< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مهدی گنجی

1402/09/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: أجزاء وشرائط نماز/تکبیرة الإحرام /مسألة 6 : من لم يعرفها يجب عليه أن يتعلم

 

خلاصه بحث سابق

بحث در مساله 6 بود مرحوم سید فرموده کسی که تکبیرة الاحرام را نمی‌داند باید یاد بگیرد. معرفت گاهی به این است که نمی‌داند تکبیرة الاحرام چیست؟ مکلف می‌داند ابتدای نماز تکبیرة است ولی نمی‌داند چیست و شرایط صحتش جیست؟ مرحوم خوئی لم یعرف را بر این معنا حمل کرده ولی بعید نیست که مقصود مرحوم سید اعم باشد. لم یعرف یعنی روش اداء تکبیرة را نمی‌داند. تعلم القرآن در روایات به این معناست که بتواند بخواند. قدر متیقن از لم یعرف، عدم تمکن از اداء و قرائت است. اصلا در شرایع[1] از تعبیر لم یتمکن استفاده کرده ولی مرحوم سید تغییر داده و ظاهر در این است که می‌خواهد هر دو صورت را بیان کند. ذیل مساله نیز به معنای دوم نزدیک‌تر است.

به هر حال کسی که تکبیرة الاحرام را نمی‌داند باید یاد بگیرد. نسبت به قضیه تمکن، بعضی از فقهاء فرمودند از باب مقدمه واجب. اداء وقتی است که یاد بگیرد. این سخن در جایی که تمکن ندارد، صحیح است و مقدمیت دارد.

بیان دیگر می‌گوید گرچه وجوب مقدمی تعلم صحیح است ولی ممکن است ادله وجوب تعلم همین فرض را نیز شامل است. اگر کسی نماز را نخواند چون بلد نبود، در قیامت می‌پرسند چرا ترک نماز کردی؟ می‌گوید بلد نبودم. همانطور که هلا تعلمت، تعلم احکام و موضوعات و خصوصیات را شامل است، این بخش را نیز شامل است. هلا تعلمت شامل هر جایی می‌شود که مکلف مبتلی به مخالفت واقع می‌شود و قدرت بر عدم مخالفت داشته و منشا این مخالفت نیز ترک تعلم بوده، چه حکم چه موضوع چه اصلش.

اما اگر کسی ادعا کرد که هلا تعلمت، فقط شامل احکام می‌شود، می‌گوییم با استفاده از تنقیح مناط، ملاک آن در مورد اصل موضوع نیز می‌شود. فهم عرفی می‌گوید همین یاد نگرفتن اصل تکبیره و نماز نیز عقاب دارد.

لذا اینکه مرحوم حکیم[2] ، وجوب تعلم را در مقدمه واجب منحصر کرده، صحیح نیست بلکه ادله وجوب تعلم نیز شامل آن می‌شود. یجب به معنای وجوب طریقی است یعنی حکم بر مکلف منجز است و اگر به دلیل ترک تعلم، عمل را ترک کند، عقوبت آن صحیح است.

ادامه مساله 6

مرحوم سید در ادامه فرموده تا یاد نگرفته نمی‌تواند وارد نماز شود. این بحث مربوط به جواز بدار است. کسی که تعلم نکرده، بدل دارد یعنی ملحون و ترجمه. اما مرحوم سید می‌گوید بدار در اینجا جایز نیست و مثل غسل و تیمم نیست که اگر در وقت آب ندارد، در اول وقت می‌تواند با تیمم وارد نماز شود با اینکه احتمال وجدان ماء در آخر وقت وجود دارد. این لایجوز در کلام مرحوم سید، تکلیفی نیست بلکه یعنی نمی‌تواند اجتزاء کند.

منبه مطلب این است که در بحث جواز بدار و باب أبدال، بعضی قائل به اجتزاء شدند مثل بحث تیمم و غسل. مجزی نیست کسی بدون یاد گرفتن تکبیرة وارد نماز شود و باطل است. برخلاف مرحوم خوئی که این لایجوز را تکلیفی و از باب تشریع معنا کرده و به نظر ما صحیح نیست.

