درس خارج فقه استاد مهدی گنجی
1402/08/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اجزاء وشرائط نماز/فصل 22: في تكبيرة الإحرام /أوّلین جزء واجب در نماز
و تسمى تكبيرة الافتتاح أيضا و هي أول الأجزاء الواجبة للصلاة بناء على كون النية شرطا و بها يحرم على المصلي المنافيات و ما لم يتمها يجوز له قطعها[1] .
هر دو اسم از متون روایات به دست آمده است. افتتاح نماز به تکبیره است و در روایت نیز همین نکته نقل شده است. تکبیرة الاحرام در نماز مثل تلبیه در احرام حج است که اگر لبیک گفت محرم میشود و مواردی برای او حرام میشود. در نماز نیز اگر تکبیر گفت، مواردی بر او حرام میشود چه وضعا چه تکلیفا.
عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيِّ عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وسلّم افْتِتَاحُ الصَّلَاةِ الْوُضُوءُ وَ تَحْرِيمُهَا التَّكْبِيرُ وَ تَحْلِيلُهَا التَّسْلِيمُ[2] .
اینکه نیت شرط باشد یا جزء، چندان مهم نیست ولی مناسبت با روایات این است که بگوییم لااقل اولین جزء خارجی تکبیرة است. مکلف تا تکبیرة را گفت و تمام شد، منافیات بر او حرام میشود. حال اگر مکلف هنوز تکبیر را کامل نگفته، میتواند آن را قطع کند. چون هنوز نماز منعقد نشده. موضوع منافیات آن است که کسی نماز را شروع کند و همینکه مکلف الله در الله اکبر را میگوید نمیتواند منافی انجام دهد ولی قطع همین تکبیر ناقص اشکال ندارد چون نماز منعقد نشده است. لذا بین منافیات و قطع الصلاة تفاوت وجود دارد. منافیات در اثناء نماز است و فرموده کسی که در نماز قهقهه کند، نمازش باطل میشود أمّا کسی که الله را گفت و منافی انجام داد، منافات با نماز صورت گرفت و نماز منعقد نمیشود و نمیتواند ادامه دهد با گفتن الله، نماز را شروع کرده ولی وارد نماز نشده پس نباید منافی انجام دهد ولی عنوان حرمت قطع وقتی محقق میشود که نماز منعقد شده باشد که بفرماید قطع نکن و در میان تکبیر و با گفتن الله، نماز منعقد نشده و قطع جایز میباشد و حرمت قطع فعلی نشده.
و تركها عمدا و سهوا مبطل.
معروف این است که تکبیرة الاحرام رکن است. رکن در آیه و روایت نیامده ولی مشهور در تعریف گفتند رکن آن است که ترکش عمدا و سهوا مبطل است و تا اینجا اختلافی وجود ندارد ولی در مبطل بودن زیاده اختلاف است.
اما از نظر عمدی، مقتضای جزئیت است و اگر فرمود اول تکبیر است و آخر تسلیم، پس با نبود تکبیر، نماز باطل است. لذا در عمد، به دلیل نیاز نداریم و مقتضای جزئیت آن است که ترک کردن آن مبطل است.
کلام در مورد ترک سهوی است که مبطل میباشد. میگوییم مقتضای اطلاق ادله اولیه همین است که اگر فرمود ابتدای نماز تکبیر و آخرش تسلیم است، یعنی جزئیت مطلقه دارد چه ملتفت باشد چه ناسی، و با ترک سهوی نیز مبطل خواهد بود.
همچنین در این مورد روایت خاص و متواتر نیز نقل شده است. در این روایات فرمودند اگر تکبیرة را نسیان کرد، آن نماز را اعاده کند:
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنِ الرَّجُلِ يَنْسَى تَكْبِيرَةَ الِافْتِتَاحِ قَالَ يُعِيدُ.[3]
ولکن در مقابل این روایات مستفیضه بلکه متواتره، حداقل سه روایت نقل شده که مضمونشان، این است که اگر تکبیرة الاحرام فراموش شد، مشکلی ندارد:
عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ نَسِيَ أَنْ يُكَبِّرَ حَتَّى دَخَلَ فِي الصَّلَاةِ فَقَالَ أَ لَيْسَ كَانَ مِنْ نِيَّتِهِ أَنْ يُكَبِّرَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَلْيَمْضِ فِي صَلَاتِهِ[4] .
بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ رَجُلٍ قَامَ فِي الصَّلَاةِ فَنَسِيَ أَنْ يُكَبِّرَ فَبَدَأَ بِالْقِرَاءَةِ فَقَالَ إِنْ ذَكَرَهَا وَ هُوَ قَائِمٌ قَبْلَ أَنْ يَرْكَعَ فَلْيُكَبِّرْ وَ إِنْ رَكَعَ فَلْيَمْضِ فِي صَلَاتِهِ[5] .
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ وَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ الرَّجُلُ يَنْسَى أَوَّلَ تَكْبِيرَةٍ مِنَ الِافْتِتَاحِ فَقَالَ إِنْ ذَكَرَهَا قَبْلَ الرُّكُوعِ كَبَّرَ ثُمَّ قَرَأَ ثُمَّ رَكَعَ وَ إِنْ ذَكَرَهَا فِي الصَّلَاةِ كَبَّرَهَا فِي قِيَامِهِ فِي مَوْضِعِ التَّكْبِيرِ قَبْلَ الْقِرَاءَةِ وَ بَعْدَ الْقِرَاءَةِ قُلْتُ فَإِنْ ذَكَرَهَا بَعْدَ الصَّلَاةِ قَالَ فَلْيَقْضِهَا وَ لَا شَيْءَ عَلَيْهِ[6] .
رفع تعارض بین روایات
مرحوم همدانی[7] فرموده فی بدو الامر میان این روایات یک جمع عرفی وجود دارد که بگوییم اگر نسیان کرد، نماز باطل است اعم از اینکه نیت دارد یا ندارد ولی این روایات میگوید اگر نیت داشته، نمازش صحیح است.
اما در ادامه فرموده لازمه این حمل، حمل بر فرد نادر است یعنی روایات نسیان را بر جایی حمل کنیم که نیت تکبیر نداشته است.
مرحوم خوئی[8] فرموده حتی در اینجا حمل بر فرد نادر مجال ندارد چون اصلا این دو دسته روایات، متباینین هستند نه اینکه یکی مطلق و دیگری مقید باشد. مورد روایات نسیان تکبیر، در جایی است که مکلف نیت تکبیر داشته ولی فراموش کرد. روایات دیگر میگوید اگر نیت داشت، نمازش صحیح است.
اما به نظر میرسد اینها دقتهای غیر عرفی است. حق با مرحوم همدانی است و این حمل، حمل بر فرد نادر است. اگر مکلف نسیان کرده، امکان دارد که اصلا غافل محض بوده و تکبیر در ذهنش نبوده و یک لحظه هنگام رکوع یادش آمد که تکبیر نگفته. پس چنین فرضی نادر است ولی وجود دارد.
لذا تنافی مستقر است. در اینجا جمع موضوع نداریم و حمل بر فرد نادر میشود. اما آیا جمع حکمی داریم؟
مرحوم خوئی[9] فرموده جمع حکمی جاری نیست. یعنی بگوییم آنکه گفته «یعید» ظهور در بطلان و وجوب دارد ولی آنکه گفته «لایعید» نص در صحت است و از این نص، رفع ید از ظاهر میکنیم و یعید یعنی اعاده مستحب است.
مرحوم خوئی در ارشادیات و جمع حکمی یک مبنایی دارد و میگوید در ارشادیات، حمل حکمی جاری نیست و به قرینه نص در ترخیص، حمل بر استحباب را قبول ندارد. در محل کلام که فرموده «یعید» خبر میدهد و ارشاد میکند که نماز باطل است. اما روایت دیگر میفرماید «لایعید» و ارشاد میکند که صحیح است و میان صحیح است و باطل است، جمع عرفی معنا ندارد و حمل ارشادی بر استحباب جایز نیست.
اما به نظر میرسد در ارشادیات جمع حکمی جایز است البته هر مورد را جدا باید بررسی کرد. چه بسا «یعید» و «لایعید» را جمع کنیم و بگویید «یعید» یعنی مستحب است. موردی باید حساب کرد که در این مورد خاص، با اینکه گفتیم در ارشادیات، حمل بر استحباب معنا دارد، ولی باز هم اینجا جمع عرفی ندارد. اگر شارع فرموده اگر کسی تکبیره را نسیان کرد باید اعاده کند چون اصلا نماز را شروع نکرده، نمیتوان این روایت را بر مستحب بودن اعاده حمل کرد و با روایتی که فرموده «لایعید» قابل جمع نیست. در ما نحن فیه چنین نیست که چون ارشادی است، نمیتوان بر استحباب حمل کرد بلکه چون سیاقتها به شکل خاصی است، نمیتوان بر استحباب حمل کرد.
حال که تعارض مستقر شد، باید به سراغ مرجحات رفت. یکی از مرجحات، روایة خذ بما اشتهر بین اصحابک است. فتوا و روایت مشهور بین اصحاب ترجیح دارد. البته مرحوم خوئی شهرت را از مرجحات نمیداند و میگوید شهرت یعنی اجماع و اگر چیزی مجمع علیه شد یعنی قطعی است و شاذ اصلا حجت ندارد. اما به نظر ما شهرت، غیر از اجماع است.
مرجح دیگر، خالف العامة است که بعضی از آنها فتوا دادند نیت تکبیر کافی است. در بحث خذ بما خالف العامة فان الرشد فی خلافهم، بعضی گفتند باید عمده عامه یا سران عامه که هم عصر با امام بودند، چنین فتوایی داشته باشند، ولی اگر بعضی از عامه گفته باشد که زیاد شناخته شده نیست، این ترجیح اعمال نمیشود. یا اینکه مثل صاحب حدائق بگوییم در حمل بر تقیه، الزام نیست که عامه یک فتوا داشته باشند چه رسد به اینکه قائل عمده داشته باشد. بلکه ائمه علیهمالسلام ممکن است از روی تقیه سخنی فرموده باشند تا بین شیعیان اختلاف باشد.
در ما نحن فیه نیز همه جا فرمودند نماز بدون تکبیر باطل است ولی به چند نفر معدود نکات دیگری فرمودند که نماز باطل نیست، اینها ظاهر در تقیه است.
اما به طور کلی به نظر میرسد که روایات یعید اظهر از روایات لایعید هستند.