درس خارج فقه استاد مهدی گنجی
1402/10/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: أجزاء وشرائط نماز /تکبیرة الاحرام /حدود رفع ید در تکبیرة الاحرام ـ وقت شروع رفع ید در تکبیرة
خلاصه بحث سابق
بحث در رفع الیدین و اصل وجوب یا استحباب آن تمام شد. مرحوم صاحب حدائق از متأخرین است و ادعا کرد روایات کثیره بر وجوب دلالت میکند اما در پایان فرموده در مورد تکبیرة الاحرام با اینکه اصلش واجب است، جا دارد بگوییم رفع الیدین نیز واجب است ولی در مورد دیگر تکبیرات با اینکه اصلشان مستحب است، بعید است بگوییم رفع ید در آنها واجب است.
اما اگر قائل به وجوب شدیم، میتوان آن را وجوب شرطی قرار داد که با مستحب سازگار است. اگر روایات و اوامر را قبول کنیم که بر وجوب دلالت دارد، میگوییم ظاهر در وجوب شرطی است چون امر به اجزاء و شرایط، ظهور در شرطیت دارد. وجوب شرطی در مستحبات بسیار زیاد وارد شده است مثل اینکه گفتند نماز غفیله مستحب است ولی اگر قرار است خوانده شود شرط است که آیه ﴿وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغٰاضِباً﴾[1] خوانده شود.
حدود رفع ید
يستحب رفع اليدين بالتكبير إلى الأذنين أو إلى حيال الوجه أو إلى النحر.[2]
اما حدود رفع ید چه مقدار است؟ ظاهر مرحوم سید قائل به تخییر است و نمیگوید که یکی افضل از دیگری است. در کلمات بعضی فقهاء شحمة الاذن نیز ذکر شده است. منشا این اختلاف، روایات است که هر چهار عنوان را بیان کردند.
محقق همدانی[3] این بحث را مطرح کردند که آیا این حدود همه به یک تقدیر بازگشت دارد یا چند تقدیر را بیان میکنند؟
به نظر ما این بحث مهم نیست و جهت فنی ندارد. البته بیشترین روایات در مورد قبال الوجه است و مرحوم حکیم تعلیقه زده که احتیاط این است که به همین مقدار قابل الوجه اختصار کند.
الف- عَنْهُ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ حُسَيْنٍ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام فِي حَدِيثٍ : إِذَا افْتَتَحْتَ الصَّلَاةَ فَكَبَّرْتَ فَلَا تُجَاوِزْ أُذُنَيْكَ وَ لَا تَرْفَعْ يَدَيْكَ بِالدُّعَاءِ فِي الْمَكْتُوبَةِ تُجَاوِزُ بِهِمَا رَأْسَكَ.[4]
ب- بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ قَالَ: رَأَيْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام افْتَتَحَ الصَّلَاةَ فَرَفَعَ يَدَيْهِ حِيَالَ وَجْهِهِ وَ اسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ بِبَطْنِ كَفَّيْهِ.[5]
ج- عَنْهُ عَنْ فَضَالَةَ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ يَعْنِي عَبْدَ اللَّهِ قَالَ: رَأَيْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام يُصَلِّي يَرْفَعُ يَدَيْهِ حِيَالَ وَجْهِهِ حِينَ اسْتَفْتَحَ.[6]
صاحب حدائق میگوید روایت مربوط به الی النحر پیدا نشده ولی به نظر میرسد آن را میتوان از روایت معاویة بن عمار استفاده کرد:
عَنْهُ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ فَضَالَةَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: رَأَيْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام حِينَ افْتَتَحَ الصَّلَاةَ يَرْفَعُ يَدَيْهِ أَسْفَلَ مِنْ وَجْهِهِ قَلِيلًا.[7]
محقق همدانی فرموده روایت در مورد نحر نداریم در حالیکه چنین نقل شده:
عَنْ عَلِيٍّ علیهالسلام فِي قَوْلِهِ تَعَالَى ﴿فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ﴾- أَنَّ مَعْنَاهُ ارْفَعْ يَدَيْكَ إِلَى النَّحْرِ فِي الصَّلَاةِ.[8]
در جامع احادیث الشیعة که بین روایات وسائل و مستدرک جمع کرده مضافاً بر اینکه ابوابی را اضافه کرده، از کتاب زید نرسی چنین نقل کرده: زَيْدٌ النَّرْسِيُّ فِي أَصْلِهِ، عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: رَأَيْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام يُصَلِّي فَإِذَا رَفَعَ يَدَيْهِ بِالتَّكْبِيرِ لِلِافْتِتَاحِ وَ الرُّكُوعِ وَ السُّجُودِ يَرْفَعُهَا قُبَالَةَ وَجْهِهِ أَوْ دُونَ ذَلِكَ بِقَلِيلٍ.[9]
نسبت به قید شحمة اذن، گرچه مرحوم سید یزدی اشاره نکرده ولی در مجامیع حدیثی بیان شده:
حَتَّى بَلَغَتَا شَحْمَتَيْ أُذُنَيْهِ ثُمَّ أَرْسَلَهُمَا بِالتَّكْبِيرِ.[10]
ظاهرا در روایات این نکته مهم است که از گوش تجاوز نشود و مجرد رفع ید مستحب است و جامع بین این سه حد است. البته ممکن است کسی بگوید فعل امام علیهالسلام معمولا تا مقابل وجه بود، پس اشعار بر افضلیت دارد.
وقت شروع رفع ید
مبتدئا بابتدائه و منتهيا بانتهائه فإذا انتهى التكبير و الرفع أرسلهما و لا فرق بين الواجب منه و المستحب في ذلك و الأولى أن لا يتجاوز بهما الأذنين نعم ينبغي ضم أصابعهما حتى الإبهام و الخنصر و الاستقبال بباطنهما القبلة و يجوز التكبير من غير رفع اليدين بل لا يبعد جواز العكس.[11]
آیا اول تکبیر بگوید و بعد رفع ید کند یا بر عکس یا مقارن باشد؟ ظاهرا اول و آخر هیچ وجهی ندارد که مکلف هنوز دستش را بالا نبرده، تکبیر بگوید. لذا اگر در روایات فرمودند اذا افتتحت الصلاة یعنی وقتی اراده نماز کردی، کما اینکه اگر دست را انداخت، بعد تکبیر بگوید، نیز وجهی ندارد. بعضی گفتند صحیحه حلبی ظاهر در این است که عند الارسال تکبیر بگوید، اما همانطور که صاحب جواهر گفته این برداشت، تکلف است:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام قَالَ: إِذَا افْتَتَحْتَ الصَّلَاةَ فَارْفَعْ كَفَّيْكَ ثُمَّ ابْسُطْهُمَا بَسْطاً ثُمَّ كَبِّرْ ثَلَاثَ تَكْبِيرَاتٍ.[12]
دو قول باقی میماند، یکی مقارنت و دیگری هنگام رفع ید. مقارن یعنی مقارن عرفی نه دقی و عقلی با هماهنگی کامل. این دقتها ربطی به شریعت ندارد. قول دیگر این است که اگر رفع حاصل شد، سپس تکبیر بگوید.
صاحب حدائق[13] همین نظریه اخیر را انتخاب کرده و میگوید در کلمات علماء این عنوان آمده که رفع یدین مستحب است بالتکبیر، و ظاهر این کلام مقارنت است. ایشان گفته این برداشتی است که از علماء رسیده و اشتباه کردند که چنین عنوانی را برداشت کردند.
صاحب جواهر به ایشان اشکال کرده که این عنوان در روایات نیز بیان شده:
وَ فِي الْعِلَلِ وَ عُيُونِ الْأَخْبَارِ بِأَسَانِيدَ تَأْتِي عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ الرِّضَا علیهالسلام قَالَ: إِنَّمَا تُرْفَعُ الْيَدَانِ بِالتَّكْبِيرِ.[14]
ادعای صاحب حدائق آن است که تکبیر حال الرفع باشد، دلیل ایشان، صحیح حلبی است:
عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام قَالَ: إِذَا افْتَتَحْتَ الصَّلَاةَ فَارْفَعْ كَفَّيْكَ ثُمَّ ابْسُطْهُمَا بَسْطاً ثُمَّ كَبِّرْ ثَلَاثَ تَكْبِيرَاتٍ.
اذا افتتحت یعنی وقتی میخواهی شروع کنی نه اینکه شروع کردی، روایت میفرماید ثم کبر و این دلالت بر ترتیب دارد. پس ظهور روایت این است که در حال رفع، تکبیر را بگوید.
گفته بعید نیست که بتوان این معنا را از روایت صفوان نیز استفاده کنیم:
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ مِهْرَانَ الْجَمَّالِ قَالَ:رَأَيْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام إِذَا كَبَّرَ فِي الصَّلَاةِ يَرْفَعُ يَدَيْهِ حَتَّى يَكَادَ يَبْلُغُ أُذُنَيْهِ.
اذا کبر یعنی وقتی میخواست تکبیر بگوید، دستانشان را بالا میآورند تا به گوش برسد.
البته در پایان مرحوم صاحب حدائق گفته مسئله مشکل است و واضح نیست.
اما به نظر میرسد این روایات بر مطلوب صاحب حدائق دلالت ندارد و اگر دلالت داشته باشد، نمیتواند با روایاتی که ظاهرشان مقارنت است، مقاومت کند. چون این دلیل قاصر است و دلالت ندارد و اگر دلالت داشته باشد، دلالت روایات دال بر مقارنت اقوی است.
أمّا نسبت به صحیحه صفوان که اصلا بر خلاف مختار صاحب حدائق است میگوید اذا کبر یرفع یدیه، ظاهر در مقارنت است. اینکه تعبیر اذا افتتحت فی الصلاة را به دلیل اینکه تکبیرات به 8 تبدیل نشود، بر اراده افتتاح حمل میکنیم و قرینه داریم مثل ﴿فَإِذٰا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللّٰهِ مِنَ الشَّيْطٰانِ الرَّجِيمِ﴾[15] ، اما در اینجا قرینه نیست بلکه میفرماید امام علیهالسلام دیده شد وقتی تکبیر گفتند یرفع یدیه، ظاهر ظرفیت در این روایت، مقارنت است.
نسبت به صحیحه حلبی نیز میگوییم دلالت ندارد. اینکه فرموده اذا افتتحت الصلاة، به این معناست که اراده افتتاح داری، صحیح است چون اگر افتتاح به تکبیره است و تکبیرات که 7 تاست، به 8 تبدیل میشود لذا اذا افتتحت، یعنی اراده افتتاح، پس وقتی میخواهی افتتاح نماز کنی، دستانت را بالا ببر و بسط بده، ثم کبر ثلاث تکبیرات، و «ثم» هم برای ترتیب نیست و به تعبیر علامه، کلمات در اینجا منعزل از زمان هستند و انسلاخ از زمان دارند. پس ادعا داریم که این روایت در ترتیب زمانی ظهور ندارد. حتی اگر ظهور داشته باشد، نمیتواند در برابر آن همه روایاتی که ظاهرشان مقارنت است، مقاومت کند مثل:
عَنْهُ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ فَضَالَةَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: رَأَيْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام حِينَ افْتَتَحَ الصَّلَاةَ يَرْفَعُ يَدَيْهِ أَسْفَلَ مِنْ وَجْهِهِ قَلِيلًا.[16]
عَنْهُ عَنْ فَضَالَةَ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ يَعْنِي عَبْدَ اللَّهِ قَالَ: رَأَيْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام يُصَلِّي يَرْفَعُ يَدَيْهِ حِيَالَ وَجْهِهِ حِينَ اسْتَفْتَحَ. [17]