< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مهدی گنجی

1402/09/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: اجزاء وشرائط نماز/تکبیرة الاحرام /مسأله 2: اشباع تکبیر ـ مسأله 3 تفخيم ـ مساله 4: رکن و استقرار در تکبیر

 

(مسألة 2) لو قال الله أكبار ‌بإشباع فتحة الباء حتى تولد الألف بطل كما أنه لو شدد راء أكبر بطل أيضا‌[1] .

اشباع اکبر و تبدیل به اکبار، باعث بطلان است. اکبار جمع کبر بر وزن طبل است. دلیل مطلب این است که مصداق تکبیر واقع نمی‌شود. همچنین اگر راء را تشدید دهد، باز هم باطل است.

بعضی تعلیقه زدند که علی الاحوط باطل است و در نظر آنها این بوده که تکبیرة در لسان عرب، دارای لهجه‌های مختلف است. در واقع در همان لهجه نیز می‌خواهد اکبر را بگوید ولی لهجه باعث می‌شود که اکبار شنیده شود.

به نظر ما در اختلاف قرائت نباید سخت گرفت و ما در بطلان شبهه داریم. همین که کسی اکبار می‌خواند، ولی تکبیرة را به صورت اکبر می‌نویسد و نمی‌خواهد تکبیر را تغییر دهد. لذا حجت بر بطلان تکبیر با لهجه نداریم لذا قول به احتیاط را می‌پذیریم.

(مسألة 3) الأحوط تفخيم اللام من الله و الراء من أكبر‌ و لكن الأقوى الصحة مع تركه‌ ‌أيضا‌[2] .

احوط این است که تفخیم لام و راء انجام شود. اما مرحوم سید می‌گوید با ترک تفخیم، صحیح است چون اینها از محسنات کلام است. اینکه مرحوم سید در ابتدا احوط را بیان کرده، به دلیل این است که ایشان در قوانین قرائت تشدد دارد و گرنه بهتر بود اول بفرماید اقوی صحت است ولی احتیاط به تفخیم است.

(مسألة 4) يجب فيها القيام و الاستقرار‌فلو ترك أحدهما بطل عمدا كان أو سهوا‌[3] .

در حال تکبیر قیام واجب است. همچنین قرار و طمأنینه واجب است. قیام و طمأنینه رکن هستند و اگر عمدا یا سهوا ترک شود، تکبیر باطل است.

اما آیا این دو عمل واجب است یا نه؟ آیا این دو رکن هستند یا نه؟

اما وجوب قیام:

مقتضای اطلاقات این است که نماز با تکبیر شروع شود و اطلاق دارد که چه نشسته باشد چه قائم، اما به ادله خاصه‌ای که نقل شده، این اطلاق قید خورده. این ادله خاصه دو طائفه است. یک طائفه به نحو عام است، یک طائفه می‌گوید قیام شرط است. بنابر این است که گرچه انعقاد نماز به تمام شدن تکبیرة است ولی شروع نماز از ابتدای تکبیره است. مقتضای روایتی که می‌گوید اول نماز تکبیر است، آن است که اول خود تکبیر نیز داخل نماز است و با توجه به روایات قیام، ابتدای تکبیر باید قیام باشد.

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : ﴿الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‌ جُنُوبِهِمْ﴾[4] قَالَ الصَّحِيحُ يُصَلِّي قَائِماً وَ قُعُوداً الْمَرِيضُ يُصَلِّي جَالِساً ﴿وَ عَلَى جُنُوبِهِمْ﴾ الَّذِي يَكُونُ أَضْعَفَ مِنَ الْمَرِيضِ الَّذِي يُصَلِّي جَالِساً[5] .

طائفه ثانیه تصریح دارد که در حال تکبیرة باید قائم باشد، موثقه عمار:

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقٍ عَنْ عَمَّارٍ فِي حَدِيثٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ رَجُلٍ وَجَبَتْ عَلَيْهِ صَلَاةٌ مِنْ قُعُود - فَنَسِيَ حَتَّى قَامَ وَ افْتَتَحَ الصَّلَاةَ وَ هُوَ قَائِمٌ ثُمَّ ذَكَرَ قَالَ : يَقْعُدُ وَ يَفْتَتِحُ الصَّلَاةَ وَ هُوَ قَاعِدٌ [وَ لَا يَعْتَدَّ بِافْتِتَاحِهِ الصَّلَاةَ وَ هُوَ قَائِمٌ‌] وَ كَذَلِكَ إِنْ وَجَبَتْ عَلَيْهِ الصَّلَاةُ مِنْ قِيَامٍ فَنَسِيَ حَتَّى افْتَتَحَ الصَّلَاةَ وَ هُوَ قَاعِدٌ فَعَلَيْهِ أَنْ يَقْطَعَ صَلَاتَهُ وَ يَقُومَ فَيَفْتَتِحَ الصَّلَاةَ وَ هُوَ قَائِمٌ وَ لَا يَقْتَدِيَ بِافْتِتَاحِهِ وَ هُوَ قَاعِدٌ. [6]

مرحوم خوئی به صحیحه حماد به عنوان دلیل خاص تمسک کرده که گفته فَقَامَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ مُنْتَصِباً.

أمّا به نظر می‌رسد این روایت دلالت بر وجوب ندارد. البته تعبیر قام منتصبا دلیل است بر اینکه انتصاب در قیام شرط نیست. قیام انحنائی نیز قیام نامیده می‌شود و مهم این است که قعود نباشد.

پس حجت تمام است که حال تکبیرة باید قائم باشد.

اما مرحوم شیخ طوسی در مورد مأموم استثنا کرده که برای ماموم، قیام منتصبا شرط نیست. ایشان فرموده: إذا كبّر المأموم تكبيرة واحدة للافتتاح و الركوع و أتى ببعض التكبير منحنياً صحّت صلاته، یعنی اگر قرار شد ماموم به رکوع امام برسد، می‌تواند در همان حالت منحی تکبیر را بگوید و نمازش صحیح چون فقهاء در مورد ماموم تفصیل بین قائم و قاعد ندادند.

اما این فرمایش مرحوم شیخ طوسی ناتمام است چون اینکه اصحاب تفصیل ندادند پس قیام اعتبار ندارد، می‌گوییم اصحاب از این نظر در مقام بیان نبودند، بلکه منظورشان این بوده که در آن حالت، یک تکبیر بگوید و تکبیر رکوع نیز حساب می‌شود. اما اینکه این تکبیر با چه شرایطی باشد، ساکت است.

ثانیا در خصوص همین مساله روایت داریم که باید تکبیر را در حال قیام بگوید:‌

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: فِي الرَّجُلِ إِذَا أَدْرَكَ الْإِمَامَ وَ هُوَ رَاكِعٌ وَ كَبَّرَ الرَّجُلُ وَ هُوَ مُقِيمٌ صُلْبَهُ ثُمَّ رَكَعَ قَبْلَ أَنْ يَرْفَعَ الْإِمَامُ رَأْسَهُ فَقَدْ أَدْرَكَ الرَّكْعَةَ[7] .

مرحوم خوئی[8] فرموده این روایت به مفهومش دلالت دارد که اگر مقیم صلب نبود، درک رکعة نکرده است. ایشان به قاعده اُصولی اشاره کرده که در اصول گفته شده اگر جمله شرطیه‌ای نقل شد که چند قید داشت مثلا گفت ان جائک زید و کان ضاحکا فتصدق علیه. اینجا مفهومش این است که اگر زید نیامد،‌ و یا اگر جاء و لم یکن ضاحکا تصدق واجب نیست‌ یعنی به انتفاء هر شرطی، جزاء منتفی می‌شود. حال اگر شرط مسوق لبیان موضوع بود یعنی شرط عقلا بر جزاء موقوف بود، مفهوم ندارد مثل ان رزقت ولدا فاختنه و این مفهوم ندارد و معنا ندارد شارع بفرماید رزق ولد نشدی ختنه شدن واجب نیست. حال اگر شارع مقدس شرطی برای شرط مسوق لبیان موضوع را بیان کرد، مثل اینکه ان رزقت ولدا فکان ابیض فاختنه، اگر رزق نشدی مفهوم ندارد ولی اگر قید دوم منتفی شد یعنی ابیض نبود، عدم وجوب ختان وجود دارد و مفهوم دارد.

در اینجا یک جمله شرطیه داریم که بعضی قیود آن، مسوق لبیان موضوع است و مفهوم ندارد و بعضی مسوق نیست و مفهوم دارد: ادراک امام، موقوف علیه ادرک الرکعة است و اگر امامی نباشد، عقلاً ادرک الامام منتفی است. و هو راکع قید برای بیان موضوع است و مفهوم ندارد. کبر الرجل یعنی اگر تکبیر نگوید ادراک رکعة معنا ندارد چون افتتاح نکرده پس مسوق لبیان موضوع است. هو مقیم صلبه، موقوف علیه ادرک رکعة نیست و مسوق لبیان موضوع نیست بلکه یک شرط اضافه است یعنی می‌تواند ادرک رکعة باشد ولی قاعد باشد. لذا این قید مفهوم دارد که اگر به امام رسید و تکبیر گفت ولی مقیم صلب نبود، درک رکعة نکرد و قیام شرط صحت تکبیر است.

اما به نظر می‌رسد آنچه در اصول بیان شده در اینجا تطبیق نمی‌شود. در اصول گفته شده که شروط متعدد داشته باشیم مثل ان رزقت ولدا وکان ابیض، که هر شرطی حکم خاص خودش را دارد. اما اگر آنکه در ضمنش شرط آمده، مجرد قید باشد، صغرای بحث اصولی مفهوم شرط نیست بلکه صغرای بحث مفهوم قید و وصف است مثل اینکه بفرماید ان جائک زید ضاحکا یعنی اگر زید آمد وضاحک نبود، این ربطی به مفهوم شرط ندارد و باید بررسی کرد که قید مفهوم دارد یا نه. در اینجا نیز قید مقیم صلبه، قید شرط است نه یک شرط جداگانه. اگر شرط جداگانه بود فرمایش مرحوم خوئی صحیح بود. به نظر ما قید مقیم صلبه حتما مفهوم دارد و اگر این قید نبود، ادراک رکعة نیست. اما از چه باب مفهوم دارد‌؟ مرحوم خوئی فرموده از باب مفهوم شرط است ولی می‌گوییم اینجا از باب قید موضوع شرط است و کبر الرجل یعنی اذا کبر الرجل و موضوع شرط است. این موضوع دارای یک قید است و این کبر الرجل، خودش شرط نیست که با انتفاء شرط، موضوع از بین برود.

پس حجت بر این مطلب تمام است که فرمایش مرحوم شیخ طوسی تمام نیست.

روایت دیگری نقل شده که فرمود:‌ وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِي أُسَامَةَ يَعْنِي زَيْداً الشَّحَّامَ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ رَجُلٍ انْتَهَى إِلَى الْإِمَامِ وَ هُوَ رَاكِعٌ قَالَ إِذَا كَبَّرَ وَ أَقَامَ صُلْبَهُ ثُمَّ رَكَعَ فَقَدْ أَدْرَك[9] .

مرحوم خوئی[10] به این روایت اشکال سندی دارد و می‌گوید می‌تواند مؤید باشد.

می‌گوییم طریق شیخ به ابی اسامه مشکلی ندارد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo