< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مهدی گنجی

1402/09/13

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: أجزاء وشرائط نماز/تکبیرة الإحرام /مسأله 6 : ... إلا إذا ضاق الوقت فيأتي بها ملحونة ـ اجتزاء به تکبیره ملحونه علی مستوی الروایات

 

خلاصه بحث سابق

بحث در این بود که کسی که فقط بر تکبیرة ملحونه قدرت دارد باید همان را بگوید. یک دلیل اطلاقات بود که مرحوم خوئی ادعا کرد که روایات فرموده اول الصلاة التکبیر، که گفتیم این تکبیر به تکبیر صحیح انصراف دارد. دلیل دوم، فحوای روایت اخرس است که گفتیم فحوا برداشت نمی‌شود ولی الغاء خصوصیت لابأس به است.

أما روایت سوم :

عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ قَالَ: سَمِعْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ علیهما السلام يَقُولُ إِنَّكَ قَدْ تَرَى مِنَ الْمُحَرَّمِ مِنَ الْعَجَمِ لَا يُرَادُ مِنْهُ مَا يُرَادُ مِنَ الْعَالِمِ الْفَصِيحِ.[1]

سند روایت مشتمل بر برخی فطحیون هستند.

این روایت می‌فرماید از عالم فصیح برای تکلم و قرائت، انتظاری می‌رود که نباید همان انتظار را از عجم داشت. در معنای محرم، بعضی گفتند بادیةنشینی که نمی‌تواند صحیح صحبت کند. البته احتمال می‌رود اینکه به غیر عرب، عجم گفته شده، به دلیل اختراعی است که از سوی عرب انجام شده چون زبان عجم را نمی‌فهمیدند و گفتند شما عجم هستید یعنی مبهم سخن می‌گویید. در حالیکه به نظر ما عجم‌ها با زبان خودشان، بسیار رسا و فصیح سخن می‌گویند. لذا چنین نیست که امام صادق علیه‌السلام عرب‌های فصیح را عالم و عاقل دانسته در برابر عجم‌ها که نمی‌توانند صحیح اداء کنند.

این روایت می‌فرماید از عجم یعنی کسی که ملحون اداء می‌کند، به مقداری که فصیح اداء می‌کند، خواسته نشده.

مرحوم حکیم[2] اشکال کرده که این روایت دلالت ندارد که فعل او مجزی است بلکه دلالت دارد به مقدار فصیح نمی‌خواهند اما اینکه به جای آن چه چیزی می‌خواهند، ساکت است.

اما همانطور که مرحوم خوئی[3] فرموده انصاف این است که اینها تعبیرات عرفی است. یعنی همین ناقص عجم، کامل فصیح حساب می‌شود. مرحوم خوئی مثالی را مطرح کرده که اگر بگویند از عوام الناس چیزی را نمی‌خواهند که از طلاب می‌خواهند، به این معنا نیست که از عوام چیزی نمی‌خواهند.

به هر حال این روایت بر اجزاء ملحون از کامل دلالت دارد.

گفتیم که دو مشکل داریم، یکی اجزاء ملحون و دیگری، تقدم ملحون بر مثل ترجمه. ولی این روایت تعیین نمی‌کند که ملحون بر ترجمه مقدم است. بیشتر به نظر می‌رسد که مراد از عجم، همان زبان عربی به ناقص ولی ملحونی است و شامل ترجمه نمی‌شود.

پس سه کلام در اینجا مطرح است: مرحوم حکیم فرمود که این روایت دلالت بر اجزاء ندارد که گفتیم مجزی است. اما اینکه کدام مجزی است؟ ملحون یا اعم از ملحون و ترجمه، به نظر می‌رسد مراد از عجم و عرب در این روایت، همان عربی و ملحون است. مرحله سوم این است که بگوییم روایت می‌فرماید ناقص از عجم مقبول است ولی ناقص چیست، ساکت است.

روایة چهارم:

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ صلّی الله علیه وآله وسلّم : إِنَّ الرَّجُلَ الْأَعْجَمِيَّ مِنْ أُمَّتِي لَيَقْرَأُ الْقُرْآنَ بِعُجْمَتِهِ فَتَرْفَعُهُ الْمَلَائِكَةُ عَلَى عَرَبِيَّتِهِ.[4]

سند این روایت مشتمل بر نوفلی است که مشکلی ندارد و غالبا امام صادق علیه‌السلام برای سکونی از خاتم الانبیاء صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل می‌کردند.

البته حدیث مسعده اطلاق داشت و مشکلش کمتر است ولی در این حدیث فرقی میان قرآن و نماز نیست و به الغاء خصوصیت می‌گوییم مشکلی در ملحون نیست. ظاهر این روایت ارفاق و امتنان است که با عموم مناسبت دارد.

اشکال این است که این روایت شامل نماز واجب نمی‌شود ولی ظاهرا فرقی نیست.

البته در جهت ثانیه بحث از این است که اگر ملحون خواند، مشکلی ندارد ولی تعین ندارد که حتما باید ملحون بخواند و بر ترجمه مقدم است. غایتش این است که نماز ملحون مشکلی ندارد ولی اگر شک کردیم که تعین دارد، مجرای برائت است چون دوران امر بین تعیین و تخییر است که برائت جاری می‌شود.

قاعده میسور

المیسور لایسقط بالمعسور، در اصول گفته شده که این قاعده در خصوص نماز مشکلی ندارد ولی به نحو عموم، در اینجا جاری نمی‌شود.

دلیل اضطرار

ما من محرم الا و قد احله الاضطرار دلالت دارد این شخصی که نمی‌تواند تکبیر بگوید و مضطر شده، می‌تواند ملحون را بگوید.

مرحوم حکیم [5] و مرحوم خوئی[6] گفتند اصلا این حدیث نمی‌گوید در فرض اضطرار، بقیه نماز واجب است چه رسد به تعیین ملحون.

بحثی مطرح است که آیا ضم ما اضطروا الیه به ادله اولیه، اثبات وجوب باقی می‌کند یا نه؟ مرحوم آخوند فرموده اثبات می‌کند. مثل ضم حدیث رفع به ادله اولیه که اثبات وجوب باقی می‌کند. اینجا نیز رفع ما اضطروا الیه، وجوب تکبیرة ‌را برمی‌دارد و بقیه را واجب می‌کند.أمّا مثل مرحوم خوئی و مرحوم حکیم می‌گوید رفع ما اضطروا، رافع تکلیف است نه مثبت،

ولکن به نظر ما بعید نیست که رفع ما اضطروا الیه، وجوب باقی را اثبات ‌کند. در برخی روایات نیز با استناد به حدیث رفع ما اضطروا، عمل ناقص را تصحیح کردند.

وَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ حُسَيْنٍ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنِ الْمَرِيضِ هَلْ تُمْسِكُ لَهُ الْمَرْأَةُ شَيْئاً فَيَسْجُدَ عَلَيْهِ فَقَالَ لَا إِلَّا أَنْ يَكُونَ مُضْطَرّاً لَيْسَ عِنْدَهُ غَيْرُهَا وَ لَيْسَ شَيْ‌ءٌ مِمَّا حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا وَ قَدْ أَحَلَّهُ لِمَنِ اضْطُرَّ إِلَيْهِ.[7]

سوال شده که آیا سجده مریض به صورت اینکه زنش مسجود علیه را نگه دارد مجزی است؟ فرمود مجزی نیست مگر اینکه مضطر باشد. در ادامه برای اجزاء ناقص، این حدیث را تطبیق کردند.

به نظر ما این روایت دلیلیت دارد که باقی، به وجوبش باقی است ولی اثبات نمی‌کند که باقی ملحون است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo