< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مهدی گنجی

1402/09/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: أجزاء وشرائط نماز /تکبیرة الإحرام /ادامه مسأله 6 : أدله إجزاء تکبیره ملحونه ـ و إن لم يقدر فترجمتها من غير العربية

 

خلاصه بحث سابق

بحث در تتمه مساله 6 بود که اگر قدرت بر تکبیره صحیح و فصیح را ندارد، وظیفه‌اش ملحون است. دو روایت بیان شد که از آنها برداشت می‌شد که وظیفه‌اش ملحون است. کسی اشکال نکند که آن دو روایت معارض دارد. بعضی روایات با سند معتبر که در باب قرائت القرآن مطرح شده که فرمودند ملحون لایصعد الی الله و ظاهر در این است که فایده ندارد: الدُّعَاءُ الْمَلْحُونُ لَا يَصْعَدُ إِلَى اللَّهِ[1] . وقتی دعای ملحون بالا نرود به طریق اولی نمازش بالا نمی‌رود.

پاسخ می‌دهیم که دعای ملحون لایصعد اطلاق دارد و بر جایی حمل می‌شود که مکلف قدرت بر صحیح دارد ولی ملحون می‌خواند. در حالیکه مورد روایات ملحون در جایی بود که مکلف عجم بود و قدرت بر صحیح نداشت. لذا لایصعد را بر افضل حمل می‌کنیم که بهتر است دعا به صورت صحیح خوانده شود. پس اولا این روایات بر شرطیت دلالت ندارد ثانیا اگر دلالت داشته باشد اطلاق دارد و به قرینه روایت سکونی و مسعده بر فرض تمکن حمل می‌شود.

دلیل هفتم

روایت دیگر در مورد ما غلب الله فالله اولی بالعذر است، این روایات در باب مغمی علیه وارد شده و فرمودند نمازهای بیهوش، قضا ندارد چون خود خدا باعث بیهوشی او شده پس خود خدا نیز نماز را نمی‌خواهد.

بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُرَازِمِ بْنِ حَكِيمٍ الْأَزْدِيِّ أَنَّهُ قَالَ: مَرِضْتُ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ لَمْ أَتَنَفَّلْ فِيهَا فَقُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَقَالَ لَيْسَ عَلَيْكَ قَضَاءٌ إِنَّ الْمَرِيضَ لَيْسَ كَالصَّحِيحِ كُلُّ مَا غَلَبَ اللَّهُ عَلَيْهِ فَاللَّهُ أَوْلَى بِالْعُذْرِ.[2]

اما برخی پاسخ دادند که این روایات بر وجوب ملحون دلالت ندارد.

گرچه این بیان بعید نیست ولی فی النفس شیئ. چون در یکی از این روایات سوال شده ولی امام علیه‌السلام یک قاعده کلی بیان می‌کنند:

وَ فِي الْعِلَلِ وَ الْخِصَالِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ مُوسَى بْنِ بَكْرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام الرَّجُلُ يُغْمَى عَلَيْهِ الْيَوْمَ وَ الْيَوْمَيْنِ وَ الثَّلَاثَةَ وَ الْأَرْبَعَةَ وَ أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ كَمْ يَقْضِي مِنْ صَلَاتِهِ فَقَالَ أَ لَا أُخْبِرُكَ بِمَا يَجْمَعُ لَكَ هَذَا وَ أَشْبَاهَهُ كُلُّ مَا غَلَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ مِنْ أَمْرٍ وَ اللَّهُ أَعْذَرُ لِعَبْدِهِ وَ زَادَ فِيهِ غَيْرُهُ أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قَالَ وَ هَذَا مِنَ الْأَبْوَابِ الَّتِي يَفْتَحُ كُلُّ بَابٍ مِنْهَا أَلْفَ بَابٍ.[3]

الله اولی بالعذر، یعنی جایی که ساقط می‌شود مشکلی نیست و ساقط است ولی جایی که ساقط نمی‌شود، همان ناقص را می‌پذیرند. در اینجا می‌دانیم که نماز واجب است اما نمی‌دانیم که ملحون بودن، مانع است یا نه؟ این روایت می‌فرماید ملحون مانع نیست. لذا کسانی که به این روایات ما غلب الله برای اجزاء تکبیر ملحون، استدلال کردند مشکلی ندارد.

دلیل هشتم: قطع

مرحوم خوئی[4] استدلال کرده که یقین داریم کسی که بر کامل قدرت ندارد، ناقص برای او مجزی است. چون این مسئله از قدیم الایام محل ابتلاء‌ بوده که نمی‌توانستند بعضی حروف و کلمات را بیان کنند. از طرف دیگر شایع است که بعضی افراد مانند روستائیان و زنان، ‌نمی‌توانند حروف را به صورت فصیح و صحیح اداء کنند. در قضیه تاریخیه نیز این مطلب معروف است که بلال نمی‌توانست شین را بگوید و خاتم الانبیاء فرمودند سین بلال شین است. آنچه که عمل می‌کردند همان بود که بلد بودند و اصلا سوال نمی‌کردند و این نشان می‌دهد فهم عرفی آن بود که به همان مقداری که توان دارند نماز را اتیان کنند. در سیره متشرعه که از قدیم الایام مورد عمل بوده همین است که ناقص را همان ناقص مي‌گفتند.

حاصل الکلام، در اینکه ملحون در نماز مجزی است، شک نداریم. روایات و ادله سابقه بر این مطلب دلالت دارد. همچنین در اینکه ملحون بر ترجمه باشد، شک نداریم. لذا میان قدماء مفروغ بوده و از این بحث نمی‌کردند و گفتند اگر ملحون نشد، ترجمه را بگوید. مرحوم خوئی و مرحوم همدانی می‌فرماید تکبیرة در حق عاجز همین ملحون است ولی اگر این را نپذیرفتیم و در استظهار از روایات شبهه کردیم، می‌گوییم مقتضا و آهنگ قاعده میسور که در نماز پذیرفتیم، این است که هر چه به وظیفه اولیه اقرب است، متعین می‌شود. معنای میسور همین است که مثلا اگر می‌توانی یک رکعت ایستاده بخوانی، به چهار رکعت قائما نزدیکتر است تا 4 رکعت نشسته. تطبیق این قاعده بر محل کلام این است که ملحون نسبت به ترجمه، اقرب به نماز است. این مفاد روایتی است که فرمود لایراد من المحرم من العجم ما یراد من العالم الفصیح[5] .

0.0.1- تتمه مساله 6: ترجمه تکبیر

و إن لم يقدر فترجمتها من غير العربية و لا يلزم أن يكون بلغته و إن كان أحوط و لا تجزي عن الترجمة غيرها من الأذكار و الأدعية و إن كانت بالعربية و إن أمكن له النطق بها بتلقين الغير حرفا فحرفا قدم على الملحون و الترجمة‌.[6]

مرحوم سید در ادامه فرموده اگر بر تکبیر ملحون نیز قدرت نداشت، ترجمه را بگوید. دلیل این نکته چیست؟

دلیل أوّل

مرحوم شیخ انصاری[7] فرموده اطلاقات تکبیرة الاحرام شامل ترجمه می‌شود و اول صلاة تکبیرة است و ترجمه نیز تکبیر است چون تکبیر به لحاظ مدلول است که تکبیر شده یعنی الله اکبر من کل شیئ است پس وقتی گفتند اول نماز تکبیره است، تکبیر هر کسی به حسب خودش است و ترجمه نیز تکبیر در حق غیر قادر است.

مرحوم خوئی[8] فرموده انصاف این است که تکبیره عنوان لفظ الله اکبر است مثل حوقله که از لاحول و لاقوة الا بالله انتزاع می‌شود و کاری به معنا ندارد. همچنین اگر شک در صدق کردیم، به اطلاقات نمی‌توان تمسک کرد.

دلیل دوّم

مرحوم خوئی[9] فرموده درست است که روایات تکبیرة در اینجا فایده ندارد ولی با توجه به روایات لا صلاة الا بالافتتاح می‌توان ترجمه را تصحیح کرد. افتتاح برای شخص قادر، تکبیر است و اگر غیر قادر باشد، ملحون است و اگر نتوانست ترجمه را بگوید.

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقٍ عَنْ عَمَّارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ
علیه السلام عَنْ رَجُلٍ سَهَا خَلْفَ الْإِمَامِ فَلَمْ يَفْتَتِحِ الصَّلَاةَ قَالَ يُعِيدُ الصَّلَاةَ وَ لَا صَلَاةَ بِغَيْرِ افْتِتَاحٍ.[10]

سند روایت موثقة است.

اما به نظر می‌رسد این روایات با توجه به صدر آن که ماموم افتتاح صلاة نکرد، به همان تکبیر اشاره می‌کنند. این اطلاق ندارد که هر نمازی باید افتتاح داشته باشد ولو به ترجمه. در بعضی روایات نیز تکبیرة را تکبیرة الافتتاح گفته‌اند.

اما به نظر می‌رسد درست است که با این دو دسته از این روایات نمی‌توان ترجمه را تصحیح کرد ولی با توجه به قاعده میسور بعید نیست بگوییم ترجمه نیز مشکلی ندارد. مشهور نیز همین را گفتند. اینکه کسی بگوید از ابتدای نماز به قرائت شروع کنیم و تکبیر و ملحون و ترجمه گفته نشود، اگر نگوییم یقین به خلافش داریم، لااقل مشکوک است. به نظر ما قاعده میسور، اقرب را تصحیح می‌کند، ولی در این مشکل داریم که اقرب به تکبیر، ترجمه باشد. مثلا ایماء که رکوع نیست ولی از آن روایات اصطیاد می‌شود که در نماز چنین است که به هر مقداری که بر نماز قدرت بود، اتیان شود و هر مقدار که توان نبود، اقرب جایگزین می‌شود. در ذهن ما این است که مفاد قاعده میسور این است که هر جزئی که منتفی شد، یک جایگزین قرار داده می‌شود. اما نسبت به ترجمه مشکوک هستیم، چه بسا به جای الله اکبر، بتوان الله اعظم قرار داد. لذا فرمایش مرحوم سید را در اینجا قبول نداریم. قاعده میسور می‌گوید الاقرب فالاقرب و اگر در اینجا یک لفظ عربی باشد که مفاد آن نزدیک به الله اکبر باشد مثل الله اعظم، مقدم بر ترجمه است.

اما اگر همین لفظ عربی پیدا نشد و قادر بر عربی نبود، نوبت به ترجمه می‌رسد. در این صورت اقرب، مصداق ترجمه است و تفاوتی ندارد که ترجمه به زبان خودش باشد. البته سید احتیاط مستحب کرده که به زبان خودش باشد. لذا این فرمایش سید را قبول نداریم که گفته به جای تکبیر، ترجمه مقدم است نه الفاظ عربی با مفاد نزدیک به تکبیر.

در پایان سید فرموده اگر کسی بتواند با تلقین، تکبیر صحیح را بگوید، این مقدم بر ملحون و ترجمه است. چون به او قادر گفته می‌شود.

به طور کلی، به نظر می‌رسد تضیقی که مرحوم سید در باب قرائت مطرح کرده، چندان مورد نظر شریعت نیست.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo