< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مهدی گنجی

1402/10/20

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: اجزاء وشرائط نماز /تکبیرة الاحرام /حدود تکبیرة ـ اشتراک استحباب بین واجب و مستحب ـ تجاوز رفع ید از اُذن

 

بحث در این فرع بود که مرحوم سید فرمود مبتدئا بابتدائه و منتهيا بانتهائه. از وقتی که دستش را می‌برد بالا تکبیر بگوید و وقتی قبال وجه رسید تکبیر را تمام کند. اینها به نحو متعارف است که با هم منطبق شود.

در مقابل بعضی مثل صاحب حدائق گفتند وقتی دست به بالا رسید، تکبیر بگوید و گفتند که روایت حلبی بر این مطلب صراحت دارد. البته شبهه علامه را که مطرح می‌کند می‌گوید مسئله محل اشکال است.

عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام قَالَ: إِذَا افْتَتَحْتَ الصَّلَاةَ فَارْفَعْ كَفَّيْكَ ثُمَّ ابْسُطْهُمَا بَسْطاً ثُمَّ كَبِّرْ ثَلَاثَ تَكْبِيرَاتٍ.[1]

اما به نظر ما فرمایش مرحوم علامه مبنی بر این که «ثم» از زمان منسلخ است و با معیت نیز سازگار است درست است وشاهد بر این مطلب هم صحیحه زراره است:

عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادٍ يَعْنِي ابْنَ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه‌السلام قَالَ: إِذَا قُمْتَ فِي الصَّلَاةِ فَكَبَّرْتَ فَارْفَعْ يَدَيْكَ وَ لَا تُجَاوِزْ بِكَفَّيْكَ أُذُنَيْكَ أَيْ حِيَالَ خَدَّيْكَ.[2]

اینجا می‌فرماید َفكَبَّرْتَ بلافاصله می‌گوید فَارْفَعْ يَدَيْكَ ، کسی نگفته ابتدا تکبیر است و بعد رفع ید است بلکه مراد این است که در حال تکبیر، رفع ید باشد. در روایات هر دو عنوان آمده که حین افتتاح رفع ید کن و یا حین رفع ید تکبیر بگو. حال اگر «ثم» و «فاء» در این روایات، شبهه داشته باشد می‌گوییم روایات مجمل هستند و به سراغ روایات واضح می‌رویم که گفته امام علیه‌السلام حین استتفح رفع ید کرده.

مرحوم آقای خوئی[3] صحیحه حلبی را پذیرفته و گفته دلالت آن تمام است که حین رفع، تکبیر بگوید و بعد نتیجه گرفته که هر دو عمل مستحب است

به ایشان می‌گوییم چنین دلالتی واضح نیست و اصلا ظهور ندارد و می‌توان با دیگر روایات که ظهور واضح داشت، اجمال این روایات را رفع کرد. چنین نیست که ظهور این روایات اقوی از آن روایات باشد و حمل کنیم بلکه اصلا ظهور ندارد.

اشتراک استحباب رفع الیدبین واجب و مستحب

فإذا انتهى التكبير و الرفع أرسلهما و لا فرق بين الواجب منه و المستحب في ذلك.[4]

سید در ادامه فرموده وقتی که تکبیر تمام شد، دستان را رها کند و بندازد.

این مطلب در کلمات فقهاء بیان شده ولی ظاهرا یک روایت در این مورد وجود داشته باشد. حتی از روایات رفع ید نیز این مطلب استفاده می‌شود چون رفع ید حین استفتاح مستحب است و وقتی تکبیر تمام شد، رفع ید نیز دیگر استحباب ندارد و باید دستان را بندازد.

در ادامه مرحوم سید یزدی فرموده اینکه رفع ید مستحب است، تفاوتی میان تکبیر واجب و مستحب نیست.

دلیل این استحباب، بعضی روایات است که فرمودند حین تکبیر یا عند استفتاح، رفع ید کند.

دلیل دیگر، روایت فضل بن شاذان است:

وَ فِي الْعِلَلِ وَ عُيُونِ الْأَخْبَارِ بِأَسَانِيدَ تَأْتِي عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ الرِّضَا علیه‌السلام قَالَ: إِنَّمَا تُرْفَعُ الْيَدَانِ بِالتَّكْبِيرِ لِأَنَّ رَفْعَ الْيَدَيْنِ ضَرْبٌ مِنَ الِابْتِهَالِ وَ التَّبَتُّلِ وَ التَّضَرُّعِ فَأَحَبَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَكُونَ الْعَبْدُ فِي وَقْتِ ذِكْرِهِ لَهُ مُتَبَتِّلًا مُتَضَرِّعاً مُبْتَهِلًا وَ لِأَنَّ فِي رَفْعِ الْيَدَيْنِ إِحْضَارَ النِّيَّةِ وَ إِقْبَالَ الْقَلْبِ عَلَى مَا قَالَ.

زَادَ فِي الْعِلَلِ- وَ قَصَدَ لِأَنَّ الْفَرْضَ مِنَ الذِّكْرِ إِنَّمَا هُوَ الِاسْتِفْتَاحُ وَ كُلُّ سُنَّةٍ فَإِنَّمَا تُؤَدَّى عَلَى جِهَةِ الْفَرْضِ فَلَمَّا أَنْ كَانَ فِي الِاسْتِفْتَاحِ الَّذِي هُوَ الْفَرْضُ رَفْعُ الْيَدَيْنِ أَحَبَّ أَنْ يُؤَدُّوا السُّنَّةَ عَلَى جِهَةِ مَا يُؤَدَّى الْفَرْضُ.[5]

این روایت علاوه بر اینکه بر مقارنت رفع ید با تکبیر دلالت دارد، می‌فرماید خدا دوست دارد که موقع ذکر خودش، تضرع بیشتر شود و این با رفع ید محقق می‌شود. در ادامه روایت نیز فرموده مستحبات علی جهة الفرض اتیان شود. وقتی که فرض رفع ید دارد، مستحبات نیز رفع ید دارد. این روایت برای اثبات عموم حکم، بسیار مفید است.

مضافاً که در ابواب رکوع روایاتی نقل شده که تکبیر رکوع و سجود را بیان کردند و رفع یدین را نیز اضافه کردند به حیثی که بعید است که تکبیر رکوع و سجود، رفع ید داشته باشد ولی تکبیرات دیگر، چنین نباشند. در روایت حماد نیز به تکبیر رکوع اشاره شده.

پس فرمایش مرحوم سید که تفاوتی میان واجب و مستحب نیست،‌ حجت بر آن تمام است.

تجاوز ید از اُذن

و الأولى أن لا يتجاوز بهما الأذنين نعم ينبغي ضم أصابعهما حتى الإبهام و الخنصر و الاستقبال بباطنهما القبلة و يجوز التكبير من غير رفع اليدين بل لا يبعد جواز العكس‌.[6]

بهتر بود مرحوم سید این مطلب را پیش از این می‌آورد چون در مورد حدود رفع ید است. فرموده دستان از اذنین تجاوز نکند.

عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادٍ يَعْنِي ابْنَ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه‌السلام قَالَ: إِذَا قُمْتَ فِي الصَّلَاةِ فَكَبَّرْتَ فَارْفَعْ يَدَيْكَ وَ لَا تُجَاوِزْ بِكَفَّيْكَ أُذُنَيْكَ أَيْ حِيَالَ خَدَّيْكَ.[7]

قَدْ تَقَدَّمَ فِي حَدِيثِ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام قَالَ: إِذَا افْتَتَحْتَ الصَّلَاةَ فَكَبَّرْتَ فَلَا تُجَاوِزْ أُذُنَيْكَ.[8]

جَعْفَرُ بْنُ الْحَسَنِ الْمُحَقِّقُ فِي الْمُعْتَبَرِ وَ الْحَسَنُ بْنُ يُوسُفَ الْعَلَّامَةُ فِي الْمُنْتَهَى عَنْ عَلِيٍّ علیه‌السلام أَنَّ النَّبِيَّ صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم مَرَّ بِرَجُلٍ يُصَلِّي وَ قَدْ رَفَعَ يَدَيْهِ فَوْقَ رَأْسِهِ فَقَالَ مَا لِي أَرَى قَوْماً يَرْفَعُونَ أَيْدِيَهُمْ فَوْقَ رُءُوسِهِمْ كَأَنَّهَا آذَانُ خَيْلٍ شُمْسٍ.[9]

در نقل عامه[10] ، به جای اذان، اذناب آمده است. خیل شمس یعنی اسب ‌های چموش. اسبهایی که چموش هستند، گوش‌هایشان بالا می‌رود و البته دم‌ های آنان نیز بالا می‌رود. عامه این حدیث را رد بر شیعه در مورد عمل قنوت می‌دانند.