در ادامه مرحوم سید فرموده الا اذا ضاق الوقت، ایشان در ابتدای وقت فرموده جایز نیست که وارد نماز شود. اما اشکال کلام ایشان آن است که این مساله چند فرض دارد:

اگر مکلف، قدرت یادگیری دارد، نمازش مجزی نیست چون بر نماز کامل قدرت دارد و نماز ناقص و بدون افتتاح مجزی نیست. همچنین اگر شک دارد تا آخر وقت یاد میگیرد یا نه، می‌تواند نماز را با ترجمه یا ملحون بخواند، بعد به دنبال یادگیری می‌رود و اگر یاد گرفت، اعاده می‌کند و دلیل بر اجزاء نیست و اگر یاد نگرفت، همان نماز که خوانده، مجزی می‌شود. فرض سوم آن است که از اول وقت یقین دارد و می‌داند تا آخر وقت نمی‌تواند تکبیر را یاد بگیرد. در این صورت می‌تواند ملحون را شروع کند. لذا لایجوز مرحوم سید علی الاطلاق صحیح نیست.

مگر اینکه کسی فرمایش مرحوم سید را توجیه کند و بگوید بعید است مکلف قدرت بر بیان الله اکبر نداشته باشد. لذا اینکه فرموده لایجوز له الدخول قبل التعلم، یعنی قدرت دارد که یاد بگیرد و در این فرض نمی‌تواند وارد نماز شود. ظاهرا معلقین نیز همین را متوجه شدند که در اینجا تعلیقه نزدند.

إلا إذا ضاق الوقت فيأتي بها ملحونة و إن لم يقدر فترجمتهامن غير العربية[3]

مرحوم سید استثنا زده که اگر وقت ضیق شد و قدرت بر یاد گرفتن نبود، می‌تواند وارد نماز شود. یعنی از نظر ضیق وقت قدرت ندارد نه اینکه توانایی اداء تکبیر ندارد. اگر مکلف قدرت بر تعلم نداشت، مقتضای قاعده آن است که اصلا بر تعلم تکبیرة الاحرام قدرت ندارد و به طور کلی، اصل وجوب صلاة ساقط می‌شود چون نماز مرکبی است که با انتفاء جزئی از اجزاء آن، اصل تکلیفش ساقط می‌شود و اینکه بقیه واجب باشد، نیاز به دلیل دیگر دارد. ادله اولیه میگوید نمازی واجب است که اوله التکبیر و آخر التسلیم و مکلف به اول آن قدرت ندارد پس کلّش ساقط است.

اما نسبت به نماز، ادله متعددی برای عدم سقوط قائم شده. مستفاد از ادله این است که الصلاة لاتسقط بحال و در باب حائض فرمودند لاتترک بحال. یا در مورد نماز مریض، ائمه علیهم‌السلام برای آن بدل بیان کردند. خداوند از نمازش به هیچ وجه رفع ید نکرده. البته این قاعده مصطاده است وگرنه در روایات به آن تصریح نشده.

حال که اگر قرار شد نماز ساقط نشود و باید اداء شود، ممکن است کسی بگوید مکلف می‌تواند بعد از تعلم، نماز را خارج وقت اداء کند. اما این احتمال نیز صحیح نیست چون داخل وقت بودن برای شارع مقدس بسیار مهم است. در مورد مریض فرمودند ایمائی و در وقت بخواند. پس اینکه بعضی احتمال دادند اگر مکلف بر تکبیرة حتی به صورت ملحون، قدرت نداشت اصل نماز ساقط می‌شود، نادرست است.

پس اینکه مرحوم سید فرموده الا اذا ضاقت الوقت یعنی باید بخواند اما با بدل. سخن در مورد بدل تکبیرة است. آیا بدل تکبیرة ملحونة است یا مرادف ویا ترجمه آن یا اصلا بدل ندارد؟

مرحوم سید فرموده بدل آن، ملحون است و بر ترجمه مقدّم است. اگر ملحون نشد نوبت به ترجمه می‌رسد.

مرحوم خوئی[4] فرموده باید ملحون را بگوید و مجزی است ولی مرحوم سید می‌گوید غیر از آنکه ملحون را باید بگوید و مجزی است، بلکه بر ترجمه مقدم است. مرحوم خوئی از بحث تقدم غافل شده و مطرح نکرد است.

اجزاء ملحون در ضیق وقت

اما اینکه در ضیق وقت، ملحون مجزی است، دو بیان دارد:

بیان اول: اطلاقات

یک بیان، اطلاقات اولیه است. الصلاة اولها التکبیر و آخر التسلیم، اگر مکلف قادر است، همان تکبیر را میگوید ولی اگر قدرت ندارد، اولها التکبیر، اطلاق دارد و ملحون را نیز شامل می‌شود. مثل اینکه بگوید «اللّح أچبر». پس مکلف است همین مقدار را بگوید. مرحوم خوئی فرموده مورد صحیحه حماد نیز مکلف قادر است و شامل اینجا نمی‌شود چون امام علیه‌السلام که «الله اکبر» گفتند، قادر بودند. در این صورت ملحون، بر ترجمه مقدم است.

اما این استدلال ناتمام است. درست است که ما در اُصول بحث کردیم و گفتیم الفاظ برای اعم وضع شدند، اما آنچه که متعلق تکلیف است، نماز صحیح می‌باشد و خدا به صحیح امر می‌کند. اگر فرمود اول نماز تکبیرة است، به تکبیرة صحیح انصراف دارد و اینکه فرموده تکبیرة اطلاق دارد و از اطلاق نسبت به غیر قادر رفع ید می‌کنیم، می‌گوییم از ابتدا اینکه اطلاق داشته باشند، مشکل است و از ابتدا به قادر انصراف دارد. لذا اگر جزء مطلق شد و مکلف قادر نبود، ساقط می‌شود.

بیان دوم: روایات

اگر کسی گفت اطلاقی نداریم، همچنان به بعضی روایات استدلال شده و از آنها به دست می‌آید که ملحون به جای صحیح قرار می‌گیرد.

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: تَلْبِيَةُ الْأَخْرَسِ وَ تَشَهُّدُهُ وَ قِرَاءَتُهُ الْقُرْآنَ فِي الصَّلَاةِ تَحْرِيكُ لِسَانِهِ وَ إِشَارَتُهُ بِإِصْبَعِهِ.[5]

به نظر مرحوم خوئی در اینجا، روایت سکونی از نظر سندی مشکلی ندارد.

مرحوم خوئی[6] فرموده بالفحوی و الاولویت دلالت دارد که وقتی حرکت لسان در اخرس مجزی است، عاجز از تکبیرة نیز نوعی از اخرس است و ملحون در او به طریق اولی مجزی است.

اما این اولویت قابل پذیرش نیست. اگر قرار بود بگوییم خود اخرس، سخن می‌گوید و حرکت لسان همان سخن گفتن است، اولویت استفاده می‌شد. اما بحث در مورد کسی است که می‌تواند سخن بگوید ولی از تکبیر عاجز است لذا موضوع دوتا شد. نهایت این است که بگوییم عاجز با اخرس تفاوتی ندارد ولی چون می‌تواند ملحون را اداء کند، صحیح نیست بگوییم ملحون از عاجز مجزی است به طریق اولی، چون دو موضوع است. اگر عاجز مثل اخرس باشد، نمی‌توان قائل شد که حرکت لسان عاجز برای او مجزی است. پس از این روایت برداشت می‌شود هر کسی به هر مقداری که قدرت دارد، اداء کند، پس عاجز نیز به همان مقدار ملحون قادر است و همان برای او مجزی است و ربطی به اولویت ندارد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo