقط شده، ولی عن سهو قیام نداشته و جای تدارک ندارد، چون قیام مقارن قرائت اتیان نشده و این امرش ساقط شده، پس لاتعاد الصلاة جاری میشود.
مرحوم حکیم[1] برای همین تفصیل یک بیانی دارد و فرموده اگر قیام شرط باشد، مکلف که برخواسته، واجب قرائتی را نیاورد چون قرائت مقید به قیام واجب بوده و چون جای تدارک دارد، لاتعاد جاری نیست. اینجا واضح است.
اما اگر قیام یک واجب مستقل باشد، حدیث لاتعاد مجال دارد به این بیان که اگر این قیام، واجب آخر و یکی از اجزاء نماز است، مکلف که جزء نماز را نیاورد، باید گفت کل نماز باطل شود چون مرکب اتیان نشده، و اینکه بگوییم همه نماز باطل باشد، خلاف حدیث لاتعاد است ذا لاتعاد میگوید همه نماز اعاده ندارد ومکلف که قرائت را خوانده و فقط قیام را ترک کرده، حدیث لاتعاد میگوید این نماز صحیح است. لازمه جزئیت آن است که ترکش باعث بطلان تمام عمل باشد ولی لاتعاد میگوید اعاده تمام عمل لازم نیست و نماز صحیح است.
مرحوم خوئی[2] این بیان را نپذیرفته. ایشان در تفسیر واجبات ارتباطیه یک مبنای خاص دارد. حقیقت واجب ارتباطی چیست؟ ایشان فرموده حقیقت ارتباطی یعنی اجزاء به هم مرتبط هستند مثل اینکه گفتند تکبیر واجب است و آن تکبیری است که به قرائت ملحق میشود و قرائتی واجب است که به قیام ملحق میشود و سپس به رکوع ملحق میشود الی آخر. این واجبات به هم گره خوردند.
لذا فقط ایشان بر مطلب مرحوم سید تعلیقه زده[3] و گفته در این صورت ثمره منتفی است. همانطور که بنا بر شرطیت باید قیام را اتیان کند، کذلک در صورت جزء مستقل بودن نیز باید قرائت عن قیام اعاده شود، چون هرچند قیام شرط قرائت نیست ولی مقارنت قرائت با قیام به حکم ارتباطی بودن، لزوم دارد. ایشان یک نوع شرطیت را از راه ارتباطی بودن تصویر کرده. خطابات نمیگوید قیام شرط قرائت است ولی ارتباطی بودن میگوید اعمال باید با هم مرتبط و درآمیخته باشند. قرائتی واجب است که مسبوق به تکبیرة الاحرام و مقارن با قیام باشد.
لذا اینکه مرحوم حکیم لاتعاد را جاری کرده، نادرست و توهم است چون اگر قیام یک واجب مستقل باشد، لازم میآید کل صلاة باطل باشد و اعاده داشته باشد، ولی چنین نیست. قیام واجب آخری است و اعمال قبلی وجوب اعاده ندارند به این دلیل که شرط واجب ارتباطی و مسبوقیت و ملحوقیت را به همراه دارند. پس اگر قیام مقارن که منتفی شده، واجب آخر باشد، نمیتواند باعث بطلان نماز شود بلکه فقط باید همین قرائت را اعاده کند چون همین بخش است که شرط مقارنت طبق مبنای ارتباطی را ندارد.
پس جزئیت و شرطیت صرفا یک بحث علمی است و فرمایش مرحوم شیخ انصاری صحیح است که اصل عملی در میان نیست و ناسی قیام، باید قرائت را در حال قیام اعاده کند.
اما همانطور که در علم اصول گفتیم این ادعا که در واجبات ارتباطیه چنین تقیداتی باشد، خلاف ارتکاز است. فرق واجب ارتباطی و غیر ارتباط این است که در غیر ارتباطی مثل قیام، شارع فقط قیام را دیده و گفته قم، ولی در ارتباطی، مجموعه اعمال را دیده و یک امر روی همه آنها قرار داده. درست است که هر کدام از اینها بدون دیگری امر ندارد ولی نه از باب اینکه قبل از امر، آنها را به هم مقید کرده بلکه از باب اینکه یک امر بیشتر نیست. درست است که در واجب ارتباط، هر جزء بدون جزء دیگر امر ندارد ولی به معنای آن نیست که مقیدا آنها را تصور کرده و لحاظهای عدیده داشته و امر صادر کرده.
بنابراین ثمرهای که نقل شده را قبول داریم ولی نه به بیان مرحوم حکیم. اینکه ایشان فرموده اگر ترک قیام محذور داشته باشد، محذورش به کل بازمیگردد و خلاف لاتعاد است، میگوییم به کل برنمیگردد بلکه فقط همین قرائت مشکلدار میشود. پس قرائت واجب است و در حال قرائت، قیام واجب است و اگر قرائت را خواند، امرش ساقط میشود و برای مکلف امکان تدارک قیام حال قرائت را ندارد، و حدیث لاتعاد که در اثنا جاری میشود، میگوید نماز صحیح است و اعاده ندارد از باب اینکه امکان تدارکش نیست به خلاف فرض شرطیت که امکان تدارک وجود دارد.
فقط این نکته باقی مانده که چرا لاتعاد بنابر شرطیت جاری نباشد؟ اگر شرط قرائت قیام باشد، لاتعاد میگوید شرط، ذکری است پس باید با نسیان قیام، نماز صحیح باشد. لاتعاد بر ادله اولیه حاکم است و نماز را به ذاکر مختص میکند. دلیل اولی میگوید قرائت مع القیام شرط است که اگر قیام نسیانا ترک شد، نماز باطل است. حدیث لاتعاد میگوید اگر نسیانا قیام ترک شد، قیام برای قرائت شرطیت ندارد و شرطیت را به ذاکر اختصاص میدهد.