ولی در پاسخ می‌گوییم مشکلی ندارد که این روایت حال نماز را شامل شود ولی مذمت در مورد مجرد رفع نیست بلکه مذمت در مورد این است که دستان چرا بالا سر می‌رود بلکه روبروی صورت باشد.

به مناسبت این تعبیر در روایت که فرمود «لاتجاوز اذنیک» محقق همدانی[11] این بحث را مطرح کرده که آیا رفع ید بیشتر از حد، حرام است یا مکروه؟ مرحوم خوئی[12] نیز این بحث را پیگیری کرده است.

این جمله نهی در زمینه مستحبات وارد شده است و در بحث اُصول بخش مطلق و مقید بحثی مطرح شده که حمل مطلق بر مقید به الزامیات اختصاص دارد. أما در مستحبات حمل مطلق بر مقید نمی شود بلکه حمل بر افضل افراد می‌شود. مطلق را اخذ می‌کنند و مقید را بر افضل افراد حمل می‌کنند. دوران امر است بین اینکه مطلق را بر مقید حمل کنند یا مطلق را اخذ کنیم و مقید را بر افضل افراد حمل کنیم. در پاسخ گفتند اگر الزامی بود، مطلق بر مقید حمل می‌شود و اگر غیر الزامی بود، بر افضل حمل می‌شود. به این دلیل که کثیراً ما، وقتی مستحبات را بیان می‌کنند، خصوصیات مختلف و قیودات متعددی برای یک عمل بیان می‌شود و لذا جا ندارد که مطلق بر مقید حمل کنیم. با این تفاوت که اگر به صورت امر بود، بر افضل افراد حمل می‌شود ولی اگر به صورت نهی بود، بر ادون افراد حمل می‌شود. مثلا اگر فرمود زیر سقف نماز باران نخوان یعنی زیر سقف ثوابش کمتر است و آن عملی که غیر از این عمل است، افضل محسوب می‌شود.

اما مرحوم خوئی در اصول تفصیل داده و فرموده باید بررسی شود که اگر خطاب مقید به صورت امر بود در این صورت حمل مطلق بر مقید معنا ندارد چون مستحبات ذوالمراتب است و این سبب می‌شود که حمل مطلق بر مقید عرفی نباشد بلکه حمل بر افضل افراد عرفی است. اما اگر مقید به صورت نهی باشد، مثلا یک مطلق داریم می‌فرماید دستانت را موقع افتتاح بالا ببرد، ولی یک مقید داریم که می‌گوید دستانت از اُذُن عبور نده، در این صورت افضل افراد نیست بلکه ارشاد به مانعیت است و باید مطلق بر مقید حمل شود. نهی از اجزاء و شرایط و خصوصیات، ظهور در ارشاد دارد کما قال الآخوند مثل لاتصل فیما لایوکل لحمه. لذا ارشاد به این است که مامور به نیست و در اینجا مرحوم خوئی بر خلاف سید که فرموده اولی این است که تجاوز نکند، می‌گوید صحیح این است که اگر از اذنین تجاوز کرد، دیگر مستحب نیست. یعنی رفع ید مستحب است مگر اینکه از اذنین تجاوز کند.

اما به نظر ما فرمایش مرحوم نائینی در اصول صحیح است که فرمود مقید ولو به صورت نهی باشد، همچنان حمل بر افضل افراد صحیح است. لاتتجاوز عن اذنیک به این معنا نیست که تجاوز از اذن، یک منقصت دارد بلکه سیاقت و لسان تفاوت دارد و می‌خواهد بفرماید رفع ید تا اذن باشد. لذا اینها دو مطلب نیست و این یک امر عرفی است که مثلا می‌گوید غذا درست کن و خوب است ترش باشد یا می‌گوید غذا درست کن که بی‌مزه نباشد. اما اینکه خصوصیت را نظر کنیم آیا نهی است یا امر و تفاوت داشته باشد، عرفی نیست. در عرف چنین است که گاهی به ذوالفضیلة امر می‌کنند و گاهی از صفت ناقص نهی می‌کنند و اینها همه تفنن در عبارت است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo