درس خارج فقه استاد مهدی گنجی
1402/11/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: أجزاء وشرائط نماز /قیام /رکنیت قیام متصل به رکوع ـ اقتضای ادله اولیه ـ بیان مرحوم نائینی
خلاصه بحث سابق
بحث در قیام متصل به رکوع بود که آیا نقصانش عن سهوٍ مبطل نماز است یا مبطل نیست؟ آخرین فرمایشی که مطرح شد، از صاحب جواهر بود که میان طوائفی که عذر بودن را ثابت میکند و اطلاق ادلهای که بطلان را ثابت میکند، تعارض انداخت. گفتیم فرمایش ایشان ناتمام است.
تکمیل بحث این است که اگر کسی آن سه وجه اول را نپذیرفت که خیلیها مثل مرحوم خوئی نپذیرفتند و فرموده رفع النسیان اینجا مجال ندارد و این حدیث اصل امر به کل را رفع میکند و یا اینکه رفع النسیان باعث رفع مؤاخذه است و ربطی به بحث ندارد، کما اینکه لامجال برای مرسله سفیان بن سمط، کما اینکه برای ما غلب الله فالله اولی بالعذر مجالی نیست و این حدیث عمل را تصحیح نمیکند بلکه معذوریت را ایجاد میکند، و فقط دلیل ثانوی منحصر در دلیل لاتعاد شد، در این صورت تارة میگوییم انحناء عن قیام مقوم رکوع است کما اینکه مرحوم خوئی پذیرفته، در این صورت لاتعاد میگوید اعاده کن.
اما اگر شک کردیم که آیا این انحناء عن قیام، مقوم رکوع هست یا نه؟ در این صورت یمکن ان یقال که مقتضای ادله اولیه رکنیت است، چون لاتعاد بود که مانع از رکنیت شد و استثنای لاتعاد نیز مجمل است و این ادله اولیه مفسر است. ادله اولیه که میگوید قیام واجب است، اطلاق دارد چه در حال ذکر چه در حال نسیان. لذا ممکن است کسی بگوید مقتضای ادله اولیه، جزئیت یا شرطیت مطلقه است و مانع آن دلیل ثانویه لاتعاد است که مجمل میباشد، پس قیام متصل به رکوع، رکن است به این معنا که اگر انجام داده نشد، نماز باطل خواهد بود.
البته به نظر میرسد این بیان نیز صحیح نیست. اگر در خصوص قیام متصل به رکوع یک دلیلی داشتیم که میگفت قیام بما هو متصل به رکوع واجب است، مثل لاصلاة الا بطهور یا لاصلاة الا بفاتحة الکتاب، میگفتیم این جزء اطلاق دارد چه در حال عمد و چه در حال نسیان. اما اینکه خطابی به عنوان قیام متصل به رکوع واجب است، نداریم بحیث کسی مثل مرحوم بروجردی و دیگران که منکر تقوم هستند، میگویند دلیل بر وجوب این قیام نداریم. نهایت مطلب این است که بگوییم قیام متصل به رکوع واجب است چون خطاب إرکع، به کسانی است که قائم هستند. این همان سخن مرحوم حائری است و گفتیم بعید نیست. روایات اینگونه به ما دستور دارند که: تکبر و قرائت و انتصاب داشته باش و سپس به او میگویند ارکع. به نظر ما کسی که نشسته باشد و بعد از همین حالت برخیزد و به حالت قیام بشود، ظاهرا امتثال امر نکرده است. به کسانی که قائما هستند فرموده ارکعوا و به کسانی که جالسا هستند یک ارکعوا دیگر امر شده، پس جامع واجب نیست بلکه دو وجوب متفاوت است. پایان عرض ما این است که بگوییم قیام متصل به رکوع برای اصحائی که یصلون قائما، واجب است و شامل کسی نمیشود جالسا نماز میخوانند.
در ذهن ما فرمایش مرحوم حائری بعید نیست ولی ظاهرا گرچه خیلی واضح نیست، ایشان میگوید حدیث لاتعاد شامل این شخص ناسی نمیشود چون مستثنی، رکوع عن قیام است پس نمازش باطل است. یعنی ایشان ابتدا رکوع عن قیام را واجب میداند و بعد آن را داخل در مستثنی میکند چون مستثنی عبارت است از رکوع عن قیام، هر چند قیام مقوم رکوع نیست ولی واجب، قیام عن رکوع است پس مستثنی نیز قیام عن رکوع است.
ولی به نظر ما، ظاهر استثنای الا الرکوع، ذات رکوع است نه خصوصیت آن ولی چون شک داریم که عن قیام مقوم رکوع هست یا نه، حدیث لاتعاد اجمال دارد و جاری نیست و آن خطابی که میگوید عن قیام رکوع کن، امتثال نکردهاید چه در فرض جهل چه در فرض نسیان.
بیان هفتم
مرحوم نائینی[1] طبق تقریرات کاظمینی فرموده سه نوع واجب داریم؛ قسم اول : مطلوب و غرض اصلی در بعضی از واجبات، عمل به معنای اسم مصدری است. اینکه به معنای مصدری و اصدار باشد، مطلوبیت ندارد. اینکه فرمود اغسل ثوبک من ابوال ما لایوکل، صدور غسل از مکلف مطلوبیت ندارد بلکه اگر باد هم لباس را در آب انداخت یا باران آمد، آن را پاک میکند، مهم و محبوب نزد مولی، طهارت لباس در نماز است و اضافه غسل به معنای مصدری مطلوبیت ندارد بلکه اغتسال مطلوبیت دارد. توسلیات غالبا همینطور هستند یعنی اسم مصدری.
قسم دوم عکس این مطلب است یعنی مطلوب اصدار است نه ما صدر. بعضی موارد برای اینکه فرزند تنبلی نکند، به او میگوییم فلان کار را انجام بده، صرف صدور مهم است و اینکه درست انجام داده یا نه، چندان مهم نیست. ایشان فرموده شاید واجبات نظامیه از همین قسم باشد یعنی واجباتی که منشا وجوبشان، اختلال نظام است. اینکه عدهای نان درست کنند و عدهای خیاطی کنند و هکذا، مهم آن بوده که بیکار نباشند و اصدار و تلاش نزد شارع مطلوب بوده نه نتیجه. البته اینها جای مناقشه دارد.
قسم سوم آن است که هم اصدار و هم صدور، هم معنای مصدری و هم معنای اسم مصدری مطلوب است. رکوع از همین باب است. رکوع یک معنای اسم مصدری دارد و مقوم آن، انحناء عن قیام و اصدار نیست. رکوع یعنی هیئت رکوعیه و خمیدگی. ایشان فرموده رکوع واجب است ولی شارع مقدس همزمان خواسته که مکلف آن را به انحناء عن قیام اصدار ایجاد کند نه اینکه انحناء عن قیام، یک واجب آخر و مستقل باشد مثل قیام عند التکبیرة که مستقل است بلکه این مجموعه مطلوب است. اینها از هم جدا نیستند که بگویید لاتعاد عند النسیان شامل آن میشود بلکه رکوع اصداری تکلیف دارد نه اینکه اصدار مقدمه عقلی رکوع باشد بلکه محبوب شرعی است.
در قسم اول، اصدار مقدمه عقلی است و چون ایجاد نمیشود باید همان را آورد ولی در اینجا میشود رکوع را بدون اصدار اتیان کرد یعنی از حالت نشسته به حالت رکوع برود بدون قیام، ولی این مطلوب شارع نیست. مطلوب و واجب شارع، رکوع اصداری است. حدیث لاتعاد که گفته لاتعاد الصلاة الا من الرکوع یعنی همین رکوعی که واجب کرده. شارع دو چیز را واجب نکرده بلکه اسم مصدر و چیزی که صادر میشود، یک چیز است و یک حصه است و خود اصدار نیز مطلوب است. بعبارة اخری، ارکع یعنی رکوع را اصدار کن. رکوع یک هیئت است ولی واجب، اصدار رکوع است. رکوع اصداریه نیز در فرض نسیان محقق نمیشود و مبطل نماز است.
دلیلی که مرحوم نائینی برای این ادعا بیان کرده آن است که در عبادیات، نکته اصدار قرار گرفته و گرنه عبادت نمیشوند. قوام عبادت به این است که مکلف اصدار کند که مطلوب خداست. در عبادات، صدورش از مکلف، بندگی محسوب میشود نه مجرد تحقق آن. اینکه گفتند عبادات باید قربی اتیان شود به همین دلیل است. در مواردی که هیئت هستند مثل رکوع و سجود، درست است که فعل نیست بلکه هیئت است، ولی آنچه که مطلوب مولی است، اصدار آن هیئت است.
اینکه مرحوم نائینی فرموده اصدار در عبادات مطلوب است غرضاً، سخن صحیحی است و فرق عبادیات و توصلیات همین است و در توصلیات مهم آن است که غرض ایجاد شود ولو اینکه انسان آن را انجام ندهد. اما اینکه ایشان فرموده اصدارش به این است که عن قیام باشد، قابل پذیرش نیست. اگر مکلف حالت رکوعی دارد ولی به نیت تقویت کمرش، فرمایش مرحوم نائینی صحیح است که این مکلف، رکوع را به عنوان خضوع و رکوع اصدار نکرده ولی اگر مکلف عن غفلة یا هر جهت دیگر نشست و فهمید که باید رکوع کند و به حد رکوع رسید، اینجا نیز میتوان گفت که او اصدار رکوع کرده و تذلل صدق میکند.
به طور کلی این نوع بیانات، از باب ادله بعد از وقوع است و چون از قدماء هیچ کس نگفته قیام متصل به رکوع نه واجب و نه رکن نباشد، لذا تلاش میکنند که آن را توجیه و مدلل کنند.