< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مهدی گنجی

1402/09/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: اجزاء وشرائط نماز/تکبیرة الاحرام /رکنیت قیام در تکبیر ـ شرطیت استقرار در تکبیر

 

استدراک

مطلبی را از مرحوم خوئی در مورد مساله 4 و روایت سلیمان بن خالد استدراک می‌کنیم. نکته اول اینکه ایشان فرمود مفهوم کسی که کبّر و هو مقیم صلبه، این است که اگر کبّر و لم یقم صلبه فلم یدرک الرکعة. ایشان فرمود این مطلب با بطلان نماز مساوق است. چون این شخصی که تکبیر گفته و اقامه صلب نکرده گرچه به رکوع امام رسید، ولی امام علیه‌السلام فرمودند لم یدرک الرکعة یعنی نمازش باطل بوده چون تکبیرش باطل بوده.

نکته دوم مرحوم خوئی فرمود در این صحیحه گرچه بعضی از شروطش مسوق لبیان موضوع است از جمله خود کبّر، چون ادرک الرکعة بر این توقف دارد عقلا که وارد نماز شده باشد ولی فرمود قید دوم یعنی و هو مقیم صلبه، مسوق لبیان موضوع نیست.

به نظر ما این تعبیر صحیح نیست بلکه بهتر است بگوییم کبر و هو مقیم، چون شرط حصه است پس مسوق لبیان موضوع نیست. اگر فقط تکبیر شرط بود، مسوق لبیان موضوع بود و ادرک الرکعة عقلا بر کبر توقف دارد ولی به نظر ما شرط، کبر نیست و اگر کبر قید است مجموعش قید است یعنی کبر و هو مقیم. پس انتفاء ادرک الرکعة از کبر و هو مقیم، عقلی نیست. مثل اینکه بفرماید ان رزقت ولدا ابیض فاختنه، ختان بر رزق ولد ابیض توقف ندارد گرچه بر رزق ولد توقف دارد.

بعبارة اخری،‌ صحیحه سلیمان بن خالد یک شرط بیشتر ندارد و آن این است که ماموم تکبیر گفته و هو مقیم و رکع، و جزاء که ادراک رکعة باشد، بر این شرط طویل عقلا توقف ندارد گرچه بر برخی قیودش توقف عقلی دارد ولی چنین است که بر مجموعش توقف دارد. لذا اگر یکی از قیود این مجموع منتفی شود،‌ یعنی تمام مجموع منتفی می‌شود و در نتیجه جزاء نیز منتفی می‌شود.

به هر حال فرمایش مرحوم شیخ طوسی که فرمود اگر بعضی از تکبیرات را منحنی بگوید، نمازش صحیح است، نادرست است. البته بیان مرحوم شیخ طوسی این است که بعضی از تکبیر را در حال انحناء بگوید نه همه تکبیر را. لذا این روایت بر خلاف فرمایش مرحوم شیخ طوسی است چون می‌گوید اگر تمام تکبیر یا بعضی از آن در حالت انحناء باشد نمازش باطل است.

رکنیت قیام در تکبیر

تا الان ادله نسبت به اصل وجوب قیام مطرح شد. به چه بیان قیام رکن است؟ گفتیم موثقه عمار می‌گوید رکن است چون در ذیل آن فرموده:

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقٍ عَنْ عَمَّارٍ فِي حَدِيثٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ رَجُلٍ وَجَبَتْ عَلَيْهِ صَلَاةٌ مِنْ قُعُود - فَنَسِيَ حَتَّى قَامَ وَ افْتَتَحَ الصَّلَاةَ وَ هُوَ قَائِمٌ ثُمَّ ذَكَرَ قَالَ يَقْعُدُ وَ يَفْتَتِحُ الصَّلَاةَ وَ هُوَ قَاعِدٌ [وَ لَا يَعْتَدَّ بِافْتِتَاحِهِ الصَّلَاةَ وَ هُوَ قَائِمٌ‌] وَ كَذَلِكَ إِنْ وَجَبَتْ عَلَيْهِ الصَّلَاةُ مِنْ قِيَامٍ فَنَسِيَ حَتَّى افْتَتَحَ الصَّلَاةَ وَ هُوَ قَاعِدٌ فَعَلَيْهِ أَنْ يَقْطَعَ صَلَاتَهُ وَ يَقُومَ فَيَفْتَتِحَ الصَّلَاةَ وَ هُوَ قَائِمٌ وَ لَا يَقْتَدِيَ بِافْتِتَاحِهِ وَ هُوَ قَاعِدٌ. [1]

مشکل موثقه عمار، صدر این روایت است که می‌گوید اگر وظیفه او قاعد است پس باید تکبیر را نیز قاعدا بگوید در حالیکه فرض این است که بلااشکال صحیح است که با اینکه وظیفه مکلف قعود است ولی ایستاده تکبیر را بگوید و حتی برخی گفتند اگر توان تکبیر ایستاده دارد، باید انجام دهد و بعد قاعدا نماز را ادامه دهد.

به نظر می‌رسد مشهور می‌گویند اگر نماز قاعدا باشد، لااقل چنین است که برای تکبیر، قیام شرط نیست. برای مریض و علیل و قیام حرجی، قیام شرط نیست و صدر موثقه عمار، در حال تجویز تکبیر قعودی است. به نظر ما بعید است که شریعت الزام کرده باشد که تکبیرة را ایستاده بگویند

حال اگر تنزل کردیم و گفتیم صدر روایت قابل التزام نیست و شخص قاعد باید تکبیرة برا قاعداً گوید، می‌گوییم تفکیک در حجیت اینجا جاری می‌شود. صدر مضر به ذیل روایت نیست.

مرحوم خوئی[2] فرموده اگر کسی نسیانا بدون قیام، تکبیر را گفت، نماز باطل می‌شود و در این صورت موثقه عمار مخصص لاتعاد می‌شود. لاتعاد می‌گوید الا من خمس و قیام از آن 5 مورد نیست ولی موثقه عمار می‌گوید تکبیره الاحرام را اعاده کند. اگر موردی پیدا شد که نسیاناً و جهلا فرمود اعاده لازم است،‌ قطعا مخصص لاتعاد می‌شود. البته نسبت به اصل تکبیر استثنا قائل نیستیم و لاتعاد از ابتدا شامل نسیان اصل تکبیر نیست و لاتعاد شامل نمازی نیست که تکبیر نداشته ولی نسبت به قیام تکبیر، تخصیص را قائل می‌شویم.

به مرحوم خوئی عرض می‌کنیم نباید شما حتی نسبت به قیام نیز قائل به تخصیص شوید. چون اگر به نظر شما، لاتعاد نسبت به اصل تکبیرة، تخصیص نخورده به این دلیل که نماز اصلا منعقد نشده، نسبت به قیام نیز همین نکته جاری است. کسی که قیام ندارد، یعنی تکبیرة باطل بوده و نماز افتتاح نشده پس لاتعاد همچنان تخصیص نمی‌خورد. چه فرقی بین تکبیرة و شرط تکبیرة است؟

به طور کلی به نظر ما تخصیص لاتعاد، مشکل است لذا متمایل شدیم که فرمایش مرحوم خوئی را بپذیریم که فرمود لاتعاد برای جایی است که اصل نماز منعقد شده باشد.

هذا تمام الکلام در مورد قیام. اینکه مرحوم سید فرموده ترک قیام برای تکبیر، سهوا و عمدا مبطل است، صحیح می‌باشد.

شرطیت استقرار در تکبیر

مرحوم سید فرموده استقرار رکن است و شرط.

آیا استقرار شرط است؟

بعضی گفتند استقرار به همان دلیلی که می‌گوید قیام شرط است، شرط می‌باشد که در این صورت رکنیت آن نیز ثابت خواهد شد.

مرحوم نائینی[3] فرموده اگر کسی استقرار ندارد، یعنی قیام ندارد. قیام یعنی منتصبا ایستاده باشد و اگر استقرار نباشد، متمایل به یکی از جهات است و قائم نیست. اگر این دلیل صحیح باشد، فرمایش مرحوم سید صحیح است که هم واجب است و هم رکن.

همانطور که مرحوم خوئی[4] در پایان این بحث پاسخ داده، قوام قیام، به استقرار نیست. کسی که در حال اضطراب است به شرطی که به حالت انحناء نرسد، قائما صدق می‌کند. لااقل شک داریم که در قائم، استقرار شرط است یا نه؟ شامل ادله قائما نشود.

حاصل الکلام، گرچه مقیما صلبه در بعضی فروض عدم استقرار منطبق نمی‌شود ولی آنجا از باب این است که لم یقم صلبه می‌باشد و نمازش باطل است ولی در اینجا جایی است که مقیم صلب است ولی استقرار ندارد و شک داریم که اذا کبّر و هو مقیم صلبه ولی استقرار نداشت، می‌گوییم شرط نیست.

برای شرطیت استقرار به روایاتی استدلال شده:

عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِي‌ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: فِي الرَّجُلِ يُصَلِّي فِي مَوْضِعٍ ثُمَّ يُرِيدُ أَنْ يَتَقَدَّمَ قَالَ يَكُفُّ عَنِ الْقِرَاءَةِ فِي مَشْيِهِ حَتَّى يَتَقَدَّمَ إِلَى الْمَوْضِعِ الَّذِي يُرِيدُ ثُمَّ يَقْرَأُ.[5]

به نظر ما روایات نوفلی عن السکونی هیچ مشکلی ندارد چون شیخ طوسی در عدة فرموده اجماع اصحاب است که به روایات غیر امامیة عمل می‌شود مثل روایات سکونی. با توجه به اینکه 95 درصد روایات او از شاگردش نوفلی نقل شده. اما مرحوم خوئی نوفلی را از مسیر تفسیر قمی توثیق می‌کند که به نظر ما تمام نیست.

استدلال به این روایت با دو مقدمه تمام است:

مقدمه اول: مشی که خصوصیت ندارد و مکلف نمی‌تواند در حال قرائت ماشی باشد یعنی استقرار ندارد. مشی در سوال سائل است که خصوصیت ندارد پس هر چیزی که عدم استقرار باشد، مضر است.

مقدمه دوم: سوال در مورد قرائت است و بحث در مورد تکبیر است و چه بسا در قرائت استقرار شرط باشد ولی در تکبیر چنین نباشد، ‌می‌گوییم وقتی در قرائت که بالاتر از تکبیر است، قیام و استقرار شرط است، بعید است که در قیام تکبیر چنین استقراری شرط نباشد.

مرحوم خوئی[6] در هر دو مقدمه مناقشه کرده و فرموده :أولاً این روایت در مورد قرائت است و بحث در مورد تکبیرة است. البته ایشان اشکالش صریحا نیست و فرموده: إذ بعد تسليم شمول القراءة للتكبيرة و اتحادها معها في هذا الحكم.

ثانیا فرموده: في هذا الحكم، ليست الرواية ممّا نحن فيه، لكونها ناظرة إلى اعتبار الاستقرار في مقابل المشي، لا في مقابل الطمأنينة و الاضطراب. یعنی مقدمه ثانیه ناتمام است.

به نظر ما مشی خصوصیت ندارد و اگر مشی با قرائت سازگار نیست چون در نگاه عرف، استقرار ندارد. آیا اینکه فرموده حین مشی نخواند، چون مشی است و ربطی به استقرار ندارد یا اینکه چون در حال مشی این است که استقرار ندارد؟ ارتکاز متشرعه بر این است که مکلف هنگام نماز باید استقرار داشته باشد و بدون آن، نمازش صحیح نیست.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo